رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۲ اسفند ۱۳۸۷

روایت دکتر نوری‌زاده از انزوای آیت‌الله طباطبایی قمی

گفت‌ و گوی سراج‌الدین میردامادی با دکتر علی رضا نوری‌زاده
seraj.mirdamadi@radiozamaneh.com

آیت‏الله حاج آقا حسن طباطبایی قمی، اولین روحانی بلندپایه‏ و مرجع تقلیدی بود که خیلی زود، پس از پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ از صفوف انقلابیون جدا و هزینه‏ی مخالفت خود با حاکمان نظام نوپای اسلامی را با حصر خانگی طولانی‏اش پرداخت. در حالی که ایشان از نظر علم و دانش و تقوی، یکی از مراجع شیعه به شمار می‌آمد، ولی به خاطر شرایط به ایشان اجازه داده نشد که مرجع عام بشود و بیشتر یک مرجع خراسانی باقی ماند.

دکتر علیرضا نوری‏زداده، روزنامه‏نگار مقیم لندن، این بخش از تاریخ انقلاب را برای ما روایت می‌کند.

Download it Here!

مرحوم حاج آقای حسن طباطبایی قمی، پدر ایشان مرحوم حاج آقا حسین و باز جد آن‏ها، همه شخصیت‏هایی بسیار متدین و مذهبی، در حد تعصب و در عین حال آدم‏های پرهیزکار و باتقوایی بودند.

مرحوم حاج آقا حسین بیشتر عمرش را در عتبات گذراند. ولی فرزند ایشان، مرحوم حاج آقای حسن، دلبستگی عجیبی به خراسان و مشهد داشت.

در حالی که ایشان از نظر علم و دانش و تقوی، یکی از معالم مرجعیت بود، ولی به خاطر شرایط به ایشان اجازه داده نشد که مرجع عام بشود و در همه جا باشد. ایشان بیشتر یک مرجع خراسانی باقی ماند.

حاج آقا حسن، بعد از پانزده خرداد، برخلاف آقای خمینی که به ترکیه و بعد هم نجف تبعید شد و در آن‏‏جا همه نوع امکانات داشت، بعد از زندانی شدن به کرج تبعید شد. در آن‏جا محیط بسیار محدودی داشت و تماس با او بسیار کم و مختصر بود.

اما در معنای حقیقی کلمه، ایشان انتظار داشت وقتی آقای خمینی برمی‏گردد و به جایی می‏رسد، ایشان را از یاد نبرد. به خاطر این‌که حاج آقا حسن، شریک آقای خمینی در جریان پانزده خرداد بود.

مرحوم تیمسار پاکروان وقتی صحبت از دستگیری‏ها کرد، اسم این دو را آورد. البته آقای محلاتی را در شیراز هم یاد کردند، ولی تمرکز روی آقای خمینی و حاج آقا حسن بود و ایشان بود که آن نطق معروف را کرد و به عنوان یک ملای مبارز و مجاهد شناخته شد.


آیت‏الله حاج آقا حسن طباطبایی قمی

وقتی انقلاب شد، ایشان اول نظر مساعدی داشت و امیدوار بود که نقطه‏نظرهایش مورد توجه قرار بگیرد. آقای احمد خمینی هم به علت ارتباط فامیلی (همسر آقای احمد خمینی، دختر آقای سلطانی طباطبایی بود و این‏‏ها خواهرزاده‏های آقای قمی بودند) به حاج آقا محمود، پسر ارشد آیت‏الله قمی، زیاد سر می‏زد و سعی می‏کرد این رابطه حفظ شود.

آیت‏الله قمی انتظاراتی داشت که حکومت جدید این انتظارات را برآورده کند و در عین حال، به اشخاصی نظر داشت که این اشخاص در جای‏گاه‏هایی قرار بگیرند. به این مسائل اعتنایی نشد.

در عین حال، آقای قمی در مسائل مذهب شیعه و اسلامی، بسیار متعصب‏تر از آقای خمینی بود. نمونه‏ای را برایتان بگویم: یکی از اولین اعتراض‏های آیت‏الله قمی به آقای خمینی این بود که به چه مناسبت پسرها و دخترها را آورده‏‏اند، در صحن امام رضا با هم سرود می‏خوانند.

