رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۳ بهمن ۱۳۸۷
۳۰ سال پیش در چنین روزی

«جمهوری اسلامی، همان جمهوری دموکراتیک است»

سعید بشیرتاش، ابراهیم نبوی

جمعه، بیست بهمن ۱۳۵۷ برابر نهم فوریه ۱۹۷۹ میلادی

بازرگان: جمهوری اسلامی در واقع همان جمهوری دموکراتیک است

به گزارش روزنامه اطلاعات، مهندس مهدی بازرگان، نخست وزیر دولت انقلابی دیروز در میان حدود یک میلیون نفر مردم تهران که از اولین ساعات صبح در محل دانشگاه تهران اجتماع کرده بودند پیرامون مشکلات جاری مملکت سخن گفت.

طی این سخنرانی که در مسجد دانشگاه تهران ایراد شد و یک ساعت و نیم به طول انجامید، بازرگان برنامه دولت انقلابی را در شش ماده اعلام داشت.

در این سخنرانی که از ساعت یازده صبح آغاز شد، نخست وزیر دولت انقلابی مشکلات جاری مملکت را رابطه با ارتش، دولت بختیار بیان داشت و از ملت خواست که در اجرای مقاصد دولت انقلابی و ترمیم اوضاع اقتصادی مملکت با تمام توان خود دولت موقت را یاری دهند.

وی گفت نباید انتظار داشت که همه چیز به فوریت انجام گردد بلکه باید با تحمل بیشتر مراحل انقلاب را طی کرد. مردمی که در دانشگاه تهران اجتماع کرده بودند با قطع کردن سخنان بازرگان و بالا بردن دست‌ها، و گفتن سه مرتبه الله اکبر بارها او را تایید کردند.

بازرگان گفت: همان‌طور که می‌دانید و مقام رهبری انقلاب در انتخاب رییس دولت اعلام کرد، خطوط اصلی و وظایف دولت موقت به قرار ذیل است؛ یک، احراز و انتقال قدرت، دو، ارائه و اثبات قانونیت (رفراندوم)، سه، احیاء و اداره و اصلاح مملکت، چهار، انتخابات مجلس موسسان و ارجاع به آراء عمومی برای برای تکوین و تصویب قانون اساسی جدید، پنج، انتخابات مجلس شورای ملی، شش، استعفاء و تحویل کار به رییس جمهوری و به دولت رسمی بعدی.

وی گفت همان‌طور که از اسمش بر‌می‌آید این دولت، موقت است. کارش سر و سامان دادن و احیاء و سرپا بردن اوضاع برای تحویل دادن به حالت قطعی و دائمی است، با حداقل صدمات، خسارات و تلفات.


مهندس مهدی بازرگان

اولاً، هیأت دولت به دنبال مطالعه و مشاوره و مراجعاتی که در جریان است معرفی خواهد شد، امروز انتظارش را نداشته باشید. دولتی که در جریان است پس از تصویب شورای انقلاب و تایید «امام» معرفی خواهد شد. ثانیاً، چگونگی مراحل و موانع که طی مراحل اولیه الان در پیش داریم همه را کنجکاو و نگران کرده، ارتش و دستگاه دولت مدعی قانونی بودن است.

راجع به ارتش؛ ما ارتش را از ملت می‌دانیم و برای ملت و همراه ملت می‌خواهیم. بسیاری از سربازان و افسران در سطوح مختلف همین کار را کردند، آقایان امرای ارتش هم ایرادی و مخالفتی ندارند و همین را اصرار و اظهار می‌کنند و اضافه می‌نمایند ما سوگند وفاداری به قانون اساسی خورده‌ایم، مسلمانیم باید به سوگند قرآن عمل کنیم.

توضیح می‌دهند که ارتش حافظ تمامیت و استقلال ملت و مملکت است. می‌خواهند که به‌هیچ‌وجه وارد سیاست و درگیر با جنبش انقلاب، یعنی مانع جنبش انقلاب و مبارزات ملت نشوند. ما هم غیر از این نمی‌گوییم.

اضافه می‌کنیم، تصریح می‌‌کنیم که ارتش در دل ملت جا دارد، ولی ارتش نباید آلت دست و زیر فرمان استبداد و استیلای خارجی باشد و اجراء کننده منافع شخصی و استعماری کسی غیر از خود ملت باشند.

دستگاه دولت دولت آقای بختیار با این قصد و داعیه روی کار آمد، آزادی پس گرفته شده مطبوعات را مجدداً برگرداند. حکومت‌های نظامی تهران و شهرستان‌ها را منحل سازد، تعطیل کند آزادی اجتماعات بدهد باقیمانده زندانیان سیاسی را تصفیه کند، البته تصفیه نه به معنای استالینی.

آن تصفیه به معنای انسانی‌اش. شاه را هم روانه خارج کند و وعده‌های دیگر. قسمت‌هایی از این برنامه اجرا شد که بنده برای رعایت انصاف باید بگویم دولت‌های قبلی نکردند یا نتوانستند یا نخواستند بکنند. ایشان شکایت و گله دارند که چرا از این اعمال من تقدیر نمی‌کنید. بحث در این‌ها نیست این‌ها به جای خود محفوظ.

آنچه آخر سر عرض خواهم کرد، آنچه مورد اشکال و ایراد و اختلاف است قانونی بودن دولت ایشان و نشستن بر جای همان غاصبین و دشمنان ملت و انقلاب نکردن. می‌گوییم این چه دولت قانونی است اگر ایشان هم مثل رهبری انقلاب گفته بود که فعلاً تا تدوین و تصویب قانون اساسی جدید ما قانون اساسی قدیم را منهای آنچه سلطنت و دنباله‌ها و آثار سلطنت باشد قبول داریم، اختلافی در بین نبود.

ولی اتفاقاً ایشان تکیه روی همین قانون می‌کند خودش را دولت قانونی می‌داند، به دلیل این‌که اولاً شاه ایشان را به این مقام برگزیده است و ثانیاً مجلسین رأی اعتماد له ایشان داده‌اند.

تعجب از این است که آقای دکتر بختیار که تا همین اواخر اعتراف و اعتراض به پایمال شدن تمام قانون اساسی از ناحیه شاه داشت و موسسات مملکت از جمله حزب رستاخیز و مجلس سنا و مجلس شورای ملی را تحمیلی و فرمایشی ساواکی می‌دانست، حالا دو دستی به این‌ها می‌چسبد.

اختلاف اینجاست. اشکال اینجاست. مگر قانون اساسی زائیده انقلاب مشروطیت و معرف اراده ملت و برای ملت نیست؟ ملت آمده و به شاه گفته است آقا آنچه ادعا می‌کنی که سلطنت موهبتی است الهی که از ناحیه ملت به شاه واگذار می‌شود خُب ما این موهبت و این واگذاری را پس گرفتیم، اگر ما دهنده‌اش هستیم دیگر دهنده‌اش نیستیم.

چی می‌خواهی از جان ما؟ حالا ایشان تکیه می‌کند به آن مقامی که داشت و از او پس گرفته شده. آخر این چطور دکتر در حقوق است و آزادی‌خواه؟ هزار بار مردم این مملکت این قانون اساسی را با آن زوائدش نفی کردند، لعنت کردند، طرد کردند، پاره پاره کردند، حالا ایشون می‌خواهند این را زنده کند.

یک وقتی بود که ما و شما به پیروی از رهبر بزرگ و عزیزمان مرحوم دکتر مصدق می‌گفتیم در نظام مشروطیت سلطنتی شاه سلطنت می‌کند، نه حکومت. بیش از آن هم چیزی نمی‌خواستیم، اما آن طرف قبول نداشت.


مهندس بازرگان در جوانی

رهبرمان آن مرد بزرگ و آن افتخار تاریخ ایران را محکوم کرد و به زندان انداخت و شما و بنده و همکاران و دوستانمان را هم به زندان انداخت و با حکومت مطلقه‌اش این بلاها را که خود ناله کننده بودید بر سر ما آورد.

بعدها با استیصال و با ناچاری که روبه‌رو شد گفت پیام انقلاب شما ملت رو شنیدم و تعهد می‌‌کنم که قانون اساسی را رعایت خواهم کرد. اما باز عمل نکرد و معلوم بود که عمل نخواهد کرد.

بازرگان در جای دیگر گفت انتظار این است که با دولت منتخب رهبر خودشان و با کلیه دولت‌های اسلامی و ملی برخلاف گذشته ده برابر فعالیت و ادای وظیفه کنند و اطاعت نشان دهند. همین که دولت موقت سرجای خود مستقر شد و فرمان داد، بی‌چون و چرا همگی به سر کار خود برگردند و کاسه گرم‌تر از آش نشوند و چرخ‌ها و کارها را به جریان بیندازند.

