رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۰ آذر ۱۳۸۷
گفت‌ و ‌گو با پروين ذبيحی، فعال حقوق زنان و کودکان

علل و نتايج خشونت عليه زنان در كردستان

كاوه قاسمی كرمانشاهی
kaveh.kermanshahi@gmail.com

بیست و پنجم نوامبر، روز جهانی محو خشونت علیه زنان بود، روز قتل خواهران میرابل به دست دیکتاتور دومینیکنی. سال‌هاست که زنان و مردان بسیاری در این روز، علیه خشونت گرد‌هم می‌آیند و خواستار محو هرگونه خشونت علیه زنان می‌شوند.

در ایران اما، علاوه بر تبعيضاتی که به واسطه‌ی قوانين بر زنان روا می‌گردد، متأسفانه برخی از سنت‌ها و عرف‌های ‌غلط جامعه‌ در برخورد با زنان، شرايط دشوارتر و مشکلات بيش‌تری را برای آنان به وجود آورده است.

زنان کُرد در این میان شرایط بدتری دارند، آمار بالای خودسوزی و قتل‌های ناموسی از این خشونت بالا حکایت دارند.

در همین زمینه با پروين ذبيحی، فعال حقوق زنان گفت و گو کرده‌ام.

لطفاً در آغاز از خود بگوئيد، اين‌که از چه زمانی و چگونه به حوزه مسایل مربوط به زنان وارد شديد و تا کنون چه فعاليت‌هايی در اين زمينه‌ داشته‌ايد؟

دانش‌آموخته‌ی مقطع فوق دیپلم رشته‌ی علوم انسانی هستم و در حال حاضر بیش‌تر وقتم را علاوه بر خانه‌داری به امورات اجتماعی می‌پردازم.

فعال حقوق زنان و کودکان هستم، عضو هیأت مدیره انجمن زنان آذرمهر و عضو کانون کودکان و همچنين اتحادیه کارگران بی‌کار و اخراجی و در انجمن ادبی مریوان نیز فعالیت دارم.

من نیز هم‌چون تمام آن کسانی که از مسایل و مشکلات مربوط به زنان و کودکان و تبعیضات طبقاتی و جنسيتی علیه آنان رنج می‌برند بر حسب وظیفه هر آنچه در توان دارم از انجام تحقيق و پژوهش و نوشتن مقاله و تهيه گزارش تا ساختن فيلم در رابطه با خودسوزی زنان و همچنين برگزاری کارگاه‌ها و مراسم‌های مختلف در رابطه با زنان و کودکان و نيز حضور در تجمعاتی مثل ۲۲ خرداد در تهران و زنان آویر در سنندج و... به کار می‌برم تا در ساختن دنیایی به دور از تضاد و فاصله طبقاتی و هر نوع آپارتاید و دنیایی که زنان و کودکان، این قربانیان اصلی خشونت حرمت و کرامت انسانی‌شان را بیابند، سهمی کوچک و ناچیز داشته باشم.

به عنوان يک زن کُرد فعال در حوزه اجتماعی و فرهنگی و آشنا به وضعيت منطقه‌ی کردستان بهتر می‌دانيد که علاوه بر تبعيضاتی که به واسطه‌ی قوانين حاکم بر زنان کُرد چون ساير هم‌جنسان‌شان در ايران روا می‌گردد، متأسفانه برخی از سنت‌ها و عرف‌های ‌غلط جامعه‌ی کردستان در برخورد با زنان، شرايط دشوارتر و مشکلات بيش‌تری را برای آنان به وجود آورده که شايد شمار افزون خودسوزی زنان در روستاها و حتی ‌شهرهای مناطق کردنشين واکنشی تلخ نسبت به اين وضعيت باشد. می‌خواستم با توجه به بررسی‌هايی که شما در اين زمينه انجام داده‌ايد، نظرتان را در اين باره جويا شوم.

بله، همان‌طور که اشاره کرديد، مدت‌ها راجع‌‌ به خودسوزی زنان در مناطق کردنشين تحقيق و بررسی کرده‌ام. از شهرهای مريوان و سقز گرفته تا استان‌های ايلام و کرمانشاه و حتی چند تن از دوستان و آشنایان خود من نیز از جمله‌ی قربانیان اين فاجعه‌اند.

