رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۸ مرداد ۱۳۸۸
گفت‌وگو با مهندس حسن شریعتمداری، فرزند آیت‌الله شریعتمداری

بازخوانی پرونده‌ی برخورد با آیت‌الله شریعتمداری

سراج‌الدین میردامادی
seraj.mirdamadi@radiozamaneh.com

بی‏شک مراجع تقلید و روحانیون بلندپایه‏ی مستقل از نظام جمهوری اسلامی، در طول این سی سال، یکی از مهم‏ترین قربانیان نقض حقوق بشر حاکمان نظام اسلامی بوده‏اند.

در این برنامه از سلسله برنامه‏های رادیو زمانه، پیرامون بررسی سی سال حقوق بشر در ایران، به بازخوانی پرونده‏ی تاریخی برخورد با آیت‏الله سید کاظم شریعتمداری، یکی از مراجع تقلید مخالف آیت‏الله خمینی می‏پردازیم.

مهندس حسن شریعتمداری، فرزند آیت‏الله شریعتمداری، این بخش از تاریخ انقلاب اسلامی را این‌گونه روایت می‌کند:

Download it Here!

حسن شریعتمداری: در فروردین سال ۱۳۶۰، روزنامه‏ها از قول قسمت اطلاعات نیروهای مسلح شروع کردند به نقل این که آقای قطب‏زاده درصدد کودتایی بوده و این کودتا کشف شده است.
چند روز بعد اعلام کردند که آیت‏الله شریعتمداری از این کودتا اطلاع داشته و شروع به نشر انواع و اقسام تهمت‏ها و توهین‏ها کردند.



مهندس حسن شریعتمداری، فرزند آیت‌الله شریعتمداری

مدت کوتاهی بعد از آن، نیروهایی که بعد به بسیج ملقب شدند (آن روز هنوز این اسم را نداشتند و گروه‏های فشار بودند)، در اطراف منزل پدرم شروع کردند به شعارهای مرده باد و زنده باد، دادن.
بعد رفتند، دارالتبلیغ اسلامی را تصرف کردند. دارالتبلیغ اسلامی، مرکز آموزشی‏ای بود که پدرم به سبک مدرن تاسیس کرده بود.

پس از آن سپاه منزل پدرم در قم را محاصره کرد. ایشان در محاصره بود و در ایام محاصره، آقای ری شهری با عده‏ای رفتند و از ایشان بازجویی کردند. بعد نوار بازجویی پدرم را مونتاژ کردند و یک بازجویی شش ساعته را به یک اعتراف تلویزیونی چند دقیقه‏ای تبدیل و آن را از تلویزیون پخش کردند.

البته آقای قطب‏زاده را محاکمه و اعدام کرده بودند. پدر من را بدون هیچ جرمی دو سال در منزل نگاه داشتند.
در عرض این مدت پدرم بیمار شد. ایشان را از معالجه محروم کردند و نگذاشتند پزشکانی را که می‏خواستیم، به ایشان دسترسی داشته باشند. ایشان در اثر طول مدت مرض، به سرطان پروستات دچار شد. وقتی کار از کار گذشته بود، اجازه دادند در بیمارستان مهر بستری شود که متاسفانه معالجات به علت پیش‏رفتگی سرطان موثر واقع نشد و ایشان فوت کردند.

بعد از وفات هم وصیت ایشان را انجام ندادند و در مراسم تشیع، محل دفن و… از انجام وصیت او خودداری کردند.
امروز دیگر اسناد بیرون آمده و معلوم است که این توطئه‏ای بیشتر از طرف آقای احمد خمینی و با اطلاع شخص آیت‏الله خمینی نبوده است.

این را آیت‏الله منتظری در خاطرات‌شان نوشته‏‏‏اند، آقای کیانوری هم در اعترافات خودشان نوشته‏اند که سرهنگ عطاردی و سرهنگ کبیریان از طرف حزب توده در تشکیلات آقای قطب‏زاده نفوذ کرده بودند و گزارش‏‏ها را به صورتی که حزب توده می‏خواست، داده بودند.

