رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۷ دی ۱۳۸۷

آیا جمهوری اسلامی ایدئولوژیک است؟

مقاله‌ی «سیاستِ آخرالزمانی؛ درباره‌ی عقلانیت سیاست در ایران» با این پرسش پایان می‌گیرد.
درست است که ایده‌ی تأسیس جمهوری اسلامی بر شالوده‌ی ایدئولوژی اسلامی می‌ایستد، اما آیا امروزه جمهوری اسلامی به واقع بر پایه‌ی ایدئولوژی اداره می‌شود؟ در ایدئولوژی اسلامی ادعا می‌شود که اسلام برنامه‌ای فراگیر برای اداره‌ی جنبه‌های گوناگون حیات مادی بشری فراپیش می‌گذارد که تأمین‌کننده‌ی سعادت این‌جهانی و رستگاری آن‌جهانی است. ایدئولوژی اسلامی خود را در مقام رقیب و بدیلی برای ایدئولوژی‌های عرفی زمانه مانند لبیرالیسم و مارکسیسم برمی‌نهد. ایدئولوژی اسلامی مدعی ناب بودن و تأثیرناپذیرفتگی از عناصر فکری بشری است. آیا جمهوری اسلامی بر پایه‌ی ایده‌ی نابی از اسلام اداره می‌شود؟ ایده‌هایی که مجموعه‌ای منسجم و مشخص را تشکیل می‌دهند و برنامه‌ای دقیق برای مدیریت اقتصاد، جامعه، سیاست و فرهنگ دارند؟

ولایتِ فقیه؛ نظریه‌ای برای الغای فقه
تجریه‌ی سه دهه‌ی جمهوری اسلامی، بیش از هرچیز، نشانه‌ی شکستِ ایدئولوژی اسلامی است. ایدئولوژی اسلامی، وعده‌های فراوانی را برای ساختن یک آرمان‌شهر ناب و یگانه به مخاطبان خود – توده‌ی مردم – داد و تقریباً از آن وعده‌ها هیچ یک نقد نشده است.

آیت الله خمینی در مقام بنیان‌گذار جمهوری اسلامی به روشنی دریافت که ساختن جامعه بر پایه الگوی فقهی ناممکن است. وی پیش از دستیابی به قدرت سیاسی از ضرورت پیاده کردن احکام اسلام سخن می‌گفت. اما در سال‌های نخست پس از پیروزی انقلاب، تعارض واقعیت موجود و نظام فقهی کهن وی را در نظر و عمل از مدعاهای پیشین خود دور کرد.

نظریه‌ی ولایت فقیه در دوره‌ی پس از جمهوری اسلامی، دیگر طرحی برای اجرای احکام اسلام نبود؛ بل‌که نقطه‌ی قوت آن در توانایی‌اش برای تعطیل احکام شریعت جلوه کرد. ولی فقیه کسی نیست که توانایی تشخیص و اجرای احکام شریعت را دارد؛ بل‌که کسی است که به طور مشروع می‌تواند از اجرای احکام جلوگیری کند. در نتیجه ولایت فقیه، نظریه‌ای در برابر شریعت است نه در خدمت آن.

طرح مسأله‌ی «اجتهاد و مقتضیات زمان و مکان» و نیز «مصلحت» عناصر تازه‌ای بود که راه رهایی از پروژه‌ی شریعت در مقام دستورالعمل مدیریت جامعه را فراپیش گذاشت. ولی فقیه کسی است که «عالم به زمان» است و «مصلحت نظام» را تشخیص می‌دهد. مصلحت نظام بر همه‌ی احکام فقهی مقدم است و نماز و روزه و حج اگر با مصلحت نظام ناسازگار افتند، «واجب» است ترک شوند. بنابراین، آن گفته که «حلال {شریعتِ} محمد تا قیامت حلال است و حرام {شریعتِ} محمد تا قیامت حرام است» بدین گونه از انعطاف‌ناپذیری خود درآمد. احکام ثانویه مشروعیتی برابر با احکام اولیه یافتند و بر آنان مقدم شدند. دستگاهِ پر حجمی به نام «مجمع تشخیص مصلحت نظام» ساخته شد و در بازنگری قانون اساسی جمهوری اسلامی در درون قانون قرار گرفت. ولی فقیه، از ظریق این مجمع می‌تواند هر مصوبه‌ی مجلس را که با شریعت یا نص قانون اساسی تضاد دارد، تأیید کند.

