رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۶ خرداد ۱۳۸۸
گفت و گو با طاهر برهون، روزنامه‌نگار کرد مقیم آلمان

«به همه چیز از روزنه‌ی سیاسی نگریسته‌ایم»‌

محمدرضا اسکندری
اسعد سلامی
mreskandari@gmail.com

متأسفانه عمر نشریات کردی مستقل و غیر حزبی، عقیدتی و دولتی همیشه کوتاه بوده است‌. خیلی از روزنامه‌نگاران کوتاه بودن عمر نشریات را مشکل مالی و عدم حمایت مردم و دولت از نشریات و عده‌ای دیگر مشکل را در نداشتن فرهنگ مدارا و سازش در بین روزنامه‌نگاران کرد می‌دانند.

در همین رابطه با آقای طاهر برهون، روزنامه‌نگار کرد در آلمان گفت و گو کرده‌ام.

Download it Here!

لطفاً خودتان را برای خوانندگان معرفی کنید.

من طاهر برهون، در شهر کوچک‌، زیبا و مرزی بانه به دنیا آمدهام. تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در شهرهای بانه‌، سقز، سنندج و کرمانشاه در رشته‌ی ارتباطات راه دور در تهران و تا سطح تکنسینی ماکروویو‌، اختصاصی رادیو، ماکس تمام کرده‌ام.

بیش از ۲۰ سال است که در آلمان هستم‌، ورای کار برای قوت لایموت‌، سعی کرده‌ام بیشتر بیاموزم و در حد توان کار فرهنگی نمایم. زمانی از پایه‌گذاران انجمن کردهای مقیم خارج‌، دمی از ناشران گاهنامه هاوار و اینک در مجله مجازی راڤه قلم می‌زنم‌. در تمامی این راه دور و پر رنج‌، اگر نبود همراهی و همدمی دوستان بی‌ریا و سختکوش‌، بیگمان تنهایی و غربت نفسی باقی نمی‌گذاشت.

چرا هاوار تعطیل شد؟

هاوار‌، بسته شد، تنها به دلیل مسایل مالی‌، و این در حالی بود که دیگر راه افتاده بود و سری شده بود در میان سرها‌. خبر داشتیم که در شهرهای سلیمانییه‌، سقز‌، و سنندج مقالات اساسیش باز چاپ می‌شد و چقدر خستگی‌مان در می‌رفت‌.

ورای کمک‌های گاه‌بگاه دوستان با وفا و دلسوز که بسیار جای سپاس و قدرشناسی دارد، ما روی پای خودمان ایستاده بودیم و می‌دانید که پاها هم زمانی خسته می‌شوند و ما با دلی خونین سپر انداختیم‌.

چرا عمر نشریات و گروه‌های فرهنگی کردی مستقل همیشه در طول تاریخ مردم کرد کوتاه بوده و هست؟

سوال شما بجاست‌. اگر دقت کرده باشید ما مالک یکی از قدیمی‌ترین احزاب سیاسی ایران هستیم (‌حزب دمکرات کردستان) با سابقه‌ی بیش از ۶۰ سال و یا کومله با سابقه‌ی حداقل ۳۰ سال و البته همپای آن‌، نشریات سیاسی این تشکل‌ها‌. ولی با کمال تعجب می‌بینید تشکلی فرهنگی با سابقه و پایداری بسیار کمتر ازاین احزاب نداریم‌.

این یکی از بارزترین کاستی‌های جنبش ملی و آزادی‌خواهانه‌ی خلق کرد است‌. تنها چیزی که می‌تواند این کاستی را توجیه‌ کند این است‌ که مشکل ما بیشتر سیاسی بوده یا شده است‌. ما همه چیز را از روزنه‌ی سیاسی نگریسته‌ایم‌، شعر ما‌، داستان ما، روزنامه‌نگاری ما‌، تاریخ ما‌، روانشناسی ما و دنیای ما‌. ادبیات مقاومت ما یکی از غنی‌ترین‌هاست.

اما چرا چنین شده است‌؟ آیا این انتخابی دلخواه بوده‌؟ ایا سلیقه یا تمایل فردی بوده است ؟ و یا عللی به کلی عینی و سوبژکتیو داشته است‌‌؟ بدون این‌که بخواهم هر گونه فرا افکنی کرده باشم و به دنبال توجیه و تجمیل بگردم‌، باید بگویم که ما هنوز کوله‌بارمان را بر زمین ننهاده‌ایم‌.

