رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۷ اسفند ۱۳۸۷
سی سال پیش در چنین روزی

مفتح: آن شب فقط امام در پاریس خوابید

سعید بشیرتاش، ابراهیم نبوی

جمعه سیزدهم اسفند ۱۳۵۷ برابر چهارم مارس ۱۹۷۹ میلادی

حمله مسلحانه به مراکز جنبش مجاهدین

به نوشته روزنامه اطلاعات، جنبش ملی مجاهدین بیانیه‌ای در مورد حمله به مراکز خود منتشر کرد. جنبش ملی مجاهدین نام تشکیلات هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران است. در این بیانیه آمده است:

«دیروز به مراکز جنبش ملی مجاهدین در کاشان، یزد و تربت حیدریه حمله کردند و خواهران و برادران مجاهد ما را خلع سلاح کرده و آن‌ها را کتک زدند و از مراکزشان بیرون راندند و این پیکر آزرده مجاهدین که روزی به دست شاه مزدور امپریالیسم غرب خونین شد و چندی به دست فرصت‌طلبان چپ‌نما، اینک می‌رود تا با ترغیب و گسترش گروه‌های مشکوک راست‌گرا به خون کشیده شود. گروه‌هایی که بی‌تردید سرانگشت عناصر انقلابی و بقایای رژیم محمد‌رضا شاهی را می‌توان در میان آن‌ها تشخیص داد، اما چه باک: من المومنین رجالا صدقوا ما عاهدو الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا، از مومنان کسانی هستند که بر پیمان خود با خدای خویش صادقند و از آنان کسانی هستند که این پیمان را به انجام رسانیده و جان خود را بر سر آن داده‌اند و از آنان کسانی هستند که هیچ‌گاه عهد و پیمان خویش را تغییر نداده و در صدد وفای به عهد خویش هستند.»

در بیانیه اضافه شده است: «اطلاع یافته‌ایم که توطئه ضد انقلابی شرم‌آوری برای حمله به دفتر جنبش ملی مجاهدین در تهران در روز چهارده اسفند‌ماه جاری در جریان است. اکنون بدین‌وسیله امیدواریم با افشای پیشاپیش این توطئه و استمداد از همه وجدان‌های مسئول و آگاه این میهن تا آنجا که ممکن است از هرگونه رویارویی و درگیری پرهیز کنیم. اما بدیهی است که ادامه این حملات (به ویژه در تهران) کاسه صبر هر انقلابی رزمنده‌ای که در سالیان دراز خفقان نیز زورگویی و تحمیل را به هیچ صورتی نمی‌پذیرفته سرانجام لبریز خواهد نمود. لذا از پیش صریحاً اعلام می‌کنیم که در صورت هرگونه حمله‌ای از این پس مسئولیت هیچ برخورد و حادثه‌ای متوجه مجاهدین خلق ایران که مجبور به دفاع از خود و مراکزشان هستند نخواهد بود. چرا که با اعتقاد به اصالت مکتب توحیدیمان اسلام و به دنبال دیگر خواهران و برادران شهیدمان با خدا و خلق پیمان بسته‌ایم تا تحقق نظام اجتماعی توحیدی از پا ننشینیم»


مجاهدین در خیابان

آیت‌الله لاهوتی: پاسداران انقلاب از مسلمانان انتخاب می‌شوند

آیت‌الله لاهوتی اعلام کرد پاسداران انقلاب تنها از میان مسلمانان انتخاب می‌شوند. آیت‌الله لاهوتی، رئیس پاسداران انقلاب که از سوی آیت‌الله خمینی مأمور تشکیل نیروی رزمنده حافظ انقلاب شده است، در یک گفت و گوی اختصاصی چگونگی تشکیل این نیرو را با خبرنگار سیاسی اطلاعات در میان گذاشت.

خبرنگار اطلاعات سوال کرد چه عاملی باعث شد که شورای انقلاب به فکر تشکیل این نیرو بیفتد. آیت‌الله لاهوتی گفت: «برای حفظ انقلاب از حملات ضد انقلابی‌ها و عوامل مخربی که نمی‌توانند پیروزی انقلاب شکوهمند و بزرگ ما را بینند ما به فکر تشکیل نیرویی از رزمندگان مومن به انقلاب افتادیم که در واقع ستون و حافظ انقلاب باشند.»

وی در پاسخ به این سوال که شرایط پذیرش پاسداران انقلاب چیست، گفت: «همه نیروهای با ایمان و و مسلمانی که به نهضت مقدس اسلامی به رهبری امام خمینی مومنند. و همه آن نیروهایی که در مقابله با طاقوت الله اکبرگویان صف دشمن را شکافتند و پیروزی را چون هدیه‌ای گران‌بها به ملت فداکار ما تقدیم کردند. همه نیروهای خیر.»

وی در پاسخ به این سوال خبرنگار روزنامه اطلاعات که پرسیده بود آیا مارکسیست‌ها و فداییان نیز در این نیروها حضور خواهند داشت؟ گفت: «خیر، در مرحله اول براساس اصولی که پایه‌ریزی شده مسئأله ایمان به اسلام برای یک پاسدار انقلاب مهم‌ترین مسأله است. چگونه شما می‌توانید پاسدار انقلاب اسلامی باشید در حالی که به اسلام مومن نیستید؟ شروط دیگر سلامت جسم، اشتیاق به ایثار و فداکاری در راه اسلام و سلامت روح است. البته بعضی نیروی هوایی که علاقه‌مند به شرکت در این نیرو باشند پذیرفته خواهند شد.»

آیت‌الله لاهوتی در پاسخ به این سوال خبرنگار روزنامه اطلاعات که «با این حساب شما قصد دارید اسلحه را از دیگر کسانی که مسلح شده‌اند بگیرید در صورت مخالفت آن‌ها چه خواهید کرد؟» گفت:

«اگر کمی انصاف داشته باشیم به این واقعیت می‌رسیم که افراد فداکار و جانبازی که انقلاب را به پیروزی رساندند همه جانبازان مسلمان بودند. البته بعضی گروه‌های کوچک غیرمذهبی نیز حضور داشتند که با تشکر از آن‌ها در این مرحله می‌خواهم اسلحه خود را تسلیم کنند.»

آیت‌الله حسن لاهوتی که جزو اولین بنیانگذاران سپاه پاسداران بود، بعدها نماینده مجلس شد و به دلیل این‌که در هنگام رأی مجلس به عدم صلاحیت سیاسی بنی‌صدر، همراه با بازرگان و اعضای نهضت آزادی از مجلس خارج شده بود، دستگیر و زندانی شد.

زندان اوین چند روز بعد خبر مرگ وی را منتشر کرد، دو پسر آیت‌الله لاهوتی، شوهران دو دختر (‌فائزه و فاطمه) هاشمی رفسنجانی بودند. پسر دیگر لاهوتی به نام وحید در سال ۱۳۶۰ توسط لاجوردی اعدام شد.

فاطمه و فائزه و پسر بزرگ لاهوتی بعدها تأکید کردند که آیت‌الله لاهوتی در زندان با سم کشته شده است. هاشمی رفسنجانی در لحظه شنیدن خبر مرگ لاهوتی بر صندلی ریاست مجلس اول نشسته بود و در همان حال شدیداً گریست.