اکثر آنانی که اقدام به خودسوزی می‌کنند زنانی هستند که از سوی پدر، برادر، همسر و يا ديگر اعضای خانواده تحت فشار، اذيت و آزار روحی و جسمی قرار می‌گيرند و از آن‌جا که نه خانواده و نه قانون را پشتيبان خود در رهايی از اين وضعيت فلاکت‌بار می‌بينند با به آتش کشيدن خويش به حيات‌ همراه با درد و رنج‌شان پايان می‌دهند.

همان‌گونه که آمارها نشان می‌دهد شمار قابل توجه‌ای از خودکشی‌ها در منطقه‌‌ی ما مربوط به زنان، آن هم به شکل فجيع خودسوزی است.

شايد خودسوزی زنی از اهالی روستای «بيه‌ره‌شان» که همسر و فرزندانش در شهر زندگی می‌کردند و او را در کمال بی‌رحمی برای نگهداری از چند رأس حيوان در بدترين شرايط مالی در روستا نگه داشته بودند و يا خودکشی آن دختر ۱۲ ساله که در نتيجه‌‌ی آزارهای نامادری و پدرش با ريختن نفت بر جسم نحيفش خود را به آتش کشيد، نمونه‌هايی عينی و دردآور از اين نوع شيوه اعتراض زنان به بی‌حقوقی و خشونت عليه خود در خانواده و جامعه باشد.


پروين ذبيحی

پس بايد علت اصلی خودسوزی زنان را خشونت عريانی دانست که از سوی خانواده و يا به اشکال مختلف در جامعه بر آنان تحميل می‌شود. حال ريشه‌ی اين نوع خشونت‌ها را در کجا بايد جست‌وجو کرد؟

بعضی افراد در نگاهی ‌سطحی ‌به پديده خشونت عليه زنان از سوی مردان در خانواده علت آن را فقر، اعتياد و يا رفتارهای آنی و زودگذر مردان در نتيجه‌ی مثلاً مستی عنوان می‌کنند.

اما من پديده شوم خشونت را فرايند مناسبات ظالمانه‌ی اقتصادی، اجتماعی و تفکرات مردسالارانه می‌دانم. این‌که مردان از سر ناچاری و به خاطر فقر، اعتياد و ناتوانی در رویارویی با سیستمی که این مناسبات نابرابر را تولید می‌کند به جان زن و بچه‌های‌شان می‌افتند و در برابر معضل در چارچوب خانه و پشت درهای بسته با لت و پار کردن آنان واکنش نشان می‌دهند آیا ناشی از همان قانون حیوانی جنگل نیست که ضعیف به دست قوی‌ نابود می‌شود؟

مرد اگر بی‌کار می‌شود چرا با عامل بی‌کاری نمی‌ستیزد؟ اگر معتاد است چرا خود را درمان نمی‌کند؟ و يا اگر مست است چرا مثلاً با عابران درگير نمی‌شود؟ روشن است که مردان نيز خود به شکلی در جامعه‌ی ما مورد ظلم و ستم واقع می‌شوند.

بی‌کاری و فقر و‌... همه از مشکلاتی ا‌ست که بيش‌تر گريبان‌گير مردان است. اما در اين‌جا عرف، قانون و رسم و رسوم به کمک‌شان می‌آيد تا ناتوانی خود را در رویارویی با مشکلات اقتصادی و معضلات پیچیده اجتماعی و حقارت ناشی از آن با اعمال خشونت علیه زنان و کودکان که در تملک کامل‌شان هستند و آنان را ضعیف‌تر از خود می‌دانند توجیه کنند و بپوشانند.

خود زنان چه نقشی در توليد و توجيه خشونت عليه خود و همجنسان‌شان دارند؟ آيا اصرار بر پاسداری از ارزش‌ها و سنت‌های جامعه‌‌ی مردسالار و انتقال آن به نسل‌های آينده و يا قرار گرفتن‌شان در مقابل يکديگر در به وجود آوردن اين وضعيت مؤثر نيست؟

چرا دقیقاً در جوامع مبتنی بر تقسیم‌بندی طبقاتی و جنسیتی که به زنان ظلم و اجحاف می‌شود، خود آنان سهم عمده‌ایی در بازتولید و باروری آن‌چه بر آنان می‌رود دارند و خود حاملان ارزش‌ها و تعاریف مردسالارانه و در حکم وسیله‌ایی برای انتقال این ارزش‌ها هستند.

