رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۱ آبان ۱۳۸۷

زن تابو شکن، زنان معترض

میس زالزالک
misszalzalak@gmail.com

بانک غلغله بود. حدود ۸۰ شماره مانده بود تا به من برسد. چون حساب کرده بودم که این بانک خصوصی همیشه در این ساعت روز خلوت است، به‌خصوص حالا که ماه رمضان است همه باید مشغول تهیه سور و سات افطاری باشند، بنابراین کتاب یا مجله‌ای هم برای خواندن با خودم نبرده بودم.

صندلی‌های بانک همه اشغال بودند. رفتم بیرون کمی قدم زدم بعد از ترس بسته شدن درهای بانک دوباره برگشتم و سرپا ایستادم تا این‌که دو دختر جوان که روی مبلی دونفره روبه‌روی در ورودی نشسته بودند جایی برایم باز کردند و اصرار کردند بینشان بشینم.

هنوز درست ننشسته بودم که ناگهان بی‌اختیار چشم هر سه‌مان به ساق پای لخت زنی که داشت وارد بانک می‌شد افتاد. زنی حدود ۶۰ ساله، لاغر اندام که پیراهنی سرمه‌ای گل‌گلی تا سر زانو و جوراب ورزشی کوتاه سفیدی تا مچ به پایش بود.

سعی کردم به خودم بیایم و عکس‌العمل مردم را تماشا کنم. دو دختر بغل دستی‌ام چنان با دهان باز و چشم‌هایی گشاد به او زل زده بودند که انگار یکی از کره مریخ همین الان از سفینه‌اش پیاده شده.

به دیگران نگاه کردم. بیشتر مردان با تعجب اول به سفیدی پای او زل می‌زدند و بعد سعی می‌کردند نگاهشان را به جایی دیگر بدوزند.

خودش اما بی‌خیال بود و بعد از گرفتن شماره وقتی دید جایی برای نشستن نیست شروع به گشتن توی بانک کرد. هر کس چشمش به او می‌افتاد انگار برق او را می‌گرفت. تا این‌که مردی جایش را به او تعارف کرد بنشیند.

به بغل دستی‌ام که دختر حدوداً ۲۰ ساله و خوشگلی بود و حداقل سه جای صورتش را عمل زیبایی کرده بود گفتم: عجب زن شجاعی!

گفت: وای... نگو... خیلی کارش «چندش‌آور» است! گفتم: چطور؟

گفت: باز اگر یه دختر هم‌سن من بود خوب بود. اما یک زن ۶۰ ساله چه دارد نمایش بدهد؟ چین و چروک پاهایش را؟

پرسیدم: فکر می‌کنی خواسته پایش را به نمایش بگذارد یا کارش یک نوع مبارزه با پوشش اجباری‌ است؟

گفت: هر چه بوده، کارش بسیار زشت است. اما آن یکی دختر نظر دیگری داشت.

گفت: دوست داشته این‌طور بپوشد و نظرش برای من محترم است. اما خود من هرگز جرأت نمی‌کنم این کار را بکنم. دختر اول هنوز روی حرفش بود.


او اعتقاد داشت اگر او این کار را می‌کرد چون جوان است و ساق پای قشنگی دارد، اشکالی نداشت اما برای یک «پیرزن» قبیح است.

مترصد فرصتی بودم که با خود آن خانم هم گپی بزنم. خوشبختانه باجه‌های بانک تند تند شماره‌ها را اعلام می‌کرد و صندلی‌ها کم‌کم خالی می‌شدند. بعد از رفتن آن دو دختر، زن مسن مؤمنی با چادری کیپ با پسرش کنارم نشستند.

زن «پا لخت» دوباره بلند شده بود و در بانک می‌گشت. چشم زن مؤمن که به پاهای او افتاد با خجالت زیر چادر شروع به خندیدن کرد و یواشکی پاهای او را به من نشان داد.

گفتم چه اشکالی دارد؟ گفت هیچی، فکر کنم این خانم در خارج از کشور زندگی می‌کند و یادش رفته شلوار به پا کند. باید به او بگوییم. گفتم لباس پوشیدنش که به من و شما آسیبی نمی‌رساند. می‌رساند؟

گفت: خوب بد است! قبیح است. گناه دارد. آن دنیا می‌رود جهنم. باید نهی از منکرش کنیم. خوشبختانه اصلاً به زیباییِ پا و سن زن اشاره‌ای نکرد.