مورد دیگر، مساله‏ی اعدام‏ها و دادگاه‏های انقلاب بود. آقای قمی بسیار به این مساله اعتراض داشت. برای این‌که ایشان روحانی بسیار متدینی بود، خیلی در این مسایل احتیاط می‏کرد و معتقد بود کشتن آدم‏ها به این سرعت، درست نیست. این دادگاه‏ها، داد‏گاه‏های بدی هستند و به نام اسلام و تشیع لطمه می‏زنند و آن را سیاه می‏کنند، آقای خمینی در این زمینه باید احتیاط کند.

بعد، ایشان شروع کرد به معترض شدن به رفتار مقاماتی که در مشهد و در خراسان، مسئولیت‏هایی را بر عهده گرفته بودند. خانه‏اش تحت نظر بود و به سادگی کسی نمی‏توانست به آن‏جا مراجعه کند.

در جنگ ایران و عراق، موضعی که ایشان بعد از فتح خرمشهر گرفت، موضع بسیار شجاعانه‏ای بود و همان موضعی بود که نهضت آزادی هم گرفت و بعضی از علمای دیگر هم گرفتند، ولی جرأت ابراز آن را نداشتند.

ایشان آن اعلامیه‏ی معروف را منتشر کرد که در این جنگ هم کشته و هم کشنده، هر دو به جهنم خواهند رفت. برای این‏که این جنگ دیگر دلیل و مشروعیت‏اش را از دست داده است و از این پس، ما نباید بجنگیم. می‏توان گفت، اولین ملایی بود که به این صراحت ادامه‏ی جنگ را بعد از فتح خرمشهر، تقبیح کرد.

این موضع‏گیری باعث شد که ایشان خیلی تحت فشار قرار بگیرد. آزار و اذیت او را شروع کردند، راه ارتباطی با او را بریدند، راه درآمدهایش را بریدند. افرادی را که خمس و سهم امام را به ایشان می‏دادند، آن‏قدر تهدید کردند که به مرور جرأت نکردند به کارشان ادامه بدهند.

همین مساله باعث شد که حاج آقا حسن در انزوا قرار بگیرد و رفت و آمد‏ها فقط محدود به خانواده و مریدانی شد که آن‏قدر به ایشان دلبستگی داشتند که حاضر بودند هر خطری را هم بپذیرند. به هرحال، حتا دیدار با آقای قمی پرهزینه شد.

این را هم می‏دانیم که آقای قمی اصولا به ولایت فقیه اعتقادی نداشت و همان اول هم به آقای خمینی گفته بود. ایشان ولایت فقیه را قبول نداشت و وقتی آقای خامنه‏ای که از شاگردانش بود و ایشان از میزان دانش، مدیریت و همه چیز او خبر داشت، خیلی طبیعی بود که موضع بگیرد و جلوی او بایستد.

این سال‏های آخر‏، حاج آقا حسن مقداری امکان رفت و آمد و فعالیت پیدا کرده بود که در دو سفر به مکه مشرف شد. در سفر دوم، حاج آقا محمود، فرزندش که سال‏ها در خارج بود و از حمله به نظام نیز خودداری نمی‏کرد و جایی که لازم بود انتقاد می‏کرد (حتی در مصاحبه با رسانه‏ها) در مدینه به پدر ملحق شد و به اصرار حاج آقا حسن که می‏گفت فرزندش باید باشد، به ایران رفت.

به خصوص که فرزند دوم حاج آقا حسن ، حاج آقا صادق طباطبایی قمی که روحانی و سردفتر اسناد رسمی بود، در سفر به مشهد، با اتومبیلش در یک تصادف مشکوک همراه همسر و فرزندانش به قتل رسیدند. این حادثه برای حاج آقا حسن بسیار گران تمام شد.

بنابراین، ایشان فرزندش حاج آقا محمود را با خود به ایران برد. حاج آقا محمود که به ایران رفت، قول‏هایی هم داده بودند که با او کاری نداشته باشند. اما بعد از مدتی ایشان را دستگیر کردند و به تهران بردند. دادگاه ویژه ایشان را احضار کرد و بعد به زندان بردند و تحت بازجویی بود.

چون حاج آقا حسن مریض بود، تا مدتی به او نگفته بودند. سرانجام به او خبر دادند. ایشان کسی را پیش شیخ عباس واعظ طبسی فرستاد و پیغام داد که اگر محمود ظرف بیست و چهار ساعت نیاید، من خودم بیرون می‏آیم و می‏دانم که چکار کنم.

در نتیجه، آقای طبسی به سرعت به تهران رفت، صحبت کرد و خلاصه حاج آقا محمود را آزاد کردند. ایشان به مشهد بازگشت و در کنار پدر بود تا روزی که ایشان درگذشت.