خیلی علاقه‌مند و شایق بودم که کارمندان دولت و بخش خصوصی و هموطنان عزیز بازاری و کاسب و غیره بازار و خیابان به میل و رغبت و انتخاب خودشان روزی را هرچه نزدیک‌تر بیایند انتخاب و اعلام کنند و به طور سمبل در آن روز همه به سرکار خود بروند و به دولت و دنیا نشان دهند که اگر تا به حال کم‌کاری و بیکاری و بازار بندی و غیره بوده است به خاطر ظلم و ستم و ناحقی و بی‌قانونی شما بوده است.

حکومت اسلامی حکومت برادری است. بنابراین همه موظف‌اند‌ در عین این‌که همه تابعه و کارمند دولتند همه باید کار کنند. حکم امر به معروف و نهی از منکر که از ستون‌ها و شئون اسلام است دو وجه دارد و دو پایه دارد.

نهی از منکر پایه منفی و احتراز و مبارزه با خطا و نابکاری است که باید همه انجام دهند اگر دولت‌ها دموکراسی و مکتب‌های آزادی‌خواهی خارجی به این حد از رشد رسیده یا ادعای رسیدن می‌نمایند که می‌گویند باید آزادی بیان و انتقاد داشته اسلام به آن‌ها نه تنها آزادی بلکه وظیفه انتقاد و بیان را داده است فرمایشی از پیغمبر است که آن قوم و ملتی که در آنجا حق ضعیف از قوی بدون لکنت و ترس و وهمه گرفته نشود آن قوم و ملت هیچ‌وقت مقدس و پاک و درست نخواهد شد.

بازرگان درباره جمهوری اسلامی گفت این جمهوری در واقع همان جمهوری دموکراتیک است دموکراتیک یعنی اسلام. اسلام آئینی است که وقتی از خلق می‌گوید منظورش همه انسان‌ها‌ست، بدون توجه به نوع و کارشان. بنابراین جمهوری اسلامی یک نظام آزاده و مبتنی بر دموکراسی است.

وی در آغاز سخنان خود به این نکته اشاره کرد که به آرزوی دیرینه‌ام رسیدم که چهل سال تلاش می‌کردم که بین دو برادر قدیمی دین و دانش پیوند بدهم یا این پیوند را ببینم. این انجام گردید.

بازرگان نیز گفت من انتظار معجزه ندارم، بلکه با همکاری مردم که امیدوارم تلاش خود را ده برابر گذشته کنند بتوانیم به موفقیت کامل برسیم. وی در سخنان خود همچنین از مهمان‌نوازی دولت فرانسه از رهبر ایران و نیز از مطبوعات فرانسه تشکر کرد و گفت پس از این ملت فرانسه و آن دهکده کوچک نوفل لوشاتو در تاریخ ایران ثبت ابدی خواهد یافت.


شاپور بختیار

بختیار: آیت‌الله خمینی مرتجع و کهنه‌پرست است

به نوشته روزنامه اطلاعات، شاپور بختیار نخست وزیر ایران در مصاحبه با روزنامه لوموند، ارتجاع و کهنه‌پرستی آیت‌الله خمینی را که می‌کوشد یک جمهوری اسلامی در کشور برقرار کند رد کرد و گفت که اجازه نمی‌دهد یک دیکتاتوری سر‌شار از نیرو جایگزین یک دیکتاتوری فرسوده شود.

بنا به گزارش این روزنامه در تاریخ بیست و یکم بهمن، دکتر بختیار گفت دستور داده است که در پایان ماه جاری به اعتصابیون حقوق پرداخت نشود. بختیار گفت برخی از اعتصاب‌ها باید شکسته شوند و افزود تنها راهی که اکثریت ملت می‌توانند عقیده خود را بیان نمایند اعاده نظم و سپس انجام انتخابات آزاد است.

در پاسخ به این سوال که اگر وزیران بازرگان بکوشند وارد وزارتخانه‌ها شوند وی چه عکس‌العملی از خود نشان خواهد داد، بختیار گفت دستور بازداشت آن‌ها را صادر خواهم کرد. بختیار همچنین ارتجاع و کهنه‌پرستی رهبر شیعیان ایران را که می‌کوشد یک جمهوری اسلامی در کشور برقرار کند رد کرد و ابراز عقیده کرد که زمان، در درگیری با آیت‌الله خمینی‌، به سود وی است.


طرحی از سخاورز

بختیار آیت‌الله خمینی را متهم کرد که بیش از شاه به ایران صدمه زده است و افزود ما اگر نمی‌خواهیم در کشور قحطی شود باید واکنش نشان دهیم و در صورت لزوم برخی از اعتصاب‌ها را با توسل به زور خواهیم شکست. وی یادآور شد که بسیاری از اعتصاب‌ها را کمونیست‌ها و مأموران سابق ساواک به راه انداخته‌اند.

بختیار گفت ما یک دیکتاتوری سرشار از نیرو را جایگزین یک دیکتاتوری فرسوده نخواهیم کرد. نخست وزیر گفت ما ساواک را منحل نکردیم که دو ساواک، ساواک ملاها و کمونیست‌ها را داشته باشیم. بختیار افزود خمینی حق تعیین نخست وزیر را ندارد.

او گفت نه ارتش و نه طبقه روشنفکر جرأت اظهار نظر ندارد. بختیار گفت قدرت من گذشته میهن‌پرستی و اعتقاد به دموکراسی من است. من آزاد و مستقلم اما بازرگان چنین نیست. او زندانی خمینی است.

بختیار همچنین در مصاحبه با رادیو فرانسه اظهار داشت من با دموکراسی موافقم، اما با ترور هرگز. ما ۲۵ سال ترور داشته‌ایم و این دیگر برای ما کافی است. اشاره بختیار به آیت‌الله خمینی و حکومت موقتش بود. بختیار بار دیگر تأکید کرد که هرگز وی شرایط مورد درخواست آیت‌الله خمینی را نخواهد پذیرفت.


حمله مخالفین به تظاهرات طرفداران قانون اساسی

به گزارش روزنامه اطلاعات، امروز، بیستم بهمن، اجتماعی با شرکت «طرفداران قانون اساسی» در استادیوم امجدیه تشکیل شد. این اجتماع به دعوت «جبهه وحدت ملی» از ساعت نه و نیم صبح روز جمعه به منظور تایید دولت شاپور بختیار و طرفداری از قانون اساسی تشکیل یافت.

شرکت کنندگان که تعداد آن‌ها بیش از سی هزار نفر تخمین زده شد در زمین چمن استادیوم و سکوهای امجدیه اجتماع کردند و شعارهایی در تایید بختیار و طرفداری از قانون اساسی دادند. در ساعت ده صبح نیز قطعنامه این اجتماع قرائت شد.

در قطعنامه از دولت اجرای کامل و دقیق قانون اساسی و از بختیار حافظ سنگر خود به عنوان پاسدار قانون اساسی خواسته شد. همچنین در قطعنامه از همه جناح‌های سیاسی درخواست شد که در میتینگ بعدی که تاریخ آن ذکر شده شرکت نمایند و حمایت خود را از اجرای کامل قانون اساسی اعلام دارند.

شرکت کنندگان در اجتماع امجدیه از ساعت هشت و نیم صبح در دسته‌های پانصد تا هزار نفری از خیابان های اطراف امجدیه طی راهپیمایی به داخل استادیوم رفتند. در ساعت یازده صبح پس از قرائت قطعنامه حاضران در امجدیه در گروه‌های چند صد نفری به خیابان روزولت رفتند.

در کنار این اجتماع که از سوی طرفداران قانون اساسی تشکیل شد، از ساعت نه صبح چندین هزار نفر از مخالفان این اجتماع در اطراف امجدیه اجتماع کردند و هنگامی که شرکت کنندگان در اجتماع امجدیه به خیابان روزولت و خیابان‌های شمالی و جنوبی امجدیه و بهار رسیدند میان دو دسته درگیری ایجاد شد و کار به خشونت کشید و در زد و خورد عده‌ای مجروح شدند.

در این موقع مأموران فرمانداری نظامی دخالت کردند و با پرتاب گاز اشک‌آور جمعیت را متفرق کردند و طرفداران قانون اساسی به خصوص دختران و زنان شرکت کننده را از معرکه خارج نمودند.

در این درگیری و زد و خوردها به تعدادی از اتومبیل‌های پارک شده در خیابان‌های اطراف امجدیه و پارکینگ مقابل سینما خسارت وارد شد. روز گذشته هم‌زمان با برگزاری اجتماع امجدیه در حدود پنجاه موتورسوار در خیابان روزولت، سعدی و شاه‌آباد علیه بختیار تظاهرات کردند و سپس از طریق خیابان‌های فردوسی و خیام به طرف جنوب شهر رفتند.