از همان بچگی به دختران‌مان می‌آموزیم که ناقص و نیمه‌ی مرد هستند و باید مطیع و در خدمت آنان باشند. به دست پسران‌مان تفنگ می‌دهیم و در مقابل دختران‌مان را با عروسک سرگرم می‌کنيم.

در مرحله بالاتر، سیستم آموزشی ما و سیستم حاکم بر جامعه است که از طریق نهادها و سازمان‌ها و به وجود آوردن یک نظام اخلاقی ظالمانه تبعیض و ناعدالتی بین زن و مرد را تبليغ و توجیه می‌کند.

همچنین ایجاد تفرقه بین زنان تا نتوانند به آگاهی و توانمندی برسند. نقش‌هایی که به ما می‌دهند طوری پایه‌ریزی شده که خودمان علیه خودمان اقدام کنیم و استفاده آن را مردان ببرند.

رابطه‌ی عروس و مادرشوهر، زنان هوو و حتی رقابت بین فعالین مدنی آن هم به شکل ناسالم، کارمندان و کارگران و شکل ناخوشایندتر آن یعنی تبدیل شدن زنان در برخی کشورها به مانکن‌های تبلیغاتی برهنه و نیمه برهنه برای فروش هر چه بیش‌تر کمپانی‌های مد و لوازم آرایش و پر کردن جیب آنان و جلب نگاه حریص مردانه.

این روند تا آن‌جا پیش می‌رود که سالانه هزاران زن مانند بردگان چون متاعی گران‌بها و تجارتی پرسودتر از مواد مخدر توسط باندهای فساد و فحشا در سراسر جهان خرید و فروش می‌شوند تا در خدمت تمایلات جنسی مردان قرار بگیرند.

متأسفانه زنان، این‌ها را نادیده گرفته و لبه تیز حمله را متوجه همجنسان خویش می‌دانند نه مناسبات ظالمانه‌ایی که این روابط را بازتولید می‌کنند.

در بسياری از موارد ديده می‌شود زنانی که مورد خشونت واقع می‌‌شوند از افشا و بازگو کردن آن خودداری می‌کنند. حال اين پنهان‌کاری می‌تواند در نتيجه‌ی تهديد عامل خشونت و ترس از او باشد و يا به تعبير برخی از آنان جهت حفظ آبرو. به نظر شما دليل اين امر چيست؟

همان‌طور که گفتم از بدو تولد به زن آموزش داده می‌شود که مرد جنس برتر است و بايد از جنس برتر اطاعت کرد. مثلاً در همين منطقه‌ی «هورامان» که به همراه نگين شيخ‌الاسلامی از طرف انجمن زنان آذرمهر کردستان تحقيقاتی را در مورد وضعيت زنان آن‌جا انجام داده‌ايم مشاهد کرديم به مرد و اطاعت از او حالت تقدس داده‌اند و به زنان از کودکی می‌آموزند حتی زمانی هم که مورد فحاشی يا کتک‌کاری مرد قرار می‌گيرند بايد به او احترام بگذارند.

هر چند اين جايگاه والا و مقدسی که مردان برای خود قائلند تا حدودی از ميزان خشونت‌ورزی آنان کاسته اما خوب در همان نزديکی در روستای «کوماسی»، زنان بسيار مورد اذيت و آزار مردان خانواده قرار می‌گيرند و به شدت از اعضای مرد خانواده‌شان حساب می‌برند و از آنان در هراسند.

از پدر، برادر و همسر گرفته تا پدرشوهر و برادرشوهر و عمو و دايی و حتی پسران آن‌ها. البته زمانی که به شهرها می‌رسيم این ترس و هراس به نسبت کمتر است و زنان تحصیل‌کرده به مدد اتکای مالی‌شان از مزایای بیش‌تری برخوردارند و تا حدی هم نسبت به وضعيت موجود اعتراض می‌کنند.

اما این اعتراض آن‌قدر عمیق و ریشه‌ایی نیست که حاضر بشنود مقداری از آرامش خود بگذرند و به جنبش رهایی زنان بپیوندند.

