رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۴ اسفند ۱۳۸۷
۳۰ سال پیش در چنین روزی

۲۱ بهمن، آغاز جنگ خیابانی در تهران

سعید بشیرتاش، ابراهیم نبوی

شنبه، بیست و یکم بهمن ۱۳۵۷ برابر دهم فوریه ۱۹۷۹ میلادی

بختیار: روحانیت در ایران به همه چیز کار دارد جز معنویت و مذهب

شاپور بختیار امروز صبح در مجلس سنا حضور یافت و در سخنانی گفت که اغلب مخالفین مایل به مذاکره در حدود قانون و چیزهای معقول نیستند و برنامه مشخص هم ندارند.

وی از این‌که «در یک رژه چهارصد، پانصد هزار نفری یا یک میلیون نفری یک پرچم ایران بود که آن را هم دستور دادند پایین بیاورند، ابراز تأسف کرد.» نخست وزیر ایران گفت:

«این‌که چگونه مخالفین ما استقلال و آزادی و دموکراسی را در این مملکت می‌خواهند مستقر بکنند، بحثی است جداگانه چون خود مخالفین هم دقیقاً نمی‌دانند، فعلاً به شعار و داد و فریاد قناعت می‌کنند. وقتی ما به روزنامه‌ای آزادی دادیم و گفتیم مشروطیت یعنی آزادی مطبوعات، همین روزنامه جز انتشار اکاذیب کاری انجام نمی‌دهد. وقتی به یکی از مسئولین مراجعه می‌شود می‌گویند آقا ما آزاد نیستیم. ساواک آخوندی و ساواک کمونیست‌ها بر آنان فشار می‌آورند. این‌جا مقداری شهامت می‌خواهد. این‌جا باید گفت نه این دیکتاتوری و نه آن دیکتاتوری. این است وضعیت آزادی و خواب دموکراسی که برای ما می‌بینند.»

شاپور بختیار از روحانیون نیز انتقاد کرده و گفت: «در این مملکت روحانیت همه کاره هستند جز معنویت و مذهب، با معنویات و مذهب کاری ندارند، ولی دایماً در حال میتینگ هستند و کار سیاستمداران را می‌کنند. این‌ها افرادی هستند که پر‌مدعا هستند تا وقتی که جلوی آن‌ها ایستادگی نمی‌شود. وقتی که ایستادگی شد، البته توأم با منطق، این منطق را هم قبول خواهند کرد.»

وی در پایان گفت که رأی ملت در یک محیط آرام و آزاد و با تعقل با روشی که کار مشکلی هم نیست، می‌تواند یک حکومت را جانشین حکومت دیگری بکند و من برای این راه همیشه حاضر هستم، ولی وقتی که صحبت از تشنج و صحبت از پای در آوردن مملکت از نظر اقتصادی و سیاسی و اجتماعی باشد، این ایستادگی ادامه خواهد داشت و آن کسی موفق خواهد شد که یک ربع ساعت بیشتر از دیگری مقاومت بکند...»


عکس: کتاب «الله اکبر» عباس عطار

متن سخنرانی نخست وزیر

شاپور بختیار در آخرین روز نخست وزیری‌اش گفت:

اغلب مخالفین، نه همه آن‌ها، البته مایل به مذاکره در حدود قانون و چیزهای معقول نیستند و چون برنامه مشخص هم ندارند، لاجرم به جنجال و اغتشاش و تشنج در سطح مملکت از ماه‌ها پیش شروع کرده‌اند که وقتی که تمام خواسته‌های آن‌ها برآورده شود بر طبق همین قوانین که تقدیم مجلس شده، باز تقاضای دیگری دارند که اغلب به صورت ناقص ولی با این فکر که پس از این‌که دولت این تقاضاها را اجرا کرد، با وجود این به این اغتشاشات ادامه بدهند.

من نمی‌خواهم عرض کنم که تمام مردم برنامه براندازی مملکت ما را دارند، ولی می‌توانم ناراحت باشم که در رژه چهارصد، پانصد هزار نفری یا یک میلیون نفری یک پرچم ایران بود که آن را هم دستور دادند بیاورند پایین و از این مسیر خارج کنند.

این گزارشی بود که برای من بسیار دردناک بود و امیدوارم که دیگر شاهد چنین چیزی در این مملکت نباشم. حالا جای پرچم سه رنگ ما چه خواهد بود؟ چگونه استقلال و آزادی و دموکراسی را مخالفین ما در این مملکت می‌خواهند مستقر بکنند، آن بحثی است جداگانه و چون خود مخالفین هم دقیقاً نمی‌دانند، فعلاً به شعار و داد و فریاد قناعت می‌کنند.

وقتی که شما در یک روزنامه کثیر‌الانتشار که ۲۵ سال تمام تحت کنترل ساواک و سانسور و همه قسم فشار بود وقتی ما به چنین روزنامه‌ای آزادی دادیم و گفتیم مشروطیت یعنی آزادی مطبوعات، همین روزنامه جز انتشار اکاذیب کاری انجام نمی‌دهد.

وقتی به یکی از مسئولین مراجعه می‌شود می‌گویند آقا ما آزاد نیستیم. ساواک آخوندی و ساواک کمونیست‌ها بر آنان فشار می‌آورند. من گفتم آزادی را برای چه می‌خواهید. شما می‌گفتید که آزاد نیستیم. آزادی دادیم.

حالا که آزادی دادیم برمی‌گردید و می‌گویید که ما آزاد نیستیم؟ این‌جا مقداری شهامت می‌خواهد. این‌جا باید گفت نه این دیکتاتوری و نه آن دیکتاتوری. اگر شما آزادی می‌خواهید، آزادی این است که آن‌چه را منطبق با حقیقت است چه به ضرر دولت و چه به نفع دولت اقرار بکنید و بنویسید، برای مردم روشن بکنید.

در یک کنفرانس مطبوعاتی که با خبرنگاران خارجی و داخلی داشتم یکی از روزنامه‌نگاران ایرانی از من پرسید: شما که همیشه با صراحت و صداقت افکار خودتان را بیان کردید، آیا به فلان سوال که بعد مطرح کرد جواب خواهید داد؟

من به ایشان جواب دادم که من خوشحالم که شما فرمودید که من با صداقت و صراحت جواب می‌دهم. آیا ممکن است در روزنامه امشب بنویسید این‌ها را؟ چنین خبری در آن روزنامه پیدا نشد. این است وضعیت آزادی و خواب دموکراسی که برای ما می‌بینند.

ما به عنوان ایرانی، این مخالفین را هم به عنوان برادر باید نگاه کنیم. ما نباید با خشونت و مخصوصاً کشتار در مقابل این مردم بایستیم. خوب این یک امر طبیعی است که این تحول ۲۵ ساله بدون تشنجاتی امکان‌پذیر نیست.

ولی من بارها گفته‌ام که این تحمل و مدارا دلیل ضعف نیست و همان‌طور که بارها نشان داده‌ام، در آنجا که بایستی ایستادگی به هر قیمتی بشود، خواهد شد. مسأله دیگری که بنده لازم می‌دانم حضور سناتورهای محترم عرض کنم، این است که انقلابی در ایران شد که خود من هم سهم بسیار کوچکی در آن داشتم و از این سابقه‌ای که در این راه دارم مفتخرم، اما انقلاب برای انقلاب نیست.

انقلاب برای هدفی است و برنامه‌ای است که می‌خواهند به آن برسند. وقتی که رسیدند اگر باز هم انقلاب ادامه پیدا کرد، این مسلماً به صورت یک دیکتاتوری نمایان خواهد شد و آن آزادی را که انقلاب باید بیاورد از بین خواهد برد. من قبل از این‌که آیت‌الله خمینی به ایران بیایند در یک نطق بسیار روشن تذکر دادم که هر خونی که ریخته شود و هر تشنجی که در این مملکت انجام گرفت بدانید که من مسئول یا مسئولین آن را به اسم معرفی خواهم کرد.

هر کس باید مسئولیت خودش را قبول کند. وقتی که کسی گفت من رهبرم، مسئولیت دارد. اگر مسئولیت نداشته باشد، نتیجه پیداست که ضرر و زیان پیش می‌آید...


