رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۱ آبان ۱۳۸۷
گزارشی به نقل از مجله تایم

شبی با پلیس امنیت اخلاقی

ناهید صیام‌دوست (مجله تایم)
برگردان: احسان نوروزی

کنار جاده ایستاده بودم و سرگرم خوردن دانه‌های انار، منتظر بودم تا نادیا، دوست آلمانی‌ام برسد که ناگهان متوجه شدم پلیس‌های امنیت اخلاقی به سمت من می‌آیند.

من که بلندترین لباس‌هایم را پوشیده بودم و عینکی کهنه بر چشم داشتم، حتی در تصورم هم نمی‌گنجید ممکن است مرتکب جرمی اخلاقی شده باشم. اما سخت در اشتباه بودم.

دو زنی که چادرهای بلند مشکی به تن داشتند، تذکر دادند که مانتوی من خیلی کوتاه است و دستور دادند که وارد ون پلیس شوم. من اعتراض کردم و گفتم که منتظر دوستی خارجی هستم که نمی‌توانم تنها رهایش کنم.

آنها پذیرفتند و تصمیم گرفتند صبر کنند تا نادیا برسد و سپس هر دوی ما را ببرند. وقتی نادیا رسید، گویی آنها بیشتر از من دوستش داشتند، یکی از ماموران پلیس به محض دیدن او گفت: «اونو ببین، با این‌که خارجیه مانتوش از تو بلندتره» و مامور دیگری که کنار او ایستاده بود این نکته را هم اضافه کرد که من باید حجاب (پوشش اسلامی) درست را از دوست آلمانی‌ام یاد بگیرم!

وقتی که پاییز امسال تصمیم گرفتم که چند ماهی در ایران بمانم، همه کسانی که تا اندازه‌ای با وضعیت کنونی ایران آشنا بودند سعی کردند که نظرم را عوض کنند. این نکته را از چندین نفر شنیده بودم که «اوضاع خیلی بد شده، مردم ترجیح می‌دن بیشتر تو خونه بمونن و زیاد بیرون نرن، چون اون‌ها همه رو اذیت می‌کنن.» اما من همیشه حرف‌هایی از این دست را نادیده می‌گرفتم و فکر می‌کردم که اغراق می‌کنند.

حتی وقتی که داخل ون نشسته بودیم، من و نادیا با آرامش مشغول خوردن انارمان بودیم و حتی گاهی اوقات به این وضعیت آشفته و غیرقابل درک می‌خندیدیم. با پلیس‌ها هم شوخی می‌کردم؛ به آنها گفتم که احتمالا من بدترین موردی هستم که تاکنون دست‌گیرش کرده‌اند. «شما واقعا نمی‌تونستید کسی رو پیدا کنید که نوع پوشش‌اش کمی محرک‌تر از من بوده باشه؟ نکنه من فقط دارم سهمیه دست‌گیری امشب شما رو کامل می‌کنم؟»

اما یکی دیگر از دست‌گیرشده‌ها که همراه ما داخل ون نشسته بود، دختری ۱۹ ساله بود که به‌همراه دوست‌پسرش گیر ماموران افتاده بود؛ بی‌وقفه و به‌گونه‌ای ترحم‌برانگیز گریه می‌کرد؛ التماس می‌کرد که آزادش کنند. تردید داشتم، فکر می‌کردم بیش‌تر از خشم خانواده‌اش می‌ترسد تا پیامدهای دیگری که ممکن است دست‌گیر شدن توسط پلیس امنیت اخلاقی برایش داشته باشد.

ما را به یکی از کلانتری‌ها بردند. پلیس‌های زن به من گفتند که با یکی از اعضای خانواده‌ام تماس بگیرم تا مانتوی بلندتری برایم بیاورند. اصلا نمی‌توانستم با مادرم تماس بگیرم، او آمده بود که مدت خیلی کوتاه‌تری در ایران بماند و ممکن بود به شدت بترسد.

