رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۹ آبان ۱۳۸۷
نگاهی به تاریخچه نمایش تخت حوضی در ایران

نمایشِ تخت حوضی

حسین نوش‌آذر

در زمان‌های قدیم که سینما و تأتر هنوز به ایران نیامده بود، مردم برای خود تفریحاتی داشتند. نمایش تخت حوضی که آن را سیاه‌بازی یا شوبزی هم خوانده‌اند، یکی از نمایش‌های آیینی - سنتی ایران است که در مجالس اجرا می‌شد و مردم را سرگرم می‌کرد.

یکی از اختصاصات هنرهای مردمی این است که این هنرها در اغلب موارد خود را با روزگار وفق می‌دهند و زنده می‌مانند. با این حال متأسفانه نمایش تخت حوضی، پس از انقلاب به دلیل سختگیری‌های متشرعین رو به قهقهرا رفت و از گروه‌ مطرب‌ها و سیاه‌بازان به شکل قدیم نشانی باقی نماند.

در این گزارش کوتاه به نمایش تخت حوضی می‌پردازیم و یاد و خاطره‌ی دلقک‌های مشهور ایرانی را گرامی می‌داریم.


سیاه که از راه می‌رسید نمایش آغاز می‌شد

در سیاه‌بازی یا شوبزی هیچوقت یک متن نمایشی وجود نداشت و نمایش فی‌البداهه اتفاق می‌افتاد. به این جهت طبیعی‌ است که این نوع نمایش بیشتر از نمایش‌هایی مانند تعزیه دگرگون شود.

یک گروه مطرب حداقل پنج الی شش نفر و حداکثر ده الی دوازده نفر بود. مطرب‌ها در قهوه‌خانه‌ای جمع می‌شدند که پاتوق‌شان بود. صاحب مجلس عروسی از ده یا یکی از محله‌های شهر به قهوه‌خانه می‌‌آمد و با سردسته‌ی یک گروه مطرب طی می‌کرد که در ازای مبلغی در مجلس عروسی برنامه اجرا کند.

تا پیش از انقلاب این مبلغ بین سه الی پنج هزار تومان بود (هزار الی هزار و پانصد دلار) و صاحب مجلس هزینه‌ی سفر و خورد و خوراک گروه را به عهده می‌گرفت.

اگر قراری که صاحب مجلس با سردسته‌ی مطرب‌ها می‌گذاشت با پول انعام بود، هر مقدار پولی که به عنوان انعام به مطرب‌ها می‌دادند از آن خودشان بود وگرنه می‌بایست پول انعام‌ها را به صاحب مجلس بدهند.

از وقتی مطرب‌ها وارد ده می‌شدند، شروع می‌کردند به نواختن ساز و دهل و حتی برای جلب توجه در میدان ده می‌رقصیدند و مردم را گرد خود جمع می‌کردند. در شب اول، پس از آن که داماد از حمام می‌آمد، بعد از شام مطرب‌ها در محوطه‌ای وسیع ساز می‌زدند و آواز می‌خواندند و می‌رقصیدند.

سپس بازیگران نمایش لباس عوض می‌کردند و یکی دو ساززن در میدان می‌ماندند که در این فاصله همچنان مردم را سرگرم کنند. وقتی «سیاه»، «شلی» و دیگران از راه می‌رسیدند نمایش آغاز می‌شد.

زن زشت‌رو به نام خانم مصنوعی

سیاه‌بازی ایرانی انواع مختلف داشت. در نمایش‌های قدیمی که در خراسان اجرا می‌شد مسائل ده و ارباب و رابطه‌ی ارباب و رعیتش مطرح بود. این گونه نمایش‌ها داستان محکمی نداشت و بیشتر به دلقک‌بازی شباهت داشت.

یک نفر روی خود را با آرد سفید می‌کرد، به میدان می‌آمد و با مردم و بیشتر با یکی دو نفر از همدستانش که در میان جمعیت بودند شوخی می‌کرد.

تا پیش از انقلاب در دهستان بجستان، از روستاهای استان خراسان در عروسی‌ها یک نفر روی چوب‌پا می‌رفت که طول آن یک متر و نیم و گاهی بیشتر بود و آواز می‌خواند.