عکس: کتاب «الله اکبر» عباس عطار

نخست وزیر در بخش دیگری از آخرین سخنانش در ایران گفت:

روزنامه‌ها به طور دایم و بر خلاف حقیقت منتشر می‌شوند و لابد شما هم خوانده‌اید که ۱۶۰ همافر اعدام شدند و ۳۴ نفر دیگر اعدام خواهند شد. من به آزادی، به خدا، به وجدانم، جلوی آقایان قسم می‌خورم که یک نفر هنوز محاکمه نشده، چه برسد به اعدام.

شما هر روز می‌خوانید که همافران چه کرده‌اند؟ اصولاً این لغت همافر و این جریانات را اشخاصی می‌گویند که نمی‌دانند همافر چیست و کیست. چه آدمی است و وظایفش چیست. آن‌وقت برای ایجاد تزلزل در ارکان ارتش که ضامن استقلال این کشور است، ایجاد تشنج می‌کنند و ایجاد دودستگی برای بر هم زدن استقلال مملکت می‌کنند...

چنان‌چه دیشب شنیدید یک جریانی در یکی از پادگان‌ها بود... ساعت دو بعد از نصف شب به بنده اطلاع دادند که بین همافران و هنرجویان برخوردی شده است... ما روی همان روح دموکراسی و آزادگی که همیشه مایلیم در این مملکت رایج باشد و استمرار داشته باشد، باز فیلم آمدن آیت‌الله خمینی را بگذارند.

در یکی از اتاق‌های خواب، یکی از اتاق‌های ناهارخوری بین چند نفر از این همافران و هنرجویان بحثی شروع می‌شود خوب تا این حد هم قبول می‌شود که حتا در یک پادگان نظامی هم چنین اتفاقی بیافتد.

ولی دامنه کار بالا می‌گیرد و بعد با وسایلی که کاملاً روشن است که از خارج تحریک می‌شوند، این موضوع به وسیله تلفن به افراد معین در اطراف آنجا و خیابان ژاله و قسمت‌های شرق تهران اطلاع داده می‌شود و در عرض شاید بیست دقیقه چند هزار نفر آمدند و دور پادگان را گرفتند و بعد به بنده اطلاع می‌دهند که وضعیت این است.

البته بنده هم دستور دادم که قوای امدادی فوری پادگان را محاصره کنند و از زد و خورد جلوگیری کنند و حتی‌المقدور کاری که کرده‌اند همین بود و بعد از چندین ساعت زد و خورد و استعمال گاز اشک‌آور، یک ملایی که من نمی‌دانم در این مملکت روحانیت همه کاره هستند جز معنویت و مذهب، با معنویات و مذهب کاری ندارند، ولی دایماً در حال میتینگ هستند و کار سیاستمداران را می‌کنند.

یک آخوندی بالای یکی از اتوبوس ‌ها می‌‌رود و شروع می‌کند به تحریک و شعار دادن. این جریان بود تا ساعت یک و نیم بعد از نیمه شب. ولی وقتی که قوای انتظامی به آنجا وارد می‌شوند، ایشان صفحه را عوض می‌کند و شروع می‌کند به این‌که مردم آرام باشید، شما برادرید، شما برابرید، خواهش می‌کنم متفرق شوید و غیره...

این‌ها افرادی هستند که پر‌مدعا هستند تا وقتی که جلوی آن‌ها ایستادگی نمی‌شود. وقتی که ایستادگی شد، البته توأم با منطق، این منطق را هم قبول خواهند کرد... هر قدر که این آقایان بخواهند به وسیله هو و جنجال، ما را از میدان بیرون کنند موفق نخواهند شد.

تنها رأی ملت در یک محیط آرام و آزاد و با تعقل با روشی که کار مشکلی هم نیست، می‌تواند یک حکومت را جانشین حکومت دیگری بکند و من برای این راه همیشه حاضر هستم و در این راه مذاکره هم می‌کنم و آماده مذاکره هم همیشه خواهم بود.

ولی وقتی که جمعیت از استفاده از انقلاب در انقلاب و صحبت از تشنج و صحبت از پای در آوردن مملکت از نظر اقتصادی و سیاسی و اجتماعی باشد، این ایستادگی ادامه خواهد داشت و آن کسی موفق خواهد شد که یک ربع ساعت بیشتر از دیگری مقاومت بکند...

هنرجویان نیروی هوایی پادگان دوشان تپه در ساعت هشت و نیم دیشب به تماشای فیلم بازگشت آیت‌الله خمینی به کشور که از تلویزیون پخش می‌شد، در خوابگاه خود پرداختند. آن‌ها با دیدن تصویر آیت‌الله خمینی هر بار صلوات فرستاده و ابراز احساسات کردند.

این ابراز احساسات باعث اعتراض عده‌ای از افراد گارد جاویدان مأمور در نیروی هوایی شد. این اعتراض، موجب درگیری میان افراد گارد با هنرجویان شد. با آغاز درگیری، همافران نیز به حمایت از هنرجویان بر‌خاستند.

عده زیادی از هنرجویان و همافران نیز از پادگان فرار کرده و به خانه و ستاد آیت‌الله خمینی در مدرسه رفاه پناهنده شدند. در سطح شهر شایع شد که صدها تن از همافران توسط نیروهای گارد در پادگان دوشان تپه اعدام شده‌اند.


آغاز جنگ‌های خیابانی در تهران

حدود ساعت هشت و نیم صبح و هم‌زمان با سخنرانی شاپور بختیار، نخست وزیر در مجلس سنا، انقلابیون که به طرفداری از همافران آمده بودند، با استفاده از غفلت مسئولین مرکز آموزش هوایی دوشان تپه، وارد محوطه آن مرکز شده، با به دست آوردن کلید اسلحه خانه به همراه همافران مسلح شده و در مقابل افراد گارد جاویدان صف‌آرایی کردند.

تیمسار قره‌باغی نیز در جریان قرار گرفت و به ربیعی تلفن کرد. وی را بازخواست کرد و به وی گفت که شما نه اصول حفاظت را رعایت کردید نه اصول دیگر را. ضعف آنجا در منتهی درجه است و مسئولین این وضعیت باید تحویل دادگاه شوند.

هادی غفاری که در میان مردمی که داخل پادگان شده بودند حضور داشت گفت که در اسلحه‌خانه شکسته نشد بلکه یک استوار آمد و کلید آن را داد. ربیعی در سخنانی که با سخنان قره‌باغی و هادی غفاری هماهنگ است، می‌گوید:

«من به خدا از روز پنج‌شنبه ۱۹ بهمن دینم را به انقلاب ادا کردم. همبستگی اعلام کردم. آن جمعه شب می‌توانستم پنج تا مسلسل بگذارم جلوی این‌ها که تکان نخورند، حداقل دورشان را بگیرم، اسلحه تقسیم کردم. دستور بختیار و قره‌باغی را اجرا نکردم.»

وی می‌گوید‌: «من دیسیپلین را رعایت نکردم تا مخالفین بتوانند وارد پادگان بشوند.» ربیعی می‌گوید: «در اسلحه‌خانه شکسته نشد بلکه به دستور او باز شده است. وی نام چند نفر را می‌برد که به آن‌ها گفته است که بروند در اسلحه‌خانه را برای مخالفین باز کنند تا همافران مسلح شوند. و سپس در مدت کوتاهی هشت هزار همافر، هنرجو و پرسنل نیروی هوایی مسلح شده به پشت بام‌ها رفته و شروع به تیراندازی می‌کنند.» بدین ترتیب جنگ داخلی آغاز می‌شود.

در همین حال به دستور تیمسار نشاط نیروهای گارد از پادگان دوشان تپه عقب‌نشینی می‌کنند. قره‌باغی می‌نویسد که تیمسار نشاط نیز به انقلابیون پیوسته بود و در آن دو روز آخر دستورات فرماندهی ارتش را اجرا نمی‌کرد.