چاره‌ای نبود، به عموی پیرم زنگ زدم. «اوم ... عمو! پلیس دست‌گیرم کرده، واقعا شرمنده‌ام، ممکنه لطفا یه مانتوی بلند برام بیارین؟» زندگی در ایران می‌تواند احساس نوجوانی را که قرار است تا ابد در مدرسه‌ای شبانه‌ورزی روزگار بگذراند، به شما القا کند.

در ایستگاه پلیس، من و پنج زن دیگری که در آنجا بودند باید تعهدنامه‌ای را امضا می‌کردیم. بر اساس آن، ما باید متعهد شویم که از این پس برای پوشش بهتر خود چاره‌ای بیندیشیم.


در همین گیرودار، ناگهان با چشمانی از حدقه درآمده به زنی خیره شدم که آرایشی بسیار غلیظ بر صورت و کفش‌هایی با پاشنه بسیار بلند به پا داشت. مامور مردی که می‌خواست مرا به راه راست هدایت کند، مشغول لاس‌زدن با او بود.

یکی از کسانی که همراه با ما دست‌گیر شده بود، به من گفته بود که به محض آن‌که مانتوی بلندتر به دستم رسید، آنها مانتوی کوتاه من را پاره پاره خواهند کرد. از مامور زنی که در آن اطراف بود پرسیدم که آیا چنین چیزی صحت دارد؟ او با تکان دادن سر پاسخ مثبت داد و وقتی به او گفتم که این طرز رفتار کاملا جنون‌آمیز است، توجهی به حرفم نکرد.

اما وقتی انبوه مانتوهای سالمی را که پشت سر او در کیسه‌ای پلاستیکی قرار داشت دیدم، فهمیدم که ماجرای پاره کردن مانتوها شایعه‌ای است که دهان به دهان می‌چرخد، یا شاید هم یادگاری از گذشته‌ای که به‌مراتب ایدئولوژیک‌تر بود. اما بر خلاف نسل پیشین، در جریان این تجربه عجیب، حتی برای یک لحظه هم احساس ترس یا تهدید نکردم.

بسیاری از دوستان و حتی بعضی از اعضای خانواده‌ام ماجراهای هراس‌انگیزی در مورد برخوردهای خشن، شلاق‌زدن‌ها و مجازات نقدی مردم توسط پلیس امنیت اخلاقی (در سال‌های نخست پس از انقلاب اسلامی) که در گفت‌وگوهای عمومی به «کمیته» معروف بود، برایم تعریف کرده‌اند.

اما هنوز هم این هراس عمومی وجود دارد که شرایط از آن‌چه هست، بدتر شود: دادستان تهران، سعید مرتضوی، روز جمعه اعلام کرد که پس از ماه رمضان، فعالیت گشت‌های اخلاقی با شدت بیش‌تری دنبال خواهد شد.

گشت‌های اخلاقی که از زیرمجموعه‌های پلیس (نیروی انتظامی) به حساب می‌آیند، در زمان ریاست‌جمهوری اصلاح‌طلبی همچون محمد خاتمی، از برخوردهای سخت‌گیرانه با نحوه پوشش مردم کاسته بودند و دیگر محدودیت‌های اجتماعی نیز در آن دوره کم‌رنگ‌تر شده بودند، اما از تابستان سال گذشته به یک‌باره همه‌چیز تغییر کرد. در آن هنگام نیروی انتظامی اعلام کرد که برای تامین «امنیت اجتماعی» گشت‌های خیابانی پلیس امنیت اخلاقی از سر گرفته می‌شود.

پیامد اجرای این تصمیم، برخوردهایی تحقیرآمیز و زننده با جوانان ایرانی بود، تندی رفتارها به حدی بود که حتی دولت محافظه‌کار محمود احمدی‌نژاد هم برخی از آنها را مورد انتقاد قرار داد. صرف‌نظر از تجربه شخصی من، به نظر می‌رسد که آنها بار دیگر تصمیم به محدود کردن آزادی‌های مردم گرفته‌اند.