آیت الله خمینی خود بسیاری حرام‌ها را حلال کرد؛ از باب ضرورت و مصلحت حکومت: از خوردن برخی ماهی‌ها گرفته تا شماری احکام پزشکی یا اجکام قضایی و اجرایی دیگر.

شریعت، نظامی مبتنی بر معیارهای عمومی و مبانی قابل بحث، مدون و مشخص است، اما مصلحت، امری دل‌به‌خواهی، مناقشه‌ناپذیر و شخصی است. در جمهوری اسلامی مرجع نهایی تشخیص مصلحت شخص رهبر جمهوری اسلامی است. معنای دقیق «مطلقه» در «ولایتِ مطلقه‌ی فقیه» را باید با ارجاع به مفهوم مصلحت فهمید. ولی فقیه، نه تنها ولایتی برآمده از شأن فقاهتِ خود دارد که مطلق است، بل‌که بر قانون اساسی و شریعت اسلامی نیز ولایت دارد؛ یعنی از اقتداری مشروع برای نایده‌گرفتن آن برخوردار است. از این رو، جمهوری اسلامی در سرشتِ خود، نظامی خودکامه است و چه قانون عرفی چه قانون شرعی در آن نقشی بنیادی بازی نمی‌کنند. راز این همه قانون‌شکنی‌ها را نه در تسامح یا فساد مدیران و مجریان قانون که در اقتضای طبع جمهوری اسلامی باید سراغ گرفت.

در جمهوری اسلامی یک اصل ثابت بیش وجود ندارد: «هیچ اصل ثابتی وجود ندارد». از این‌رو جمهوری اسلامی از نسبی‌ترین نوع حکم‌رانی پیروی می‌کند. همه چیز بستگی به میزان قدرت و نوع سلیقه و خواستِ رهبر جمهوری اسلامی دارد.

در جمهوری اسلامی از چشم‌انداز نظری همه چیز ممکن است. دائره‌ی ممکن‌ها را نه بنیادهایی نظری و فکری – یا ایدئولوژیک – که محدودیت‌های عملی و موازنه‌ی قدرت تعیین می‌کنند. براین روی، برای فهمیدن ذهنیتِ سیاسی رهبران جمهوری اسلامی، هیچ مرجع ایدئولوژیکی وجود ندارد. فهم رفتار سیاسی آنان تنها در ارجاع به رفتارشان ممکن می‌نماید؛ رفتاری که اغلب پیش‌بینی‌ناپذیر است.

آیا ساختِ بمب اتم مبنایی ایدئولوژیک دارد؟
در فقه اسلامی، به ويژه بر پایه‌ی دیدگاه‌های فقهی رهبر جمهوری اسلامی، دلایل فراوانی بر ضرورت و حلیت ساخت بمب اتم می‌توان آورد؛ اما به دشواری می‌توان بر حرمت و نامشروعیت آن دلیلی اقامه کرد. در دیدگاه شمار فراوانی از فقیهان حاکم و قدرت‌مند در جمهوری اسلامی، کشتن غیرنظامیانِ کافر نه تنها مباح که در برخی شرایط ضروری است. آیت الله احمد جنتی در یکی از خطبه‌های جمعه‌ی خود در تهران آشکارا غیرمسلمانان را «حیواناتی» خواند که «نشخوار» می‌کنند و روی زمین فساد می‌ورزند.

جمهوری اسلامی برای ساخت بمب اتمی انگیزه‌های سیاسی فراوانی ممکن است داشته باشد. بسیاری از جمله نوآم چامسکی از منتقدان دولت آمریکا گفته‌اند در شرایط کنونی ایرانی‌ها دیوانه خواهند بود اگر سراغ بمب اتمی نروند. اما مسأله‌ی اصلی آن است که هیچ بازدارنده‌ی شرعی یا ایدئولوژیک برای ساخت بمب اتمی وجود ندارد. فرض کنیم ساختِ بمب هسته‌ای از نظر شرعی حرام باشد؛ «مصلحت نظام» می‌تواند آن را حلال کند.