آیت‌الله لاهوتی

حجت‌الاسلام دکتر مفتح در میان کارکنان اطلاعات

حجت‌الاسلام مفتح، نماینده آیت‌الله خمینی در سالن اجتماعات روزنامه اطلاعات درباره ایدئولوژی اسلامی و نقش نویسندگان و مطبوعات در نهضت انقلاب اسلامی ایران به تفصیل سخن گفت. در آغاز این اجتماع قدرت‌الله رئیسی از سوی کارکنان موسسه اطلاعات از حضور دکتر مفتح ابراز تشکر کرد و ضمن تشریح مبارزات اعضای موسسه اطلاعات در جریان نهضت اسلامی تاکید کرد: «موضع کارکنان موسسه ما دقیقاً یک موضع اسلامی است.»

مفتح در سخنانش گفت: «در دوران خفقان در یکی از مواقعی که به زندان بودم یکی از بازجویان سوال کرد به نظر شما چه شد که نسل جوان و طبقه تحصیل‌کرده دانشگاهی این چنین به اسلام و مذهب و روحانیت گرایش پیدا کرد؟ در پاسخ گفتم همه مردم بالاخص در طبقه جوان حس کنجکاوی و حقیقت‌جویی هست جوان به خاطر آن فطرت پاک به دنبال یک ایدئولوژی دقیقی می‌رود که بتواند خواست‌های طبیعی و مشروعش را تأمین کند. اما در گذشته نزدیک تبلیغاتی را که شرق و غرب در این کشور داشتند، جوانان ما را به سمت غرب کشانده بودند یا به سمت شرق. بعضی از نویسندگان و به ظاهر متفکران دنیای غرب را برای جوانان ما آن‌چنان ترسیم کرده بودند که هر جوان دانشجو فکر می‌کرد، اگر ایده‌های غربی در کشور ما پیاده شود بهشت ایده‌آل را خواهید دید.»

آیت‌الله مفتح به دشمنی غرب و شرق اشاره کرده و به عنوان شاهد، ندادن طلب ایران توسط شوروی را ذکر کرده و گفت: «در نهضت ملی شدن صنعت نفت، مرحوم دکتر مصدق از نظر اقتصادی در مضیقه افتاده بود، نفت تحریم شده بود، کمپانی‌ها نمی‌خریدند، حقوق کارمندها با تأخیر پرداخت می‌شد.»

وی در ادامه گفت:‌ «قرضه ملی منتشر شد، تا چاره درد اقتصادی را بکند. ما از شوروی طلا می‌خواستیم، طلب ما بود در آن قیام که قیام ملت ایران برای احقاق حق خودش بود، درخواست کردند، در این موقع بحرانی، طلب ما را به ما بدهید، شاید دولت ملی ما بتواند، با این مشکل اقتصادی مبارزه کند، اما شما به یاد دارید که طلب ما را ندادند و حمایت از ما نکردند ولی بعد از کودتای ۲۸ مرداد طلا را در اختیار دولت ضد خلقی زاهدی گذاشتند و بعد پاره‌ای از جوانان ما گفتند شوروی از لنینیسم منحرف شده است و آن مکتب آزادی‌بخش را پشت سر گذاشته است، چه بهتر که ما به یک دولت دیگر که او هم طرفدار همین مکتب است روی بیاوریم و چین است که می‌تواند پشتیبان و پشتوانه حرکت ما باشد.»


حجت‌الاسلام مفتح، نماینده آیت‌الله خمینی

آیت‌الله مفتح در ادامه اظهارات خود بر آگاهی و دانش جوانان انقلابی ایران تأکید کرد و گفت: «جوان‌ها به حکم عواطف پاک و وجدان آگاه و بیدار گول نمی‌خورند، من معتقدم جوان گول نمی‌خورد، اگر هم بخورد زود بیدار می‌شود. این حرف‌ها چیست. چرا مکتب غرب؟ چرا مکتب شرق؟ در این بین نقش نویسندگان توانای اسلام محسوس شد. نویسندگان مبارز ما آمدند اسلام راستین را برای جوانان کشور معرفی کردند. جوان چه می‌خواهی؟ مساوات؟ عدالت؟ برابری؟ آزادی؟»

آیت‌الله مفتح در ادامه اضافه کرد: «عجیب است همه این‌ها را خودت داری و خبر نداری. همه خواسته‌های تو در اسلام هست اما کدام اسلام. اسلام رژیم اسلامی که شاه خائن پناهش بود؟ نه، برای این‌که اگر اسلام اسلام واقعی باشد او دیگر اسلام پناه نمی‌شد، اسلام ضد او بود و ضد رژیم و ضد رفتار او و هر طاغوت و هر دیکتاتور. اسلام راستین علی، اسلام راستین حسین، اسلام راستین ائمه ما، اسلام راستین پیشوایان دلسوز ما، اسلام راستین رهبر انقلاب، رهبر شیعه میرزای شیرازی، آخوند خراسانی و رهبر بزرگ و قائد اعظم امام خمینی.»

آیت‌الله مفتح در مورد تلاش‌های دکتر شریعتی در انقلاب ایران گفت: «و در اینجا برای حق‌شناسی از زحمات مردی محقق آگاه متفکر مرحوم دکتر علی شریعتی باید نام برد: سخنان آتشین دکتر شریعتی و نوشته‌های توانای او نقش بزرگی در بیدار کردن نسل جوان داشت و روی آوردن به اسلام، نسل جوان به اسلام گرایش پیدا کرد مردم به اسلام راستین علاقه‌مند شدند در مقابل اسلام دربار و درباریان، تبلیغات اسلامیه شکل عالی در مملکت گسترش یافت.»

وی در این بخش از سخنانش افزود: «حوزه قم بسیج شد، مردم به مساجد به عنوان پایگاه‌های انقلاب و مبارزه روی آوردند، مسایل بیان شد، رژیم رسوا شد و در نتیجه آمادگی انقلاب در همه توده به وجود آمد ولی شما می‌دانید به قول جامعه‌شناسان هر جامعه‌ای که آبستن انقلاب است باید رهبری دلسوز، آگاه و وارد به اصول رهبری در آن جامعه پیدا بشود تا آن انقلاب به شکلی صحیح درآید و نتیجه بدهد. تشبیه می‌کنم رهبر انقلاب را به یک مامای قابل که می‌تواند این جنین را به دنیا بیاورد.»

مفتح در پایان نتیجه گرفت: «رژیم رفت. طاغوت رفت. شاه رفت مبارزه ملت ایران نتیجه دارد، والا بقیه‌اش دل‌خوشکنک است. سخن یکی است. دوست ارجمند ما جناب آقای مهندس بازرگان می‌فرمودند وقتی من به پاریس رفتم و اجازه ملاقات با امام را خواستم ایشان پیام دادند اگر می‌خواهند در این زمینه صحبت کنند یعنی در این‌که شاه باید برود هر طرحی فکری دارند بیایند، اما اگر غیر از این است نخیر بی‌خود وقت را صرف نکنند و هرکس دیگر و هر شخصیت روحانی ـ سیاسی می گفتند: آقا نمی‌شود تا انتقال قدرت این ارتش غول بی‌فرمانده چه می‌کند، نمی‌شود، آقا می‌فرمودند می‌شود، خیلی خونسرد و خیلی خونسرد می‌گفتند می‌شود. شبی که قرار بود به ایران بیایند قبل از آمدن به ایران، یکی از دوستانی که همراه ما بود می‌گفت آن‌ شب ما همه مضطرب و ناراحت بودیم شبی که بنا بود سحرش از پاریس حرکت کنیم‌. بعد نزدیک ساعت حرکت شد به اتاق امام رفتیم هیچ‌کدام از ما تا صبح خوابش نبرد اصلاً به اتاق امام رفتیم بگوییم نزدیک حرکت است دیدیم تنها کسی که خوب خوابیده خود آقاست.»