ماموری که از من بازجویی می‌کرد، گفت که این کشور قوانین خاص خود را دارد و من باید به آن پای‌بند باشم. در پاسخ به او گفتم که من هم با پوشیدن مانتو و روسری، قوانین کشور را رعایت کرده‌ام و این نکته را هم اضافه کردم که تا جایی که می‌دانم، از بسیاری از کسانی که چادر به سر می‌کنند، بیشتر پای‌بند اخلاقم.

او گفت این کافی نیست که قلبم پاک باشد و من باید درست لباس بپوشم. اگرچه من برای پوشیدن مانتویی که طول آن از نظر اخلاقی نامناسب بود دست‌گیر شدم، اما در ایران قانون خاصی وجود ندارد که در آن طول مناسب مانتو ذکر شده باشد. گذشته از این، از قانونی که حجاب را الزامی می‌کند هم تفسیرهای مختلفی می‌شود.

اما پسرعموی من که به همراه عمویم به کلانتری آمده بود، تفسیر «درست» را می‌دانست و مانتویی برایم آورد که تا زانوهایم را بپوشاند. این مانتو، مامور امنیت اخلاقی را راضی کرد و او پس از آن‌که فهمید من در ایران زندگی نمی‌کنم، سعی کرد با لحنی دوستانه به من بگوید که ایران به همان اندازه که مال اوست، مال من هم هست.

به محض خارج شدن از آنجا،‌ من و فامیل‌ها از خنده روده‌بر شدیم و من می‌دانستم که اگرچه (دستگیر شدن به خاطر مانتوی کوتاه) برای من تجربه‌ای خوشایند بود، اما در اکثر موارد چنین نیست و می‌تواند برای افراد دیگر تجربه‌ای تلخ را رقم بزند. مدت‌ها پیش، که چندان دور هم نیست، چنین تجربه‌ای ممکن بود با آسیب‌های جسمی و روحی جدی همراه باشد.

مامورانی که با آن‌ها مواجه شدم، بیش از هرچیز به نظر می‌رسید دارند کاری را انجام می‌دهند که در ازای آن پول دریافت می‌کنند؛ به همین سادگی. حالا دیگر من هم ترجیح می‌دهم تا جایی که ممکن است در خانه بمانم، چون در وضعیت کنونی نمی‌توانم خودم را متقاعد کنم که ایران همان‌قدر که مال اوست، مال من هم هست.

. . .

برگرفته از: مجله ی تایم

Share/Save/Bookmark

در همین موضوع بخوانید:
هیچ وقت به «وزرا» نروید

نظرهای خوانندگان

lol- I had a similar experience. the ways they insult other people is funny. I think it roots in childhood complexes, otherwise no one can treat other human bodies like they do..http://livinglaguna.blogfa.com/

-- Naazi ، Oct 24, 2008 در ساعت 07:30 PM

.ولی مانتوی منو پاره کردن

-- hanita ، Oct 25, 2008 در ساعت 07:30 PM

let me get this straight!
you preffered spending your vacation at home, to just buying a couple of mantos that cover all the way down to your knees!?

-- maryam ، Oct 25, 2008 در ساعت 07:30 PM

هر جايي قوانين و قواعد خاص خود را دارد، نويسنده با هنر نويسندگي و يك طرفه رفتن قضيه فقط به مامورين پليس ايران توهين كرد، آيا در خصوص كشورهاي ديگر كه حجاب ممنوع است متني با همين شيوايي مي نويسيد؟ اگر كمي حرمت ها و ظواهر را رعايت كنيم بخش عمده اي از ناهنجاريهاي جامعه كاسته مي شود.

-- بدون نام ، Oct 25, 2008 در ساعت 07:30 PM

Just follow the rules and you will enjoy your stay, i have been to iran every year since 1999 and have enjoyed it every single time.