زن مؤمن که کمی چاق بود و سه نفری به سختی در این مبل دو نفره جا شده بودیم‌. چشمش به مبل راحتی بزرگی افتاد که خالی شد و بعد از معذرت‌خواهی با پسرش رفت نشست آنجا و نهی از منکر یادش رفت.

پیش خودم گفتم چقدر خوب می‌شد می‌توانستم مصاحبه‌ای با او داشته باشم و چند عکس از پاهایش بگیرم. داشتم پیش خودم سوال‌هایی که دوست داشتم از او بپرسم طرح می‌کردم که نمی‌دانم چه شد خانم «پا لخت تابو شکن» یک‌راست آمد نشست کنار من.

شاید متوجه شده بود که در‌مورد او کنجکاوم. بعد از نگاهی صمیمی به من، نشست و شروع به پر کردن فرم‌های بانکی‌اش کرد. جوری که مزاحمش نباشم به بهانه‌ای سر صحبت را با او باز کردم.

از طرز صحبت کردنش معلوم بود هم تحصیل‌کرده است و هم از نظر طبقاتی وضع مالیاش خوب است. موبایلم را درآوردم و اجازه خواستم در‌مورد پوششش با او صحبت کنم و احیاناً عکسی از او بگیرم.

صحبت و عکس را قبول کرد. اما اجازه نداد صدایش را ضبط کنم. برای راحتی خیالش موبایلم را در کیفم گذاشتم و پرسیدم همیشه این‌طور لباس می‌پوشید یا استثنائاً امروز. با تعجب ساختگی گفت مگر چطور لباس پوشیده‌ام؟

گفتم بالاخره قوانین کشور بعد از انقلاب طبق اسلام اجرا می‌شود و مرتب در گوشمان می‌خوانند پا فقط از مچ تا انگشتان آزاد است که معلوم باشد. گفت جداً؟ من نمی‌دانستم.

با خنده گفتم خانم عزیز، از نظر من پوشش شما هیچ مشکلی ندارد. می‌خواستم ببینم آیا برای اعتراض به قوانین این‌طور می‌پوشید یا دلیل دیگری دارید؟

گفت شوخی کردم عزیزم. در جواب سوالت باید بگویم که نوع پوشش من برای اعتراض نیست. فقط برای «احترام به خودم» این کار را می‌کنم. من حجاب را قبول ندارم.

قبل از انقلاب مینی‌ژوپ می‌پوشیدم‌. الان هم تاجایی که بتوانم به سلیقه‌ی خودم لباس می‌پوشم. شلوار با مانتو که اصلاً دوست ندارم! شلوار را با بلوز یا پیراهن یا فوقش تونیک کوتاهی می‌پوشم!

ـ همیشه و همه جا همین‌طور می‌پوشید؟
- در این ۳۰ ‌سال بعد از انقلاب همیشه و همه جا حتی وقی سر کار می‌روم.

- کار؟ کارتان دولتی که نیست.

- اتفاقاً هست. البته استخدام رسمی نیستم و به‌عنوان مشاور کارشناس از رشته‌ام استفاده می‌کنند. گاهی تدریس هم می‌کنم. همه اعضای گروه مرا همین‌طور قبول کرده‌اند.

البته الحمدالله در گروهمان هیچ خانمی نداریم. آقایان هم کاری به کارم ندارند. یکی از آقایان مکتبی به من می‌گوید: خانم... من اصلاً نمی‌توانم شما را با مقنعه تصور کنم.

گفتم اتفاقاً یکی از سوالاتم همین بود که بیشتر آقایان به شما گیر می‌دهند یا خانم‌ها؟ تا اینجایی که در این بانک دیدم نوع پوشش شما بیشتر برای خانم‌ها عجیب است تا آقایان.

گفت اتفاقاً درست متوجه شدی! شاید باورت نشود در این ۳۰ سال که با همین نوع پوشش مرتب در خیابان‌های شهر تهران در حال رفت و آمدم و به خاطر سلامت بیشتر در حال پیاده‌روی‌ام، کمتر مردی جرأت کرده به من اعتراض کند.