درگیری همافران با گارد در پادگان دوشان تپه

در ساعت هشت و نیم امشب بار دیگر و به دستور شاپور بختیار فیلم بازگشت آیت‌الله خمینی به کشور از تلویزیون پخش شد. بختیار می‌خواست که با پخش این فیلم بار دیگر مردم کشور، «هیچی» معروف آیت‌الله در پاسخ به سوالی در مورد احساسش از برگشت به کشور را بشنوند.

هنرجویان نیروی هوایی پادگان دوشان تپه نیز در ساعت هشت و نیم امشب به تماشای این فیلم در خوابگاه خود پرداختند. آن‌ها با دیدن تصویر آیت‌الله خمینی هر بار صلوات فرستاده و ابراز احساسات می‌کردند.

عده‌ای از افراد گارد جاویدان، مأمور در نیروی هوایی از صلوات‌های بلند هنرجویان عصبی شده و به سالنی که هنر‌جویان در آن فیم ورود آیت‌الله را نگاه می‌کردند رفته و به هنرجویان اعتراض کردند.

این اعتراض، موجب درگیری میان افراد گارد با هنرجویان شد. با آغاز درگیری، همافران نیز به حمایت از هنرجویان برخاستند. فریادهای الله اکبر هنرجویان که از مردم درخواست کمک می‌کردند در بیرون پادگان دوشان تپه شنیده می‌شود.

در پی این فریادها بسیاری از مردم از ساعت ده و نیم شب در پیرامون پادگان تجمع کردند. عده زیادی از هنرجویان و همافران نیز از پادگان فرار کرده و به خانه و ستاد آیت‌الله خمینی در مدرسه رفاه پناهنده شدند. در این بین صدای تیراندازی نیزدر بیرون پایگاه شنیده شد.

در سطح شهر شایع شد که صدها تن از همافران توسط نیروهای گارد در پادگان دوشان تپه اعدام شده‌اند. هر آن بر تعداد جمعیت پیرامون پادگان افزوده می‌شد. در این هنگام کلیه خیابان‌ها‌ی اطراف پادگان توسط مأموران فرمانداری نظامی و گارد محاصره شد. پیامدهای این ماجرا در دو روز بعدی به اعلام بی‌طرفی ارتش و سقوط رژیم پادشاهی منجر شد.


حضور زنان در ارتش

نقش زن در انقلاب ایران، از هما ناطق

روزنامه اطلاعات قسمتی از سخنرانی هما ناطق مورخ برجسته کشور در دانشگاه تهران را زیر عنوان «نقش زن در انقلاب ایران» منتشر کرد. هما ناطق در این سخنرانی ابتدا از سیاست‌های گذشته نیروهای چپ و ملی انتقاد کرده و برای مثال به تشکیل جمعیت حقوق بشر اشاره کرده که حقوق بشر فرنگی در آن هست اما به خاطر به دست آوردن دل عناصر مرتجع عده‌ای را نادیده می‌گیرد.

وی سپس انقلاب را نتیجه نیروهای نویی دانست که مفهوم خلق را دوباره زنده کردند و در این رابطه به مجاهدین خلق و فداییان خلق اشاره کرد. وی سپس از زنان مجاهد و فدایی نام برد.

وی علت این مسأله را برده شدن زن در جامعه آن زمان دانست و نوشت که هیأت حاکمه رژیم با حمایت از زنان در تلاش برای زیر نظر گرفتن خانواده‌ها بوده است. وی افزود که زنان در دوران پهلوی آلت دست شده بودند تا فقط خرید کنند.

البته زن روستایی در نظام غاصب فقط به درد فیلم‌های وزارت فرهنگ و هنر می‌خورد، چرا که نمی‌توانست مانند زنان شهری هر روز یخچال عوض کند و کولر بخرد. وی ابراز تأسف می‌کند که چرا زنان با خریدهای خود به رشد سرمایه‌داری کمک می‌کنند.

وی آن‌گاه نوشت که زنان در نظام‌های فاشیستی و استبدادی از پیشگامان ارتجاعند. دولت‌های استبدادی در زنان یک شکل که همه یک شکل دامن‌هایشان بالا می‌رفت یک احساسات عجیب و غریب مادری پرورش دادند که حقیقت نداشت.

وی سپس با مقایسه شاه، فرح و آموزگار با موسلینی، سخنانی از آنان را در تایید حرف خود می‌آورد نظیر: «سازمان زنان دست راست دولت است»، «همراه با مشارکت زنان است که به تمدن بزرگ خواهیم رسید.»

وی در پایان تأسیس سازمان زنان را وسیله‌ای برای حکومت جهت پیش کشیدن اختلاف میان زنان و مردان پیشرو دانسته و می‌گوید که آزادی زنان جدا از آزادی مردان نیست و مبارزه ما مبارزه‌ای است طبقاتی همراه با رفقای مردان.


دانشگاه تهران قبل از انقلاب

متن کامل سخنان هما ناطق در روزنامه اطلاعات

هما ناطق مورخ و مدرس دانشگاه، در دومین روز هفته شهدا در سالن آمفی تئاتر دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران تحت عنوان (نقش زن در انقلاب ایران) سخنرانی کرد. وی گفت:

من هم مثل شما معتقد هستم که هدف انقلاب رهایی‌بخش ما تحصیل آزادی‌های اقتصادی سیاسی و فردی است و فکر می‌کنم که آزادی گرامی‌ترین ارمغان و گرامی‌ترین آرمانی است که می‌تواند اقشار و طبقات مختلف مردم را با هم هم‌صدا و همگام نماید.

آزادی به انحصار هیچ فرد و گروهی در‌نمی‌آید آزادی زن و مرد، گبر و مسلمان ندارد. ارمغانی نیست که به یک عده آن را اعطا کنند و عده‌ای دیگر را در نظر نگیرند. بخشش آزادی به رخ کشیدن ندارد، به رخ کشیدن نوعی سلطه‌طلبی است. رفتار ضد انقلابی است. سلطه‌طلبانند که جواب هر پرسش را از قبل آماده دارند که چه بگو، چگونه فکر کن.

رهبران واقعی انقلاب در میان مردمند. همراه مردمند. همگام مردمند. این هیأت‌های حاکم و فرهنگ حاکم است که برای مردم و به جای مردم و درباره مردم فکر می‌کند. برای این‌که بهتر بتوانند بر اوضاع مسلط باشند.

قبل از این‌که نقش زنان را در انقلاب مطرح کنیم، باید اول بپرسیم که در این انقلاب ما که هنوز به ثمر نرسیده و پایان نیافته گروه‌ها کمتر نقش داشتند. انتقاد را از خود شروع کنیم: در گذشته احزاب ما اشتباه کردند، به غلط رفتار کردند، در اثر نوساناتی که به وجود آوردند در اثر موضع‌های نادرستی که گرفتند به خصوص در مورد نهضت دکتر مصدق و مبارزه علیه امپریالیسم انگلیس باعث شدند که نهضت چپ مدت‌ها به یأس گرفتار شود و استبداد از این یأس به سود خود استفاده می‌کند.

جبهه ملی هم در این سال‌ها رو به قدرت ایستاد و پشت به مردم کرد. یک روز از قانون اساسی دفاع کرد و یک روز از قانون الهی. به طوری که هیچ‌وقت نفهمیدیم برنامه این حزب چه بوده است و برای کدام طبقه فعالیت می‌کرده است.

روشنفکران ما هم که من هم جزو آن‌ها هستم، در این دوره وقتی چاک دهن را باز کردند، حرف‌های تاریخی را پیش کشیدند و اختراعات تاریخی را مطرح کردند و از تمام تحولات دنیا در این چند سال اخیر غافل بودند.

و منتظر بودند که مثلاً آقای کارتر در فلان سخنرانی خود درباره حقوق بشر اشاراتی به ایران بکند و وقتی هم کرد هول شدند و جمعیتی به نام جمعیت حقوق بشر درست کردند که حقوق بشر فرنگی در آن هست اما به خاطر به دست آوردن دل عناصر مرتجع عده‌‌ای را نادیده می‌گیرد.

دوستان! واقعیت این است که انقلاب ما را در این دهه مردان و زنانی پایه‌گذاری کردند که مفهوم خلق را بار دیگر در فرهنگ ما زنده کرده‌اند، وقتی اعتصاب کارگران شروع شد ما روشنفکران غافلگیر شدیم و مردان زحمتکش خود را بیدارتر و هشیارتر از گذشته دیدیم.

