رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱ آبان ۱۳۸۷
از اینجا و اونجا چه خبر

گفتم که گفته باشم!

میس زالزالک
misszalzalak@gmail.com


۱- گرسنگی و تشنگی زوری

ماه رمضان شروع شد و باز آب سردکن اداره را برداشته‌اند و اعلامیه‌ی «تظاهر به روزه‌خواری ممنوع و در صورت مشاهده برخورد خواهد شد» را چسبانده‌اند به دیوار راهروها. کسی نیست به این‌ها بگوید که آقا جان، ‌من تظاهر نمی‌کنم، واقعا روزه نیستم. این شمایید که تظاهر به روزه‌داری می‌کنید.

من خودم مچ رئیس اداره را گرفتم که وقتی مرا برای کاری صدا زد، لای دندان‌هایش پر از خورده‌های بیسکویت بود و از من می‌خواست اگر در اتاقمان کسی را دیدم که ناهار با خودش آورده خبرش را به او برسانم.

به او گفتم: «آقای رئیس خودتان می‌دانید که خانم‌ها ماهی چند روز از ماه رو...»
با نفرت، دستش را به علامت این‌که دیگر نمی‌خواهد ادامه بدهی تکان داد و گفت: گفتم که گفته باشم!

طفلکی خبر ندارد وقتی در را به بهانه‌ی نماز می‌بندیم هر چهارتایی‌مان سفره‌ای نه چندان ساده می‌گسترانیم و دلی از عزا در می‌آوریم.


باز هم گلی به جمال ساندویچ‌فروشی‌ها که تازگی‌ها در طول روز انواع و اقسام ساندویچ سرد و نوشابه‌های رنگارنگ را در ویترینی که جلوی مغازه‌شان است می‌گذارند و می‌فروشند.

باید باشید و ببینید که چه فروشی دارند. فقط باید جایی برای خودت داشته باشی تا جلوی دیگران به ساندویچت گاز نزنی. واقعا هم جلوی مردم روزه دلت نمی‌آید چیزی بخوری. مردمی که نمی‌توانی بفهمی همه‌شان روزه‌اند، یا مثل جناب رئیس ما تظاهر به روزه‌داری می‌کنند.


۲- ساختمان‌های یونولیتی و گرد و خاک یونولیتی

در کوچه‌ی ما سه ساختمان بلند و پُر واحد در حال ساخت است. این سه ساختمان آن‌قدر زود دارد بالا می‌رود که باورتان نمی‌شود.

پس از کندن پی، ستونی می‌زنند و بعد رویش تیرچه بلوک و روی تیرچه‌ها پنل‌های یونولیتی کلفت و پهنی به نام پلاستوفوم می‌زنند (سایزشان ۲۰ در ۵۰ در طول ۲۰۰ سانتیمتر) و به همین راحتی یک طبقه ساخته می‌شود و می‌روند سراغ طبقه بعدی.

آنقدر این یونولیت‌ها سبک است که کارگران به‌راحتی با یک دست از بار وانت خالی می‌کنند و به بالای ساختمان می‌برند. آنجا هم به‌راحتی روی تیرچه‌ها سوارش می‌کنند و اگر اندازه‌اش مناسب نباشد به آسانی آب خوردن با چاقویی بلند کوتاهش می‌کنند و بقیه‌اش را از آن بالا ول می‌کنند پایین.

سر کسی هم بخورد بس که سبک است طوریش نمی‌شود. کارگران ساختمان این‌وری‌مان برای خودشان با این یونولیت‌ها به تعدادشان صندلی ساخته‌اند و شب‌ها رویش می‌نشینند و دست می‌زنند و یکیشان وسط می‌رقصد.

من کارشناس نیستم و نمی‌دانم این سقف‌های یونولیتی واقعا چقدر استحکام دارند، اما از صاحب یکی از ساختمان‌ها که پرسیدم در جواب گفت: این پنل‌های یونولیتی سبک، مقاوم، عایق رطوبت و صدا، ضد زلزله و باعث صرفه‌جویی در مصرف سیمان و آهن هستند.

پرسیدم اگر ساختمان آتش بگیرد چه؟ بونولیت سریع مشتعل می‌شود. گفت که ضد اشتعالش هم می‌کنیم. حالا چطور نمی‌دانم.

حالا مشکلی که ما اهالی محل (و آن‌طور که می‌شنوم بقیه اهالی محلی که در آن‌جا یک ساختمان یونولیتی در حال ساخت است) با آن دست به گریبانیم این است که گرد و خاک یونولیتی امانمان را بریده.

وقتی کارگران یونولیت ها را با اره یا چاقوی بلند می‌برند خرده‌هایش همه جا پخش می‌شود!

چند ماه است که توی باغچه‌مان پر شده از تکه های کوچک و بزرگ یونولیتی که با هر باد کوچکی به این سو و آنسو می‌روند و هر چه جارویش می‌کنی می‌رود هوا و دوباره می‌افتد روی زمین.