و در آخر این‌که تشییع جنازه‏ی ایشان در مشهد، نشان داد که جایگاه والایی نزد مردم مشهد و اهالی خراسان داشته است.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

این آخوند بسیار متحجربود و از حاکمان آن وقت بدتر. یک سال بعد از انقلاب اعلامیه ای از او دیدم که بر جایی در مسجد گوهرشاد چسبانده بودند و در آن حکومت را می کوبید که اگر اسلامی ست، پس چرا از رادیویش موسیقی پخش می کنند!
ما مشهدیها هم مثل همه جای دنیا سطحهای فهم و آموزش مختلف داریم و البته همان طور که آقای نوری زاده نوشته اند، عوام متعصب شیعی به ایشان ارادت داشت و بقیه(- جز آنها که می خواستند آخوندها را جلو بیندازند و خود بهره ببرند) کسی به این گونه متولیان مذهب ارادتی نشان نمی داد. اقلا می توانیم این آخوند را با میلانی مقایسه کنیم که باسوادهای کمتر مذهبی یا غیر مذهبی ناهمراه با دستگاه شاه، به او و فرزندانش احترام می گذاردند.

-- نصرالله رفعت رکنی ، Feb 28, 2009 در ساعت 05:00 PM

سلام. اين كه عقايد شيعي متعصب تري داشت درست نيست. افكار ايشان مختص خودشان بود نمونه بارز آن در زمينه تنزيل چك يا همان ربا. لطفا به نويسنده تاكيد كنيد بيشتر دقت كند آن مرحوم قابليت چهره شدن دربرابر اين حكومت راندارند، بدليل افكارخاص كه مورد انتقاد آحاد مردم است نه حكومت.

-- amir ، Mar 1, 2009 در ساعت 05:00 PM

اینطور که آقای نوری زاده از آیت الله قمی طباطبایی روایت میکند ؛ درد این آیت الله ها درد ملت و درد میهن نیست! بلکه مشکل اینان درد قدرت است و اختلافشان صوری است! تعصب که در هر صورت مردود است پایه های فکری این جماعت را تشکیل میدهد... و شاعر میگوید: خشت اول گر نهد معمارکج تا ثریا میرود دیوار کج ! هر چه بیشتر با خلوت این حضرات آشنا میشویم ، بیشتر باور میکنیم که اینان نه بکار سیاست می آیندو نه بکار دین!.. مجید رحیمی - مونیخ

-- مجید رحیمی - مونیخ ، Mar 1, 2009 در ساعت 05:00 PM

الان جلد دوم خاطرات صادق خلخالی به نام ايام انزوا را ديدم فصل چهارم آن با نام پاسخ به انتقادات آيت اله حاج سيدحسن قمی هست در واقع پاسخی به مصاحبه جنجالی آقای قمی هست در تاريخ ۱۸-۱۲-۵۸ و اين جواب آقای خاخالی در روزنامه اطلاعات ۲۵-۱۲-۵۸ چاپ شده است . آقای خلخالی که از نزديکان آقای خمينی بود کشتار وسيعی را شروع کرد که در پشت همين کتاب می نويسد (من حاکم شرع بودم و پانصد و چند نفر از جانيان و سرسپردگان رژيم شاه را اعدام کردم و صدها نفر از عوامل غائله های کردستان و گنبد و خوزستان و شماری از عواملل اشرار و قاچاقچيان مواد مخدر را هم کشتم ؟!و اکنون نه پشيمانم و نه گله مند و نه دچار عذاب وجدانم!) اين کتاب در سال ۱۳۸۰ به چاپ رسيده است. البته آقای خلخالی بعد از مرگ آقای خمينی در انتخابات مجلس رد صلاحيت شد دليلی که شورای نگبان آورد اين بود که ايشان کسی را اعدام کرده است که در پرونده او حتی يک برگ وجو ندارد جز نامش!!! خلاصه ای از اين کتاب که متن اعتراضات آقای قمی را آورده است اگر وقت شد متن جوابيه های خلخالی را هم می اورم

* ايشان می گويند محاکماتی که در دادگاه های انقلاب اسلامی انجام گرفته خيلی از انها بر خلاف موازين اسلامی است.کشتار و زندان و مصادره اموال به قدری کثيف انجام ميشود که واقعا نمی شود توصيف کرد

* مرتبا اموال مردم را از خانه های انها می برند اموال مردم را می گيرند و توقيف می کنندحساب بانکی انها را می گيرندو بيچاره ای را که برای معالجه به خارج رفته به اسم فراری اذيت می کنند.