توهم غربی درباره‌ی «شرق»
بسیاری از اندیشگران غربی هنوز درباره‌ی «شرق» دچار توهمات بسیاری هستند: چه کسی مانند برنارد لوئیس چه دیگری مانند اسلاوی ژیژک. در تمایز تصنعی میان غرب/شرق، شمار فراوانی از این اندیشگران گمان می‌برند، شرق «مهد ایمان» است و غرب «سرزمین سودباوری مادی». اینان می‌پندارند رواج فرهنگ «شهادت» در سرزمین‌های اسلامی گواه روشنی است بر این‌که هنوز شرقی‌ها ایمان خود را بر هر چیز دیگر برتر می‌نهند و سودای سود مادی خود هرگز ندارند.

این کلیشه‌ها به ويژه در مورد ایران به هیچ رو صادق نیست. در جریان انقلاب ایران، نه تنها تولیدکنندگان که مصرف‌کنندگان اصلی ایدئولوژی‌ها به ويژه ایدئولوژی اسلامی نخبگان بودند. به دشواری می‌توان گفت توده‌ی مردم که موتور محرک انقلاب به شمار می‌رفتند، چیزی از معنا و مبنای آن ایدئولوژی‌ها درمی‌یافتند و انگیزه‌های خود را بر پایه‌ی آن سامان می‌دادند.

بخش عمده‌ای از خواست‌های مردم ایران در دوران انقلاب، خواست‌های مادی و این‌جهانی بوده است. اگر بپذیریم که آیت الله خمینی بزرگ‌ترین رهبر انقلاب بود، و سخنان او لاجرم بازتاب دهنده‌ی بخش عمده‌ی از خواستِ اجتماعی دوران بود؛ باید پذیرفت که اکثریت توده‌ی مردم بیشتر به منافع مادی خود می‌اندیشیدند و انگیزه‌ی مادی، آنان را به شرکت در انقلاب وامی‌داشت.

سخنرانی آیت الله خمینی در دوازده بهمن‌ماه سال پنجاه و هفت در بهشت زهرا، در انتقاد از رژیم شاه، بر دو عنصر اساسی استوار است: مسأله فحشاء و دیگری اقتصاد و معیشت مردم. حتا آیت الله خمینی مسأله‌ی استقلال را نیز در چارچوبی اقتصادی طرح می‌کند. وی صریحاً می‌گوید «محمدرضا اقتصاد مملکت را ویران کرد». انقلاب ایران که «انقلاب خیابانی» خوانده شده و بر دوش طبقات پایین جامعه به حرکت درآمده، کمتر از هر چیز بر آن «ایمان‌های مابعدطبیعی» که لوئیس و ژیژک از آن سخن می‌گویند استوار بود.

شکستِ آرمان‌شهر، احیای گفتار آخرالزمانی
ایدئولوژی اسلامی، وعده‌ی آرمان‌شهری زیبا می‌داد، اما به دست رهبران خود و به سبب نااستواری بنیادهای نظری و فساد مدیریتی مدیران‌اش شکست خورد. آن وعده‌های زرین سال‌های نخست پس از پیروزی انقلاب، امروزه دل کمتر کسی از نسل جوان ایرانی را می‌رباید. دیگر نه کسی به جد در جست‌وجوی «اقتصاد اسلامی» است، نه در پی کشف «جامعه‌شناسی اسلامی» است نه «روان‌شناسی اسلامی». هر چیز اسلامی‌شده در ایران از جمله دانشگاه یا دچار رکود است یا به مرکزی برای تولید گفتار ضدحکومتی بدل شده است.

قوت گرفتن گفتار آخرالزمانی، نشانه‌ی بحران ایدئولوژی در ایران است. این گفتار آخرالزمانی نیز دایره‌ای گسترده دارد. انتظار فرج برای برخی، انتظار برای حمله‌ی نظامی آمریکا و ارمغان آوردن دموکراسی است و برای برخی دیگر امام دوازدهم شیعیان. اشکال منجی متفاوت است، اما فرقی در فرایند منجی‌سازی نیست و این فرایند در سال‌های اخیر به شدت نیرومند شده است.