حجت‌الاسلام دکتر محمد مفتح ده ماه پس از این سخنرانی در روز ۲۷ آذر سال ۱۳۵۸ در مقابل دانشکده الهیات، توسط گروه فرقان کشته شد.


هدایت‌الله متین دفتری

شعبان بی‌مخ، مأمور اخلال در احمدآباد

هدایت‌الله متین دفتری، نوه دختری دکتر مصدق در گفت و گو با عباس شریفی از روزنامه اطلاعات در مورد دکتر مصدق و شعبان جعفری سخن گفت. وی اظهار داشت:

«دکتر مصدق سه سال در زندان لشگر ۲ زرهی حبس بود و تا مردادماه سال ۱۳۳۵ زندگی مصدق در این زندان سپری شد. آن زمان تمام مخالفین و ناراضی‌های سیاسی را در همین زندان نگهداری می‌کردند و کریم‌پور شیرازی، روزنامه‌نگار معروف را هم در همین زندان به آتش کشیدند و در همین زندان از سوزاندن این روزنامه‌نگار مشهور فیلمی هم تهیه شد که در بارگاه محمدرضا به نمایش در آمد.»

وی در مورد روزهای تبعید مصدق در احمد‌آباد گفت: «روزهای نخستینی که مصدق به احمدآباد رفته بود مقامات دولتی نزد او آمدند و از وی خواستند که چند محافظ برای مراقبت از او بگمارند، اما مصدق در پاسخ آن‌ها گفته بود، اگر می‌خواهید مرا در مقابل مردم محافظت کنید، من احتیاج به محافظ ندارم. اگر محافظت در مقابل شما مطرح است، خودتان تصمیم بگیرید به من آسیبی نرسانید.»

متین دفتری گفت: «بعد از رفتن مقامات دولتی چند کامیون از افراد مزدور و جیره‌خواران شعبان بی‌مخ به دستور مقامات دولتی به احمدآباد ریختند و امنیت دهکده کوچک را که محل اقامت مصدق بود بهم زدند و اهالی را دچار هراس و ناراحتی کردند. بعد از آن مصدق به مقامات دولتی اعلام کرد که من احتیاج به محافظ دارم زیرا اینجا هم زندان است و من باید زندانبان داشته باشم و به دنبال این تقاضا از طرف مقامات دولتی عده‌ای سرباز و مأمور ساواک به پاسداری از اطراف خانه مصدق مشغول شدند.»

نوه مرحوم مصدق به بررسی جمهوری‌خواهی از دید مصدق اشاره کرد و گفت: «اگر حکومت را ناشی از قدرت مردم بدانیم مصدق حاکم بود و در رفراندومی که چند روز قبل از ۲۵ مرداد برگزار شده بود، اکثریت مردم به حکومت او رأی مثبت داده بودند. البته عده‌ای به مصدق ایراد می‌گیرند که او بعد از ۲۵ مرداد با اخراج شاه و ملکه از کشور و تبعید خواهر و برادر او از وطن و به دست گرفتن اهرم‌های قدرت قادر بود رژیم سلطنتی را لغو و جمهوری اعلام کند و به سلطه استبدادی در ایران برای همیشه پایان دهد. این ایراد به جهاتی که ذیلاً اشاره می‌کنم به مصدق وارد نیست. اگر مصدق بعد از ۲۵ مرداد یک‌باره و ناگهانی شاه را خلع می‌کرد و نظام جمهوری اعلام می‌نمود از طرف گروه‌های متعصبی که پای‌بند سنن گذشته بودند و در آن زمان رژیم سلطنتی را برای کشور ما ضروری می‌پنداشتند، با واکنش شدید روبه‌رو می‌شد و بسیاری از نظامیان زیر بار این تغییر ناگهانی نمی‌رفتند.»

متین دفتری همچنین در مورد رابطه حزب توده و مرحوم مصدق گفت: «کمونیست‌های حزب توده در حیات سیاسی خود وابستگی زیادی به کشور همسایه ما شوروی نشان می‌دادند و هرگز حاضر به همکاری و همگامی با دکتر مصدق نشدند و حتی به کارشکنی پرداختند.»

وی گفت: «حزب توده در میتینگ‌ها و تظاهراتی که تشکیل می‌داد از سیاست مصدق انتقاد می‌کرد و به استناد روحیه انترناسیونالیستی حساب شوروی را از آمریکا جدا کرده و از مصدق می‌خواست که امتیازاتی به همسایه شمالی کشور بدهد. اما مصدق زیر بار نمی‌رفت و می‌گفت من به تمام مقرراتی که حمایت از رنجبر می‌کند معتقدم. من غیر از حمایت از این طبقه مرامی ندارم و نمی‌خواهم کارگری به نفع سرمایه‌دار بیچاره بشود.»


یزدی و قطب‌زاده در مراسم شریعتی

طوماری با سه هزار امضا در تائید قطب‌زاده

طوماری با امضای نزدیک به سه هزار نفر روی پنجاه محله دروازه غار معرفی می‌کردند به روزنامه اطلاعات رسید. در این طومار نوشته شده است، ما امضا کنندگان زیر اعتقاد داریم که:

۱. محتوای برنامه‌های رادیو تلویزیون باید توسط نمایندگان واقعی مردم در آن سازمان تهیه و نظارت گردد.

۲. آقای صادق قطب‌زاده را به عنوان نماینده واقعی خود از طرف امام خمینی در رادیو تلویزیون بار دیگر مورد تایید موکد خود قرار می‌دهیم.

۳. ما معتقدیم که اسلام دارای دمکرات‌ترین قوانین در جهت تأمین آزادی کلیه گروه‌های ملی جامعه می‌باشد.

۴. ما از آقای صادق قطب‌زاده می‌خواهیم که به عنوان نماینده ما در سازمان رادیو تلویزیون انقلاب اسلامی برنامه‌هایی در جهت بارور شدن رشد فکری مردم ایران و آشنایی بیشتر توده مردم با اسلام راستین تهیه و پخش کند.
امضا، زحمتکشان جنوب شهر، محله دروازه غار

موضوع تهیه طومار برای حمایت یکی از سوژه‌های سال‌های اول انقلاب بود و هر روز در روزنامه‌ها گروهی از مردم ارسال یک طومار با هزاران امضا در حمایت از صادق قطب‌زاده را گزارش می‌کردند.

بعدها شایع شد قطب‌زاده به سازماندهی گروه‌های فشار پرداخته است. صادق قطب‌زاده چند سال پس از این‌که مدیر عامل صدا و سیما و وزیر خارجه بود، از کار کناره گرفت و به اتهام اقدام برای کودتا دستگیر و سپس اعدام شد.


دکتر کریم سنجابی

ایران به همه کشور‌ها هشدار داد

دکتر کریم سنجابی، وزیر خارجه در مذاکره پنج‌شنبه گذشته با سفیر جمهوری مصر ضمن اعلام مواضع دولت انقلاب از مبارزات به حق و تاریخی ملل عرب و به ویژه خلق قهرمان فلسطین علیه اسرائیل جنایات رژیم سابق را تشریح کرد و اعلام داشت که پناه دادن به شاه از طرف هر دولت و تحت هر عنوان از نظر دولت ایران محکوم است و در روابط آینده ایران با آن کشورها تأثیر منفی خواهد داشت.

وزیر خارجه در این اظهارات رئیس جمهوری مصر که گفته بود از شاه سابق به عنوان یک مهمان شخصی پذیرایی خواهد کرد و به او پناه خواهد داد در این باره موضع دولت ایران را مبنی بر چنین استدلالی صریحاً اعلام کرد.