حتی مدت‌ها مردد بودیم آیا این اعلامیه‌های شرکت نفت را کارگران خودشان می‌نویسند یا کسانی دیگر... اما یادمان رفته بود که اختناق و سانسور نگذاشته بود که خبر اعتصابات چند سال پیش کارگران به گوش ما برسد.

این دفعه اول نبود که زحمتکشان ما بپا خاسته بودند در سال ۱۳۵۰ مگر کارگران چیت‌سازی جهان تظاهرات نکردند و ۲۰ نفر کارگر جان خود را از دست ندادند؟ مگر دو سال قبل همین اعتصابات در کارخانه‌ی قرقره‌سازی و کفش ملی شکل نگرفت؟ مگر کارگران ما در همین سال‌ها به زندان نرفتند؟ مگر حسن نوروزی و جلیل انفرادی که کارگر بودند، جان خود را در زیر شکنجه رژیم از دست ندادند؟

در این حماسه‌ی مقاومت علیه رژیم نقش زنان کمتر از مردان نبود که امروز ما بخواهیم نقش زنان را جداگانه در انقلاب مطرح بکنیم. در این حماسه مقاومت علیه رژیم نقش زنان کمتر از مردان نبود که امروز ما بخواهیم نقش زنان را جداگانه در انقلاب مطرح بکنیم.


عکس: احمد کاوسیان، بهمن ۵۷

زنان مجاهد، زنان فدایی که با پایداری خودشان در زندان‌ها ترس را از دل من و شما ربودند، کم نبودند. زنانی مثل محبوبه متحدین، نسرین رضایی، رقیه دانشگری، فاطمه سعیدی، فاطمه امینی و صدها زن دیگر به ما نشان دادند که در استقامت جسم و روح از هیچ مردی کمتر ندارند.

وقتی اشرف دهقان را شکنجه می‌دادند او به یک چیز فکر می‌کرد که عین جمله خودش را برای شما می‌خوانم: «مزدورانند که فکر می‌کنند زنان ضعیف هستند آن کسی که علیه ظلم و ستم بر‌می‌خیزد قوی است.»

من برای دنیایی مبارزه می‌کنم‌، برای دنیایی مقاومت می‌کنم‌، برای جامعه‌ای مبارزه می‌کنم که در آن همه انسان‌ها چه زن و چه مرد یکسان از مزایای زندگی استفاده می‌کنند. در سایر نقاط جهان نیز هرجا انقلابی بوده زنان دست به دست مردان و دوش به دوش آنان با ظلم و ستم جنگیده‌اند.

در دوران جنگ الجزایر زنان برای این‌که بتوانند به مجاهدان بپیوندند حجاب خودشان را آتش زدند تا اسلحه به دست بگیرند و دوش به دوش مردان بجنگند. ولی دوستان این مسأله درباره همه زنان صدق نمی‌کند. درست است که در جمعه خونین تعداد شهیدان زن کمتر از مردان نبود ولی امروز هنوز زنان ما بیداری و هشیاری مردان را پیدا نکرده‌اند.

بحثی را که قصد مطرح کردن آن را دارم در واقع هشداری است به خودمان به این صورت که چه کار بکنیم تا عقب‌ماندگی خودمان را جبران کنیم. عقب‌ماندگی‌ای که ناشی از ستمی است که در طی قرون متمادی به ما روا داشته‌اند.

وقتی که در جهان برده نبوده، ما برده بودیم. شاید از این نظر بتوان ما را با طبقه زحمتکش مقایسه کرد. ما زنان مانند طبقه زحمتکش بهره‌ده بوده‌ایم و این واقعیتی است. ما زنان همانند بردگان موجوداتی از خود بیگانه و بی‌اختیار بوده‌ایم.

در دولت‌های جبار و ستمگر قرار گذاشته‌اند که ما جنس لطیف باشیم، ضعیف باشیم، قهرمان باشیم، مطیع باشیم که اگر همه این خلقیات را خلاصه کنیم مفهوم آن برده‌ای می‌شود که بردگی خودش را پذیرفته است.

دولت‌ها دوست داشتند اطاعت خصلت ذاتی ما باشد تا اگر پسران ما، شوهران ما قصد طغیان داشتند جلوی آن‌ها بایستیم و مانع شویم. هیأت حاکمه به فرمانبرداری ما احتیاج دارد تا به وسیله حمایت از زن خانواده‌ها را زیر نظر بگیرد و از افراد خانواده موجوداتی بسازد که حافظ نظام حاکم باشند.

خاموشی زن برای هیأت حاکمه لازم و ضروری است. به کتاب‌های درسی دوران پهلوی نگاه کنید و کتاب‌های ابتدایی را در نظر بگیرید. در این کتاب‌ها دو قهرمان وجود دارد. سادات و احمد. از همان صفحه اول سادات کفش لاستیکی ملی به پا کرده و با اطاعت در حال آویزان کردن رخت‌های شسته به چوب رختی است.

صفحه مقابلش احمد سوار بر اسب دیده می‌شود داسی که در دست دارد که انگار با ظلم مبارزه می‌کند و سادات در صفحه مقابلش تنها حرفی که می‌‌زند می‌گوید: آن مرد اسب دارد! درست مثل حالتی که می‌گوید آن مرد اسب ندارد...

به صفحات بعدی نگاه کنید. باز احمد است که بادکنکش را هوا کرده و بچه‌های همسایه را به اتحاد و اتفاق دعوت می‌کند و زن است که سبدی به دست گرفته هی به بازار می‌رود خرید می‌کند برمی‌گردد، می‌پزد...

دوستان! این نقش زن در جامعه مصرفی است. زن مصرف کننده و کالاهای تولیدی سرمایه‌داری لازم و ملزوم یکدیگرند که سرمایه‌دار تولید کند و زن مصرف کننده این کالاها باشد. متأسفانه ما را آلت دست قرار داده‌اند و ما آلت دست شده‌ایم.

اگر ما نمی‌خریدیم اگر ما خریدار ساخته‌های کالاهای مصرفی نبودیم اگر این تصویر را از ما نساخته بودند امروز ما می‌توانستیم در اعتصاب کارگران سهم عمده‌ای داشته باشیم و با عدم مصرف و تحریم کالاهای مصرفی به رشد سرمایه‌داری کمک نکنیم.

هیأت حاکمه در تمام جوامع سرمایه‌داری سعی می‌کند از زن‌ها یک توده‌ی یک شکل یک انبوه کمرنگ درست کند. اما معیارهای جامعه مصرف کننده با روحیه زن روستایی و زن کارگر جور در‌نمی‌آید.

زن روستایی و زن کارگر در نظام غاصب فقط به درد فولکلور و افسانه و فیلم‌های وزارت فرهنگ می‌خورد، چرا که زن کارگر و زن روستایی آن‌قدر رفاه ندارد که هر روز یخچال عوض کند و کولر بخرد و این واقعیت است. به خاطر این تبلیغات و به خاطر این‌که زنان گروه‌های یک شکل ساخته‌اند.

در یک نظام فاشیستی و استبدادی که مردم هویت ندارند زنان پیشگامان ارتجاعند و هربار که دولت‌های مقتدر می‌خواسته‌اند قدرت خودشان را مستحکم‌تر کنند از طبقات زنان شهری استفاده کرده‌اند. از همین زنان یک شکل که همه یک شکل دامن‌هایشان بالا می‌رفت و یک شکل پایین می‌آمد.

همین دولت‌ها در این زنان یک‌نوع عاطفه مادری و یک احساسات عجیب و غریب مادری پرورش دادند و به نام آن‌ها حرف زدند که به‌هیچ‌وجه واقعیت ندارد. دوستان بچه همان‌قدر برای پدر عزیز است که برای مادر و نقش مادر در تربیت فرزند مهم‌تر از نقش پدر نیست.

جامعه است که ما را تربیت می‌کند، پرورش می‌دهد حالا نگاه کنید که از این عواطف ساختگی چه استفاده‌ها می‌کنند. روز مادر را اولین بار هیتلر و موسولینی بنا نهادند، برای خاطر این‌که نفاق‌افکنی کنند و نگذارند زنان دوشادوش مردان مبارزه کنند موسولینی به مادرانی که کودکان زیاد به دنیا آورده بودند مدال طلا داد.

همان‌طور که فرح مادر نمونه درست کرد و در حالی که دور دیوار با شعار فرزند کمتر و زندگی بهتر پر شده بود فرح به مادری که هشت تا بچه داشت جایزه می‌داد! من اینجا یکی از نطق‌های موسولینی را خطاب به زنان می‌خوانم و بعد آن را با حرف‌های شاه، فرح و آموزگار در این باره مقایسه می‌کنم.