اما علت عدم ‌افشای خشونت اعمال شده بر زنان در خانه و عدم پيگيری و شکايت عليه عامل خشونت علاوه بر آن‌چه شما اشاره کرديد تا حد زيادی بر می‌گردد به احساس شرمی که زن به واسطه‌ی تحقير شدن توسط مرد می‌کند و يا ترس از قضاوت نادرست ديگران که مبادا فکر کنند حتماً او خطايی کرده که چنين مجازات شده است.

در حالی که در واقع کسی که مرتکب خشونت می‌‌شود بايد شرمنده باشد نه شخص خشونت ديده و اين‌که ما بخواهيم برای جلوگيری از قضاوت غلط ديگران و يا به خيال خود برای حفظ زندگی و خراب نکردن آينده فرزندان‌مان در برابر هر آنچه بر سرمان می‌آيد سکوت کنيم درست نيست و نتيجه‌ی مورد نظر از آن حاصل نمی‌شود.

اشاره کرديد به سفر پژوهشی‌تان به منطقه‌ی هورامان کردستان، ممکن است بيش‌تر راجع‌ به اهداف اين سفر و نتايج آن برای‌مان توضيح دهيد؟

بله، کار بسیار جالبی از طرف انجمن آذرمهر بود. می‌خواستیم موقعیت زنان را از تمام زوایا در بعضی از روستاهای مریوان بسنجیم و از آن بخش از منطقه‌ی هورامان که در شهرستان مريوان واقع شده (بخش ديگر هورامان در استان کرمانشاه و کردستان عراق قرار دارد) شروع کرديم.

سوالات ما از زنان درباره نحوه زندگی روزمره‌شان بود که از بدو تولد و در خانه پدری شروع می‌شد و تا آشنایی با همسر و زندگی مشترکشان ادامه داشت.

همچنین موقعیت اقتصادی، اجتماعی آنان در خانه و بیرون از خانه و نقش آن‌ها در تصمیم‌گیری‌ها و خصوصی‌ترین ارتباطات آن‌ها با همسران‌شان و حقی که در این مورد دارند.

ضمن تحقیق به مسأله‌ی ختنه دختران در سطح وسیعی در این منطقه با تمام عوارض مخرب جسمی و جنسی و روانی‌اش برخوردیم.

وقتی از آنان می‌پرسیدیم چرا این بلا را سر دخترانتان می‌آوريد؟ اول توجیهات دینی می‌آوردند، اما وقتی فتوای کسی از مراجع را نقل می‌کرديم یا می‌گفتیم چرا در مناطقی که شیعه‌نشین هستند این مسأله وجود ندارد و حتی از تاریخ قبل از اسلام این قضیه مثال می‌آورديم، تازه می‌گفتند ختنه خوب است و مانع انحراف دخترانمان می‌شود.

دیگر در مقابل پسران تحريک نمی‌شوند و ناموس خودشان را حفظ می‌کنند. ما در اين زمينه با خیلی‌ها مصاحبه تصویری داشتیم و قصد داريم در آينده به صورت مکتوب هم نتيجه‌ی اين تحقيقات را به چاپ برسانيم.

طرحی را هم در اين رابطه به استانداری ارائه داده‌ايم که اگر پذيرفته شود، می‌توانيم آموزش همگانی و بهداشت را از روستاها آغاز کنيم.

باز گرديم به بحث اصلی‌مان در رابطه با نتايج خشونت عليه زنان، به خودسوزی که يکی از نتايج اعمال خشونت بر زنان است اشاره کرديم. در اين‌جا از شما می‌خواهيم به پديده زن‌کشی يا همان قتل‌های ناموسی به عنوان يکی ديگر از مصاديق بارز خشونت عليه زنان بپردازيد؟

علت اصلی زن‌کشی نوع نگاه مرد است به زن که نگاهی‌ است جنسيتی که او را در مقام يک موجود فاقد تفکر و شعور و بدون قدرت که حتی توان دفاع از خود را نيز ندارد و وجودش متعلق به مرد و حياتش وابسته به اوست قرار می‌دهد.