بدین ترتیب عده زیادی از نیروهای مسلح همافر، هنرجو و انقلابی از پادگان خارج شده و خیابان‌های اطراف را به تصرف خود در‌می‌آورند. اینک بخشی از تهران در اختیار نیروهای انقلابی مسلح قرار گرفته است.

هزاران تن از نیروهای مسلح مردمی و همافر در خیابان فرح‌آباد پشت کسیه‌های شن و خاک سنگر گرفتند. مردان مسلح به زودی در بخش‌های مختلف شهر سنگربندی کرده و پس از مدتی کوتاه حمله خود را به کلانتری‌ها شروع می‌کنند.

اعضا و هواداران سازمان چریک‌های فدایی خلق نیز که در دانشگاه تهران سال‌روز سیاهکل را با دو روز تأخیر ـ به علت تظاهرات حمایت از نخست وزیری بازرگان ـ برگزار می‌کردند و خواستار جنگ مسلحانه برای سقوط دولت بختیار بودند نیز به جنگجویان انقلابی می‌پیوندند.


آیت‌الله خمینی از مردم خواست در خیابان‌ها بمانند

به دستور نخست وزیر، فرمانداری نظامی تهران در ساعت دو بعداز ظهر با صدور اطلاعیه شماره چهل خود ساعات حکومت نظامی را از ساعت چهار و نیم بعد از ظهر امروز تا پنج صبح اعلام کرد.

ساعتی بعد فرمانداری نظامی با صدور اطلاعیه‌ای دیگر ساعات منع عبور و مرور را تا ۱۲ ظهر فردا تمدید کرد. این مقدمه‌چینی بود که دولت بختیار برای سرکوب مهاجمین مسلح به نهادهای نظامی رژیم آغاز کرده بود.

در برابر این اطلاعیه فرمانداری نظامی، آیت‌الله خمینی و نخست وزیر دولت انقلابی مهندس بازرگان با صدور اطلاعیه‌هایی از مردم می‌خواهند که به اطلاعیه‌های فرمانداری نظامی توجهی نکنند.

آیت‌الله خمینی با انتشار اطلاعیه‌ای با حکومت نظامی اعلام شده از طرف فرمانداری نظامی تهران، مخالفت کرده و آن را ملغی اعلام کرده و گفت: «اعلامیه امروز حکومت نظامی خدعو و خلاف شرع است و مردم به‌هیچ‌وجه به آن اعتنا نکنند... اخطار می‌کنم که اگر دست از این برادر‌کشی برندارند و لشکر گارد به محل خودش برنگردد... تصمیم آخر خود را به امید خدا می‌گیریم.»

دولت موقت بازرگان نیز با صدور اطلاعیه‌ای، اعلامیه فرمانداری نظامی را توطئه‌ای علیه انقلاب دانست. متن اعلامیه به این شرح است: اعلامیه شماره یک دولت موقت

بسمه تعالی
خبری که ساعت ۱۴ امروز در رادیو ایران دائر به ممنوعیت عبور و مرور شهر تهران از ساعت چهار و نیم بعد از ظهر پخش شده است توطئه‌ای علیه پیروزی انقلاب اسلامی مردم می‌باشد و پذیرفتنی نیست.

برقرار باد حکومت جمهوری عدل اسلامی

نخست وزیر ـ مهدی بازرگان


سپهبد ربیعی، فرمانده نیروی هوایی

جلسه شورای امنیت ملی

جلسه شورای امنیت ملی در ساعت شش بعد از ظهر با حضور بختیار، میر‌فندرسکی، شفقت، مقدم، بدره‌ای، ربیعی، حبیب‌اللهی، محققی، رحیمی، خواجه نوری و امینی افشار تشکیل شد.

بختیار به فرمانده نیروی زمینی دستور می‌دهد که برای سرکوبی مسببین وقایع مرکز آموزش دوشان تپه، نیروی هوایی و فرمانداری نظامی را تقویت کند. بختیار در این جلسه می‌گوید: «تا به حال من صبر کردم. بیش از این نمی‌شود تحمل کرد.»

و سپس به سپهبد مهدی رحیمی، فرماندار نظامی تهران و رییس شهربانی دستور می‌دهد که از این ساعت، حدود هفت بعد از ظهر، مقررات حکومت نظامی را در تهران به اجرا گذاشته، تظاهرات را متفرق کرده و از اجتماعات جلوگیری نمایند.

نخست وزیر به تیمسارمقدم، رییس ساواک نیز دستور می‌دهد: «تیمسار هم آن طرح خود را به موقع اجرا گذاشته و آن عده را هم که با هم بررسی کرده‌ایم دستگیر نمایید. مقدم می‌گوید برای اجرای این دستور باید تیمسار بدره‌ای مأموران گارد را در اختیار ساواک بگذارد.»

شاپور بختیار، نخست وزیر به سپهبد ربیعی، فرمانده نیروی هوایی نیز به صورت کتبی دستور بمباران منطقه تسلیحات در مسلسل‌سازی را می‌دهد. دراین منطقه همافران و انقلابیون مسلح جمع شده بودند.

در این دستور آمده است: «به وسیله هواپیما و یا وسایل دیگر در منطقه‌های انبارهای اسلحه اعلامیه پخش کنید و از جمعیت بخواهید که ظرف یک ساعت متفرق شوند. پس از اخطارهای متعارف، در رأس ساعت هشت بمباران را آغاز کنید.»

ارتشبد قره‌باغی، رییس ستاد مشترک دستور داشت که نتیجه عملیات را در همان شب یا فردای آن به اطلاع نخست وزیر برساند. نه قره‌باغی، نه مقدم و نه ربیعی هیچ‌یک مسلماً قصد اجرای دستورات این جلسه را نداشتند اما هیچ‌کدام نیز این قصد خود را در جلسه شورای امنیت ملی اعلام نکردند.

ذهن مقدم و قره‌باغی را مسلماً جلسه فردای شورای عالی نظامی و نتیجه از پیش معلوم شده آن مشغول می‌کرد و نه دستورات نخست وزیر. دیگر زمان جدایی از بختیار آغاز شده بود. آیا راهی جز این وجود داشت. بختیار بعدها می‌گوید بلی، ولی قره‌باغی می‌گوید نه.


پیوند به ویدیو


فتح کلانتری‌های تهران توسط انقلابیون مسلح

در ساعت چهار و نیم بعد از ظهر، کلانتری تهران نو پس از چند ساعت زد و خورد با نیروهای مسلح نیروی هوایی و مردم سقوط کرد. در این درگیری‌ها عده‌ای از دو طرف کشته شدند.

از این پس کلانتری‌‌ها یکی پس از دیگری تخلیه شده و سپس به دست نیروهای مسلح انقلابی و همافران نیروی هوایی به آتش کشیده شدند. تا پیش از پایان شب کلانتری‌های تهران نو، چهارده، شانزده، بیست و یک و نه و کلانتری نارمک، ده و یازده و کلانتری شهر ری سقوط کرد.

سرهنگ کیخسرو نصرتی، رییس ستاد پلیس تهران با موافقت سرلشکر مولوی، رییس پلیس تهران، در پی دستور تیمسار رحیمی مبنی بر اقدام به سنگرگیری برای ساعت چهار و نیم بعد از ظهر و رعایت دقیق منع عبور و مرور و تیراندازی به هر جنبنده‌ای که دیده می‌شود‌، فرماندهی عملیاتی را که قرار بود به وسیله کلانتری‌های ۱۲، ۱۶، و ۱۷ انجام شود به عهده گرفت و آن‌ها را تحویل انقلابیون داد.

در ضمن با دستور به تمامی روسای کلانتری‌ها گفت: «اوضاع شهر وخیم است و پلیس را یارای مقابله با مردم نیست و برای آن‌که کشته نشوید بهتر است کلانتری‌ها را تخلیه کنید.» وی می‌گوید: اغلب کلانتری‌ها مطابق دستور ما رفتار کردند و پس از اولین برخورد با جمعیت ساختمان‌ها را تخلیه کردند.

سربازان فرمانداری نظامی بدین ترتیب و بر اساس دستور از مقابل مردم می‌گریختند و شهر به تصرف انقلابیون درآمد. بسیاری از آن‌ها به پادگان‌های خود مراجعت کرده و باعث بی‌نظمی و اغتشاش بیشتر در این پادگان‌ها شدند.

