رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۹ آبان ۱۳۸۷

بهار تلخ، انقلاب به مثابه‌ی ماجرایی عاشقانه

ترجمه: ناصر یکتا

اشاره‌ی مترجم: خانم رویا حکاکیان (متولد ۱۹۶۶) در خانواده‌ای یهودی در تهران به دنیا آمد و در سال ۱۹۸۸ به آمریکا مهاجرت کرد. او شاعر، نویسنده و ژورنالیست است و فیلم مستند می‌سازد. ترجمه‌ی گفت و گویِ سایت «قنطره» با او را به بهانه‌ی انتشار ترجمه‌ی آلمانیِ کتابِ «سفر از سرزمین نه» (Journey from the Land of No)، با عنوان «بهار تلخ»، می‌خوانید.

بهار تلخ، انقلاب به مثابه‌ی ماجرایی عاشقانه

خانواده‌ی یهودی – ایرانیِ رویا حکاکیان به خاطر فشار سیاسی بعد از انقلاب اسلامی سال ۱۹۷۹ مجبور به ترک ایران شد. حکاکیان که امروز در آمریکا زندگی می‌کند، خاطرات کودکی‌اش را نوشته است. راشا خیاط، کتاب را خوانده است.

به تازگی، قریب به سی سال پس از انقلاب اسلامی، موجی عظیم از کتاب‌هایی درباره‌ی ایران یافت می‌شود که به وقایع پیرامون سقوط محمد رضا پهلوی می‌پردازند. از خودزندگی‌نامه‌نوشتِ برنده‌ی جایزه‌ی نوبل شیرین عبادی و خاطراتِ بسیار موفقِ پرفسور ادبیات آذر نفیسی گرفته تا فیلم مرجان ساتراپی. ژورنالیست یهودی - ایرانی رویا حکاکیان با خاطرات دوران کودکی‌اش «بهار تلخ» این موج را کامل کرده و آن را با دیدگاهی نو غنی‌تر کرده است.


رویا حکاکیان

نخستین عشق بزرگ

حکاکیان انقلاب اسلامی را «نخستین عشق بزرگم » می‌خواند. نامگذاریی که آدمی را شگفت‌زده و غافلگیر می‌کند. در عین اما وقتی به توضیحات گوش می‌دهیم، می‌بینیم این‌طور نیست. او در گفت و گو با «قنطره» می‌گوید:

«‌انقلاب برای ما، اسلامی نبود. این عنوان بعدها به انقلاب داده شد. آن وقت‌ها اتفاقی برای ما افتاد که بزرگ‌تر از خود ما بود. ما اوج موفقیت و شادترینِ لحظه‌های فرهنگ ایرانی را تجربه می‌کردیم. همه‌ احساس می‌کردیم پس از مدت‌ها سرکوب شدن توسط شاه می‌توانیم آزادانه نفس بکشیم.»

وقتی شاه مجبور به فرار به تبعید می‌شود و آیت‌الله خمینی در سال ۱۹۷۹ بازمی‌گردد، رویا حکاکیان ۱۲ ساله است. خانواده متمول است و با توجه به وضع پدر، روشنفکری شناخته شده، بسیار مورد احترام. کودکی که در خانواده‌ای خوب پرورش یافته، از انقلابی که در راه است، چه انتظاراتی دارد؟

خیانت به نخستین عشق بزرگ

«‌انقلاب، حسی معنوی از با هم بودن و همبستگی بود. میان ما جوانان شور و وجدی جریان داشت، چون حس می‌کردیم همه چیز ممکن است و این لحظات را همراه با دیگران تجربه می‌کردیم. خود این بسیار با ارزش بود، حتی بعدها.»

رویای جوان، آرام آرام می‌فهمد که شاید روزی به این نخسیتن عشق بزرگ خیانت کند. کودک ابتدا به‌طور مبهم و نامفهوم متوجه می‌شود که برادران بزرگترش یکی یکی مجبور به ترک ایران هستند و تا مدت‌ها امیدی به بازگشت نمی‌توانند داشته باشند.