تیمسار دکتر مدنی، وزیر دفاع ملی

وزیر دفاع ملی اعلام کرد: خدمت وظیفه یک‌سال شد

خدمت وظیفه عمومی یک سال شد و دختران به طور کلی از خدمت وظیفه معاف شدند. این مطلب را تیمسار دکتر مدنی، وزیر دفاع ملی که سرگرم بازدید از استان سیستان و بلوچستان است عنوان کرد و گفت لایحه لغو وظیفه عمومی خانم‌ها و کاهش دوره نظام وظیفه پسران به مدت یک سال از تصویب هیأت دولت گذشت و برای تصویب نهایی به شورای انقلاب تقدیم شد.

وی در مورد این قانون گفت: «قانون عطف به ماسبق نمی‌شود ولی احتمالاً متمم به آن اضافه می‌شود تا درباره جمعی که هم اکنون مشغول گذرانیدن دوره وظیفه عمومی هستند تصمیماتی اتخاذ گردد.»

دکتر مدنی در سخنرانی‌هایی که در مساجد شهرهای زاهدان، ایرانشهر، چابهار و زابل ایراد نمود گفت: «دیگر بحث شیعه و سنی نخواهیم داشت. زیرا سیاست استعمار بود که بین مسلمانان جدایی و نفاق می‌افکند و حال با برچیدن نظام استعماری مسلمانان در کنار هم قرار دارند و به همه مسلمانان اطلاق می‌شود نه شیعه نه سنی.»

وزیر دفاع ملی در سخنرانی‌های خود به کمک ارتشیان در این نهضت اشاره کرد و گفت از این پس ارتش یک ارتش ملی است و در کنار مردم و در دل مردم باید جا داشته باشد. در بازدید از تیپ زرهی ۸۸ زاهدان سرهنگ فرزانه فرمانده جدید تیپ و در بازدید از شهربانی سرهنگ مقدم، رئیس انتخابی شهربانی را به کادر ارتشی و شهربانی معرفی کرد و گفت:

«در سربازخانه‌ها و شهربانی باید به روی مردم باز باشد و از روحانیون و دانشگاهیان برای سخنرانی دعوت شود و مردم نیز باید از این دستگاه‌ها که متعلق به خودشان است بازدید نمایند و آشنایی پیدا کنند.»

وزیر دفاع در سخنرانی‌های متعدد خود گفت: «از این پس اجازه نخواهیم داد یک سانتی‌متر از خاک مملکت جدا شود. و چنان‌چه چنین فکری به وجود آید با چنگ و دندان سی و چهار میلیون ایرانی از خاک وطن دفاع می‌شود و اگر این فکر به سر یک ایرانی بیفتد مثل نصیریها در مقابل گلوله قرار می‌گیرند.

دکتر مدنی همچنین در این سفر گفت طرح‌هایی برای وضع اقتصادی و فرهنگی منطقه تهیه شده است که پس از تصویب دو هیأت دولت و شورای انقلاب به مرحله اجرا در‌می‌آید.

تیمسار مدنی، وزیر دفاع، دو سال بعد از انقلاب، نفر دوم انتخابات اول ریاست جمهوری پس از ابوالحسن بنی‌صدر شد، در انتخابات مجلس اول از کرمان انتخاب شد، اما صلاحیتش رد شد و در سال ۱۳۵۹ برای همیشه از ایران به آمریکا رفت و تا هنگام مرگ در سال ۱۳۸۴ در همان‌جا زندگی می‌کرد.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

این نوه دکتر مصدق هم جزو ابواب جمعی برادر مجاهد مسعود شد و از اعضای برجسته شورای ملی مقاومت در دهه ٨٠ میلادی. شما میدانید ایشان الان چه سازی میزنند؟ اصلاح طلب، جمهور یخواه،جمهور یخواه لائیک سکولار، مشروطه خواه، کمونیست کارگری.........

-- بدون نام ، Mar 11, 2009 در ساعت 07:50 PM

این شعبان به موقع از ایران گریخت و پس از سالها در خاطراتش در لس آنجلس با بی شرمی ادعا کرد که آدم شروری نبوده و هیچ پرونده ای از وی در هیچ کلانتری پیدا نشده است! اگر اعدامیان آن دوره مانند نصیری و خسروداد هم فرصت می یافتند و فرار می کردند، همین ادعاها را می کردند و دست هیچ عدالتی به آنان نمی رسید.


-- آژند ، Mar 12, 2009 در ساعت 07:50 PM

این داستان کریمپور شیرازی هم از آن افسانه پردازی های انقلابیون اخلاق به حراج گذاشته مصدقی و توده ای است. هیچ کس هم سند یا شاهدی برای اثبات این ماجرا ندارد. مثل مرگ صمد بهرنگی یا قتل محمد مسعود که کار خسرو روزبه حسام لنکرانی و گروه آنها بود. خود حسام هم بعدا در خانه اش توسط خسرو روزبه کشته شد و در باغچه خانه دفن شد. یکی دیگر از این داستان های مسخره ماجرای وارتان یا وراطان سالاخانیان است که می گویند وقتی انگشتانش را می شکستند، می خندید و با بازجو شوخی می کرد. واقعا اینها فکر کردند نسل جدید هم مثل قدیمی ها هالو است. از همه مسخره تر این کودتای بیست و هشت مرداد است که شاه را به خاطر استفاده از اختیارات قانونی خود کودتاچی میدانند و سید حسین فاطمی را که در میدان بهارستان خودسرانه اعلام جمهوری دموکراتیک کرد، شهید راه قانون به خورد خلق الله دادند. مادلین آلبرایت و جک استرا هم جدیدا ستاره های این نمایش بی مزه شده اند. احمد شاه چهارده بار نخست وزیر خلع کرد، همین حضرات او را دمکرات ترین شاه تاریخ می دانند.

-- بدون نام ، Mar 12, 2009 در ساعت 07:50 PM

داستان بازداشت آقای لاهوتی که از اتفاق نسبت دوری با اینجانب دارد کمی متفاوت است، پسر آقای لاهوتی از هواداران یا اعضای سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر بود و پس از سی خرداد 60 متواری بود، در اوایل تیرماه ماموران لاجوردی دادستان تهران به خانه آقای لاهوتی می ریزند در ظاهر برای یافتن حمید، چون حمید را نمی یابند به دستور مستقیم لاجوردی آیت الله لاهوتی را به زندان می برند، همان شامگاه وی در زندان دچار سکته قلبی شده و می میرد (بنا بر اعلام رسمی!) ولی خبر را چند روز به خانواده دیرتر اعلام می کنند تا حمید خود را تسلیم کند... حمید نیز مدت کوتاهی بعد بدون هیچ دادگاهی تیرباران می شود


دوست عزیز
ممنون از اطلاعاتی که در اختیار گذاشتید
ابراهیم نبوی

-- ا.ح ، Mar 12, 2009 در ساعت 07:50 PM

azhand
what's the meaning of justice in your mind,


دوست عزیز
لطفا فارسی بنویسید یا پینگلیش بنویسید که ما بتوانیم فارسی نویسی کنیم
ابراهیم نبوی

-- bikhod ، Mar 12, 2009 در ساعت 07:50 PM

آقای نبوی! توی اون عکس، بغل مرحوم لاهوتی کیا نشستن؟


نمی دونم
عکس رو از وب سایتی از طرفداران آقای لاهوتی پیدا کردیم
توضیحی نداشت، اگر پیدا کردیم می گذاریم
ابراهیم نبوی

-- علی ، Mar 12, 2009 در ساعت 07:50 PM

دستتون درد نکنه خوشحالم که زنده ماندم و مطالب شمارو خواندم.