هم‏چنین خاطرات یک جاسوس شوروی، به عنوان «اسناد میتوخیم» که بلشویست کا.گ.ب بود منتشر شده و در این اسناد هم نوشته‏اند که: ما چهره‏های لیبرال ایران، از جمله آیت‏الله شریعتمداری، را می‏خواستیم حذف کنیم و از آقای یاسرعرفات که جاسوس ما بود خواستیم تلگرافی به آقای خمینی بزند، مبنی بر این که آقای قطب‏زاده مشغول کودتا است و آقای شریعتمداری هم در این کودتا دست‏اندرکار است و به این وسیله‏، آقای خمینی را وادار به حذف ایشان کردیم. البته‏، فکر می‏کنم، آقای خمینی خودشان هم قبلا داوطلب این کار بودند.

چه اسناد و مدارکی را همان موقع عوامل آقای ری شهری و دیگران، مبنی بر دخالت مرحوم آیت‏الله شریعتمداری در آن جریان ارائه دادند؟

پدرم شخصی به اسم آقای مهدوی، پیش‏نماز یکی از مساجد نازی آباد تهران را، به علت این که اهل محل از جنبه‏ی اخلاقی ایشان رضایت نداشتند، از نماز جماعت خلع کرده بود. ایشان را به وسیله‏ی آقای حجازی (بعداً آقای حجازی را هم اعدام کردند) فرستادند پیش پدرم که از او دلجویی شود.

آقای مهدوی در این دیدار به پدرم گفته بود که با آقای قطب‏زاده در تماس است و ایشان درصدد انجام کارهایی است. پدر من، آقای مهدوی را نهی کرده بود و گفته بود این کارها فایده‏ای ندارد و به جایی نمی‏رسد.


آیت‏الله سید کاظم شریعتمداری

بعداً، آقای ری شهری و آقای خمینی می‏گفتند شما که اطلاع داشتید، چرا این قضیه را اطلاع ندادید. مرحوم پدرم هم گفته بود: با توجه به رویه‏‏ای که شما دارید، نمی‏توانستم بی‏گناهان را اطلاع بدهم و ثانیاً فکر نمی‏کردم این‏گونه چیزهای مضحک به نتیجه‏ای برسد. بنابراین بر خودم وظیفه‏ای نمی‏دیدم.

جامعه‏ی مدرسین قم با امضاهای فراوان، اعلامیه‏ای دائر بر خلع مرجعیت ایشان انتشار داد. بعداً مدرسین یکی یکی به ما مراجعه کردند و گفتند ما تحت فشار آقای احمد خمینی بودیم و مجبور شدیم آن را امضا کنیم.
هیچ سندی در دست نبود و امروز اساس این پرونده، اصلا معلوم نیست چه شده و کجاست.

آن‏طور که آقای منتظری می‏گویند، اصولا چیزی به اسم کودتا نبوده است. آقای منتظری در خاطراتشان نوشته‏اند که: «آقای احمد خمینی خودش داد مقداری اسلحه نزدیک جماران چال کردند و بعد هم خودشان آن‌ها را کشف کردند. آقای قطب‏زاده را دستگیر کردند و به ایشان وعده دادند که شما بگویید که می‏خواسته‏اید کودتا کنید، مورد بخشش قرار خواهید گرفت. ولی بعد هم تخلف کردند و ایشان را اعدام کردند.»

آیا از اطرافیان، نزدیکان و هواداران فکری آیت‏الله شریعتمداری در آن مقطع، کسی به زندان افتاد و مورد آزار و اذیت قرار گرفت؟

بله، برادران جوراب‏چی و عده‏ی زیاد دیگری را دستگیر کردند. از روحانیون و طلاب قم، افرادی مثل آقای جویباری و دیگران را گرفتند.

حتا مرحوم آیت‏الله صدر را چون در مراسم ترحیم مرحوم پدرم شرکت کرده بود، بازداشت کردند. مرحوم آیت‏الله صدر برادر امام موسی صدر و خود از آیات بسیار برجسته و فرزند آیت‏‏‏‏‏‏‏‏الله صدر، مرجع تقلید شیعیان جهان و از مجتهدین مبرز بود.