ارتشبد قره‌باغی پس از اطلاع از تخلیه کلانتری‌ها شدیداً سپهبد رحیمی، فرمانده نظامی را مورد مواخذه قرار داد، اما رحیمی گیج و مبهوت نمی‌دانست که چرا برخی از کلانتری‌ها بدون کوچک‌ترین مقاومتی تسلیم شده‌اند.

سرهنگ کیخسروی تمامی تلفن‌های رحیمی را در آن روز و نیز روز بعد گوش می‌داد. سرهنگ کیخسروی در روزنامه اطلاعات دوم اسفند‌ماه ۱۳۵۷ با بیان مطالب بالا می‌گوید که وی از دو سال قبل در شهربانی کل کشور مخفیانه به نفع نهضت ملی ایران فعالیت می‌کرده و سرانجام در روز ۲۱ بهمن توانسته باعث تخلیه کلانتری‌های شهر تهران و در نتیجه فتح آن‌ها به وسیله مردم شود.


نورالدین کیانوری، دبیر کل حزب توده ایران

کیانوری: نیروهای انقلابی در ارتش رخنه کرده‌اند

روزنامه اطلاعات ۲۱ بهمن در مقاله‌ای با عنوان «نیروهای انقلابی در ارتش رخنه کرده‌اند»، مصاحبه نورالدین کیانوری، دبیر کل حزب توده ایران را با یک نشریه مجاری منتشر کرد:

بوداپست، خبرگزاری فرانسه. نورالدین کیانوری، دبیر کل حزب کمونیست ایران، حزب توده، ضمن مصاحبه‌ای که در شماره امروز روزنامه «نب زابادساگ» انتشار یافته گفته است که ایران در حال یک انقلاب دموکراتیک ضد امپریالیستی است.

این روزنامه که تاریخ و محل انجام این مصاحبه را ذکر نکرده گفته‌های دبیر کل حزب کمونیست را تحت عنوان «برای یک جمهوری آزاد و بی‌طرف» انتشار داده است. کیانوری گفته است که همه ملت ایران برای الغای رژیم دیکتاتوری سلطنتی مبارزه می‌کند و خواهان یک جمهوری ملی آزاد و خارج شدن آمریکایی‌ها از ایران هستند.

او تأکید می‌کند که انقلاب کنونی ایران رنگ مذهبی دارد. چرا که در ایران مذهب شیعه ریشه‌های عمیق دارد. رهبر حزب توده همچنین گفته است که تعداد زیادی از روحانیون ایران از مدت‌ها پیش به رهبری آیت‌الله خمینی به طور جدی و مداوم علیه دیکتاتوری شاه مبارزه می‌کنند و از آیت‌الله خمینی که درخور احترام هر جنبش انقلابی است ستایش کرده است.

رهبر حزب توده خاطرنشان می‌کند که حزب وی کاملاً از هدف‌های آیت‌الله خمینی برای تحقق بخشیدن به هدف‌های انقلابی و تشکیل یک شورای انقلاب اسلامی که برای سقوط بختیار و ژنرال‌هایش مبارزه خواهد کرد پشتیبانی می‌کند.

کیانوری اضافه کرده است که حزب توده از یک سیاست اتحاد با نیروهای دیگر در ایران پیروی می‌کند و در پایان گفته است که نیروهای انقلابی هم اکنون در ارتش رخنه کرده‌‌اند و به این ترتیب خطر کودتا کاهش یافته است.


کیسینجر: بی‌تصمیمی کارتر باعث سقوط شاه شد

روزنامه اطلاعات ۲۱ بهمن از قول رادیو لندن نوشت: «کیسینجر، وزیر خارجه سابق آمریکا در مصاحبه با هفته‌نامه اکونومیست چاپ لندن دولت کارتر را به خاطر نحوه مقابله آن با بحران ایران به شدت مورد حمله قرار داده است. طبق گزارش این مجله، کیسینجر علت سقوط شاه را بی‌تصمیمی دولت آمریکا و سیاست بی‌موقع حقوق بشر آن قلمداد می‌کند. وی می‌گوید دولت‌های دانا با دادن امتیازهای به موقع از انقلاب‌ها پیشی گرفته و جلوی آن را می‌گیرند، در حالی که وقتی انقلاب شروع به حرکت کرده باشد دیگر نمی‌شود با مصالحه و دادن امتیاز از حرکت آن جلوگیری کرد.»

کیسینجر چنین فکر می‌کند که سیاست حقوق بشر دولت آمریکا در متزلزل شدن اوضاع ایران مستقیماً موثر بوده است. طبق اظهارات وی یکی از دلایلی که باعث شد شاه روحیه خود را ببازد این بود که از پشتیبانی آمریکا اطمینان نداشت.

روزنامه دیلی تلگراف نیز در تایید نظرات کیسینجر می‌نویسد: اگر آمریکا به شوروی اجازه دهد که هر جا که اهمیتی دارد از نظر نظامی آمریکا را محاصره کند و هر جایی را که بخواهد به تصرف خود درآورد متحدان آمریکا و نیز کشورهای بی‌طرف اعتماد خود را به آمریکا از دست می‌دهند و دشمنان آمریکا جری‌تر می‌شوند.

مثل شاه که علی‌رغم اشتباهات، مترقی‌ترین حکمران منطقه بود، اگر مداوماً بر آن‌ها بیش از آن‌که امنیت آن‌ها اجازه دهد در مورد حقوق بشر فشار آید، کنترل از دست خواهد رفت.

آخرین روز دولت بختیار و حکومت پهلوی

روز بیست و یکم بهمن‌ماه، آخرین روز دولت سی و هفت روزه بختیار و حکومت پنجاه و هفت ساله پهلوی، رو به پایان می‌رفت و روز بیست و دوم بهمن آغاز می‌شد، آغاز دورانی سی ساله با سرنوشتی دیگر.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

تا سی سال بعدی شروع و بپایان نرسیده باید اقدامی اساسی کرد! لازم است تمام کسانی که با بیان، نوشته، اسلحه سرد وگرم و حضور دربه انجام رساندن نامبارک ارمغان سی سال پیش فعال بوده اند و ملت را برای زیر پا نهادن حرمت انسانی یاری داده اند به خود بیایند و با یک اقدام انسانی از گرده خود پوزش بخواهند!.
برای یک ملت با تاریخ کهن و در قرن بیست ویک و جمعیتی بالغ برهفتاد ملیون، نباید به این راضی باشد که یک خانم با شهامت در آن ایام ازشجاعت شاپور بختیار دفاع کرد و چند بانو و مردان دیکر بعد از سالهادربدری و فاجعه به خود آمده باشند و به کرده خود تاسف بخورند! لازم است ما در مقابل تاریخ و نسلهای آینده تا هنوز عمری مانده است پوزش بطلبیم!
باید تمام افرادی که در صف ملیون، دانشگاهیان، دانشجویان، دانش آموزان، مردان و زنان شهر نشین – مدرن، متدین و لائیک، سیاستمداران باصطلاح کارگشته گذشته ، قانونمداران و نماینده گان ارکانهای اجتماعی، آرتشیان، گروه های سیاسی چپ و راست و میانه و ...... با اقدامی که نشان بلوغ ما ایرانیان باشد با آوردن امضاء خود زیر یک ندامتنامه که سندی برای گذشت از گرده های سی سال پیش باشد راه گفتگوی آبرومندانه برای آینده ای بهتر را باز نمائیم!
با سپاس
علی

-- بدون نام ، Feb 9, 2009 در ساعت 08:00 PM

با درود به بشیرتاش و نبوی،روند حوادث سال 57 نشان میدهد که فروپاشی ارتش شاهنشاهی معلول دو عامل بسیار مهم بوده است:عامل اول رفتن شاه:زیرا با فرماندهی متمرکزی که تمامی تصمیمات را شاه اتخاذ کرده و ابلاغ میکرد و در حقیقت نماد پیوستگی و انسجام ارتش بود و رفتنش سبب ساز سردرگمی و ناهماهنگی در تصمیم گیری ها شد(جالب اینجاست دقیقا همین عامل باعث فروپاشی زودهنگام ارتش صدام ظرف 3 هفته در مقابل حمله آمریکا شد) و از سوی دیگر از سالها قبل با گزینش افسران چاپلوس و بی عرضه سبب ضعف بنیادی ارتش از نظر ستادی گردیده بود، عامل دوم: ریزش ناگزیر و مستمر بدنهء ارتش در طول چندماه سال 57 بود که باعث عدم اجرای فرامین و نیز نشت اخبار و اطلاعات ارتش به رهبران انقلاب میشد، و نهایتا با آمدن بختیار کارائی نیروهای نظامی رژیم سلطنتی به صفر رسید آنچنانکه اعلام همبستگی ارتش یا عدم اعلام آن در روز 22 بهمن چندان تغییری در فروپاشی نهائی رژیم گذشته نداشته است.