بازیگر سر دیواری می‌رفت و از آنجا سوار چوب‌پا می‌شد و آوازخوانان به راه می‌افتاد. در برخی نمایش‌ها از صورتک هم استفاده می‌کردند. صورتک‌هایی برای دیو و حیواناتی مانند شیر و روباه و صورتکی هم برای زنی زشت‌رو وجود داشت که آن را «خانم مصنوعی» می‌خواندند.

ممکن بود بازیگر روی بام برود و «رفوده» یا «دم کنی» را که برای دم کردن برنج به کار می‌بردند روی تماشاگران یا بازیگران بیندازد و بازی در‌آورد.

ارباب، هرگز سیاه را با زنش اشتباه نمی‌گرفت

در تهران اما نمایش‌های روحوضی داستان‌های محکم داشت مانند داستان «حاجی مرده»، «حاجی دوزنه»، و یک نمایش بسیار قدیمی به نام «فرهاد هیزم‌شکن» و داستان «شاخ شمشاد».

در این داستان پسر لوس کدخدا عاشق دختری به نام گلنار می‌شود که نامزد دارد. برای همین پسر کدخدا می‌خواهد او را به زور بگیرد اما موفق نمی‌شود.

گروه‌های تأتر روحوضی تهران از تأتر لاله‌زار تأثیر پذیرفته بودند و گاهی ملودرام هم اجرا می‌کردند. در این نوع داستان‌ها آدمِ بد داستان پشیمان می‌شد و خودش را می‌کشت.

از مهم‌ترین ویژگی‌های نمایش‌های روحوضی این بود که گاهی یک داستان را به شکل‌های مختلف اجرا می‌کردند. با این حال در نمایش‌های خنده‌دار شوخی‌های ثابتی وجود داشت و فقط نوع بازی فرق می‌کرد.

برای مثال سیاه همیشه به یک شکل نمی‌خوابید و به یک شکل خروپف نمی‌کرد و ارباب هم همیشه به یک شکل سیاه را در تاریکی با زنش اشتباه نمی‌گرفت.

قطع نمایش، به خاطر رقص عربی

در استان فارس گروه‌های مختلف نمایش روحوضی وجود داشتند و در روستاها گاهی در روز دو بار نمایشی را اجرا می‌کردند. گاهی پیش می‌آمد که یک شخص معتبر که برای مثال رقص عربی دوست می‌داشت نمایش را قطع می‌کرد و بازیگران برای خوشایند او رقص عربی اجرا می‌کردند.

در روستاهای فارس بعد از نمایش سفره شام را می‌چیدند و پیش می‌آمد که هنوز نمایش تمام نشده بود که سفره را چیده بودند و تماشاگران سر سفره می‌رفتند و نمایش به هم می‌خورد. نمایش روحوضی در استان فارس شبیه سیاه‌بازی در تهران بود، اما برخی گروه‌ها از داستان‌های هزار و یک شب و رستم و سهراب الهام می‌گرفتند و نمایش‌های متنوع اجرا می‌کردند.

تقلید حرکات خروس

در رفسنجان نمایش‌های روحوضی ده الی بیست دقیقه بود و پیش می‌آمد که گروهی چند نمایش را پی در پی اجرا می‌کرد. از معروف‌ترین این نمایش‌های کوتاه «بقال بازی» بود.

در این نمایش بقالی به یک حمال می‌گوید: «این ظرف ماست را برای من بیار خونه.» حمال ابتدا تلاش می‌کند با طناب ظرف ماست را به دنبال خودش بکشد، اما موفق نمی‌شود. برای همین پی وسایل دیگر می‌گردد و در این گیر و دار، در راه ماست‌ها را می‌خورد و به صورتش می‌مالد و نمایش با خنده به پایان می‌رسد.

در رفسنجان نمایش‌هایی هم با صورتک اجرا می‌شد. کسی که می‌خواست برقصد، پنهان از چشم تماشاگران صورتک به صورتش می‌بست و به صحنه می‌آمد. مطرب‌ها و خواننده روی صحنه نشسته بودند. بازیگر در کنار آنها می‌نشست و با آنها چاق سلامتی می‌کرد. آخر سر از او خواهش می‌کردند برقصد و او هم می‌پذیرفت، صورتک را از چهره‌اش باز می‌کرد و می‌رقصید.