اما امان از خانم‌ها... همین یکی دو ساعت پیش که داشتم پیاده به سمت بانک می‌آمدم، زنی چادری جلویم را گرفت و گفت خجالت نمی‌کشی این‌طور می‌آیی خیابان؟

بعد که آرامش کردم و به شوخی گفتم من شلوار ندارم. اصرار داشت با او بروم مغازه و برایم یک شلوار کادو بخرد.
چند صد متر جلوتر که آمدم دو دختر دانش‌آموز که مقنعه‌شان تا پس کله‌شان رفته بود با انگشت مرا به بقیه دوستانشان نشان دادند و پایم را مسخره کردند.‌

من به روی خودم نیاوردم. راهی است که خودم انتخاب کردم و نباید بگذارم حرف‌های دیگران آزارم بدهد.
پرسیدم محل زندگی‌تان چطور؟ یا حتی اعضای خانواده مثلاً همسرتان چیزی نمی‌گوید؟

فامیل‌ها بیشترشان خارج هستند. همسرم هم مرا در نوع پوششم آزاد گذاشته. می‌گوید هر طور خودت دوست داری بپوش. من دخالتی نمی‌کنم.

در محل زندگی‌ام (محله‌ای پولدار‌نشین در شمال تهران) هم همه مرا می‌شناسند و هیچ‌وقت کسی چیزی به من نگفته. تا به حال کمیته مرا نگرفته.

اما زن‌های کوچه و خیابان وسط شهر - که خیلی هم دوست دارم مرتب بین مردم باشم - تا دلت بخواهد به من تذکر داده‌اند. یا سنم را به رخم می‌کشند یا مرا از آتش جهنم می‌ترسانند.

جالب است بدانی بعضی از اعتراض‌ها را زنانی که خود را فمینیست و آزاداندیش می‌دانند به من می‌کنند. حداقلش این است که مرا از اخراج از محل کار و دستگیری می‌ترسانند. یا می‌گویند می‌خواهی خودنمایی کنی.

چند روز پیش سوار اتوبوس بودم ،مردی از قسمت مردانه شروع کرد با صدای بلند حدیثی را گفتن و نتیجه گرفت اگر پوشش زن درست نباشد به جهنم می‌رود و با موهایش آویزان می‌شود.

زن‌های اطرافم این‌طور متوجه شدند که منظور او من هستم و شروع کردند به غر غر که راست می‌گوید این زن با این سنش خجالت نمی‌کشد، این‌طور لباس می‌پوشد.

از اول تا آخر اصلاً به روی خودم نیاوردم که با من‌اند و بیرون را نگاه می‌کردم‌. دلم می‌خواست به زنی که خودش را خیلی ساخته بود ولی غر می‌زد بگویم تو دلت نمی‌خواهد حجاب آزاد بود و مثل من می‌پوشیدی؟

حیف که نمی‌خواهم با کسی بحث و جدل کنم. به‌خصوص زن‌ها که همیشه از آن‌ها می‌ترسم. پرسیدم: نگاه شما به هم‌جنسانتان کمی بدبینانه نیست؟

فکر می‌کنید دلیل این‌که خانم‌ها بیشتر به شما گیر می‌دهند چه باشد؟ فقط به خاطر بدجنسی و تنگ‌نظری؟ (‌و به صورت مختصر از قوانین ضد زن گفتم که چطور این تبعیض‌ها باعث اذیت شدن خانم‌ها می‌شود. هرچند خودش می‌دانست)

کمی فکر کرد و گفت، راست می‌گویی. گاهی فکر می‌کنم شاید چون خودشان آرزو دارند در لباس پوشیدن آزاد باشند و نمی‌توانند. پدر‌، شوهر و برادرشان نمی‌گذارند، بنابراین به من اعتراض می‌کنند. نمی‌دانم.

در این موقع شماره مرا صدا زدند. از او خیلی تشکر کردم که وقتش را در اختیارم گذاشته بود. او هم به گرمی از من خداحافظی کرد. خیلی برایم جالب بود که چند نفر یواشکی به سراغم آمدند و پرسیدند آن زن به تو گفت چرا این‌طور پوشیده؟

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

مطلب جالبی بود.
متشکر

-- وهم سبزرنگ ، Oct 10, 2008 در ساعت 04:01 PM

نوشته خیلی جالبی بود! به نظر من هر کسی باید این آزادی رو داشته باشه که خودش درباره لباس پوشیدن خودش تصمیم بگیره.

-- میلاد ، Oct 10, 2008 در ساعت 04:01 PM

مصاحبه بسیار جالبی بود متشکرم. واقعاً در جامعه ای که همه خود را محق میدانند که برای دیگران تکلیف تعیین کنند و دیگران را ملزم به تمکین عقاید خود می دانند در انتظار چه رشد و شکوفایی باشیم؟

-- بدون نام ، Oct 10, 2008 در ساعت 04:01 PM

بعضی رویکرد های اجتماعی که مدرنیته فاقد پایگاه فکری را با نام مقدس ازادی هم تراز میدانند-این ذهنیت را درادمی پررنگتر میکندکه ایا ازادی هم وزن الیناسیون فرهنگی است؟

-- ali ، Oct 10, 2008 در ساعت 04:01 PM

خیلی خوب بود. خوشم میاد بعضی زن ها بی هیاهو یک مبارزه پنهان دارن انجام میدن.