-- yoonos ، Feb 9, 2009 در ساعت 08:00 PM

" بدبخت کسی که بخواهد مردم را زودتر از مدتی که بتوانند بفهمند ، تعلیم دهد." ( ویل دورانت ، تاریخ فلسفه)
حکومت پهلوی ، ایرانی را تحویل گرفت که قبل تر قاجاریه آن را اداره می کرد . حکومتی که(قاجاریه) تنها یاد آوردن بنیاد گذارش کافی است تا یک عده از دوستان به یاد آورند این خانه بروی چه فونداسیونی ایستاده است.
و چند صد سال قبل تر از آن، مغول حتی گربه را هم می کشت .
حکومت پهلوی تنها نیم قرن پس از قاجاریه ایران را به پیشرفته ترین کشور منطقه، و یکی از پیشرفته ترین کشورهای آسیا تبدیل کرد.
( جهت اطلاع کسانی که مخالف هستند : آمارها موجود هستند و آمارها ی مربوط به گذشته اساسا عینی هستند...همچنین دوستانی که معتقد هستند شاه یک "دیکتاتور" بود می توانند این دیکتاتور را با سایر رهبران کشورهای خاورمیانه یا با آزاد مردانی همچون پینوشه در آمریکای لاتین مقایسه کنند تا با مفهوم دیکتاتور و حکومت دیکتاتوری بهتر آشنا شوند.) اگر نگوییم که در دوره پهلوی طبقه متوسط در ایران شکل گرفت، می توان گفت که شرایط به وجود آمدنش در حال شکل گیری بود...در یک کشوری مجلس را به توپ می بندند... نیم قرن بعد در همان کشور حکومتی می آید که می خواهد نامزد برگزاری بازیهای المپیک شود ...همچنین در این کشور زنان می توانند وکیل شوند در امور مربوط دادگاه ها حضور یابند... بدبخت کسی که بخواهد مردم را زودتر از مدتی که بتوانند بفهمند ، تعلیم دهد.
با سپاس فراوان از شما.

-- Freethinker ، Feb 10, 2009 در ساعت 08:00 PM

به نظر من روشنفکران ایرانی هیچ پوزشی به هیچ کس بدهکار نیستند. آن ها در خواست سرنگونی حکومت خودکامه ی وقت حق داشتند. سراسر تاریخ همه ی ملت ها پر است از اشتباهات و دستاوردهای روشنفکران و مردم. حکومت دیکتاتوری شاه شایسته ی برپا ماندن نبود و من یکی هنوز هم از سرنگونی آن خوشحالم. اگر چه جوانی ام در جنگی بی معنا و انقلاب به اصطلاح «فرهنگی» و تحمل حکومتی ابله و وحشی گذشت، اما هنوز معتقدم نتایج انقلاب ایران مثبت بوده است. انقلاب فرانسه هم دوران ترور و وحشی گری داشت، و چه بسیار کسان که در میان هرج و مرج روبسپیری آرزوی حکومت بوربون ها را می کردند. اما آن چه از انقلاب فرانسه به جا ماند مفاهیمی چون برابری در مقابل قانون بود و جمهوری و حق رای.

انقلاب ایران برای نخستین بار صحبت در مورد دموکراسی، حقوق فردی، انتخابات و قانون را به میان عامه ی مردم آورده است، حتی اگر حکومت کنونی چنین چیزی را نخواهد. انقلاب ایران در عرض مدت کوتاهی نظام کهنه ی زمینداری که حکومت پهلوی سال ها با آن کلنجار می رفت را برچید، و با کشیدن جاده بین روستاهاو شهرها، و با رساندن برق و آب تصفیه شده به روستاها و شهر های کوچک، و همین طور با بسط تحصیلات عالی در ابعادی بی سابقه طبقه ی متوسط شهری بزرگی را به وجود آورده است. این طبقه ی متوسط شهری قابلیت ایجاد تغییراتی را دارد که هیچ حکومتی حتی به زور سرنیزه نیز قادر به انجام آن تغییرات نخواهد بود، و هیچ حکومتی نخواهد توانست از آن تغییرات جلوگیری کند. برای اولین بار در تاریخ ایران به نظر می رسد که گروه بزرگی از ایرانیان به جدیت خواستار جدایی دین از سیاست اند، و برای اولین بار در تاریخ ایران گروهی که خود را «علمای دین» می نامیدند و نفوذ گسترده ای در عامه ی مردم داشتند این نفوذ و «قدسیت» خود را از دست داده اند. به دلیل این انقلاب ایرانیان از لحاظ سیاسی سال ها از مردم دیگر کشورهای منطقه ی خاورمیانه جلوترند. انقلاب ایران به بسط گفتگو در مورد ایده هایی در جامعه انجامیده است که هیچ گاه امکان نداشت بدون این انقلاب به موضوع بحث اکثریت جامعه بدل شوند.

-- پیام ، Feb 10, 2009 در ساعت 08:00 PM

بهار آزادی با اعدامهای شبانه در پشت بام مدرسه رفاه شروع شد. زندانیان سیاسی آزاد شده، جمعی حزب اللهی شده و همراه بازاریان کنترل زندانها و دادگاههای انقلاب را بعهده گرفتند. جمعی دیگر در قالب چریکها، توده ایها، طرفداران شریعتی و مجاهدین مقابل این دادگاهها با شعارهای اعدام باید گردد از دادگاههای انقلاب خواهان قاطعیت بیشتر می شدند. سه سالی طول نکشید تا همین دادگاهها قاطعیت انقلابی خودشان را در برابر این گروههای بازنده مسابقه آدم کشی نشان دادند و با کشتن ریز و درشت، با گناه و بیگناه درس عبرتی به نسلهای آینده این سرزمین دادند تا هیچوقت عقل و انصاف را قربانی کینه توزی، دروغگویی و بی خردی نکنند. سیل عظیم پناهندگان سیاسی این گروهها و جوانان فراری از جنگ و سربازی به کشورهای سوئد،آلمان، هلند و فرانسه شروع شد که تا بحال هم کم و بیش ادامه دارد.

همه از خارج برگشته های انقلابی دوباره به امریکا و اروپا بازگشتند. در صحنه نبرد با رژیم قرون وسطایی ملت ایران باقی ماند تا با از دست دادن آزادیهای فردی و اجتماعی در لوای قوانین اسلامی ثمرات این انقلاب شکوهمند را با گوشت و پوست خود حس کند.

سالگرد این انقلاب به برندگان و بازندگان این مسابقه آدم کشی ، جهل و نادانی مبارک باد.

-- بدون نام ، Feb 10, 2009 در ساعت 08:00 PM

با تصدیق آنچه که کامنت گذاری بنام پیام گفته است باید افزود که متاسفانه این دستاوردها با هزینه بسیار بسیار سنگینی حاصل شده است. مقایسه کنید مورد ترکیه را که طی این سی سال بدون اینکه مانند ایران بیش از 500 میلیارد دلار درآمدهای نفتی داشته باشد، به باشگاه کشورهای صنعتی وارد شده است جایگاهی که ایران ما میتوانست بسی زودتر از او و همرتبه کره جنوبی باشد(با عنایت به منابع خارق العاده زیرزمینی،وسعت،ترکیب جمعیت). سقوط سلطنت پهلوی که فساد مالی-سیاسی آن پیکر این سرزمین را به قانقاریای تاریخی دچار کرده بود میتوانست تخته پرش عظمت ایران باشد ولی افسوس ....