در احیای گفتار آخرالزمانی، رخ‌داد دیگری نیز هست: دین‌داری از شکل دین‌داری ایدئولوژیک به شکل دین‌داری ابتدایی و عامیانه بازپس می‌رود. طنزآمیز آن است که خود جمهوری اسلامی نیز بسیاری اوقات دین‌داری عامیانه را پادزهر بی‌دینی یا دین‌داری روشن‌فکرانه می‌یابد و آن را ترویج می‌کند. نقش روحانیان در دوران بحرانی کنونی مشوش است. مداحان، قهرمانان اصلی دین‌داری ابتدایی و عوامانه هستند. روحانیانی که بیش‌ترنقش مداحی می‌گزارند، مانند حسین انصاریان، نسبت به روحانیان دیگر از اقبال بیشتر عوام برخوردارند. رواج دین‌داری عوامانه، ظهور پیاپی امام‌های «دروغین»، پیامبران «کذاب»، قدیس‌های «جعلی» زن و مرد در گوشه گوشه ایران، ترک‌های بزرگ در ایدئولوژی اسلامی را به روشنی بازمی‌نماید. بازگشت به دین‌داری عوامانه، البته نشانه‌ی نزول اقتدار اجتماعی روشن‌فکری دینی نیز هست.

=

مقالات مربوط:

بینش آخرالزمانی و سیاست در ایران

آخرالزمان، آیت الله خامنه‌ای و ذهنیت دینی

احمدی‌نژاد؛ آخرالزمانی هزاره‌ی سوم

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

نوشته ي جالبي است و نكات جديدي مطرح مي كند. اما آقاي خلجي تصور مي كنم در ايجاد و پيشروي انقلاب ايران به هر روي زمينه ي مذهبي و ايدئولوژيك بسيار موثر بوده است. شما به سادگي از نقش كساني چون دكتر شريعتي مي گذريد. بعلاوه اينكه پشتيباني و همراهي مردم با امام خميني بسيار بر پايه باورهاي مذهبيشان بوده است. و نيز وضعيت معيشتي عامه مردم آنچنان وخيم نبوده است كه تنها به خاطر آن روانه خيابان ها شوند.
به نظر من چه در سطح عامه مردم و چه در بين نخبگان ايمان مذهبي و عقايد ايدئولوژيك در شكل گيري و پيشبرد اين حركت بسيار موثر بوده است.

-- ماني جاويد ، Feb 5, 2008 در ساعت 04:36 PM

dar bakkhshe Shekaste Armanshahr, beh yade ketabe mazraeye heyvanate George Orwell oftadam krh chetor arezuhaye armangarayaneh yeki pas az digari foru rikht va kae bejayi resid keh hameh beh ruzegare ghable khob afsus mikhordadnd va in hekayate gharibe enghelabe Iran ast keh az asl va adafe khod binahayat dur oftadeh va dar ghahgharaye soghut va enhetate bishtari behdaste bikefayattarine modirane khod mozmahel shodeh va mishavad.

Chon peyvasthaye gozashteh ziba bud va pasokhi beh naagahani keh ba safsateh ya naagahi, enghelabe iran ra enghelabi baraye bonyadgarai mikhanand dar hali keh mellate Iran sarfe vaadehaye esteghlal va towse;eye bishtare eghtesadi tanha dalile digari keh dasht bazgardandane haghe tayine arneshte mellat beh daste khodeshan bud. in yani dadane haghe raaye siasi beh mellate Iran va payane estebdad,
amma dar payan, mellat natanha azadie siasi ra bedast nayavard balkeh azadiye ejtemayi va madani ra ham az dast dad va hamchenin eghtesade Iran az vhanbareye montazh keh beghowle aghayan vabastegi bud beh yek eghtesade amelan viranshodeye masrafi badal shod keh beh hich ghanun va mabanie elmiye elme eghtesad niz payband nist...

Jame'eye Iran tavan vostaye Eslami va eteghadate khod ra midahad manande orupaye masihi va tanha omid, khoshbini beh zohure renosanse Irani pas az soghute estebdade eslami mibashad keh ajib nist va khiale mellate Iran ra chon orupayian az babate hokumate Masjed va mollayan baraye hamisheh rahat mikonad.

Ma va mellate ma hamchenan bahaye in tajrobeye ejtenabnapazir ra midahad. tajrobeyi keh besyar porhazineh budeh amma baraye zohure khorshide democracy gorizi az aan nist, joz ankeh donbale domecracye turkiyeyi bashim ba tofange daemie artesh bar sar beh onvane nagahbane secularsm keh arzesh nadarad va nabude aan yani ehtemale soghute secularism cheh ra keh bashariat az tajrobiate melale digar dars nemigirad!!!