در حال جنگ و گریزیم‌! نه اسکان فیزیکی که اسکان تاریخی نیافته‌ایم‌. با بیش از سی میلیون جمعییت در آستانه‌ی سده‌ی ۲۱ میلادی‌، هنوز خاوند کیان ملی خود نیستیم‌. وقتی گفتن به زبان مادری بر ما ممنوع می‌شود و جرم سیاسی قابل تعقیب‌، وقتی چوپی و نوروز ما را گلوله باران می‌کنند، وقتی سرزمین ما را در عراق پیش از سرنگونی صدام، ایالات شمالی و نه کردستان و یا در ترکیه هنوز هم اناتولی شرقی و نه کردستان می‌نامند و ترک کوهی‌، شما چه چشم روا می‌دارید که کردها نیز ابتدا گیر سیاسی‌شان را حل نکنند‌؟ و بیشترین اهتمام را به سیاست ندهند‌؟

به ایران کنونی بنگرید‌، کردستان ملیتاریزه شده و تعداد پایگاه‌ها و پادگان‌ها را مقایسه بکنید با شماره کارخانه‌ها و کارگاه‌های ما‌‌. مانده است تنها نفس کشیدنمان که شامل برهم زدن امنیت ملی شود. می‌دانم که نباید چنین باشد ولی فرهنگ با همه‌ی شاخ و برگ و نشو و نمودش تنها در آب و هوایی مساعد ریشه می‌دواند و ستبر و بارور و سایه‌گستر می‌شود‌، در حالت جنگ و گریز ما می‌توانیم‌، ادبیات مقاومت داشته باشیم‌، که داریم‌.

خیلی‌ها ایدئولوژی و گرایش سیاسی و حزبی را به عنوان عامل مخرب در ادامه کارهای فرهنگی و سازش فرهنگی روزنامه‌نگاران می‌دانند نظر شما در این رابطه چیست؟

در مورد ایدئولوژی‌، اجازه بدهید کوتاه بگویم که چیزی نیست غیر از «دستگاه نگرش به جهان» و این را همه دارند‌. حتی آن روستایی ساده که ممکن است لغتش را حتی نتواند باز بگوید، دارای ایدئولوژی یعنی دستگاه نگرش به جهان و خلقت و مافی‌ها هست‌. گیرم که از دین‌، ترادیسیون و سنت، علمی یا امروزی باشد‌.

پس از فروریزی سیستم سوسیالیستی نوع روسی‌، به ویژه میدان به دست محافل ایدئولوژی‌ستیز افتاد‌. تو گویی که تنها چپ‌ها ایدئولوژی داشتند و نه راست‌ها‌. موجی از ایدئولوژی گریزی و تبری‌جویی‌، راه افتاد و بازی معروف کی بود کی بود من نبودم‌. برخی از دوستان «چپ» حتی پیشی گرفتند و به توجیه این موج پیوستند‌.

در حالی که آنچه بد است نه خود داشتن «دستگاه جهان نگری» بلکه «ایدئولوژیزه کرد‌ن» هر و همه چیز است‌. این بد است که هر کس دستگاه خود را بر حق‌ترین و از آن دیگران را ناحق بداند و این ابزار را که باید در خدمت تفسیر و تحلیل جهان باشد‌، تبدیل کند به یک «شابلون» و غربال برای بیختن هر آنچه غیر خود است.

بنابر‌این‌، جواب شما در خود سوالتان مستتر است‌، بله، ایدئولوژیزه کردن هر چیز و از آن جمله کارهای فرهنگی و روزنامه‌نگاری و ... سبب شده است که متأسفانه عمر کارهای مشترک کمتر شود و این نیز مزید بر آن چیزی شده است که در بخش پیش گفتم‌، یعنی نبود «قرار» و «استقرار‌» تاریخی.

کار یک روزنامه‌نگار حرفه‌ای، چرخش آزاد اطلاعات است ولی در بین روزنامه‌نگاران کرد چرخش آزاد اطلاعات به دور از دخالت‌های عقیدتی نبوده و نیست. چرا؟

سوال کرده‌اید که کار یک روزنامه‌نگار «حرفه‌ای» گردش آزاد آگاهی‌هاست‌، ولی روزنامه‌نگاران کرد مسایل دیگری را دخالت می‌دهند‌. دوست عزیز کی گفته است که روزنامه‌نگاران ما «حرفه‌‌ای» هستند؟ روزنامه‌نگاران ما در وجه غالب خود «حزبی و سیاسی» و یا مانند ما «آماتور» هستند‌.