-- yoonos ، Feb 10, 2009 در ساعت 08:00 PM

سی سال پیش روشنفکرنمایان آن روزگاران با دعوت از مردم ایران و با سر دادن شعار های مختلف (که همگی از انسانیت و تمامی ماحصل تمدن مدرن بشری بهره می بردند ) انقلابی را به راه انداختند که درست فردای آن روز قشر بزرگی از جامعه از انجام آن پشیمان شدند.

چرا که از فردای روی کار آمدن حکومت انقلابی سیلاب های خون، این واقعیت را به مردم ایران نشان داد که حکومت جدید چیزی جز خون نمی شناسد و پاسخ هر اعتراضی را بلا درنگ با گلوله و طناب اعدام می دهد.

-- mehran ، Feb 10, 2009 در ساعت 08:00 PM

بادرود
چه می شد اگر انقلاب نمی شد؟بر ما که نسل دریغیم علاوه بر نامهای دیگر که بر مانهادندچون نسل انقلاب ونسل دوم وسوم ونسل سوخته و دیگر نامها ..اما من این را بر آن دگران دوست تر می دارم. کودکی اگر در جنگ گذشت وآژیر لالاییمان شددر عوض آوازهای شبانه مادری, دریغ بود.نوجوانی در صف گذشت چه در مدرسه با ترکه ناظم ومراسم شعار دهی پیش از شروع کلاس های با نیمکت های چوبی سه وچهارنفره چه در بیرون در صف نان و گوشت و نفت ودیگر صفها که گمانم نه آن صف بود که وعده اش می دادند به آن با نام صف توحیدی بی طبقگان .دریغمان بود در آن روز سرد پاییزی که بهارتهران رابه دشنه کین سینه دراندندو اصلاحاتش راطناب به گردن اعدام انقلابی نمودند, در جوانی.نسل چو منی دریغا گوی اینها همه بود وهست در فرصت های از دست رفته در فرار نخبگانش در بی هویت شدن مردمانش در عقب گردش به قرون خالی تاریخ.دریغ به آرزوی از دست رفته اش ودر خیانتی که به امیدش ر فت. آری دریغا گوی اینها همه هستیم در نبود آزادی تا زنده ایم.

-- سورنا بختیاری ، Feb 10, 2009 در ساعت 08:00 PM

جناب پیام عزیز، خواهشا سعی نکنید با مقایسه انقلاب های ایران و فرانسه در تطهیر این انقلاب تلاش کنید. آیا مردم ایران می بایستی چنین هزینه ی گزافی می پرداختند تا به موارد ذکر شده در آخر نظر شم، برسند؟!
چرا از نمونه ی انگلستان بحثی نمی کنید که حتی همین امروز هم وزنه ای تاثیرگزارتر از فرانسه در سطح بین المللی است؟!

-- وحید ، Feb 10, 2009 در ساعت 08:00 PM

استادی در دانشگاه داشتیم که می گفت اگه در صد سال گذشته خوب بنگریم چهار سیاستمدار خبره داشتیم 1- محمد علی فروغی که هیچکس به دانش این فرد و فعالیت هایش بی خبر نیست2- قوام السلطنه که آذربایجان را در بعد از جنگ جهانی با سیاستش دوباره به ایران برگرداند3-دکتر محمد مصدق رهبر ایران در دوران ملی شدن صنعت نفت و دکتر شاپور بختیار در زمانی که همه هیجانی به دنبال انقلاب بودند تشخیص داد که انقلاب می تواند دیکتاتوری تازه نفس را جایگزین دیکتاوری فرسوده کنه.
اما جناب آقای بشیرتاش و نبوی خواهشنمدم همچنان به این نوشته ها ادامه دهید تا از روزهای اولیه پیروزی انقلاب نیز مطلع شویم باتشکر

-- بدون نام ، Feb 10, 2009 در ساعت 08:00 PM

خدا رحمتت کنه بختیار!

-- بدون نام ، Feb 10, 2009 در ساعت 08:00 PM

ناراحت نباشین رفقا
کشور 37 سال دست پهلوی خونریز بود و الان 3 دهه است که متاسفانه!! دست شرافتمندانه.
می دونم که تحمل حکام پاکدست سخته ولی خوب دیگه چه می شه کرد...

-- کامران ، Feb 10, 2009 در ساعت 08:00 PM

آقای وحید خان، به نظرم از تاریخ انگلستان اطلاع درستی ندارید وگرنه چنین حرفی نمی زدید. جنگ داخلی انگلستان (۱۶۵۱-۱۶۴۲ میلادی) میان طرفداران پارلمان و سلطنت طلبان کمتر از انقلاب فرانسه قربانی نگرفت. به علاوه مبارزه برای تشکیل مجلس در انگلستان به سال ۱۲۱۵ (صد سال پیش از تولد حافظ شیراز) بر می گردد یعنی زمانی که منشور ماگنا کارتا قدرت پادشاه انگلستان را محدود کرد و شکلی از مجلس را به وجود آورد.
هیچ اندیشه ای بدون پرداخت هزینه در هیچ جامعه ای رشد نخواهد کرد. جا افتادن مفاهیمی چون دموکراسی و حقوق شهروندی به زمان احتیاج دارد و تحمل سختی. متاسفانه این جور چیزها را در بسته بندی های آماده نمی فروشند.

-- پیام ، Feb 10, 2009 در ساعت 08:00 PM

اقای پیام چه خوشحالی کوته بینانه و تحلیل ساده لوحانه ای دارید .هنر یک روشنفکر برای جامعه ندادن این هزینه هاست .اگر قرار باشد روشنفکران جامعه ای در حماقتی ژرف بسر ببرند که در این تاریخ نگار میبینیم و سی سال بعد جامعه ای را به صد سال عقب ببرند دیگر به چه کار میایند و تازه بجای عذرخواهی از اینچنین کاری افرادی مثل شما پیدا شوند و بگویند انها تقصیر کار نبودند در حالی که خودشان میدانند که بودند و انقلاب فرانسه هم هزینه داد خودتان به این حرف نمیخندید پس اگر به شما باشد بگذاریم این وحشیها سی سال دیگر هم باشند تا مردم ما چیزهای دیگری یاد بگیرند تا هزینه داده باشند و از لحاظ سیاسی ! در خاورمیانه پیشرو باشند و چند نسل دیگر هم لقب نسل سوخته را یدک بکشند

-- احمد ، Feb 10, 2009 در ساعت 08:00 PM

در جواب آخرین نظر پیام، وقتی بحث مقایسه انگلستان و فرانسه را به پیش کشیدم، منظورم در حقیقت مخالفت با خود مفهوم انقلاب و رادیکالیسم در جهت ترویج اندیشه و تفکر اصلاح طلبی بود. هر دو موردی که از تاریخ پادشاهی انگلستان ذکر نمودید تنها مراحلی از پایگیری مشروطیت در انگلستان بود و فکر میکنم نمی توان تلفات حاصله از یک جنگ داخلی را با تلفات ناشی از انقلاب فرانسه که فقط در یک دوره کوتاه هشت ماهه ی آن موسوم به "دوره ترور" نزدیک به 40000 نفر انسان به جرم ضدیت با انقلاب به تیغ گیوتین سپرده شدند، مقایسه نمود.
و اما در مورد کشورمان، مردم که در چهار یا پنج قرن پیش نمی زیستند که استدلال کنند نمی دانستیم سرانجام یک انقلاب چه خواهد شد و به هیچ وجه نیازی نبود از نو دست به آزمایش کردن بزنند چرا که تجربه انقلابهای گذشته خصوصا روسیه را به عینه پیش چشمانشان و تجربه فرانسه را نیز لااقل در کتب تاریخی مطالعه نموده بودند.