با این وجود به قدری آقای خمینی شخصا، روی این پرونده حساس بود که ایشان را به علت این که در ختم پدرمن شرکت کرده بود، بازداشت کردند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

Salam bar ruh an bozorgavar.

-- rahim ، Mar 5, 2009 در ساعت 05:00 PM

واقعا قضیه این قدر کشک بوده؟!

-- نیما ، Mar 5, 2009 در ساعت 05:00 PM

آقا این مانا نیستانی که کاریکاتورهاشو تو سایت گذاشتین همنی نیست که به آذری ها توهین کرد و بعدش فراری شد ؟؟؟ این کار شما جه معنی داره جز اینکه ....

-- ali ، Mar 5, 2009 در ساعت 05:00 PM

این مجموعه مصاحبه ها از نظر تحلیل و محتوا غنی نیستند و از نظر تکنیک مصاحبه هم بسیار ضعیف اند. اشتباهات فراوان تاریخی در این مصاحبه وجود دارند که عدم احاطه ی مصاحبه گر به موضوع و عدم تذکر یا اصلاح آن ها گواه ضعف آن است. رویداد یاد شده فروردین 1361 است نه 1360؛ بیمارستان یاد شده بیمارستان مهراد است نه مهر؛ مسجد سید مهدی مهدوی، مسجد جامع قلهک بود نه نازی آباد ... طرح این گونه ی مباحث حساس تاریخی جز ایجاد موانع و مزاحمت های بیشتر بر دوستداران آیت الله شریعتمداری در ایران سودی نخواهد داشت. حال که دست زمانه برای مصاحبه با آیت الله منتظری باز است، خوب است که از نقش بیت ایشان در این ماجرا هم صحبتی می شد و یک طرفه به مصاحبه با پسر آیت الله در حد بیان سرسری ماجرا اکتفانمی شد. اگر نقش مرحوم سید احمد آقای خمینی را در این ماجرا بپذیریم، جهات مخفی وی از این ماجرا جویی را نمی توان فراموش کرد. ماجرای قائم مقامی رهبری با داستان کودتا مرتبط نبود؟ پرداختن به مصادیق بدون بحث مبنایی هم چندان سودبخش نیست.

-- آشنا ، Mar 5, 2009 در ساعت 05:00 PM

Man drod mifrestem ber an bozorgvar ve henoz mogeld ishan hastem
Medhi az Sweden

-- sorenal@yahh.se ، Mar 5, 2009 در ساعت 05:00 PM

با درود
آقای خمینی از معتقدان به فلسفهٌ وحدت وجود محی الدین ابن عربی بود.بنابراین فکر عرفانی که ابن عربی آن را بصورت فلسفی در آورد وجود حقیقت
واحدیست و ازلی است(دائمی است)؛دنیای عینی (دنیای موجودات) هستی مستقلی ازخود ندارد ،خیال و وهم ماست.اگر از یک وجه(از یک زاویهٌ دید)
نگاه کنیم خلق و از وجه دیگر نگاه کنیم خداست،پس این دو تا (خلق وخدا) یکیست(یک ذات است) و بنابراین جدایی ذاتی ازهم ندارند. خدا بطور ازلی
(دائمی)، تجلی میکند که این تجلی همان جهان هستی است.تجلی،بصورت های عینی،احکام و‌‌ آثار، شهود می یابد و چون این صورتهای عینی واحکام و آثار ازخود هستی مستقلی ندارند،پس عینیت های ثابتهٌ در عدم هستند و بخاطر انعکاسشان در آینه وجود واحد(خدا) صورت ظاهری می یابند.آقای
خمینی با عقل قدرتمدار خود و با چنین درک فلسفی ای،بنا بر نظر بعضی از صاحب نظران، خدا را صادر کنندهٌ تمام خوبی ها وبدی ها می یافت و ارادهٌ
مستقل انسان را تخیلی بیش نمی دانست.پس اگر این برداشت از او صحیح باشد، تمام اعمال را به خدا نسبت می داد و از خود رفع مسئولیت می کرد
.این برداشت کاملا با قرآن که انسان را مسئول افکار و اعمالش معرفی میکند در تضاد است.کسانی که انسان را مسئول میدانند از این همه حیله گری ها آنهم در حق شخصیت مورد احترام بسیاری از ایرانی ها متاسف و متاٌثر می شوند. آقای شریعتمداری در مقابل این همه توطئه بردباری بخرج داد و صلح را به جنگ ترجیح داد.روانش شاد باد