من بارها و به مناسبت‌ها‌، گفته‌ام که هوادار این تعریف از «حرفه‌‌ای» بودن هستم که با آن بتوانید ارتزاق کنید‌، شما یک کالا تولید می‌کنید‌، این کالا باید بتواند در بازار رقابت کند و نان زن و بچه‌ی شما را بدهد‌. امروزه روزنامه‌نگاری یک «پیشه» است که باید برای فراگیریش به دانشگاه و کالج بروید‌، سال‌ها کار و کار کنید تا در آن خبره شوید‌، آنچنان‌که روی پای خود بایستید و چشمتان به دست هیچ دولت و ارگان و خدا و پیغمبری نباشد‌، آن‌وقت می‌شوید «حرفه‌ای» که تازه آن‌هـم هنوز امری نسبی است‌.


خیلی از ما، موفق نشدن روزنامه‌نگاران و روزنامه‌نگاری کردی را به خاطر شیوه برخورد حکومت‌های گذشته و حال در ایران با روزنامه‌نگاران کرد می‌دانند، اگر چه بیش از چند قرن است که روشنفکران و روزنامه‌نگاران کرد به کشورهای دیگر یا مهاجرت و یا پناهنده شده‌اند، چرا آنانی که در کشورهای آزاد هم زندگی می‌کنند ناموفق بوده‌اند و نتواسته‌اند یک روزنامه وزین کردی را پایه‌ریزی کنند‌، آیا این را هم می‌توان به گردن حکومت‌ها گذشته و حال در ایران گذاشت؟

ببینید‌، آنچه را ما روزنامه می‌نامیم برگردان Newspaper است‌، خیلی ساده‌: خبرنامه! مردم چه وقت به خبر نیاز دارند‌؟ آیا در یک روستای با جمعییت هزار نفر‌، نیازی به خبرنامه هست؟ خیر‌. دست بالا‌، جارچی ، جار می‌زند.

توسعه و انکشاف جوامع بشری و پیچیده‌تر شدن مناسبات انسانی، گسترش و تنوع دیموگرافی، گسترش بازرگانی، پیشه‌کاری، دولت مدرن و کوتاه سخن آنچه را اینک شاهدش هستیم‌، نیاز به خبر و سیستم خبر‌رسانی سریع و راستگو دارد‌.

تازه مردم این «خبر» را برای چه می‌خواهند‌؟ از سر تفریح و بیکاری که نیست‌. مردم خبر را می‌خواهند تا بدانند در پیرامونشان چه می‌گذرد‌؟ آگاهی از آنچه می‌گذرد، رأی و دیدگاه می‌سازد و مردمی که خاوند «رأی» و «دیدگاه‌» هستند‌، می‌دانند و می‌توانند مناسبات بین «خود» را و سپس بین «‌خود و دولت» را سامان دهند‌، نو کنند‌، از بیخ و بن تغییر دهند و...

کوتاه سخن‌، روزنامه و روزنامه‌نگاری «حرفه‌‌ای» آن‌گونه که شما دلتان می‌خواهد و نقش «فید‌بک» یا «پس خوران» را در جامعه بازی می‌کند‌، تنها می‌تواند از دل جامعه‌‌ای «به سامان» بزاید و از آنجایی که راستی‌ها و کژی‌ها را باز می‌تاباند‌، در یک سیکل دیالکتیکی‌، هم جامعه را آگاهی بیشتری می‌دهد و هم خود بالا می‌گیرد و «بالنده‌تر» می‌شود‌.

اوایل سال ۵۸ و دو، سه سال دوره اول دولتمداری خاتمی را به یاد بیاورید‌، می‌تواند نمایی هر چند نا کامل را بنمایاند‌. با این روده درازی‌، می‌خواهم بگویم که بله‌، این هم به گردن حکومت‌هاست‌! بر خاسته از مناسبات معین اجتماعی است‌. در داخل که نیاز مبرم به «خبر» و «روزنامه» هست‌، بستری مهیا نیست و در خارج که بستر مهیاست‌، «نیاز» مبرم نیست‌. شما چرا کردها را به نمونه می‌گیرید ، معروف‌ترین روزنامه‌های «غیر حزبی» خارج از کشور «کیهان» و «نیمروز» را «حرفه‌‌ای» می‌دانید‌؟ یا «سیاسی»؟

چگونه می‌خواهید از «حقوق بشر» در کشوری سخن بگویید و دفاع بکنید‌، که در آن «روسری و چکمه»‌ی خانم‌ها‌، به مرز امنیت ملی برمی‌خورد؟ نوشتن یک نامه به رهبر می‌تواند پیامدی تا مرگ و نیستی داشته باشد‌. «حقوق بشر» که تنها «آزادی بیان» نیست‌. حق کار. درس و آموزش، بهداشت و مسکن و... که همه و در نهایت به اراده و در دستان با کفایت رهبر است‌، نیز بخشی از حقوق بشر است، و شما بدون به چالش کشیدن «سیستم سیاسی» نمی‌توانید در این سنگلاخ گام بزنید.