-- وحید ، Feb 10, 2009 در ساعت 08:00 PM

آقای احمد. من هیچ وقت نگفتم «بگذاریم این وحشیها سی سال دیگر هم باشند تا مردم ما چیزهای دیگری یاد بگیرند». اگر بخواهم با کلمات خودتان جوابتان را بدهم باید بگویم چه کسی بخواهد «بگذارد که این وحشیها سی سال دیگر هم باشند» و چه کسی نخواهد «بگذارد» مردم در انقلاب چیز یاد می گیرند و بسیاری چیزها تکرار نخواهد شد. همین که امروزه برای من و شما نوشته های روزنامه های انقلاب در برخی موارد ساده لوحانه و در برخی موارد دیگر موحش جلوه می کند نشان دهنده ی تجربه ای سیاسی و اجتماعی و درکی عمیق تر از اوضاع و احوال دور و برمان است. من هم مثل شما و آقای وحید دلم می خواست با خواندن چهار تا کتاب تاریخی در مورد انقلاب فرانسه و انگلستان همه به چنین ادراکی نائل شوند ولی افسوس که در واقعیت چنین نیست. نه کتاب خواندن تاثیری چنین جادویی دارد و نه کل عباس و مش غلام بلدند یا حاضرند چنین کتاب هایی را بخوانند. ما در کشوری زندگی می کنیم که سی سال پیش چشم به ماه دوخته بودند تا خمینی را ببینند، و امروز هم بعد از این همه تجربه بسیاری حرکت های اعتراضی شان هنوز در قالب لاطائلات مذهبی است (نمونه اش را اینجا ببینید).
حرف من این است که این انقلاب در کنار تمام نتایج منفی اش نتایجی مثبت هم داشته است که نمونه هایی از آن ها را پیشتر برشمردم. تجربه هایی عمیق به دست آمده که قابل پاک کردن از ذهن ها نیست، و مفاهیمی جای خود را باز کرده اند که بدون این انقلاب جایگیری آن ها در اذهان امکان پذیر نبود.

-- پیام ، Feb 11, 2009 در ساعت 08:00 PM

دوست عزیز پیام درست است است دمکراسی یک روند تاریخی است ویک شبه بوجود نمیاید اما شما اشتباهات گذشته ی روشنفکران را تطهیر میکنید. روشنفکری که جامعه را به درست اندیشی سوق ندهد اصلا روشنفکر نیست و میشد با کمی عقلانیت کسانی که شما تطهیرشان میکنید به بسیاری از مفاهیمی که مدنظر هستند رسید و این همه هزینه نداد و خوشحالی نکرد که اری ما هزینه میدهیم و لی امروز فهمیدیم که دین باید از سیاست جدا باشد یعنی همان که کوروش در 2500 سال پیش بدان رسیده بود.

-- احمد ، Feb 11, 2009 در ساعت 08:00 PM

آقای احمد، تطهیری در کار نیست. من که شخصا فکر نمی کنم عذرخواهی در اینجا اصلا معنا و مفهومی داشته باشد. ولی اگر بنا به پوزش خواهی است این ملت ایران است که باید برای بدرفتاری با روشنفکرانش و زندان و شکنجه و تبعید آن ها از ایشان عذرخواهی کند. کسانی که چماق به دست گرفتند و مخالفان «امام» و «اسلامشان» را در سال های ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۲ کتک زدند، آنانی که شروع به آتش زدن کتابفروشی ها کردند، و آنانی که با تیغ موکت بری به فروشنده های روزنامه های سیاسی در خیابان ها حمله کردند روشنفکران نبودند. این ها توده ی مردم بودند که اکثریت جامعه را تشکیل می دادند و یکپارچه پشت سر خمینی ایستاده بودند و گروهی شان هنوز هم ایستاده اند. چپی ها اسمشان را گذاشته بودند «فالانژ» و ملی ها «رجاله» خطابشان می کردند، ولی واقعیت این بود که «فالانژ» و «رجاله» ای در کار نبود. اینها گروه کوچکی منفصل از ملت ایران نبودند. اکثریت جامعه ی مذهبی ایران به سرکوب اقلیت روشنفکر غیر مذهبی خود دست زده بود.

روشنفکر ستیزی ایرانیان شایسته ی تحقیق و پژوهش جدی است. عجیب است که از ناصرالدین شاه و محمد علیشاه گرفته (که از «منورالفکرها» نفرت داشتند) تا پهلوی دوم (که معروف است روشنفکران را «گًه تلکتوئل» می خواند) و آقای خمینی (که جملات ضد روشنفکرانه و ضد دانشگاهی اش مانند ندارد) همه و همه ضد روشنفکرند. انداختن همه ی گناه ها به گردن روشنفکران کار ساده ای است. امروزه از آن کس که سال ۵۸ کتابفروشی آتش می زد گرفته تا آن که در هلند پناهنده ی سیاسی است همه روشنفکران را مقصر می دانند. سوال من این است که آیا احمد شاملو و علی اصغر حاج سیدجوادی بودند که ایده های «رد صلاحیت»، «مجلس خبرگان» ، «ولایت فقیه»، و «قانون قصاص» راپیشنهاد کردند یا کسانی چون خمینی با پشتیبانی یکپارچه ی ملت؟ چه کسانی با شهامت در آن دوران در مقابل این ایده ها ایستادند و مقاله نوشتند و زندان رفتند؟ چماق به دستان را روشنفکران سازمان دادند یا روشنفکرستیزانی چون هادی غفاری و «زهرا خانم»؟

در این دویست سال اخیر هر ایده ی نو و هر نهاد مدرنی که به ایران وارد شده است ثمره ی تلاش گروهی از همین روشنفکران ایرانی است. اینجا جای آن نیست که من همه ی آنها را فهرست کنم. جای تردید نیست که اشتباهاتی هم کرده اند. اما پیشنهاد می کنم که این قدر مطلق گرایانه به قضاوتشان ننشینید و شباهت زبان روشنفکرستیز خود را با زبان روشنفکرستیز روزنامه ی کیهان در یابید.

-- پیام ، Feb 11, 2009 در ساعت 08:00 PM

به نظر من روشنفکران ایرانی هیچ پوزشی به هیچ کس بدهکار نیستند
دوست عزیز پیام این نظر شماست که در بالا در مورد معذرت خواهی گفته اید. انتقاد من از شما شادی بیجا و بیگناه نشان دادن روشنفکران ان دوره بود .انقلاب ثمره ی یک روز یا دو روز نیست وقطعا جامعه ای که شریعتی و پیمان دارد و جبهه ی ملیش خمینی را خورشید از غرب به شرق امده مینامد ملتش دیگر جای خود دارد از یاد نبریم که این امثال بنی صدر و یزدی وبازرگان و... بودند که خمینی را به حکومت رساندند ودر رسانه ها و درنگاه مردم قدیسی بی همتا جلوه دادند و جملات ازاد منشانه در دهانش گذاشتند و به مردم تحویل دادندایا اینها بی تقصیرند . و این غفاری بود که در همین روزنگار به صراحت از واقعیات پرده برداشت ان هم قبل از انقلاب.نه این ملت نیستند که مقصرند بلکه این صاحبان اندیشه ی دیروزند که بار اصلی این گناه را بر دوش دارند و مردمی که جبهه ی ملیش خمینی راخورشید مینامد چرا باید او را در ماه جستجو نکند.شما بدون در نظر گرفتن کهکهشان حماقتی که روشنفکرانش به ان تزریق کردند مقصر اصلی جلوه میدهید.در ضمن حساب روشنفکران دوره مشروطه و رضا شاهی با تاریک اندیشان دوره محمدرضا شاه یکی نیست همچنان که امثال فروغی و کسروی با امثال شریعتی برابر نیستند.

شما با روزنامه ی کیهان یک اشتراک غیر قابل انکار دارید و ان هم خوشحالی از این انقلاب است

-- احمد ، Feb 11, 2009 در ساعت 08:00 PM

«شما با روزنامه ی کیهان یک اشتراک غیر قابل انکار دارید و ان هم خوشحالی از این انقلاب است»
کمی زمان لازم است، دوست عزیز. مفاهیم برآمده از این انقلاب روزنامه ی کیهان را هم سرنگون خواهد کرد.
اگر همچون کیهان باور داشته باشید که این ملت برای اسلام قیام کردند شاید حرفتان درست باشد. اما از نظر من آن چه انقلاب عظیم ایران را به وجود آورد خواست سرنگونی قدرت مطلقه بود. چنین چیزی هیچ وقت روزنامه ی کیهان و رژیم ولایت فقیه را خوشحال نخواهد کرد.