-- hosein ، Mar 12, 2009 در ساعت 07:50 PM

کثافت روزانه بازماندگان خسروداد توی سر آشغالهایی مثل آژند .....


می تونی باباش رو هم نفرین کنی و ازش نیشگون هم بگیری که دلت هم خنک شه
آقا، من گاهی شوخی های ساده می کنم، اگر ناراحت می شین نکنم؟
لطفا بگین
ابراهیم نبوی

-- ایرانپرست ، Mar 12, 2009 در ساعت 07:50 PM

جالب است كه يك روحاني لنينيسم را مكتب آزادي بخش مي خواند! از طرفي تكيه بر عدالت و مساوات در اسلام ضمنا نشان داد جو انقلابي آن دوران نفوذ احزاب و گروه ها و انديشه چپ در سالهاي اوليه انقلاب را مي رساند لذا، بايد اين انديشه گسترش مي يافت و يافت كه اسلام عدالت و برابري را در خود دارد. بعلاوه خدا.
هنوز تاتنگ و تنگتر شدن دايره خودي و غير خودي راهي نه چندان دراز در پيش بود كه طليعه آن در پيدايش گروه هاي فشار قابل تشخيص بودو آن مقدمه به اين موخره انجاميد.

-- اميد پايدار ، Mar 12, 2009 در ساعت 07:50 PM

آژند جان، محض اطلاع شما جوانان انقلابی، شعبون خان، لفظی که در مورد اش به کار می رفت، اول از طرفداراهای پر و پا قرص دکتر مصدق تشریف داشتند بعد نظراتشون عوض شد، در برابر اما یک روشنفکر به نام دیگر آن زمان، یعنی حضرت طیب، تا آخر پای دکتر ایستاد. اون برنامه ی ساواک هم به عرض شما برسانم که خود بابا بزرگ مبارز اعظم آقای متین دفتری بنیاد گذاشت، به عبارت دیگر، دستگاه ساواک محصول حکومت ملی ست. اون برنامه ی آتش زدن کریم پور و به نمایش گذاشتن فیلم اش، احتمالا فیلم رنگی بوده که رنگ کباب آدم خوب مشخص باشه اشتهای ملوکانه باز بشه، عینهو همون داستان تونل زندان اوین به قصره. شما یادت نیست، ولی ما می دونستیم که اعلی حضرت هر شب قبل از خواب از طریق یه تونل مخفی میاد تو اوین، یه نیم ساعت یه کمونیست سر موضع رو شکنجه می ده، یه لیوان خون می خورده بعد می ره تو رخت خواب کنار شهبانو می خوابه تا صبح بلند شه از اعلم بپرسه میزان بارندگی در سراسر کشور چقدر بوده. بازم برات بگم عزیزم؟ جنایات اون پادشاه طاغوت که یکی دو تا نیست. ولی واقعا منم با تو موافقم، اگه اون ارتشی های وطن فروش رو نمی کشتن چه بسا امروز همشون یابو برشون می داشت و اصلاح طلب می شدن تا همراه با حضرت خاتم الوزرا از فرهنگ مهدویت و فضایل تاریخ الهی سخن بگن و تغییر در حتا یک بند قانون ولایت مطلقه ی فقیه را خیانت به اسلام و شیعه حقه ی جعرفیه ی عثنی عشریه قلمداد کنند، دست خلخالی درد نکنه که ما رو از شر اون ارتشیا خلاص کرد، الهی آمین. (این بند اصلاح طلبی آخریش هم محض مفرح ذات و ممد حیات بودن وجود ذی جود حضرت نبوی، که البته قابلی نداشت)

-- رفیق قدیمی ، Mar 12, 2009 در ساعت 07:50 PM

مفتح: آن شب فقط امام در پاریس خوابید....
مسلمه..چونکه خیالش را اربابانش راحت کرده بودند....بقیه هم که همه سرکاری بودند..

-- ایرانی ، Mar 12, 2009 در ساعت 07:50 PM

"ما معتقدیم که اسلام دارای دمکرات‌ترین قوانین در جهت تأمین آزادی کلیه گروه‌های ملی جامعه می‌باشد"،چه جالب!!!

-- فرزاد ، Mar 12, 2009 در ساعت 07:50 PM

بادرود
عامل اصلی خشونت و تفرقه از همان اول همین باندی است که بعد حزب جمهوری اسلامی را پدید آوردند. بعنوان مثال روزی که حکم نخست وزیری آقای
بازرگان را، آقای خمینی به آقای قطب زاده تحویل می داد تا در رادیو و تلویزیون بخواند، آقای رفسنجانی سر می رسد و امامه خود را به نشانهٌ اعتراض به
زمین می کوبد و به آقای خمینی می گوید که شما تبعیض قائل می شوید. آقای قطب زاده می گوید بیا این حکم برو خودت بخوان. بر خورد بسیار زشت این باند برهبری شخص بهشتی، با سازمان مجاهدین و دیگران، بهانهٌ چپ روی های بعدی را ایجاد کرد. سازمان مجاهدین با وجود درگیری های
پاکنده، در تاریخ مهر ماه ١٣٦٠ رسماٌ مبارزهٌ مسلحانه علیه رژیم را اعلام کرد. هر چند خود آنها به دروغ تاریخ رسمی این اعلام را زودتر عنوان کردند. ولی
رجوع به نشریات رسمی سازمان و مطبوعات معتبر میتوان به تاریخ مهرماه١٣٦٠پی برد. مسئولیت تشکیل سپاه پاسداران و طرح اولیهٌ آن با حکومت موقت آقای بازرگان است در صورتی که بدنهٌ ارتش ملی بود و با تغییر در سازماندهی و دموکراتیزه کردن روابط درونی می شد مسئولیت حفاظت را در اختیار آنها گذاشت. همینطور نهادی دیگر مثل دادگاههای انقلاب، جهاد سازندگی که باز طرح اولیه و مسئولیت تشکیل آنها با حکومت موقت است. تعریف غلط
از اسلام و کفر(در قرآن به معنی مخالف حق است و تنها در یک آیه به کافر خدا نشناس اشاره است که به خدانشناسی که حق را نیز قبول ندارد مربوط
می شود) منجر به برخوردهای غلط با مارکسیستها و دیگر اندیشان شد. نکاتی را که آقای مفتح در مورد حزب توده و آقایان مصدق و شریعتی می گوید از نظرمن دقیق است. در مرد قتل آقای لاهوتی اظهار نظرات خانم فائزه و فاطمه رفسنجانی دقیق نبست، آنها می گویند که با پدر شان در مراحل مختلف دستگیری تا قتل چند بار تماس گرفته و پدرشان سعی کرد از این قتل جلوگیری بکند ولی نتوانست. با رجوع به خاطرات خود آقای رفسنجانی که بدقت در خارج کشور، بوسیلهٌ آقای بنی صدر و دیگران تجزیه وتحلیل شده مشخص می شود که آقایان رفسنجانی،بهشتی،احمد خمینی و سپس خامنه ای تصمیم گیران اصلی مملکت بوده اند و هیچ تصمیمی بدون اجازه آنها مستقیم ویا از طریق آقای خمینی به اجرا در نمی آمد. چه رسد به حکم قتل دوست نزدیک آقای رفسنجانی، گریهٌ علنی ایشان در مجلس شورا از روی عذاب وجدان است.

سپاسگزار محمدرضا راعی

-- Mohamed Réza ، Mar 12, 2009 در ساعت 07:50 PM

عکسی که زیرش نوشته شده "مجاهدین در خیابان" به نظر میرسه در پیست دو و میدانی باشه نه در خیابان!