* اگر کسی دزدی کرده مال دزدی را بايد از او گرفت و داد دست صاحبش نه اينکه مال دزدی را بگيرند و بدهند دزد ديگر

* من قانون اساسی را به قانونيت قبول ندارم

ايشان اعمال دانشجويان محترم پيرو خط امام و مساله گروگان ها را امر سياسی مجعول خوانده است.

* ايشان ضمن کلمات مستهجن تصريح می کند که امام اشتباه می کند و اشتباه وی در يک امر مملکتی ممکن است مملکتی را زير و زبر کند و لذا شورای رهبری لازم است.

* ايشان همه نهادهای انقلابی را بی خود و ضدانقلاب و عبث و تبهکارانه می داند و جهاد سازندگی و بنياد مستضعفان و دادگاه های انقلاب و بنياد مسکن و کميته امداد و سپاه پاسداران و شورای انقلاب و قانون اساسی و مصوبات ان را ظالمانه و خارج از اسلام تلقی می کند

* ايشان می گويند افراد غير صالح قاضی و رئيس دادگاه شده اند.

-- خرس مهربان ، Mar 1, 2009 در ساعت 05:00 PM

يک سئوال خيلی مهم برايم مطرح است که چرا روشنفکران ما و در درجه دوم مردم ما از بين طيف آقای شريعتمداری و قمی و ...و طيف آقای خمينی او را برگزيدند . جالب هست بدانيم که دکتر شريعتی مقلدآقای خمينی بودند ( خودشان چندبار گفته بودند) جلال آل احمد از مريدان حاج آقا روح اله بود و به زيارتش رفت سعيدمحسن از بنيانگذاران مجاهدين مقلد آقای خمينی بود در خانه تيمی مارکسيست ها از جمله هوشنگ تيزابی عکس آقای خمينی بود توده ای ها سخنرانی اش را ضبط و از راديو پيک ايران پخش می کردند و البته خيلی های ديگر که الان يادم نيست ولی اگه وقت کردم می نويسم چرا طيف وسيعی از روشنفکران به آقای خمينی توجه ميکردند و به آقای شريعتمداری يا آقای قمی نه ؟

پ. ن . ۳

الان فکر می کنم آيا ازبين اسلام انقلابی و اسلام سنتی ( منظور در زمان شاه ) اسلام سنتی برای مرحله گذر و عبور از جامعه سنتی به جامعه ای مدرن و سکولار مناسب تر نبود. به نظر می آيد تير خلاصی که مرحوم بازرگان در کتاب خدا و آخرت تنها هدف بعثت انبيا به اسلام انقلابی و سياسی زد چنان کارگر بود که بعد چند سال هيچ نشانه فعاليتی در آن ديده نمی شود . شايد

-- خرس مهربان ، Mar 1, 2009 در ساعت 05:00 PM

نکته ای که دوستان ظاهرا توجه ندارند این است که نظام اسلامی با یک مرجع مبارز سنتی تر از رهبر فقید انقلاب هم نتوانست کنار بیاید و به دلیل مخالفت با برخی مبانی نظام او را خانه نشین کرد. این نکته ای است که باید به آن توجه داشت.

-- محمد ، Mar 1, 2009 در ساعت 05:00 PM

همین قدر بدانید که بعد از انقلاب مرحوم طالقانی نیز با ترس لرز و در خفا به دیدن قمی رفته است. یک مطلب جالب تری این که در هنگام انقلاب قمی میدیده که دنیا دارد کن ف یکون میشود. به خمینی پیام میدهد که جدم امام رضا در خواب دیدم که به هم اسم من ( محمد رضا ) انقدر فشار نیاورید !! خمینی میگوید این‌ها همه خواب است که دیده اید !!

-- بدون نام ، Mar 2, 2009 در ساعت 05:00 PM

... خب آقاي نوري زاده ... كسي كه به حكومت نمي رسه معلومه كه جلز و ولز مي كنه! شما هم حرفايي مي زنينا!
راستي! اينكه ايشون اعتراض كردن كه چرا دختر و پسر با هم سرود خوندن جزء خوبي هاشونه يا بدي هاشون؟
كسي كه اينقدر متحجر بوده بهتر كه به حكومت نرسيد!

-- محمد عباس سلمك ، Mar 2, 2009 در ساعت 05:00 PM