-- پیام ، Feb 11, 2009 در ساعت 08:00 PM

به نظر میرسد نظر من گرفتار تیغ سانسور شد با درک محدودیتها اقای پیام شما باز با مطلق نگری روشنفکران دوره ی مشروطه ورضاشاهی را با دوره ی پهلوی دوم یکی دانستهاید نه حساب امثال کسروی وفروغی با امثال شریعتی وپیمان جداست کسروی و فروغی حتی نماد واقع نگری و فرهنگ مداری هستند از یاد نبریم که این جبهه ی ملی است که اقای خمینی را خورشید مینامد و این اقای بنی صدر است که مشاور مطبوعاتی ایشان است و این اقای نوری علا که ایشان را تجلی ملی مینامد ایا با این تفاسیر مردم نباید به دنبال ایشان در ماه باشند نه تمام تقصیرات را بیهوده به گردن مردم نیندازید و باز روشنفکران دوره ی پهلوی را بیهوده از کار کرده نرهانید

-- احمد ، Feb 12, 2009 در ساعت 08:00 PM

آقای احمد،
من به اشاره ی شما به «تفاوت» روشنفکران مشروطه و دوران رضا شاه با روشنفکران دوران پهلوی دوم جواب ندادم به این دلیل که سخن به درازا می کشید و ربط مستقیمی هم با موضوع انقلاب نداشت ولی حالا که مشخصا به آن اشاره می کنید سعی می کنم کوتاه به آن جواب دهم.
منظور شما از این که این ها دو گونه روشنفکرند و «یکی نیستند» چیست؟ چطور است که به نظر شما روشنفکران در دوران مشروطه و پهلوی اول آگاه بودند ولی تا به پهلوی دوم رسیدیم به یکباره احمق شدند؟
حقیقت این است که در مورد «یکی نبودن» آن ها اشتباه می کنید. مگر میرزا ملکم خان نبود که برای حرکت دادن توده های مردم علیه ناصرالدین شاه پس از واقعه ی تنباکو از میرزای شیرازی و «عموم علمای اسلام» «استدعا» می کرد که بیایند و رهبری ملت ایران را به عهده گیرند؟ مگر میرزا آقا خان نوری نبود که در استانبول به مجمع «اتحاد اسلام» پیوسته بود و سعی داشت «علمای اسلام» را در نجف بر علیه قاجار بشوراند؟ مگر طالبوف و حاج سیاح نبودند که قلبا معتقد بودند که حقوق بشر و دمکراسی دقیقا همان است که «شریعت اسلام» سال ها پیش گفته است؟ بسیاری از این روشنفکران به سخن خود قلبا اعتقاد داشتند. آن چند نفری که چندان معتقد نبودند مگر به دلیلی جز به حرکت در آوردن توده های مردم علیه دیکتاتوری چنین خزعبلاتی را به هم می بافتند؟ و مگر همراهی روشنفکران غیر مذهبی ایران با خمینی دلیلی جز این داشت؟
مثال کسروی و فروغی را آورده اید که واقعا «قیاس مع الفارق» است. این دو در دورانی زندگی می کردند که برای نخستین بار (حد اقل در ده سال اول رضا شاهی پیش از آن که قدرت کاملا دیوانه اش کند) بسیاری از روشنفکران لائیک بخشی از حاکمیت بودند و قدرت را در دست داشتند و برای اجرای ایده هایشان احتیاجی به مجیزگویی «علمای نجف» نداشتند. ولی حتی این ها را هم به طور مطلق «نماد واقع نگری و فرهنگ مداری» دانستن خطاست. مگر کسروی نبود که مراسم کتابسوزان را در ایران ابداع کرد و حافظ و سعدی و مولانا را سوزاند؟ مگر کسروی نبود که در میانه ی قرن بیستم به دین سازی روی آورد؟ من برای فروغی احترام زیادی قائلم، ولی مگر همین فروغی نبود که آن چنان ذوب در ولایت بود که سال ها پیش از تلالو هاله ی نور گرد احمدی نژاد به رضا شاه پس از تاجگذاری گفت که در اطراف او هاله ی نور دیده است!؟

اگر آقای نبوی و بشیرتاش یک روزشمار انقلاب مشروطه و دوران رضاشاه را هم تهیه کنند خواهید دید که تاریخ روشنفکران هر دوره پر است از چنین اشتباهاتی. روشنفکران نه قدیس اند نه سوپرمن، علم غیب هم ندارند. مثل همه اشتباه می کنند، میاموزند، و تغییر می کنند. همان طور که پیش تر گفتم باید افکار و اعمالشان را در پس زمینه ی زمانی شان گذاشت و درک کرد. نمی گویم که باید افکار و اعمالشان را الزاما تایید کرد، می گویم «درک» کرد. در این باره بسیار می توان گفت ولی فکر می کنم جایش اینجا نیست و مقاله ای جداگانه می طلبد.

-- پیام ، Feb 12, 2009 در ساعت 08:00 PM

ببخشید. در نظر قبلی میرزا آقا خان کرمانی را به اشتباه میرزا آقا خان نوری نوشتم. تصحیحش می کنم.

-- پیام ، Feb 13, 2009 در ساعت 08:00 PM

تلاش شما دوست عزیز برای تطهیر روشنفکران کاملا مشخص است اینکه روشنفکران انسان عادی هستند و اشتباه میکنند کاملا درست است اما نه ان اشتباهاتی که ما میبینیم مثلا خمینی که بیاید دیگر کسی دروغ نمیگوید این اشتباه را نمیشود به هیچ وجه پذیرفت و امثال این گفته ها که متاسفانه زیادند با انسان قلمداد کردن قابل رفع نیستند نبود زمان نگری یعنی نگاه به اینده و درک امروز و شیدایی عوامانه اشتباهی است که به اصطلاح روشنفکران ما داشتند در مورد اقای کسروی و کتابسوزان ایشان جای بحث اینجا نیست ولی اقای کسروی یکی از خردگراترین اندیشمندانی است که ما در تاریخمان داشته ایم.

-- احمد ، Feb 16, 2009 در ساعت 08:00 PM

سخن کوتاه ، .... جنایتکار وحشی نوکر وجاسوس انتلیجنت سرویس انگلیس بود.
.... فاسد اسلامی توسط انگلیس طراحی و بوسیله آمریکا به مرحله اجرا در آورده شد و بوسیله عوامل نفوذی انگلیس وآمریکا در تمامی ارگانهای رژیم شاهنشاهی ونیز با چراغ سبز نشان دادن انگلیس وآمریکا
برای تغییرات در ایران عوامل روسیه (حزب توده وکمونیست کارگری) و چینی(کمونیست دهقانی و آلبانی)و تعدادی از احزاب وسارمانها
که مرکزیت آنها سر نخ انگلیسی آمریکایی روسی چینی فرانسوی واسراییلی وحکومتهای مرتجع عرب راداشته ودارند مانند
نهضت آزادی (انگلیسی)جبهه ملی(انگلیسی)
حزب مردم(انگلیسی)راه علی شریعتی (انگلیسی) فداییان اسلام(انگلیسی)
مافیای آخوندی(انگلیسی)سازمان مارکسیت اسلامی مجاهدین خلق(انگلیسی)سازمان
کمونیستی فداییان خلق(انگلیسی وآمریکایی وچینی)و...بر علیه رژیم شاه واردصحنه گردانیده شدندو...

دوست عزیز
کسی مانده که به او تهمت جاسوسی و مزدوری نزده باشید؟
لطفا جای کامنت و محل دادن فحش و زدن اتهام را اشتباه نگیرید
ابراهیم نبوی

-- اسکندر فرد ، Feb 22, 2009 در ساعت 08:00 PM