عکس درگیری های خیابانی است، این عکس از وب سایت مربوط به مجاهدین خلق برداشته شده و زیر عکس همین نوشته شده بود که مربوط به درگیری های خیابانی بین سال 59 تا قبل از خرداد 60 است
ابراهیم نبوی

-- سعید ، Mar 12, 2009 در ساعت 07:50 PM

آقا یا خانم بدون نام 12mars، شاه از اختیار قانونی اش برای خلع مصدق استفاده نکرد. او در قانون اساسی سابق سلطنت می کرد نه حکومت.
این چه کودتای قانونی است که پس از شکست کودتای امریکایی-انگلیسی در٢٦ مرداد دو باره با پول آمریکایی و از طریق باند کاشانی و بهبهانی
و بوسیله لات ها و چاقو کشان دو باره در ٢٨ مرداد دو باره به نتیجه رسید. از نظر من این جوانان آنوقت نبودند که هالو بودند، این محدودیت اطلاعات و
اندیشه، در اثر محدود سازی سیاسی شاه بود که شناخت و حرکت بدون اشتباه را غیرممکن ساخته بود. از نظر ما جوانان فعلی شاه و پدرش هر دو
گمارده انگلیس بودند و آنها این تفاوت را با شاهان نالایق قبلی داشتند که گمارده بیگانه بودند و باید می رفتند تا ایرانیان مثل تمام ملل دیگر بتوانند حاکم
بر سرنوشت خویش شوند و بمرور زمان ممکت داری را یاد بگیرند. لطفاٌ به کتاب آقای هوشنگ انصاری مراجعه بفرمایید که پیش بینی میکرد در صورت ادامه حکومت هویدا ایران در سال ١٣٦٧، ١٢٠ میلیارد دلار بدهکار می شد.

-- میرزا ، Mar 12, 2009 در ساعت 07:50 PM

به شوخی هاتون ادامه بدین
نیکی

-- نیکی ، Mar 12, 2009 در ساعت 07:50 PM

به اقا میرزا

از نظر ما جوانان فعلی شاه و پدرش هر دو
گمارده انگلیس بودند...
من هم جوان هستم. لطف کنید از جانب خودتان حرف بزنید و ما را تبدیل به
من کنید.

یه خورده مطالعه هم بد نیست. شاه و مصدق فامیل ما که نبودند. این همه تعصب
برای چیست؟

-- farhad ، Mar 12, 2009 در ساعت 07:50 PM

آقای میرزا در قانون اساسی مشروطه به صراحت آمده که عزل و نصب وزرا بر عهده شاه است. در بیست پنج مرداد هم شاه از همین اختیارات برای عزل نخست وزیر فانون شکنی استفاده کرد که خودسرانه و با توسل به برگزاری رفراندم که در قانون پیش بینی نشده بود مجلس را تعطیل کرده بود. طنز تاریخ است کسی عالی ترین نهاد مظهر ارده ملت را تعطیل کند و قهرمان دمکراسی و قانون لقب گیرد. این طنز وقتی خنده دارتر شاید هم گریه آورتر می شود وقتی بدانیم دلیل این پهلوان پنبه عرصه دموکراسی برای تعطیلی مجلس این بود که ادعا میکرد اکثر نمایندگان یعنی همان کسانی که به او رای اعتماد داده بودند جاسوس انگلیس هستند. اتهامی شرم آور و قابل پیگرد قضایی به منتخبین ملت. البته از کسی که سه روز بعد از به توپ بستن مجلس توسط پسر عمه اش یعنی محمد علی میرزا به دستبوس ایشان می رود و اجازه سفر به فرنگ می گیرد بیش از این انتظار نیست.
در مورد وابستگی رضا شاه و محمد رضا شاه هم پیشنهاد می کنم بجای تکرار ادعاهای واهی کتاب دکتر سیروس غنی در ارتباط با به قدرت رسیدن رضاخان را مطالعه کنید.
در ضمن خبر خوش اینکه شاه و هویدا رفتند و کشور هم بدهکار نشد. فقط هشت سال جنگ و ویرانی کشور که یک میلیون کشته و معلول و شیمیایی و چهارصد میلیارد دلار خسارت ببار آورد را شاهد بودیم. آنهم فدای سر مصدق السلطنه و لنگه کفش حضرت علی اکبر (ببخشید سید حسین فاطمی) و نایب برحقشان امام راحل. مهم این بود که پوز استعمار انگلیس زده شود و مردم آقای خودشان باشند. البته شش میلیون از انقلابیون در ظرف شویی رستوران های پاریس و لندن و یا پشت فرمان تاکسی در شهر برلین و نیویورک مشغول آقایی و فخر فروشی به استعمار انگلیس و آمریکا هستند. خدا رحمت کند آن لات ها و چاقوکش های بیست هشت مرداد را که شعور سیاسی آنهااز همه دکترها و پروفسورهای توده ای و مصدقی جاخوش کرده زیر عبای آقا بالاتر بود

-- حمید رضا ، Mar 12, 2009 در ساعت 07:50 PM

عکس درگیری خیابانی مجاهدین در واقع مربوط است به میتینگ 14 اسفند 59 مجاهدین در امجدیه که با حمله حزب الله و کشته و زخمی شدن دهها نفر به خون کشیده شد، این آخرین میتینگ بزرگ مجاهدین بود که بنا بر اعلام خودشان نزدیک به 250 هزار نفر در آن شرکت داشتند و مسعود رجوی در آن سخنرانی کرد و گفت عاشورا اینجاست، کربلا اینجاست، مجاهدین یک قدم عقب نمی نشینند!
عکس های کشته ها و زخمی های این درگیری در شماره ویژه مجاهد در همان زمان به چاپ رسیده است.

-- ا.ح ، Mar 13, 2009 در ساعت 07:50 PM

کسانی که به همراه مرحوم لاهوتی در آن عکس هستند یکی احسان شریعتی است و دیگری اگر اشتباه نکنم پرویز خرسند.