موسولینی در یکی از نطق‌هایش خطاب به زنان گفته است: «دوستان عزیز می‌خواهم امشب از فاشیسم بگویم. موسولینی و فاشیسم یکی است. من نمی‌توانم فاشیسم را رها کنم، مثل شما مادران خودم به دنیایش آوردم. بزرگش کردم به آن نیرو بخشیدم تربیتش کردم. شما هم مادران، بخشی از سربازان فاشیست هستید. شما هم آن‌ها را به دنیا آورده‌اید تربیت کرده‌اید. این سربازان فرزندان شمایند. فاشیسم فرزند شماست.»

در ایران هم آموزگار در یکی از نطق‌هایش گفته است: «سازمان زنان دست راست دولت است» و شاه هم در سخنانش خطاب به زنان گفته است که «همراه با مشارکت زنان است که به تمدن بزرگ خواهیم رسید» همچنین شاه به دولت آموزگار دستور داد که دفاع غیرنظامی را از زن و خانواده شروع کند.

هدف از تأسیس سازمان زنان هم در ایران این بوده که از نیروی زنان بی‌تشکل در جهت تثبیت نظام جبار استفاده شود. به همین علت هرگاه اجتماعاتی تشکیل می‌شد ما را علیه مردان پیشرو بسیج می‌کردند و به جای این‌که علیه استعمار که مرد و زن هر دو را در بند کشیده قیام کنیم اختلافات میان مرد و زن را مطرح می‌کردیم که هنوز هم مطرح می‌کنیم.

دوستان! هنوز مبارزه پایان نگرفته هنوز عناصر ناآگاه قادرند انقلاب ما را منحرف سازند. خواهران! زنانی که در جمعه خونین زنان در صف مقدم شهید شدند به ما آموختند که آزادی زنان جدا از آزادی مردان نیست و مبارزه ما مبارزه‌ای است طبقاتی علیه طبقه حاکم همراه با رفقای مردمان. روزی که انقلاب واقعی به ثمر برسد ما هم آزاد خواهیم شد. هیچ‌کس به تنهایی به آزادی نمی‌رسد. انسان‌ها با هم آزاد می‌شوند.


توضیحات خانم هما ناطق در مورد روزهای انقلاب

خانم هما ناطق، استاد و پژوهش‌گر برجسته ایرانی در ششم اسفند‌ماه ۱۳۸۱ در مطلبی که در کیهان لندن، هفتم اسفند‌ماه همان سال به چاپ رسید در مورد روشنفکرانی که هنوز از انقلاب و شرکت خود در آن دفاع می‌کنند نوشت:

«روشنفکرانی که پس از ۲۳ سال، هنوز برای آن انقلاب «شکوهمند» آن راهپیمایی‌ها و آن عربده‌کشی‌ها سینه می‌زنند و خوش‌اند به این‌که، تاجداران را برافکندیم و دستاربندان را بر جایشان نشاندیم. چه خوش گفت شادروان غلامحسین صادقی که از برکت آن انقلاب «عقل مردم مدور و ایران برکه‌ای گشت و کرم‌پرور شد.»

وی آن‌گاه از خود برای شرکت در انقلاب ۵۷ انتقاد کرده و چنین می‌نویسد: «پرونده بنده چه بسا نابخشودنی‌تر از دیگران باشد. چرا که در انقلاب، هم مدرس بودم و هم محقق! بدا که شور چنان ورم داشت که اندوخته‌ها و دانسته‌ها را به زباله‌دانی ریختم و در هماهنگی با جهل جماعت به خیابان‌ها سرازیر شدم. ادیبانه‌تر بگویم: گه زدم. و به قول صادق هدایت اکنون آن گه را «قاشق قاشق» می‌خورم و پشیمان از خیانت به ایران، گوشه‌ای خزیده‌ام تا چه پیش آید.»

وی در پایان افزود: «قرن‌ها پیش از این «طالب آملی» گفته بود: پای ما کج، راهبر کج، قصد کج، گفتار کج.»


جواد مجابی، نویسنده و طنزنویس

توطئه‌های ضدانقلاب را خنثی کنیم

جواد مجابی، شاعر و داستان‌نویس و یکی از بزرگ‌ترین طنزنویسان فارسی زبان در مقاله خود در روزنامه اطلاعات، نسبت به بازگشت ضدانقلاب هشدار داد. وی در این مقاله که با عنوان «توطئه‌های ضدانقلاب را خنثی کنیم» به چاپ رسید، انقلاب را چنین توصیف کرد:

«سراسر خاک وطن اسیر ما، روستاها و شهرهای ایران از خون گلگون کفنان سیراب شده، این پیکار در تمام جبهه‌ها درگیر شد، کارگر، دانشجو، روحانی، دهقان، نظامی، استاد، دانش‌آموز، بازاری صف در صف و دوشادوش جنگیدند، هر صف از شهیدان که بر خاک وطن افتادند، هم‌سنگران خشمگین‌تر پرچم انقلاب را در مشت خود فشردند تا نام ایران را در سراسر گیتی، با حماسه و خون و شرف و آزادی قرین شد.»

وی افزود: «بانگ الله اکبر، شعاری هزار ساله نمادی از نفی جباریت خداوندگاران زر و زور، پرچم انقلاب‌های خونین تاریخ ایران علیه خلفای قهار و سلاطین جبار در فضای وطن طنین‌افکن شد و در غریو آن هیأت پوشالی نظامی کهن فرو ریخت و نوید پدید آوردن نظمی نو در ندای تندرآسای خلق زحمتکش شنیده شد. در یورش سراسری خلق، استبداد به کنج دیوار استعمار پناه برده است. این سرآغاز پیروزی است، اما چه باید کرد تا در مسیر پیروزی خونین خود به پایان شکوهمند و بی‌گزندش برسیم؟»

جواد مجابی در مورد نقش رهبری انقلاب ایران گفت: «باید گفت که هشیاری ملت و تجارب انقلابی اقشار و طبقات درگیر مبارزه، این نوید را می‌دهد که پس از این، جامعه انقلابی هیچ نوع کجتابی و لغزش را تحمل نخواهد کرد. خاصه که ملت ایران این بخت را دارد که از رهنمودهای داهیانه رهبر کبیر انقلاب امام خمینی چه در دوران فروپوشی رژیم سابق و چه در دوران سازندگی جامعه نوین ایران بهره یابد. جامعه روحانیت همواره به عنوان یک مرجع عالی و ناظر سیاستمداران و گروه‌های ملی را ارشاد کرده و نوسانات ناآگاه جامعه هیجان‌زده انقلابی را تصحیح خواهد کرد.»

وی نسبت به قدرت‌جویی واماندگان رژیم سابق هشدار داد: «رژیم به یاری پاچه ورمالیده‌های سیاسی که همه نام و نشان آن‌ها را می‌دانند، جمجمه کودکان را در بیمارستان‌ها به تخماق کوفت، در مسجدها لباس بر تن زنان درید، مردمان را در سینما سوزاند و ویران کرد، بچه‌های مدرسه را زیر تانک گرفت، میلیاردها پول مردم فقیر را دزدید و هر وجب از خاک شهرها و دهات را با اشک مادران، خون پدران و فرزندان نمناک و خونین کرد. ملت اجازه نمی‌دهد که این‌همه هستی و مال خون و شرف امت هدر شود و میراث اشک و خون خلق که آزادی و دموکراسی است، عرصه‌ای برای جاه‌طلبی‌ها و قدرت‌جویی‌های واماندگان رژیم سابق شود. برخلاف آنچه شایع است نبرد فردای انقلاب که از هم اکنون طلیعه آن پیداست مبارزه بین مذهبی‌ها و غیرمذهبی‌ها (‌لائیک) بر سر تصاحب قدرت نخواهد بود، بلکه نبرد واقعی بین جناح‌های مبارز و ترقی‌خواه با گروه‌های مرتجع و ضد خلقی خواهد بود.»


هموطن، کدام بی‌طرفی؟

روزنامه اطلاعات در صفحه مقالات خود مقاله‌ای از آقای محمد حیدری به چاپ رساند. در این مقاله آمده است: یک هموطن من در ستون گفت و گوهای تلفنی روزنامه اطلاعات ـ یک‌شنبه 15 بهمن ـ مطالبی را عنوان کرد که شگفتی‌آور است. هموطن من و شما گفته بود:

آقا، بنویسید گروهی که خود را جوانان اسلامی معرفی می‌کنند، با ریختن شبنامه در منازل و تهدید، از مردم می‌خواهند در تظاهرات به نفع آیت‌الله خمینی شرکت کنند. اگر بنا باشد حالا هم زیر یوغ دیکتاتوری باشیم صد رحمت به دیکتاتوری سابق، چرا که اقلاً به کسانی که بی‌طرف بودند کاری نداشت.