این شخص چهار زنگ هم به انگشتش می‌بست. گروه‌هایی هم در همین رفسنجان بودند که بازیگر را به شکل خروس درمی‌آوردند و این شخص حرکات خروس را با رقص تقلید می‌کرد و تماشاگران را به خنده می‌انداخت.

سیاه‌بازان و لهجه مطربی

گروه‌های مطربی زنانه فقط در مجالس زنانه بازی‌هایی مانند «شب زفاف» و «خاله رورو» اجرا می‌کردند. اما متأسفانه گروه‌های مطربی زنانه در اوایل حکومت رضا شاه پهلوی از بین رفتند و این بازیگران بااستعداد توبه کردند و این رسم برچیده شد.

سیاه‌بازان زبان مخصوص خود را داشتند که به آن لهجه‌ی مطربی می‌گفتند. اگر کسی پدرش مطرب بود او را «چکیده» می‌خواندند و اگر کسی تازه وارد این کار شده بود به او «چسبیده» می‌گفتند. رئیس گروه نوازندگان، بازیگرانش را «کارگر» می‌خواند. متأسفانه این اصطلاحات و عادات و رسوم در جایی ثبت نشده و تقریباً از بین رفته است.

سیاه که به او شلی هم می‌گفتند آدمِ اصلی نمایش بود. او شخصی بود زیرک و حرف‌هایی که به زبان می‌آورد نیش‌دار و گزنده بود و تماشاگر را می‌خنداند. سیاه در نمایش روحوضی نماینده‌ی تماشاگر بود و چیزهایی را که تماشاگر نمی‌خواست یا نمی‌توانست به زبان بیاورد، بیان می‌کرد.

سیاه نوعی منتقد اجتماعی بود. به دلیل اختناقی که در جامعه ایران وجود داشت، جلوی انتقاد سیاه را می‌گرفتند. یکی از دلایل انحطاط این هنر مردمی را باید در همین اختناق اجتماعی جست.

علاوه بر این پس از انقلاب به دلیل مخالفت حکومت مذهبی با ساز و آواز و سیاه‌بازی این نمایش ورافتاد و متأسفانه این هنر مردمی، با شخصیت‌ها و هنرمندان سرشناسی مانند طلحک و کریم شیره‌ای و اسماعیل بزاز و شیخ شیپور و مهدی مصری و ذبیح‌الله ماهر و ... از بین رفت. یاد و خاطره‌ی این هنرمندان مردمی گرامی باد.

▪ ▪ ▪

برای اطلاع بیشتر به کتاب‌های زیر هم می‌توانید مراجعه کنید:
ابوالقاسم انجوی شیرازی: جشن‌ها و آداب و معتقدات زمستان، تهران ۱۳۵۲

بهرام بیضائی: نمایش در ایران، تهران، ۱۳۴۴

جمشید ملک‌پور: ادبیات نمایشی در ایران، تهران ۱۳۶۳

حسین نوربخش: دلقک‌های مشهور درباری، تهران ۱۳۶۳

Share/Save/Bookmark

لینک‌های خواندنی و صفحات دیدنی در اینترنت:
کهنه‌های همیشه نو، ترانه‌های تخت حوضی، عباس معروفی، رادیو زمانه
گفت و گو رضا جمالی با مرتضی عقیلی، رادیو زمانه
صداهای فراموش شده، صحنه خالی سیاه‌بازی، مهدی جلیلی
گزارشی از شخصیت سیاه و نمایش سنتی شیراز، احسان شادمانی

نظرهای خوانندگان

salam mamnoon az matlab. yaade aan rouzhaa beh kheyr. barnaameh haaye siyah baazi va norouz haaye Iran...

-- Ali ، Oct 11, 2008 در ساعت 06:27 PM

ممنون خیلی خوب بود . خیلی به دردم خورد

-- مونا ، Nov 9, 2008 در ساعت 06:27 PM