-- پویان فخرایی ، Mar 13, 2009 در ساعت 07:50 PM

من جوان را مثل شما تعریف نمی کنم ، جوان کسی است که امیدبه آینده دارد زندگی رادر امید فعالیت و شادی تعریف میکند جوانان سنی ای داریم
که از نظر فکری پیرند. اینکه گفتم ما جوانان بر اساس نظر سنجی دو روزنامه لیبراسیون فرانسه و اشپیگل آلمان بود که طرفداران شاه را در ایران کمتر از یک در صد یافتند. اما در مورد دکتر مصدق ایشان در دادگاه بین المللی لاهه با ذکر مدارک اثبات کردند که مجلس شورا در آن زمان تقلبی بوده است
علت تعطیل مجلس نیز همین تقلبی بودن آن بود. مطابق قانون اساسی نخست وزیر اجازه برگذاری رفراندوم را داشت. رژیم ولایت فقیه هم جنس رژیم
شاه است چرا که همان سرکوب ها همان سانسور ها همان توهین به زن همان تعریف از مردم بعنوان رعیت و نه شهروند همان وابستگی به قدرت های
سلطه گر همان اقتصاد نفتی رانتی همان ادعای ژاندارمی در منطقه همان اقتصاد مصرف و نه تولید همان عدم توجه به ساختن زیر بناهای اقتصادی
همان عدم توجه به کشاورزی و دهات مملکت همان عدم توجه به سرمایه گذاری در تحقیقات علمی همان تبلیغات دروغین در مطبوعات خارجی با پرداختن پول همان بیماری هلندی در اقتصاد همان افرایش بی رویه حجم پول(حجم پول در ١٣٥٦ چهار صد میلیارد و دربهمن ١٣٥٧ به نه صد میلیارد
رسید). همان فرار دادن سرمایه های مالی از مملکت از سال ١٣٥٣ همان ایجاد قشر استعمارگر ایرانی در خود مستعمره ایران و فرار زود تر این استعمار
گران از کشور قبل از خود شاه بطوری که در لحظه انقلاب کشور کاملا ورشکسته بود همان پایین نگه داشتن قیمت ارز و واردات با همین ارز غیر واقعی
و ارزان همان توهین به متخصصان و روشنفکران مملکت و الی آخر. تفاوت این دو رژیم هم جنس در میزان خشونت آنهاست نه در اختلاف جنس .دستور
آتش زدن سینما رکس آبادان را که تمام تماشاگران سوختند همین آقای {....} داد و شاه و ساواک می دانستند اما از ترس بخاطر عدم اعتبار خود
آنرا افشا نکردند. بنا بر اسنادی که منتشر شده طرح گروگانگیری را کسینجر راکفلر اشرف پهلوی موسوی خوئینی ها ریختند و با وجودی که وکیل فرانسوی ایران با اولین رئیس جمهور می خواستند گروگانها را آزاد کنند ولی باند حزب جمهوری اسلامی و ریگان و بوش در مذاکرات مخفیانه بین خود از این کار جلو گیری کردن و به دنبال آن جنگ و باز همین باند در ایران و آمریکا جنگی که در خرداد ١٣٦٠ با پنج هزار کشته تمام شده بود بمدت
٨ سال ادامه دادند و بیش از یک میلیون کشته بر جای گذاشتن. پس اگر ایران در این وضع قرار دارد بخاطر انقلاب نیست بخاطر کودتای خرداد ١٣٦٠
است بله هموطنان شامه تان خوب تشخیص داد من مصدقی هستم و به مصدقی بودنم افتخار می کنم .

آقای میرزای عزیز
البته شما هر چیزی در مورد هر کسی می توانید بگوئید، ولی اگر نتوانید آن را ثابت کنید ما باید تاوان انتشار آن را بدهیم. لطفا در انتشار نظرات دقت کنید
ابراهیم نبوی

-- میرزا ، Mar 13, 2009 در ساعت 07:50 PM

سلام آقای نبوی. به آقای علی بگین که اون عکس آقای لاهوتی مربط به مصاحبه ش با مجله سروشه. اینم توضیحاتش

http://www.parvizkhorsand.blogfa.com/post-40.aspx

-- بدون نام ، Mar 13, 2009 در ساعت 07:50 PM

آقای محمدرضا راعی، «عامل اصلی خشونت و تفرقه از همان اول» همان خود انقلاب بود که نباید میشد. آزادی، که بهانه خیلی ها در آن زمان برای پیوستن به انقلاب بود، جنبه های گوناگون اگرچه پیوسته دارد و آزادی سیاسی فقط یکی از ابعاد آنست. جنبه های دیگر شامل آزادی اقتصادی و اجتماعی می باشد که اهمیتشان از آزادی سیاسی نه تنها کمتر نبوده بلکه بیشتر است. چون آزادی سیاسی دیر یا زود بدنبال آزادیهای دیگر بدست خواهد آمد، کمااینکه در کشور های مختلف آسیا و آمریکای لاتین بدست آمد. در ایران نیز آزادی سیاسی درپی آزادی های اقتصادی و اجتماعی که وجود داشت در حال دستیابی بود که انقلاب مانع آن شد. بقیه این داستان که چه باندی با چه گروهی زدوبند کرد و یا بکدام دسته ای خیانت کرد تنها توجیه انقلاب است که پدیده ایست غیر قابل توجیه . تاریخ بارها نشان داده که کنش های خشونت آمیز جمعی برضد یک رژیم خودکامه تنها باعث بقدرت رسیدن یک نظام دیکتاتوری دیگر و چه بسا خشن تر میشوند.

درضمن اشاره آقا میرزا (بنمایندگی از جوانان امروزی) به نقش انگلیس ها بوی طرز فکر دایی جان ناپلئونی دارد.

-- اسی ، Mar 13, 2009 در ساعت 07:50 PM

میرزا جان!
حالت خوبه؟

-- farhad ، Mar 13, 2009 در ساعت 07:50 PM

من بعد از انقلاب بهمن ۵۷ به دنیا اومدم
مصدقی نیستم، توده ای هم نیستم (ولی مارکسیست هستم)
اما به نظرم می رسه که مصدق خوب جایی رو انگولک کرده چون هم لات و لوتها و لومپنهای این رژیم، مثل انصار حزب الله و دیگر گروههای میلیتانت فاشیست، هم لات و لوتهای رژیم گذشته بعد از نزدیک شصت سال هنوز به اون دارن فحش می دن و بلکه هویت خودشون رو در همین توهین به مصدق و جنبش ملی تعریف می کنند. خیلی جالبه!
همین احمدی نژاد بارها گفته که «انرژی هسته ای صدبار از ملی شدن صنعت نفت مهم تره» . انگار هر غلطی که هر کسی توی ج ا ا می کنه باید یه نیشتر هم کنارش به مصدق بزنه. این همون چیزه که هم ج ا ا و هم مخالفین مرتجع و عقب مونده اش با هم سرش اشتراک دارن.

-- بهمن ، Mar 13, 2009 در ساعت 07:50 PM

جواب به آقای اسی: ١-انقلاب به انتخاب من و شما نیست که آن را درست یا غلط بدانیم. هرگاه میزان خشونت در جامعه ای به حدی رسید که رفرم
امکان ناپذیر گردد در آن صورت اگر اصول راهنمای تغییر پیدا شد و به این اصول جامعه وجدان یافت انقلاب پدید می آید. آخرین راه حل برای رفرم در رژیم
شاه سابق برای دفع خشونت تحمیلی رژیم، پذیرش نخست وزیری از طرف دکتر صدیقی بود که با عدم موافقت شاه در ماندن در ایران از بین رفت و
پس از آن انقلاب با توجه به پیدا شدن راه حل در آزادی، استقلال، و جمهوری اسلامی بعنوان ترجمان عدالت اجتماعی (این جمهوری اسلامی با اعلامیهٌ
آن که بیان انقلاب بود و در اختیار جهانیان قرار گرفت و بسیاری از روشنفکران و خبرنگاران آنرا خوانده و اگر اثری از ولایت فقیه ویا نوع های دیگر قیمومیت
در آن بود، افشا و به توقف انقلاب منجر می شد) غیر قابل جلوگیری بود. توجه داشته باشیم که انقلاب یک پدیده جهانی است ونه کشوری، در زمان
اینهمانی وجدان جهانی با وجدان ملی، انقلاب به عنوان راه حل بثمر می رسد. بعنوان مثال انقلاب بمنظور سلب انحصار تصمیم از سرمایه بود و همین
طور حذف روابط قوا در رابطه ها با جایگزین کردن آن با تصمیم مشترک بازیگران فعالیت های اقتصادی و اجتماعی وغیره درقبل از اجرا و سپس به اجرا
گذاشتن آن تصمیم. در واقع انسان و سرنوشت اش جایگزین بنیاد و سرنوشت اش شد. پس انقلاب برای دفع خشونت است ونه خشونت. اگر این خشونت زدایی کامل باشد بدون خشونت و یا کم خشونت صورت می گیرد،مثل انقلاب ایران، انگلیس،آمریکا و هند؛ واگر خشونت زدایی ناقص انجام بگیرد همراه با خشونت صورت میگیرد مثل انقلاب فرانسه.٢- همانطوری که اشاره فرمودید آزادی های مختلف پیوسته اند( آزادی های منفی). بدون
آزادی مثبت ( وجدان بر کرامت ذاتی و آزادی ذاتی خود) امکان پیاده کردن جنبه های منفی آزادی نیست، این آزادی مثبت بصورت فعال در جامعه حضور
که داشت، نیروی محرکه ای را تولید می کند که در جنبه های مختلف،کم وبیش، خود را نمایان می سازند. اشتباه تئوریک در کشور ما در دوران معاصر
همین تقدم ها،تأخر ها بود، در جریان انقلاب این اشتباه تئوریک حل شد. بعنوان مثال آزادی، استقلال، امنیت با هم و در ارتباط با هم فهمیده شد. در کشور های دیگر نیز همینطور است بعنوان مثال در چین بر خلاف تصور عمومی، وجدان به آزادی مثبت به حدی قویست که در میدان های مختلف خود
را کم و بیش بروز می دهد، حتی در میدان سیاسی، در دهٌ شست میلادی در مصاحبهٌ یک خبرنگار آمریکایی با آقای مائو، مشخص شد که کمونیسم چینی با پندار های چینی درهم تنیدگی یافته و در شکل کمونیسم باقی مانده. پس آزادیهای منفی بصورت ناموزون با پدید آمدن نیروی محرکهٌ آزادی مثبت، در جامعه جاری می شوند . اگر در جریان عمل باز بنیاد ها (بت ها) جایگزین انسان شوند، بازی یویو در جلو و عقب رفتن پدید
می آید.٣- بازی باندها و مدار بسته خشونت در مقابل مدار باز آزادی است و باید آنها را شناسایی، آنالیز و افشا، کرد، هرقدر این کار دقیقتر انجام
بگیرد، و جامعه(مخروطی از انسانها با توانایی های مختلف) آگاه تر و فعالتر شود، خشونت جناح قدرت راحتر و حتی بدون احتیاج به بکار گیری زور
میسر می شود.از توجه شما به گفتگو سپاسگزارم همینطور از مسئولین محترم این ستون.
محمدرضاراعی