از این هموطن و هموطن‌هایی که هنوز سنخ فکر او را دارند، می‌پرسم کدام بی‌طرف از آزار و نهب و غارت آن دیکتاتوری که شما افسوسش را می‌خورید، مصون بود؟ هموطن، وقتی آن دیکتاتوری در مملکتی که چهارمین تولید کننده نفت جهان است، بهای بنزین را بالا برد تو مصون بودی؟

وقتی قیمت ارزاق را بالا می‌برد تو به عنوان یک بی‌طرف در امان بودی؟ آیا این دیکتاتوری جهنمی زمانی که قیمت آب، برق، ودیعه تلفن را چند برابر افزایش داد، تو را مستثنی کرد؟ تو به عنوان یک بی‌طرف لطمه سیاست جابرانه مسکن دیکتاتوری را تحمل نکردی؟

اعوان و انصار این دیکتاتوری یرای تو قیمت زمین و مسکن را تصاعدی بالا نبردند؟ مجبورت نکردند سال‌ها خانه به دوشی کنی و وقتی هم پس‌اندازی فراهم کردی مجبور نشدی برای خرید یک آلونک ربح تومانی بدهی؟

هموطن بی‌طرف! صابون این دیکتاتوری به جامه تو نخورد؟ اگر سر و کارت به عدلیه و نظمیه افتاد قوانین و قلدرهای این دیکتاتور، پوست از کله‌ات نکندند؟ مالیات تصاعدی ندادی؟ آب و برقت را با قلدری قطع نکردند؟

مجبورت نکردند کتاب‌هایی را به عنوان کتاب درسی به مغز فرزندت فرو کنی که مشحون از مطالب ضد مردمی و ضد ملی بود؟ پسر تو از رفتن به ظفار و جنگیدن به خاطر حفظ منافع استعماری غرب معاف شد؟


عکس: کتاب «الله اکبر»، عباس عطار

تو را از عوارضی که در آمدن کشور ما به عنوان یک پایگاه نظامی آمریکا در پی دارد مصون کرده‌اند؟ و مثلاً برایت یک پناهگاه اختصاصی ساخته‌اند؟ آخر هموطن، میهن ما را چنان غرق در پیمان‌ها و تعهدات نظامی کرده‌اند که در جریان یک جنگ جهانی احتمالی، ما یکی از اولین هدف‌ها هستیم.

نه هموطن! دیکتاتوری متکی به استعمار جهانی بی‌طرف و با طرف نمی‌شناسد. کما این‌که روز هفده شهریور، در آن جمعه خونین، گلوله‌های دیکتاتوری بانویی جوان را که جنینی در رحم داشت نیز به خاک و خون کشید، او زمانی به خون در غلتید که سرگرم گستردن لباس‌های شسته بر بند بود.

او هم یک بی‌طرف بود. دیکتاتوری اگر بتواند میلیون‌ها نفر را می‌کشد تا بر مسند دیکتاتوری باقی بماند و اگر می‌بینی میلیون‌ها هموطن تو هنوز شهید نشده‌اند، به خاطر شفقت دیکتاتوری نیست. به خاطر عدم توانایی اوست.

هموطن! از فحوای کلامت می‌شد فهمید بیم آن داری این دیکتاتوری برود و یک دیکتاتوری دیگر بیاید. اما من به شما قول می‌دهم اگر نهضت به همین روال پیش رود ـ که انشاءالله پیش می‌رود ـ هیچ نوع دیکتاتوری در این مملکت جایی نیست.

دیکتاتوری می‌خواهد همه به هم سوء ظن داشته باشند. من از تو بترسم، تو از نظامی بترسی، نظامی گمان کند که اگر دوردست بیفتد خانه را بر سر زن و فرزندش خراب می‌کنی. مذهبی گمان برد چپ‌گرا یا حتی صاحبان عقاید لیبرال مخالفش هستند، و چپ‌گرا و لیبرال مذهبیون را سد راه خود بدانند. برای ایجاد این سوء ظن و هراس، دیکتاتوری هر چه بتواند می‌کند تا در دل من و تو واهمه بر انگیزد.

اما هموطن! من از تو گلایه دارم که یک نامه تهدید‌آمیز را دیدی، اما هزاران حرکت فداکارانه جوانان و نوجوانان را ندیده گرفتی. آن‌ها را در روزهای آشوب و خون ندیدی که چگونه با دست خالی به مصاف دشمن رفتند، فریاد زدند، عمال حکومت را در کوچه و پس کوچه‌ها آن‌قدر دنبال خود دواندند تا از نفس بیفتد.

و ظهر در یک آتش‌بس کوتاه‌مدت نصف نان سنگک یا تافتون را خریدند و با غرور به دندان کشیدند و باز جنگ و گریزشان را از سر گرفتند. و می‌دانی این‌ها چه کسانی هستند؟ عده‌ای از این‌ها همان جوانان و نوجوانانی هستند که دیکتاتوری تا همین یک سال پیش در فساد و تباهی غرق‌شان کرده بود.

یا در سالن سینماهای نشان دهنده فیلم‌های سکسی و خشونت‌بار ولو بودند. یا در چمن‌ها و خرابه‌ها حشیش و تریاک و هرویین دود می‌کردند. یا در کافه و دانسینگ‌ها وقت هدر می‌دادند. یا در حاشیه خیابان یا خم کوچه مزاحم زن و دختر مردم می‌شدند. و یا دست کم ساعت‌ها با توپ گرد وقت می‌گذراندند. اما انقلاب از آنان اکنون انسان‌های پویا، آزاد‌اندیش و سازنده ساخته است.

هموطن! انقلاب را دست کم نگیر. جوانان را دست کم نگیر. و بکوش تو هم نهضت مردم ایران را آن‌چنان که هست بشناسی.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

به محک تاریخ افسانه ها فرو میریزند
استاد هما ناطق فریدون ادمیت

-- محمد ، Feb 8, 2009 در ساعت 05:30 PM

آقای نبوی گرامی!
مگر حجم این روزشمارها چقدره که شما ادعا می کنین همه خبرها رو نوشتین اساسا این ادعا عقلانیه؟
در ضمن بختیار 4 روز ابتدایی جنگ رو در دفترش در فرانسه حضور نداشته بعدها لوموند گزارش می ده که مجسمه دموکراسی!! اون 4 روز در بغداد و در جوار صدام بسر برده و بعد از این که امیدش رو نسبت به فتح تهران در یک هفته رو از دست داده به فرانسه بر می گرده.


احسان عزیز
حجم مطلب روزشمار هر روز بین 1500 تا 2000 کلمه است و در حقیقت ما به همین میزان مطالب را منتشر می کنیم، منظور من از اینکه همه خبرها را پوشش می دهیم طبیعتا نسبی است، ما تلاش می کنیم تا حد امکان همه خبرهای مهم را پوشش بدهیم. در مورد سفر بختیار به عراق من بیش از آنچه نوشتم چیزی نمی دانم، اگر دوستان اطلاعی دارند بگویند.
ابراهیم نبوی

-- احسان ، Feb 8, 2009 در ساعت 05:30 PM

جمله جمله ی سخنان بختیار را بایستی طلا گرفت! باز خوب شد یکی مثل خانم ناطق پیدا شد که به اشتباهات خود اعتراف نماید.
راستی جناب احسان خان آیا شما الان در ایران زندگی می کنید؟! اگر نه پس لطفا تهمت بی پایه نزنید و برای حرفهای زده شده تان دلیل بیاورید چون ظاهرا حتی خاطره ی بختیار نیز شما را خشمگگین می سازد.

-- وحید ، Feb 8, 2009 در ساعت 05:30 PM

جناب بشیرتاش،
در جوابی که به نوری علا نوشته اید و از نطر من محق هستید، سطری بود که باعث شگفتی من شد. نوشته اید:«من در اينجا تاکيد می کنم و از اين تاکيد هم هيچ هراسی ندارم که سران جمهوری اسلامی در آنزمان از بهشتی گرفته تا طالقانی و خامنه ای و رفسنجانی همگی بسيار کمتر از اکثريت بزرگ روشنفکران مارکسيست و سازمان های چپ لاييک و چپ مذهبی خشن بودند.» حرف من این است، که کشتارهای بی حساب و کتاب را که از همان فردای پیروزی انقلاب آغاز شد و رفته رفته وحشیانه تر شد را همین ها که می‌گویید کمتر خشن بودند شروع کردندو بسط دادند. نگویید که آنهای دیگر هم همین کار را می‌کردند و یا بدتر. فکر نمی‌کنم که آنها دست به خشونت نمی‌زدند، اما وقتی تاریخ را ارزیابی می‌کنیم به آنچه روی داده نظر می‌کنيم ته به آنچه ممکن بود روی دهد.