-- Babak ، Feb 5, 2008 در ساعت 04:36 PM

منهم تاحدود زیادی با مانی جاوید موافقم. البته لنین هم در بررسی موقعیت انقلابی اشاره به این دارد که همیشه در دوره رفاه توده ها مجالی برای طرح خواسته های خود میبنند. واقعیت انقلاب ایران تاندازه بسیاری این نظر را تقویت می کند.هرچند نقش پدیده ها وعوامل دیگر را نباید دستکم گرفت.

-- سپیده دم ، Feb 5, 2008 در ساعت 04:36 PM

جناب خلجی ایا در اوایل انقلاب کسانی در حاکمیت بودند که تناقضات ذکرشده و ناکارامدی فقه را در اداره حکومت با تسلط بر
اسلام ونه اندیشه غربی قبل از انکه در عمل
دیده شود با جرات بیان کنند.

-- ali m ، Feb 5, 2008 در ساعت 04:36 PM

نوشته خوبي بود ولي فكر مي كنم در زمينه علل وقوع ايران تحليل نويسنده هنوز خام است.
من با نظر ايشان مبني بر اينكه انقلاب ايران دلايل مادي داشته تا جايي موافقم كه اين دلايل باعث همراهي بازار با انقلاب مي شود. همانطور كه مي دانيم پس از موفقيت هاي بي نظير اقتصادي دهه 40 و رشد اقتصادي افرادي كه از اين رشد نفع مي بردند، به تدريج روند رشد اقتصادي بخش خصوصي كند شد و عملاً بازار به اين نتيجه رسيد كه قدرت سياسي زمان با اتكا به درآمدهاي نفتي براي وي سهمي باقي نمي گذارد. به همين دليل است كه بازار به تدريج در اتحاد با روحانيون به بسيج توده هاي مردمي مي پردازند.
وجه تمايز تحليل من با جناب خلجي در آنجاست كه بازار براي بسيج مردم ( منظور توده مردم است و نه نخبگان ) از همه نوع ابزاري استفاده مي كند. در واقع به دليل اينكه وضع مردم در اواخر دوره شاه خيلي بد نبود نمي توانيم بگوييم كه بازار ( منظور از بازار چيزي است كه جمعيت مؤتلفه اسلامي آنرا نمايندگي مي كرد ) از فاكتور مادي استفاده زيادي برده بوده است. شما در كل دوران انقلاب از سال 42 تا سال 57 نمي توانيد اسنادي پيدا كنيد كه غير از نيروهاي ماركسيست، شعارهاي كارگري و يا اقتصادي داشته اند و با آن به بسيج توده مي پرداخته اند. اصلاً همچين چيزي نيست. در ادبيات مربوط به شورش و انقلاب ( البته اين رشته من نيست ) بازار مدافع وضع موجود و طبقه كارگر و طبقه متوسط انقلابي هستند. در ايران اينطور نبود به دليل اينكه بازار از وضع موجود استفاده اي نمي برد و اين شاه بود كه از نفت استفاده مي كرد تا نفع خودش ( نه لزوماً نفع مادي ) را ببرد.
البته اين نكته كه دلايل غير اقتصادي را براي مشاركت توده مردم در انقلاب در نظر مي گيرم به اين معني نيست كه دلايل اقتصادي را در نظر نگيريم و يا تصور كنيم كه توده مردم به شدت درگير انقلاب بوده اند. به هيچ وجه چنين نيست. به دليل اينكه اساساً انقلاب ايران انقلابي شهري و بدون خشونت است. با كمترين فشار از سوي حكومت پهلوي در تابستان و پاييز 57 كسي باقي نمي ماند تا اعتراضي داشته باشد.
اجمالاً عرض كنم كه بحث خيلي مفصل است.

-- امين ، Feb 5, 2008 در ساعت 04:36 PM

اینکه آیت الله خمینی فتاوایی داد که پیش از او سابقه نداشته اتفاقا یک پیشرفت است که تو آن را عدول از شریعت و احتمالا بدعت در نظر گرفته ای. حال آنکه دقیقا در جملات قبلی خود به مذمت الغای فقه پرداخته ای، و این در حالی است که فتاوی آیت الله در چارچوب فقه بوده است.

-- مهمگین - blindcircle.persianblog.ir ، Dec 27, 2008 در ساعت 04:36 PM