گاهی حیاط عین وقتی که برف می‌آید سفید می‌شود. بالکن خانه هم غرق در یونولیت است. و نمی‌دانم چطور از درزهای در و پنجره هم وارد خانه می‌شوند و هر چه جارو می‌کنی یک ساعت بعد روز از نو و روزی از نو.

باز خدا پدر جاروبرقی را بیامرزد که یونولیت‌ها را می‌تواند بمکد. کیسه‌اش که پر می‌شود و بازش که می‌کنی می‌بینی به جای گرد و خاک همیشگی، تمام کیسه با دانه‌های سفید یونولیت پر شده. حتی وقتی نفس می‌کشی گاهی غبار یونولیتی وارد دماغت می‌شود و هی باید فین کنی تا در بیاید.

۳ - ترک عادت موجب مرض است!

سال‌ها که با پول نقد خرید می‌کردیم عادت کرده‌ب بودیم که اگر مثلا ۱۲۹۰۰ تومان خرید کنیم و ۱۳ هزار تومان بدهیم دستش، مغازه‌دار معمولا دلش نمی‌آید صد تومن خرده‌اش را پس بدهد و اگر خیلی با انصاف باشد یک چیز صد تومانی مثل کیکی، بستنی، آدامسی، چسب زخمی، کبریتی چیزی در نایلون خریدمان می‌چپاند که مثلا حلالش کند.

حالا هم که با کارت خرید می‌کنیم اوضاع بر همین منوال است. در هر فروشگاهی که خرید می ‌کنم و برای مثال مبلغش می‌شود: ۴۷۸۵۰ تومان، صندوقدار یک ساعت بغل دستش دنبال چیزی ۱۵۰ تومنی می‌گردد و به زور می‌دهد تا عدد را روند کند! و بعد از کارت کم کند. هر چه می‌گویی خانم محترم، کارت که دیگر عدد روند و غیرروند حالی‌اش نیست، متوجه نمی‌شود و نگاه عاقل اندر سفیهی می‌اندازد که بابا تو خودت حالیت نیست، من خودم می‌دانم دارم چکار می‌کنم!


4- گشت ارشاد و سمبه‌ی پر زور من!

دو سه روز پیش از میدانی که هر روز رد می‌شوم و از ماشین گشت ارشاد که می‌گذشتم، یاد گزارش خودم افتادم که جمعه‌ی پیش در زمانه چاپ شد. عکس ماشین ارشاد را از دور گرفته بودم و زیاد خوب نشده بود.

دیدم آن دور و برها کسی نیست وسوسه شدم که بایستم و با موبایلم یک عکس نزدیک هم از ماشین گشت بگیرم. شاید در آینده باز خواستم چیزی راجع به آن بنویسم. همین که روی ماشه‌ی شاتر دوربین موبایلم کلیک کردم،‌ ناگهان چند نفر مثل مور و ملخ از داخل ماشین که شیشه‌های دودی داشت بیرون آمدند. دو تا آقا که معلوم بود درجه‌شان بالاست، با لباس نیروی انتظامی با سرعت به طرفم آمدند. انگار که دزد گرفته باشند. با پرخاش گفتند: عکس نگیر و بیا سوار شو و موبایلت را هم به ما بده.

اصلا خودم را نباختم. و به طرف در ماشین حتی یک قدم هم نرفتم. موبایلم را هم از دستشان به زور کشیدم و گفتم: ‌مگر من چه کرده‌ام؟

آن که رئیس‌تر می‌نمود گفت: بگو چه نکرده‌ای؟ چرا از ماشین‌مان عکس گرفتی؟ یالله موبایلت را بده تا نقدا آن را که گرفتی پاکش کنیم و بعد حسابت را برسیم.

خنده‌ام گرفت و گفتم: جناب سروان، مگر به نظر خودتان دارید کار زشتی می‌کنید که از عکس گرفتن من ناراحت و خجالت زده شده‌اید. اگر ارشاد مردم خوب است که باید افتخار کنید و بگذارید همه عکس بگیرند و به دیگران هم نشان دهند.

گفت تو که معلوم نیست هدفت چیست و شاید می‌خواهی به ضد انقلاب نشان بدهی. و دوباره ‌گفت: بیا برو سوار شو. (سوزنش گیر کرده بود و مرتب این جمله را تکرار می‌کرد.)

چند نفر دور ما جمع شده بودند. فکری به نظرم رسید که اگر دنبالش را هم می‌گرفتند قابل دفاع بود. گفتم من کلاس خبرنگاری می‌روم، استادمان به عنوان تکلیف گفته از وقتی از کلاس بیرون می‌روید تا خانه‌برسید چه چیزهایی سرراه خود می‌بینید و من همیشه گشت شما را می‌بینم که دیگران را ارشاد می‌کنید.