-- Mani ، Oct 25, 2008 در ساعت 07:30 PM

شما با هر ظاهری که با دوست دخترت بری بیرون بهت گیر میدن

-- بدون نام ، Oct 25, 2008 در ساعت 07:30 PM

اتفاقاً نوع قوانين و قواعد نشان دهنده ماهيت حكومت است. قانوني انساني است كه هر انساني فارغ از مذهب و نژاد و . . . بتواند عادلانه بودن آن را براي همه شهروندان يك كشور تاييدكند.

-- بدون نام ، Oct 27, 2008 در ساعت 07:30 PM

سلام
باييز سال قبل بهمين نحو مضحك بازداشت شدم من مثل ايشون خوش شانس نبودم به اندازه تمام عمرم تحقير شدم براي يكروز رفته بودم ايران بروازم رو از دست دادم و كلي ناراحتي كشيدم

-- مهري نامور ، Oct 27, 2008 در ساعت 07:30 PM

az in mored ha vase man be andaze moy saram vasam etefagh oftade aslan ham ona shokhe nadashtand va vaghean barkhord mikardan

-- ha ، Oct 27, 2008 در ساعت 07:30 PM

اینطوریها هم نیست که هموطن عزیز ما گزارش فرمودند اگر خیلی باور مذهبی ندارید لااقل ملی گرا باشید اگر موردی برایتان جالب نبود اینقدر بزرگش نکنید آهای ایرانی

-- بدون نام ، Oct 28, 2008 در ساعت 07:30 PM

معلومه که مغرضانه نوشته شده است زیرا این تیپ هائی که ما در خیابان می بینیم را باید صدها بار دستگیر می کردند و اینطور که نویسنده نوشته می بایست مایو دو تیکه پوشیده باشه که گرفتار شده زیرا این دخترانی که الان در خیابان می گردند همه جاشون بیرونه

-- سیمین ، Oct 28, 2008 در ساعت 07:30 PM

it is a big lie

-- sara ، Oct 28, 2008 در ساعت 07:30 PM

بنظرم اگه اهل مشروب نباشه میشه رو حرفهاش کمی بررسی کرد و دید که واقعا موضوع چیه، ولی اگه اهلش باشه ... ولی ما که راست و دروغ خیلی شنیدیم، قضاوت واقعی خیلی سخته،

-- م.ح ، Oct 28, 2008 در ساعت 07:30 PM

هر کشوری قوانین خاص و فرهنگ خاص خودش را دارد و باید به آن احترام گذاشت .کسانی که ؛آزادی را فقط در برهنگی می دانند واقعا ...ترین کسان جامعه هستند.

-- بدون نام ، Oct 29, 2008 در ساعت 07:30 PM

واقعا متاسفم شما نيز مثل من بسيار ي كشورها راديده ايد هيچ جامثل ايران نيست كه ايقدر محدوديت باشد ونتيجه عكس ميدهد ايا ميدانيد در كشورهاي مثل پاكستان و دولتهاي عربي كه حجاب ازاد است حتي در نيمه شب زنان به تنهايي بدون هيچ هراسي از منزل بيرون ميايند اما در ايرا ن يك دهم اين امنيت نيست

-- امين ، Oct 30, 2008 در ساعت 07:30 PM

من امروز بیش از هر زمان دیگری از پلیس نا امید شدم وبه نظر من پلیس یک دفتر خدماتی برای خدمت رسانی به افراد ثروتمند یا سیاسیون است وابزاری برای سرکوب جوانان ومردم وتهدیدی جدی برای دختران که علاوه بر ضرب وشتم در هنگام دستگیری ممکن است بعدا هم مورد آزارهای روحی دیگری نیز قرار بگیرند کسانی که با نظرمن مخالفند باید مدتی درمناطق جنوب شهر (تهران)قراربگیرند تا ناامنی وعدم حضور به موقع یا عدم اقدامی ازسوی پلیس دربرابر خیلی از اعمال رامشاهده کنند تا حرف مرا بهتر بفهمند!!!قضاوت با خود شماست

-- بی سرزمین ، Nov 1, 2008 در ساعت 07:30 PM