در اين نوع نگاه، زن ناموس مرد تعريف می‌شود و شرف و حيثيت مرد نيز به ناموسش بستگی دارد و وی برای حفظ و تحکيم اين مالکيت خويش از هيچ کاری دريغ نمی‌ورزد.

حتی اگر لازم دانست و صلاح ديد (به صرف شک و توهم و بدگمانی نسبت به زن) می‌تواند ناموس خود را به قتل برساند و آن‌چه وی را در گرفتن اين تصميم کمک می‌کند و به او اجازه چنين کاری را می‌‌دهد گذشته از ناآگاهی و تعصب، از يک‌سو همين احساس مالکيت او نسبت به زن و از سوی ديگر به پشتوانه‌ی قوانينی ا‌ست که از قتل‌های ‌ناموسی حمايت می‌کنند و عمل وی را در به قتل رساندن يک انسان به بهانه‌های واهی توجيه می‌‌نمايند.

به عنوان آخرين پرسش، آيا می‌توانيد با توجه به حضور و فعاليتتان در کردستان و شهر مريوان به مواردی مستند و عينی از اين‌گونه قتل‌ها اشاره کنيد؟

باور کنيد زمانی که روی پديده خشونت عليه زنان کار می‌کنم، وقتی به زن‌کشی می‌رسم آن‌قدر قضیه فاجعه‌بار است که مدتی تصمیم می‌گیرم دیگر در این زمینه کار نکنم و گاه نیز تا مدتی افسرده‌ام.

شايد اشاره به چند مورد عينی از اين‌گونه قتل‌ها نشان‌گر عمق فاجعه باشد. خانواده دختری به نام سميرا وی را که مقداری هم اختلال حواس داشت به خاطر اين‌که می‌گفتند چند ساعتی را همراه شيخ روستای‌شان بوده کشتند.

بعد همان قاتلان دختر، شيخ را لباس زنانه پوشاندند و در روستا سوار بر خر چرخاندند ـ می‌بينيد کرامت زن را نزد اينان که حتی مجازات مردان خطاکار را در تحقير آنان به هيبت زنانه می‌بينند ـ و بعد از آن هم شيخ را رها کردند و ديگر هيچ.

زنی حامله به خاطر اعتراض به روابط جنسی شوهرش با زن‌برادرش توسط وی قطعه قطعه می‌شود. مردی ديگر همسرش را به همين شکل تنها به دليل سوءظن به ارتباط وی با مردی غريبه می‌کشد و با اسيد جسد تکه پاره‌اش را می‌سوزاند.

فرشته نجاتی، دختر ۱۸ ساله‌ای که توسط پدرش سر بريده شد و فريده حکيمی که در مقابل دادگستری سنندج به دست برادرش به قتل رسيد.

همه و همه به اضافه صدها مورد ديگر که شايد حتی‌ خبرش هم به جايی درز نکند، نمونه‌هايی هستند از پديده زن‌کشی به بهانه‌ی پاراستن (نگهداری کردن) ناموس که به قول «شیرزاد حسن» در پایین‌تنه‌ی زنی خلاصه می‌شود.

اين قتل‌ها در همه جا و از جمله مريوان که در عريان‌ترين شکل خود يعنی خشونت خانگی تبلور می‌يابد، ريشه در فرهنگ مردسالاری ملهم از روابط قومی و قبيله‌ای دارد که خشونت را در جامعه نهادينه و برای مردم توجيه می‌کند.

متأسفانه قانون نيز در برخی موارد به کمک اين بربريت و عقب‌ماندگی می‌آيد و به آن مشروعيت می‌بخشد و يا بی‌تفاوت از کنار آن عبور می‌کند.

مثلاً پدر «چيمن»" از مريوان به سليمانيه در کردستان عراق می‌رود و دخترش را که به آن‌جا فرار کرده می‌کشد و جسدش را هم ‌همان‌جا دفن می‌کند و سرخوش از انجام وظيفه‌ی مردانگی خود به ايران باز می‌گردد بدون اين‌که ترسی از پيگيری‌های‌ قانونی و مجازات داشته باشد.

اين در حالی بود که ما در مريوان درباره اين جنايت مقاله نوشتيم و مصاحبه کرديم و آن را در رسانه‌ها و سايت‌ها منعکس ساختيم اما...

Share/Save/Bookmark