-- Mohamed Réza ، Mar 13, 2009 در ساعت 07:50 PM

تئوری توطئه دایی جان ناپلئونی به معنی وجود نداشتن توطئه نیست،برای اینکه در دام این تئوری گرفتار و بدون درک صحیح به توطئه بافی دچار
نشویم،باید با عقلی تجربی و تحقیقاتی فرضیه اولیهٌ توطئه را مطالعه و تجزیه،تحلیل کنیم. کتاب آقای سیروس غنی را خوانده ام،در این کتاب می
بینیم که چطور لورنس عربی( آیرون ساید) به کمک رضا خان می آید و بمنظور ساختن ایرانی یکپارچه ولی قدرت مدار برای حفاظت از منافع انگلیس
در هند و از ایران سپری جلوی هند درست کردن از او بهره می گیرد. همین طور می خوانیم که چگونه رضاخان نقش دو جانبه ای را در همراهی با
انگلیس و روسیه دارد و پس از نزدیک شدن به انگلیس مشاور ارشد، رئیس دربار و همه کارهٌ اجرایی او تیمور تاش رابطهٌ تنگاتنگ با روسیه را حفظ
می کند و پس از پیدا شدن مدارک در کیفش، دستور حذف او داده می شود. باز هم می خوانیم که تا پایان سلطنتش رضا شاه از عکس العمل روسها
واهمه داشت و وقتی که او (رضا شاه) به آلمانها و هیتلر خود را نزدیک کرد، و انگلیسها و روسها که در جریان جنگ متحد بودند، تصمیم به خلع او می
گیرند چگونه او در هنگام فرار نگران بود که روسها او را بکشند. در زمان فرار بوسعت سرزمین لبنان در ایران ملک داشت و سیصد میلیون دلار نقدی.
آقای نبوی، حساسیت شما را برای ذکر نام این شخصیت مهم درک می کنم و از مسئولیت قانونی شما نیز مطلع. در دادگاهی که در همین رژیم
در رابطه با سینما رکس آبادان تشکیل شد، متهم اجرایی این فاجعه به آمر این کار اشاره می کند که روحانی ای بود که پیپ می کشید و بطور غیر مستقیم آمر را معرفی کرد.

میرزا جان
شما وقتی می گویی روحانی ای که پیپ می کشید همه می فهمند منظورتان آقای خامنه ای است، منظورم این نیست که اسم آقای خامنه ای را نیاورید، منظورم این است که اگر به هر کسی از جمله ایشان تهمتی زدید دلایل آن را ذکر کنید، مشکل ما، یا شاید موهبت ما، این است که در دنیای غرب زندگی می کنیم و همه کارهای مان قانونی است و شبکه تلویزیون لس آنجلسی هم نیستیم که فیلم ایرانی بدون کپی رایت پخش کنیم و کسی هم چیزی به ما نگوید، اگر به کسی اتهام بزنیم، هر دادگاهی می تواند پدرمان را ببرد مسافرت، لطفا برای اتهاماتی که می زنید، دلیل تان را بنویسید.
ابراهیم نبوی

-- میرزا ، Mar 13, 2009 در ساعت 07:50 PM

آقای نبوی!
وبلاگ یا وبسایتی به نام طرفداران لاهوتی نداریم. گوگل که پیدا نکرد.
اگر هست بفرمایید.

گویا طرفداران خرسند را طرفداران لاهوتی خواندید!!!!

فکر کنم منظور شما این بوده:

http://parvizkhorsand.blogfa.com/

دوست من
راستش را بخواهید من وقتی عکس را پیدا می کردم آدرس سایت را ثبت نکردم، ولی احتمالا همین است که می گوئید.
ابراهیم نبوی

-- بدون نام ، Mar 13, 2009 در ساعت 07:50 PM

آقای محمدرضاراعی، برخلاف عقیده شما این من و شمای نوعی هستیم که جامعه را تشکیل می دهیم و در انجام کنش های اجتماعی گزینه داریم. در ضمن، تنها آزادی منفی آنست که با مسئولیت همراه نباشد که البته آن را هرج و مرج خوانند و نه آزادی.

-- اسی ، Mar 14, 2009 در ساعت 07:50 PM

دوست عزیز بدون فونت فارسی و رفیق قدیمی: تعریف عدالت را لابد می شود در واژه نامه ها پیدا کرد. مطمئن هستم قوانین مدنی هر کشور نیز به هر حال مجازاتی برای افرادی که باعث ضرب و شتم و شکنجه و قتل بشوند قائل می شوند. اما در کمال شگفتی همیشه کسانی پیدا می شوند که به نوعی مایلند اینگونه جرایم را برای افراد خاصی توجیه کنند. یکی اش همین که اگر کسی زمانی طرز فکرش عوض شد از مجازات جرایم قبلی معاف بشود. یکی دیگر اینکه اگر طرف مستخدم سازمانی بود دیگر مسئول کارهایش نیست. دیگر اینکه اگر ما از مقتول خوشمان نیاید قاتل را می بخشیم. یا اگر قاتل زورش زیاد بود، پی اش را نمی گیریم. همینطوری هاست که امثال پینوشه از مجازات فرار می کنند، یا آمریکایی ها ریگان را مقدس می دانند، یا ما در ایران هنوز باید زور بزنیم تا جرایم ساواک شاه را ثابت کنیم. با این وضع معلوم نیست چند دهه طول خواهد کشید تا به نسل آینده نشان دهیم وزارت اطلاعات موجود چه کرده است و لاجوردی که بود و خاوران کجاست.

-- آژند ، Mar 17, 2009 در ساعت 07:50 PM