-- آرش ، Oct 10, 2008 در ساعت 04:01 PM

برای من بیشتر چالب بود که آن آقایی که ذکر حدیث کرد حدیثی در مورد نگاه به جاهایی که نباید نگاه کنه یادش نبود و فقط همین حدیث یادش بود. تازه احتمالا اون هم با نگاه به عقب اتوبوس. بیچاره حتما گردنش هم درد گرفته.

-- بدون نام ، Oct 11, 2008 در ساعت 04:01 PM

سلام بر کسی که هدایت را تبعیت کرد.
رفتار این خانم در این 30 سال عجیبه .آنچه در این مصاحبه گفته همه اون چیزی نیست که واقع شده.در مورد حجاب استثنائاتی هم وجود داره که در کتاب فلسفه حجاب شهید مطهری بیان شده.اما در مجموع این کار این خانم گرچه الان عادت شده باشه براش ،الان وجاهتی نداره.نه ارزشی برای خودش هست ونه برای دیگران.حتی بقول خودش دهن کجی هم نیست.بنظر میرسه یه جور ارضای روحی و روانی در کار باشه که به صورت عادت در اومده و البته تیرهای شیاطین نیز مدام گرداگرد او خواهند بود.مومنان نگاه خود را می پوشانند.

-- مومن به خدا ، Oct 11, 2008 در ساعت 04:01 PM

شجاعت ان نيست که آدم دستش را توی سوراخ مار کند . اسم آن جسارت است .
حتی شجاعت فقط آن نیست که انسان به چیزی که اعتقاد ندارد بدون ترس از آن سخن گوید . شجاعت وقتی کامل میشود که انسان به انجه اعتفاد ندارد نه تنها در سخن با عمل هم انرا ابراز کند
این خانم بنطر من يک زن شجاع واقعی بوده چون به انچه اعتقاد نداشته تنها باحرف با ان مخالفت نکرده بلکه باعمل مخالفت اش را نشان داده
حسين

-- حسين ، Oct 11, 2008 در ساعت 04:01 PM

اونهايي که امر به معروف ونهي از مکر ميکردند و خودشون رو مسلمون مدونن بايد خدمتشون عرض بشه طبق دستورات اسلام براي پيرزن حرجي نيست......

-- فانوس شب ، Oct 11, 2008 در ساعت 04:01 PM

کشور ما ایران یک بیماری مزمن فرهنگی داره به نام بی فرهنگی .حتی اون کسانی که با حجاب برای خودشون مخالفن و ازادی میخواهند چنین حقی
را برای دیگران محترم نمیدانند.من نمیدانم دراین کشور دزدی و رشوه ودروغ وتظاهرو...........قبیح نیست ولی ساق پا قبیح است .
به امید درمان بر این درد

-- narges ، Oct 11, 2008 در ساعت 04:01 PM

با درود

زنان شجاع در کشور کم نیستند

با آرزوی موفقیت برای همه زنان و مردان آزاد اندیش
-----
پاینده ایران
زنده باد آزادی ، آگاهی و برابری


-- یک انسان ، Oct 11, 2008 در ساعت 04:01 PM

امر به معروف و نهی از منکر درست اما
در عصر جهانی شدن معروف و منکر ما هم باید جهانی باشد

-- razi ، Oct 11, 2008 در ساعت 04:01 PM

امان از بعضی از از زنها که اتفاقا به ظاهر متجددند وحسادتهایشان را هم به طرز جالبی به پای نجابتشان می گذارند!
یک بار منهم در حوالی خیابان شیراز و نزدیک ونک با مانتویی که در زیر آن سوتین
نپوشیده بودم برای خرید رفته بودم که ناگهان دیدم خانمی که به اصطلاح گشت ارشادیها خودش هم بد حجاب بود و سانتی مانتال شروع کرد به گفتن
کلمات رکیک به من ..من اول بهت زده به او نگاه کردم و بعد مثل بچه ها گفتم هر چه که گفتی خودتی!دین و مذهب هم خوب به کمک چنین زنانی آمده تا به عقاید تنگ
نظرانه و حسادت آمیز خود رنگ و لعاب مذهبی بودن یا نجابت آمیز بودن بزنند

-- بدون نام ، Oct 11, 2008 در ساعت 04:01 PM

ایول

-- بدون نام ، Oct 11, 2008 در ساعت 04:01 PM

آدم 60 ساله پیر محسوب نمیشه...مگه کسی که دل پیری داره...یا شایدم پیربینی داره..!
ظاهر این خانوم هم از پیری! حکایت نمیکنه...
همین شجاعت نشونه زنده بودن و جوون بودن یه اندیشه و طرز فکره/.