-- سیروس به‌ آیین- آژنده- ، Feb 8, 2009 در ساعت 05:30 PM

هما ناطق، باقر پرهام، و اسماعیل خویی از جمله روشنفکرانی بودند که از کرده خود پشیمان شدند و از سیاست فاصله گرفتند. این افراد هم در نهایت مثل بختیار به آرمانهای خود وفادار ماندند که البته الان در بایکوت خبری جریانات چپ قرار دارند.

-- بدون نام ، Feb 9, 2009 در ساعت 05:30 PM

بسیاری از نظردهندگان در اینجا به روشنفکران آن روزگار بد و بیراه می گویند و کسی نمی پرسد همه ی اینها درست، ولی شاه چگونه حکومتی برقرار کرده بود که تا این حد همه از او نفرت داشتند؟ روشنفکران آن روزگار نادان و جاهل، به فرض درست، ولی چرا کسی نمی پرسد این پادشاه مثلا «دانا» به چه دلیل امثال بختیار را که چیزی به جز اجرای همان قانون اساسی مشروطه نمی خواستند به زندان می فرستاد و تبعید می کرد؟ چرا در کشوری که چه خوشمان بیاید و چه بدمان بیاید اکثریت مردمش مذهبی اند تقویم و گاهشماری را عوض می کرد، و به چه حقی به مردم کشور می گفت یا عضو حزب رستاخیز شوید و یا از این کشور بروید بیرون؟
حمله ی چماقداران جمهوری اسلامی به کوی دانشگاه همه ی ما را متاثر می کند ولی فراموش نکنید که نخستین حکومتی که «گارد شاهنشاهی» اش به کوی دانشگاه مرتبا حمله می کرد حکومت شاه بود. فراموش نکنید که زندان اوین در زمان حکومت اسلامی ساخته نشد، و تنها در دوران این حکومت نبود که پر از زندانی سیاسی شد. فراموش نکنید که تنها زهرا کاظمی و دیگرانی نیستند که در اوین کشته شدند، بیژن جزنی و دیگرانی هم بودند که چند سال قبل تر کمی آن طرف تر گلوله در مغزشان شلیک شد و روزنامه های فرمایشی آن زمان گفتند که «در حین فرار کشته شدند.»

«دیو چو بیرون رود فرشته در آید.» این شیوه ی تفکر رایج در کشور ما است. همه یا دیو اند یا فرشته. حد وسطی وجود ندارد. زمانی شاه و بختیار دیو بودند و خمینی و ابراهیم یزدی و حاج سیدجوادی فرشته. حالا بر عکس شده. انگار قادر به درک این موضوع ساده نیستیم که همه چیز نسبی است و موضوعات را باید در پس زمینه ی زمانی شان گذاشت و فهمید. شاید شاه رژیم سفاکی داشت و شایسته سرنگونی بود ولی از بسیاری نظرات خیلی از کارهایش به نفع ملت ایران بود. طبقه ی متوسط شهری بزرگی در روزگار او به وجود آمد که منشا بسیاری تغییرات شد، و حق رای زنان که در دوران او عملی شد چنان در ذهن ها جا پیدا کرد که چهارده سال بعدتر حتی خمینی که از مخالفان سفت و سخت آن بود ترجیح داد در مود الغای آن حرفی نزند. حاج سیدجوادی و امثال او هم در حمایت از خمینی و اسلام سیاسی اشتباه می کردند ولی در مورد دیکتاتوری شاه و خواست براندازی آن نظام مطلقه ی سیاسی که راه هر ابراز نظری را بسته بود حق داشتند. بختیار خیرخواه بود و عمیقا به دمکراسی، جدایی دین از سیاست و احترام به حقوق شهروندی افراد پایبند بود ولی کوچکترین شم سیاسی نداشت وگرنه در آن روزهای آخر می فهمید که تمامی آن بنا در حال ریزش است و باید چاره ای دیگر به جز نخست وزیری یک سیستم رو به مرگ اندیشید. بازرگان هم همین طور، با چند قدم فاصله از بختیار از درک سیلاب بنیان کنی که همه چیز را زیر و رو می کرد عاجز بود. انقلاب ایران هم با تمامی نتایج بد و تاسف بارش بدون هیچ نتیجه ی مثبتی نبود. در این سی ساله مردم بسیار بیشتر از حکومت پنجاه ساله ی پهلوی با «رای دادن» آشنا شده اند. درست است که در انتخابات تقلب می شود و کاندیداها باید از صافی شورای نگهبان گذر کنند ولی به هر حال همین حکومت اسلامی هنوز به رای مردم محتاج است و با وجود همه ی تقلب ها نمی تواند مثل دوران پهلوی اول و دوم بی هیچ پرده پوشی رای به صندوق بریزد. خلاصه ی کلام این که به نظر من بهتر است منتقدین «روشنفکران» قدری منصفانه بیاندیشند، این قدر مطلق بین نباشند، و همه چیز و همه کس را یا کاملا محکوم و یا کاملا عزیز نشمارند.

-- پیام ، Feb 9, 2009 در ساعت 05:30 PM

تنها گذشت زمان می تواند یک جامعه عمیقا عقب مانده را تغییر دهد. انقلاب اسلامی رخ داد ...چهره یک حکومت دینی را هم مشاهده کردیم ( البته همچنان کور هستیم)...تا حضیض ذلت سقوط کردیم...ولی همچنان با خرافات زندگی ؟؟؟ می کنیم ...برای کسانی که بیش از 1300 سال از مرگشان می گذرد عزاداری می کنیم...به فرهنگ با کره گی که در میان قبایل بدوی حاکم است دو دستی چسپیده ایم...به هیچ دینی هم اعتقاد نداریم ...( بجز ریا کاری و انفعال)..مردمی هستیم که سخت تغییر می کنیم. ( ای کاش سایر حضرات انقلابی همچون, خانم هما ناطق معترف اشتباهات خود می بودند.)
با سپاس فراوان از شما.

-- Freethinker ، Feb 9, 2009 در ساعت 05:30 PM

پیام عزیز-من نشنیده ام که کسی در سایت زمانه با دیکتاتوری شاه مخالف نباشد ..متاسفانه آقای جزنی ودوستانش در رابطه با ورود اسلحه از چین کمونیست وجنگ مسلحانه دستگیر وزندانی ودر دوران محکومیت کشته شدند..بنده هم با آن مخالفم ..اما سوال نسل های پس از انقلاب اینست که چرا به جای آن بد که بنا به تحقیق آقای باقی در طول انقلاب وسال های قبل از آن (شامل توده ای ها -فدائیان خلق -مجاهدین-ماجرای سیاهکل-گروه های جدائی طلب -مصدقی ها و یکی دو گروه دیگر)حدود 3600نفر کشته شدند، حکومتی درست کردند که اگر 300000 کشته جنگ را بحساب آن ها نگداریم فقط در دوسه سال اول حکومت خودبه مراتب بیشتر کشته است (بگذارید وارد ماجرای سال 67 وترورهای زنجیره ای نشویم)..ما سوال می کنیم چرابه جای حکومتی که به قباحت دزدی واقف بود وپنهانی دزدی می کرد ..حکومتی از غارتگران مفتخر بنا نهادند که پالیز دار به خاطر وابستگی جناحی وترس قسمت کوچکی از آنرا فاش کر د؟ما می پرسیم چرا جریانی را مستقر کردند که به قول حسنین هیکل همچون شهابی از اعماق دنیای هزاران سال پیش بر ما نازل شد و می خواهد همه چیز ما از کفش و لباس و هنر وشعور وافکار ما را به همان دوران بر گرداند..

-- کاظم ، Feb 9, 2009 در ساعت 05:30 PM

دوست عزیزی نوشته اند بختیار «شم سیاسی نداشت» شما تک تک سخنانی را که بختیار در مورد خمینی و رژیم آینده گفته مرور کنید. آیا با تاریخ ٣٠ سال اخیر ما مطابقت ندارد. به این آگاهی و شم سیاسی نمی گویند.