در دنیای جدید هر فرد می‌تواند یک روزنامه‌نگار باشد ولی هرکس نمی‌تواند یک روزنامه‌نگار شود. به نظر شما چه کسی روزنامه‌نگار است؟

همه و هیچ کس. من مجبورم دوباره بگویم‌: هر کسی که دو مقاله نوشت‌، روزنامه‌نگار نیست‌. حتی هر کسی هم که روزنامه در‌آورد باز هم روزنامه‌نگار نیست. اگر معیار را تنها «نوشتن» بگیرید، خب همه می‌توانند «چیزی» بنویسند و در جایی به چاپ برسانند و یا به کمک امکانات امروزه، در سایت فردیشان‌، منتشر کنند.

اگر «‌روزنامه‌نگاری حرفه‌ای» و «ژورنالیسم» را در دید دارید، که داستان دیگری است‌. حرفه‌ای است که باید یاد گرفت‌، کالایی است که باید به بازار برود و رقابت بکند و گلیم خود را از آب بکشد‌. و در این معنا، همه نمی‌توانند.

در قرون وسطا فرهنگ مذهبی در جهت مهار آگاهی مردم بود و سعی می‌کرد که سنت‌های مذهبی جامعه دست نخورده باقی بماند ولی حال در اروپا روزنامه‌نگاران با به چالش کشیدن سنت‌های مذهبی و سیاسی در جهت روشن کردن اشتباهات همه رهبران گذاشته و حال هستند، چرا هنوز هم روزنامه‌نگاران کرد به صورت واقعی تاریخ سیاسی و اجتماعی و رهبران مذهبی و سیاسی خود را نقد نمی‌کنند، آیا روزنامه‌نگاری ما هنوز در قرون وسطا در جا می‌زند؟

ببینید‌، اسلام و مسیحیت چیزی نزدیک ۶۰۰ سال‌، تفاوت سن دارند. اگر کردها را هم بخشی از جهان اسلام بشماریم‌، خب ما هم چیزی در همان حدود وقت داریم، شوخی است‌، ولی مسخره نیست. تحولات مدرن اروپا ، از «گسل» تاریخی «دین» از «سیاست» ، می‌اغازد‌. آنگاه که دین به خانه‌اش برمی‌گردد‌، «سیاست» به معنای تدبیر امور جامعه‌، عقلانی می‌شود‌.

دین‌، تنها همانی نیست که پیامبران آورده‌اند‌. خیلی چیزهای دیگر هم می‌توانند دینی بشوند‌. زمانی که برای «زیارت‌» آرامگاه لنین می‌رفتم، یاد مرقد «سلیمان بگ» بانه افتاده بودم‌. ما از مارکسیسم، لنینیسم یک آیین ساخته بودیم‌، با همه‌ی ریزه‌کاری‌هایش،‌ کتاب مقدس‌، مرقد و بارگاه‌، مفسر و فقیه‌.

بدین ترتیب هر چیزی می‌تواند دینی بشود و به هر چیزی می‌توان نگاه دینی داشت‌. و این البته بد است‌، حتی برای ما کردها که مسأله ملی و ناسیونالیسم‌، به جا و به درستی بخش بزرگی از اندیشه و حجم فکریمان را گرفته است‌، باید در برابر تاریخ و فرهنگ خود راستگو باشیم‌. هیچ چیزی نباید از بازنگری و نقد در امان باشد‌، اگر چه اینجا و آنجا چیزهایی باشند که بیازاردمان‌، ولی سود «نقد» دیرپاتر است‌.