محمدرضاراعی

-- Mohamed Réza ، Mar 6, 2009 در ساعت 05:00 PM

خوب بود آقای حسن شریعتمداری از تغییر موضع آقای ناصر مکارم شیرازی هم که قبلا از یاران مرحوم شریعتمداری ( مکتب اسلام و دارالتبلیغ) بودند سخن می گفتند تا به مردم کمک کنند مراجع امروزی را بهتر بشناسند .

-- ایرانی ، Mar 6, 2009 در ساعت 05:00 PM

آدم می مونه به کی اعتماد کنه !
در مورد حرف علی هم واقعا خجالت داره
هنوز جنبه یک کاریکاتور رو ندارید ؟‌!!!

-- milad ، Mar 7, 2009 در ساعت 05:00 PM

به نظرم مصاحبه ناقص است يا مصاحبه كننده نخواسته موضوع را به نحو جامعي باز كند كه البته مستلزم گفتگو با افراد بيشتري است. بهتر مي بود اگر اشاراتي به رقابت بر سر مرجعيت عام و ارتباط با دولت موقت و همانگونه كه آمده ليبرالها مي شد. يا مثلاً به نامه اي كه چهار تن از مراجع شناخته شده مبني بر مرجعيت آقاي خميني امضا كرده بودند براي پيشگيري از اعدام ايشان در سال 42 و يكي از امضا كنندگان خود مرحوم شريعتمداري بوده است.

-- بدون نام ، Mar 7, 2009 در ساعت 05:00 PM

پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد..........

-- بدون نام ، Apr 11, 2009 در ساعت 05:00 PM

حداقل بايد جامعه ما اونقدر باز باشه كه ما بتونيم به عنوان يك ايراني از تمامي بزرگان كشورمان سوال بكنيم ، و اونها هم به ما توضيح بدهند و شفاف سازي بكنند و اگر نه كشور ما هم با ديكتاتوري فرقي نخواهد كرد

-- بدون نام ، Apr 20, 2009 در ساعت 05:00 PM

چیزی که مشخصه انسان به اندازه اموزش و تربیتی که میبینه می تونه در برابر اتفاقات و موقعیت ها تصمیم بزرگ بگیره ما ایرانی ها از یک مقام درجه پست یک درجه بالا می اییم به همان اندازه خطرات ونقاط ضعف قدرت بالا می اید و چون اموزش و فرهنگ قدرت یابی را نداشته ایم چه بسا اکثرا در موقعیت قدرت مطلق قرار بگیرند همان رفتارهایی را که شاه صدام خمینی کرده اند نکنند
پس مهم بالا رفتن اخلاق و فرهنگ و اموزش انسانیت در جامعه می باشد واین امر میسر نخواهد شد مگر این که به علوم رجوع نشود و این هم میسور نخواهد بود مگراینکه ازادی واقعی ایجاد بشود پس انسان ها باید از بدبختی ها واشتباهات گذشتگان عبرت بگیرند تا در حال واینده تکرار این مصیبت ها نشود چه انکه اگر تکرار شود هم دین داران و هم بی دین ها همه متق القول هستند که دچار خسران و نابودی گردیده ایم به امید صلح و ازادی و حکومت علمو انسانیت

-- بدون نام ، Apr 26, 2009 در ساعت 05:00 PM

ما به حرف كي باور كنيم آخرش نفهميديم!

-- محمدرضا ، Aug 19, 2009 در ساعت 05:00 PM