تصویر روی جلد انگلیسی ِ کتاب

پس از آن، هم‌کلاسی‌ها ناپدید می‌شوند و برنمی‌گردند. «بسیار جوان‌تر و نادان‌تر از آن بودم که درک کنم، معنی ِ صندلی‌های خالی در کلاس چیست. خیلی بعدترها وقتی خودِ ما ناچار به فرار شدیم، برایم روشن شد، چه چیزهایی را از سر گذرانده‌ایم.»

حکاکیان می‌گوید: «مرسوم شدن دوباره‌ی روسری نخستین لحظه‌ای بود که برای من و دوستانم معلوم کرد، چه بسا این حس عظیم ممکن است به یاسی عظیم تبدیل شود. اوایل خیلی خوش‌مان می‌آمد روسری بگذاریم. گذاشتن روسری به چشم ما نوعی مد می‌آمد، به عنوان نمادی که از ما زن‌هایی درست و حسابی ایرانی می‌ساخت.»

به این ترتیب حکاکیان به عنوان دختری یهودی، نماد زنان مسلمان را ابتدا با افتخار و ازخود‌گذشتگی به سر می‌گذارد. این ژورنالیست می‌گوید: «اما سرکوب رو به تزاید، اجبارات و ممنوعیت‌ها به سرعت خوشی را تبدیل به موضوعی جدی کرد و من شروع کردم به سوال کردن از خودم و آدم‌های دور و برم.»

پدرش که تا آن موقع به اعتقاداتش به کشورش پایبند بود، در سال ۱۹۸۴ تصمیم می‌گیرد که وقت‌ ترک کردن ایران فرا رسیده است. اول همسر و دخترش را می‌فرستاد تا از اروپا پیش برادارنش به آمریکا بروند. یک سال بعد خودش به آن‌ها می‌پیوندد.

آیا من یک «آمریکایی بد» هستم؟

«بهار تلخ» چنان‌که انتظار می‌رفت با فرار این زن جوان از ایران و به پایان رسیدنِ نخستین عشق بزرگ‌اش تمام می‌شود. از آن پس دیگر ایرانی برای او وجود ندارد. از زمان فرارش قدم به سرزمین کودکی‌اش نگذاشته است. اما چرا به این همه وقت، تقریبا پانزده سال، نیاز داشت تا خاطرات‌اش را بنویسد؟


تصویر روی جلد ترجمه‌ی آلمانی کتاب

حکاکیان می‌گوید: «همیشه می‌دانستم که می‌خواهم نویسنده بشوم. قبلاً مقالات و اشعار گوناگونی منتشر کرده بودم اما با توجه به تبلیغات ِ ضد ِ آمریکایی که با آن بزرگ شده بودم، این فکر که در سنین بسیار جوانی خاطراتم را بنویسم، یک جوری مهمل بود.»

مرتب از خودش می‌پرسید، آیا مبدل به آن زن‌ِ خودشیفته‌ی آمریکایی نشده است که هیچ چیز برایش مهم‌تر از خودش نیست، آن «آمریکایی بدی» که آن‌طور که آن موقع‌ها در مدرسه‌شان در تهران به او یاد داده بودند، فقط به ظاهرشان توجه می‌کند و علاقه‌ای به هم‌نوعان‌شان ندارد؟ «آیا خودم و داستانم را خیلی مهم تلقی نمی‌کنم؟ آیا نوشتن کتاب خاطرات کار گستاخانه‌ای نیست؟»

به سخنان دلگرم کننده‌ی دیگران و گفت و گو با دوستان نیاز بود تا رویا حکاکیان متقاعد بشود که داستان‌اش واقعاً ارزش روایت کردن دارد. اما حالا موفق شده است با «بهار تلخ» کتابی بسیار شخصی و هم‌حسی‌برانگیز بنویسد، کتابی که می‌کوشد بخشی از داستان را روایت کند، آن هم نه با نگاه به گذشته، بلکه بار دیگر به نیروی بلاواسطگی و نیز نیروی آن‌چه را که از سر گذارنده جانی تازه ببخشد.