شما و دوستانتان یک سایت فرهنگی راه‌اندازی کرده‌اید، هدف از راه‌اندازی این سایت و اضافه شدن یک سایت دیگر به دیگر سایت‌های کردی چیست؟

زبان برای همه و از جمله برای ما کردها ،«دیرک خیمه‌ی هویت ملی» است‌. ارجی که فردوسی نزد فارس زبانان دارد نه برای حجم شاهنامه‌، که برای نقش آن در نجات زبان فارسی از هجمه‌ی عربی است. این را داشته باشید‌‌. ولی ما و به ویژه ما نباید تن به «محاصره»‌ای خود ساخته بدهیم‌. ما حق نداریم و نباید که تنها «مسایل کردها را‌، به زبان کردی و برای کردها بنویسیم و نشر دهیم.»

ما باید و تا آنجا که در توان داریم ، به «همه‌ی زبان‌های زنده‌ی دنیا و از جمله و به ویژه به زبان همسایه‌هامان‌، یعنی ترکی‌، عربی و فارسی بنویسیم.» این نیاز ماست‌. مهم این است که چه می‌نویسیم‌؟ نه این‌که به چه زبانی می‌نویسیم‌. همسایگان هم کم کم باید عادت کنند به زبانی دیگر که در همسایگی‌شان می‌زید و اتفاقاً زبانی است غنی و دولتمند و سره‌، به ویژه برای فارس زبانان که مشترکات لغوی زیادی داریم و از جهت نگارش‌، به نسبت زبان فارسی پیشتر و کامل‌تر است.

من به سایت شما مراجعه کردم، نویسندگان سایت دو تفکر متضاد در رابطه با آینده مردم کرد در چهار قسمت کردستان دارند، تعدادی خواستار استقلال و عده‌ای خواستار ماندن و برابری حقوق با سایر شهروندان کشورها هستند، شما با داشتند این تضاد بزرگ فکری چگونه با هم کار می‌کنید؟

سایت ما «راڤه» نام دارد که معنایش‌: تحلیل‌، انالیز و بررسی است‌. سایتی فرهنگی نیست بلکه‌، بخش فرهنگی هم دارد‌. ما سایت «خبری» کم نداریم‌، کوششمان این است که کمی متفاوت باشد. در پس مغزمان‌، اندیشه‌ی بنیاد یک «اندیشکده»، بود و هست‌. از آن بنیادهایی که در همه‌ی جای دیگر جهان هست و کارهای «فرا حزبی و فرا جناحی» می‌کند‌. ولی تا آن زمان که این تخم به بار بنشیند‌، بسی راه دراز در پیش داریم‌. نقداً به همین قناعت کرده‌ایم‌.

با توجه به همه مشکلات آینده، روزنامه‌نگاری کردی را چگونه می‌بیند؟

خب‌، این‌که حسن کار است‌. اگر شما دیدتان این است که عده‌ای با دیدگاه‌های متفاوت توانسته‌اند در کنار هم کار کنند‌، این پاسخ یکی از سوالات خود شماست‌، که روشنفکران ما به علت اختلاف دید نمی‌توانند زیر سقفی بیارمند ، دیدید که میشود.

ولی تفاوت‌های ما آسمان، زمینی نیست‌. راه حل‌هایی چون «خودمختاری»، «فدرالیسم» و یا «استقلال» همگی مراحل و ایستگاه‌هایی هستند از «حق تعیین سرنوشت» که خود بزرگ‌ترین و بارزترین است از مجموعه‌ی «حقوق بشر‌» تفاوت‌ها از اختلاف «کالکولاسیون» و محاسبه‌، فراتر نمی‌رود‌.

برای نمونه من فکر می‌کنم در شرایط کنونی ایران، شانس بنیاد نهادن سیستمی فدرالی کم نیست‌. دقت کنید «حل مساله‌ی ملی» تا رویه‌ی مبارزات انتخاباتی فرا روییده است، این برای حکومت «شیعه‌ستان»ی که آخوندها در ایران بر پا کرده‌اند‌، جای توجه دارد.

به عنوان آخرین سوال اگر مطلبی دارید، بفرمایید.

از آنجایی که من‌، جامعه را بنیاد می‌دانم و جامعه حرکتی هر چند حلزونی اما همواره به پیش دارد، بسیار خوش‌بینم‌. ما نیز بارمان را به منزل می‌رسانیم‌، چون کج نیست‌! چیزی از همسایگانمان کم نداریم‌. با آرزوی سلامتی و پیروزی برای شما و خوانندگانتان و سپاس فراوان برای توجه ویژه‌تان به مسأله کردها‌.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

بسیار عالی از آقای برهون متشکرم

-- آریا از بوکان ، May 27, 2009 در ساعت 01:32 PM