-- astm1834 ، Oct 11, 2008 در ساعت 04:01 PM

عالی عالی! درود بر این خانم واقعا. کاش تعداد این جور آدما بیش‌تر بود توی ایران...

-- 2008 ، Oct 11, 2008 در ساعت 04:01 PM

واقعا آفرین.هم به شما هم به این خانم.

-- نسیم ، Oct 12, 2008 در ساعت 04:01 PM

خیلی متاسفم که موضوع پیش پا افتاده ای در جامعه ما چنان بزرگ شده که واقعا نظر اکثریت را جلب میکند . لباس پوشیدن جزیی از فرهنگ یک ملت محسوب میشود که مدتهاست دشمنان واقعی و فرضی فرهنگ را از ما گرفته اند .
عده ای را چنان از آتش جهنم ترسانده اند و هرچی کفر به خدا نسبت داده اند و خودشان را زیر هزار جور چادر سیاه و لباسهای مسخره پنهان کرده اند که از حد و حساب خارج است
و عده ای هم به اسم مبارزه و مدگرایی چنان لباسهای زننده ای را مبپوشند که بازهم جای خجالت است
به هر حال همانطور که دوستانمان اشاره کردند آزادی چیز خیلی خوبی است و اینکه اجازه بدیم هر کس هویت انسانی و ملی خودش را حفظ کنه بسیار خوب است
اما مهمتر از همه فرهنگ آزدای است که متاسفانه ما نداریم
البته در کنار بی فرهنگی های دیگر و زمانی دشمن بر ما میتواند مسلط شود که خود ما فرق بین خوب و بد را نفهمیم و به آزادی و حقوق خودمان اشنا نباشیم و حالا چه با چادر پوشیدن و چه با بی حجاب گشتن
موفق باشید

-- نیکتا ، Oct 12, 2008 در ساعت 04:01 PM

اول از نویسنده این مقاله سپاسگزارم.دست گلت درد نکنه. واقعا برخورد تو با اون زن و دو دختر انگار نوع برخورد خودم بوده.واقعا چرا اینقد بعضی ها تو کار دیگران دخالت می کنند و اسمشو میذارن امر به معروف؟به نظر هم و به ویژه اون خانم پا لخت کمال احترام رو دارم.چرا باید فکر بشه که اون خواسته پاشو به نمایش بذاره؟واقعا عاشق افرادی با افکار اون خانم تابو شکن هستم چرا ازشون همیشه چیزها یاد میگیرم.

-- payam ، Oct 12, 2008 در ساعت 04:01 PM

این خانم همان کاری که گلشیفته در آمریکا کرد در خود ایران دارد میکند. درود بر او که زیر بار زور نمیرود.درست است که حجاب همه چیز نیست اما مبارزه با چیزی که قبول نداری خودش یک نوع اعتراض است.

-- Anita ، Oct 12, 2008 در ساعت 04:01 PM

خيلي دوست دارم بدانم جديدا چرا از اين مباحث در بين رسانه ها و افرادي كه ما آنها را به واسطه ي تفاخرشان مي شناسيم بروز كرده؟!
آيا القاي اين پوپوليسم مزمن، ناخودآگاهست يا....؟

-- محمد تاج احمدي ، Oct 12, 2008 در ساعت 04:01 PM

KHAYLI KHOB BOD AMA KAMI GHAYRE VAGHI

-- HAMIDREZA ، Oct 31, 2008 در ساعت 04:01 PM

سلام. خیلی خوب بود. توی یکی از بانکهای تجارت که شعبه ی کوچکی هم هست سالهاست خانمی که را می بینم که می آید و زمانی هم با ما هم محله ای بود. پوشش آن خانم هم چیزی شبیه همین خانم است. آدمهای جالب و شجاعی هستند آدمهائی که تابو ها را می شکنند..

-- مانلی ، Nov 11, 2008 در ساعت 04:01 PM