آیا او امروز ایران، زمان انقلاب و داستان‌اش را تلطیف نمی‌کند؟ حکاکیان با انتقاد به خود می‌گوید: «ممکن است. وقتی پای کودکی‌مان در میان باشد، همه‌ی ما تمایل داریم آن را تلطیف کنیم.»

به نظر او ژورنالیست‌های غربی اما اغلب یک‌جانبه درباره‌ی مردم ایران گزارش داده‌اند و تجارب‌ شخصیِِ انسان‌ها را به شدت سیاسی کرده‌اند. «برای من این مهم بود، نشان بدهم، زمان انقلاب برای ما در ایران معنای دیگری غیر از آن داشت که امروز در کتاب‌های تاریخ نوشته شده است.»

Share/Save/Bookmark

منبع: سایت قنطره
سایت رویاحکاکیان

نظرهای خوانندگان

1917 or 1979

-- hamid ، Nov 7, 2008 در ساعت 01:58 PM

خانواده‌ی یهودی – ایرانیِ رویا حکاکیان به خاطر فشار سیاسی بعد از انقلاب اسلامی سال ۱۹۱۷ مجبور به ترک ایران شد.

فکرکنم تاریخش درست نیست.
...
زمانه: ممنون از تذکر، تصحیح
شد

-- maryam ، Nov 7, 2008 در ساعت 01:58 PM

امیدوارم این حرف من به چیز خاصی و از همه مهمتر نژادپرستی تعبیر نشود، اما هنوز هم یهودی ها و یهودی تباران زیادی، چه با نامهای اصیل خودشان و چه با نامهای ایرانیزه شده در ایران به زندگی و کار و فعالیت و کسب درآمد مشغولند. خیلی از آنان مرتباً به سفر می روند و دوباره به ایران بر می گردند. حتی تعدادی یهودی از نوع Hasidic در ایران داریم که ظاهراً بعد از انقلاب و در دوران آقای خاتمی از اسرائیل به آن کشور مهاجرت کرده اند و از زندگی در ایران هم بسیار راضی به نظر می رسند. احتمالاً مشکل خانم حکاکیان بیشتر از نوع مشکل همان ایرانیانی است که صرفنظر از مذهبی که دارند به هر حال نمی توانند در جمهوری اسلامی زندگی کنند چون جان و مالشان در خطر بوده است نه اینکه چون فقط یهودی هستند به این مشکل دچار شده باشند. وضع بهائی ها احتمالاً از همه بدتر است ولی یهودیان سه هزار سال است که در نقاط مختلف ایران در امنیت نسبی زندگی کرده اند.

-- روسی ، Nov 9, 2008 در ساعت 01:58 PM

خیلی کوتاه: کتاب را به زبان آلمانی خوانده ام و در کتابخوانیِ ایشان در ماه آپریل2008 در هامبورگ که از طرف "Vattenfall" برگزارشده بود شرکت داشتم. روزهای معروفیت فیلم پرسپولیس از ساتراپی بود و روزهای اوج یهودی ستیزیِ حرف های احمدی نژاد و همدردی غرب با یهودی ها. به نظر من کتاب در حد کتابی ژورنالیستی در سطح متوسط است. نویسنده با استفاده از حس همدردی با یهودی ها در غرب و زیر سایه ی معروفیت ساتراپی و اکتوئل بودن موضوع ایران، داستان زندگی خودش را با زبانی سانتی مانتال وارد بازار کرد. فکر می کنم خودشیفتگی نویسنده از صریق بیان احساسات رقیقش برجستگی این کتاب است. اشاره ای کوتاه درباره ی این کتاب از فهیمه ی فرسایی در سایت اثر به آدرس زیر برای دویتان آلمانی زبان شده است. خواندنش خالی از لطف نیست.
http://tinyurl.com/58jdh5

علی صیامی

-- علی صیامی ، Nov 9, 2008 در ساعت 01:58 PM