به عنوان تکلیف درسی خواستم گزارش مصوری بنویسم. حالا یعنی کار شما اینقدر بد است که رویتان نمی‌شود ازتان عکس بگیرم؟ و بی‌اختیار موبایل را به طرف صورتش گرفتم و گفتم اجازه می‌دهید یک عکس هم از شما بگیرم و ماجرای امروز و حرف‌های شما را هم در گزارشم بنویسم. اگر هم مرا گرفتید و بردید شاید گزارشم پربارتر هم بشود!

آن‌هایی که دورمان جمع شده بودند خندیدند و آن‌یکی افسر هم خندید. او هم دستش را با خنده جلوی صورتش گرفت و کمی عقب رفت و گفت: بابا تو دیگه کی هستی! و به آن‌یکی گفت: چیکارش کنیم اینو؟
آن یکی گفت بابا این باعث شر می‌شود! می‌آید آنجا شلوغ بازی می‌کند.

رئیس‌گفت راست می‌گی! برو خانم! اما قول بده عکسو پاک کنی!

گفتم آره!! تو گفتی و من پاک کردم و خندان دویدم رفتم.
صدایی پشت سرم از میان مردم شنیدم: دمت گرم.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

در اجراي سقف تيرچه بلوك، بلوك ها تاثيري در استحكام سقف ندارند و فقط پركننده اند... بنا بر اين تفاوتي بين بلوك سيماني و يونوليتي وجود ندارد... مزيت يونوليت همان وزن سبك و عايق بودن آن (صوتي و گرمايي) است اما همان طور كه نوشتيد عملكرد آن در آتش سوزي ها با وجود استفاده ي گسترده هنوز معلوم نيست.

-- شهاب ، Sep 5, 2008 در ساعت 06:00 PM

زالزالك خانم نوشته هايت جالب هستند. فقط اميدوارم مثل موردي كه گفتي برايت دردسر ساز نشوند. به هر حال به نظرم خيلي از حرف هايت واقعيت هاي جامعه است.

-- ماني جاويد ، Sep 5, 2008 در ساعت 06:00 PM

ببينم شما با اين خانم ميس زالزالک فاميلی؟نه خداييش راستشو بگو؟
اين چرنديات چيه که توي راديو زمانه ميذارين؟
آخه يه چيزی بذارين که به درد ملت بخوره،به اطلاعاتشون چيزی اضافه کنه.
اينجا شده محل خاطره نويسی بی محتوا که هيچ چيزيو نميرسونه.
اينکه رئيست روزه خواری ميکنه يا تاکسی گيرت نيومده چه ربطی به ملت داره؟!
اينهمه وبلاگ خوب با مطالب انتقادی اجتماعی چرا از اونا مطلب نميزنيد؟
خيلی تابلو روابط خصوصيت رو داری قاطی ميکنی با وظيفه خبرنگاريت.
اه.......

-- درویشوند ، Sep 6, 2008 در ساعت 06:00 PM

خیلی با حال و وروجکی!
خیلی قشنگ وبا زبون کاربردی وروزمره مردم می نویسی/ طعن بدگویان را به حساب سوزششان بگذار.

-- بدون نام ، Sep 6, 2008 در ساعت 06:00 PM

خیلی نوشته‌هات جالبن و مینیاتوری از کل زندگی ایرانیها. گاه طنزی و گاه تلنگری.من که واقعا لذت میبرم

-- سعید ، Sep 6, 2008 در ساعت 06:00 PM


Hello Miss Zalzalak
Let me tell you this, I versus you never hate Ramadan !!!
First of all . in this month our dinning table is more colorful and always has two or three course of foods on it !!
The second, I could have 5 meals : Saharee, breakfast, lunch , Eftaree and Supper!!
I am sure many children and adults love Ramadan like me
……….
Better to believe it , in Ramadan, people consume more food than any other months of the year ,
You tell me What will be left for needy people I don,t know !!

-- Nooshin ، Sep 6, 2008 در ساعت 06:00 PM

با نظر آقا يا خانم درويشوند موافقم!
کيفيت راديو زمانه افت کرده با اين مطالب زرد و به درد نخور.
گويا فقط مطلبی که سياه نمايی از داخل ايران باشه،حالا هر چی ميخواد باشه!!قابل نشر در راديو زمانه است.

-- آریا ، Sep 7, 2008 در ساعت 06:00 PM

در تكميل نظر شهاب،
مقاوم، عايق رطوبت و ضد زلزله بودن را طرف اغراق كرده است. چون اولا مقاومت اين پانل‌ها اصلا اهميتي ندارد ثانيا اصلا ضد رطوبت نيستند و ثالثا مقاومت در مقابل زلزله ربطي به بلوك ندارد.
صرفه جويي در مصرف فولاد و بتن هم احتمالا به دليل سبك شدن وزن خود سازه است.

-- عرفان ، Sep 7, 2008 در ساعت 06:00 PM

يونوليت ها كاري به سقف ندارند فقط براي ديوار استفاده ميشوند

-- بدون نام ، Oct 22, 2008 در ساعت 06:00 PM