بختیار خبری از زد و بست تعدادی از سران ارتش با بهشتی، موسوی اردبیلی، بازرگان و غیره نداشت. یدالله سحابی از روی خیرخواهی در یکی از ملاقاتهایش با بختیار به وی به کنایه گفته بود که به سران ارتش دل نبند. ارتش را قره باغی در ظاهر و فردوست از پشت پرده تسلیم کردند و هر دو هم جان سالم بدر بردند. یکی در پاریس مرد و دیگری پس از سالها خدمت به رژیم اسلامی به جرم جاسوسی برای شوروی دستگیر و در سال ١٣٦٦ در زندان از دنیا رفت.

-- بدون نام ، Feb 9, 2009 در ساعت 05:30 PM

اگر شاه میگذاشت مردم کتابهای خمینی رو می خوندند این مسخره بازیها شاید هیچکدام پیش نمیامد. خداوند بختیار را رحمت کند با ان بینش سیاسی اش.

-- امیر ، Feb 9, 2009 در ساعت 05:30 PM

"ملت اجازه نمی‌دهد که این‌همه هستی و مال خون و شرف امت هدر شود"
جمله بالا تناقض در گفته های اقای مجابی را نشان میدهد ملت و امت را قاطی کرده است
در ضمن دوست من احسان شما در پی چه هستید؟ تاریخ و به خصوص این تاریخ نگار انچنان بختیار را چهره ی روشنی میبخشد که همه به روشن بینی و درک درست اقای بختیار پی می بریم و من به عنوان یک انسان ایرانی از پی سی سال نمیتوانم جایگاه بلندی را که بختیار در امروز چه در بین ما نسل امروز و روشنفکران دیروز یافته است را انکار کنم. من چیزی در مورد رابطه ی اقای صدام وبختیار نمی دانم و اظهار نظر نمی کنم ولی جنگ ایران دو مقطع دارد؛ دو ساله و شش ساله. در دو سال اول ایران مرزها را پس گرفته است و حتی میتواند غرامت دو سال را نیز بگیرد.اما با لجاجتی صرف و راه قدس از کربلا میگذرد 6 سال ایران را درگیر جنگ فرسایشی کردند که جز جنایت ومصیبت چیزی برای ملت ما نداشت.

-- احمد ، Feb 9, 2009 در ساعت 05:30 PM

اقای پیام اتفاقا این شما بودید که مطلق بین بودید و هستید ورنه حکومت پهلوی در 1400 ساله ی تاریخ بعد از اسلام مترقی ترین دوران ایران ماست و روشنفکران تاریک بین ما امروز خیل عظیمی از انها از کرده ی خودشان پشیمانند این را معترفند و تنها عیبش استبداد سیاسی بود و در مورد جبهه ی ملی چندین بار به انها پیشنهاد تشکیل دولت داد ولی گوش انها بدهکار نبود رجوع کنید به وبلاگ روزنامک گفتگوی لقمان و میرفطروس.

-- احمد ، Feb 9, 2009 در ساعت 05:30 PM

مسلما دستگاه حکومت پیشین از کمبودها و انسدادهای عدیده ای در رنج بود، و بی هیچ شکی یکی از جدی ترین انسدادهای اش، انسداد سیاسی بود. با آگاهی بر این امر اما، این نیز روشن است که ما در یکی از بهترین دوران های تاریخ خود به سر می بردیم. چه از روزن سیاسی، و چه از روزن اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی. متاسفانه برخی از دوستان در نظر نمی گیرند که ایرانی را که پهلوی ها تحویل گرفتند، کشوری زمین خورده بود با مردمانی در معنای اصیل واژه، تراخمی که در دریایی از بیماری های واگیردار گوناگون دست و پا می زدند، بی سوادی و جهل که جای خود دارد. کشوری که عملا فروپاشیده بود و هر سوی اش را مرد بلندپرواز و ماجراجویی از آن خود و قبیله اش می دانست. چنین کشوری را به بهترین های خاورمیانه برکشیدن و مردمان اش را در چند دهه به یکی از پرتوقع ترین مردمان جهان تبدیل کردن، کاری ست که فقط می تواند مایه ی مباهات باشد. خیر، ما، (منظور از ما پدران ما هستند)، برای یک خودکشی گروهی دلایل موجهی نداشتیم.
از سوی دیگر، بهانه ای که نیز برخی از دوستان در مورد قانون اساسی و زیر پا گذاشتن اش در میان می گذارند، اگر چه حساسیت های قانون خواهانه ی ما را به حق جریحه دار می کند، اما شوربختانه با داده های تاریخی اینهمانی ندارد. این به هیچ وجه صحت ندارد که بنا بر قانون اساسی مشروطه شاه فقط می بایست سلطنت می کرده است و نه حکومت. خیر، اتفاقا بر اساس همان قانون اساسی مشروطه است که شاه می بایست حکومت می کرده و نه سلطنت! کل قوه ی مجریه و نیمی از قوه ی مقننه، اعلام جنگ و صلح، و حق ملغی کردن مجلسین و دست اندازی های اساسی در قوه ی قضائیه از جمله "اختیارات و اقتدارات" پادشاه بوده است که البته خود قانون از او تحت عنوان "شاهنشاه اسلام" یاد می کند و او را موظف به اشاعه ی طریقه ی حقه ی شیعه اثنی عشریه نیز، بخوانید جهاد، می داند. از جای خالی زنان در این قانون، و محصور بودن اش در دایره ی شرع مبین می گذریم و این خرافه ی سیاسی را که دهه ها به ما باورانده بودند که گویا این قانون قانونی عرفی و اینجهانی بوده است بدون تفسیر به کناری می نهیم.
باری، پس از این که بنده مقاله ای در این زمینه نوشتم (سال هاست که نوشته ام و تازگی ها مورد توجه ی دوستان قرار گرفته است) جناب آقای نوری علا متوجه ی این تناقضات گشته اند اینک بر این باورند که شاه می بایست از بخش اول قانون اساسی پیروی می کرد و نه متمم اش!! که البته این مسلما سخنی ست که مطمئنم ایشان در مورد اش بازنگری خواهند کرد، چرا که به هیچ وجه با مفهوم همبسته ی قانون، که یکپارچگی و عدم تناقض ساختاری و مفهومی از پیش شرط های اش است رفت و بستی ندارد.
از سوی دیگر، همین روزنگاری های دوستان مان آقایان نبوی و بشیرتاش نشان می دهد که سوای جناب خمینی که پرونده ای روشن در مبارزه با تجدد داشتند، کل روشنفکری ایرانی در اندیشه ها و عقایدی غوطه ور بودند که اگر نخواهیم از گفتن بی پروایانه ی حقیقت سرباز زنیم، سویه های بسیار محسوس فاشیستی داشتند. تجهیز مردم به پنچه بوکس از یک سو، از سوی دیگر اشاعه ی آگاهانه ی اخبار دروغ و جعلی و دامن زدن به بیم و هراس جمعی، و همزمان، درخواست صریح برای برکشیدن تیغ ها از نیام ها و بُریدن تا جای توانستن، خیر، همه ی این ها چیزی جز فرهنگ حذف که از ویژگی های همه ی انواع فاشیسم است، نمی باشد.
ولی با همه ی این ها، امروز سخن این است که فردا چه؟ نسل امروز چه می خواهد و چه هزینه ای حاضر است تا برای خواسته های اش بپردازد. مسلما روشنگری در مورد گذشته امری ست بایسته که همیشه باید صورت گیرد، اما در گذشته واماندن هرگز نمی تواند امری قابل قبول باشد. ما امروز به عنوان یک ملت دو گزینه بیشتر در پیش رو نداریم: دمکراسی و یا فروپاشی. استمرار وضع موجود بی شک به فروپاشی همه سویه ی ما می انجامد و تنها راه مورد قبول ما، یک دمکراسی سکولار، مبتنی بر اعلامیه ی حقوق بشر، و مبارزه ای غیر خشونت آمیز می تواند باشد. شمار نه چندان اندکی هستند که امروز شرایط خاتمی را بر احمدی نژاد ترجیح می دهند، و شمار بسیار بیشتری، که شرایط حکومت پیشین را به کل دوران پس از آن. ولی من بر این باورم که با قابل فهم بودن همه ی این احساسات، ما هم توانایی اش را داریم، و هم وظیفه اش را، که آینده ای بهتر از همه ی گذشته های مان را به دست آوریم.
بنده در همین زمینه مصاحبه ای داشتم که مایلم توجه ی دوستان و سروران را به آن جلب کنم:
http://www.vidoosh.tv/play.php?vid=2991

-- کیخسرو آرش گرگین ، Feb 9, 2009 در ساعت 05:30 PM

متاسفانه اکثر مردم فرد (شاه) را مقصر همه اتفاقات قبل از انقلاب می دانند و هیچکس نمی پرسد که آیا واقعا تمام اختیارات کشور دست شاه بوده؟ آیا تمام تصمیمات توسط شاه گرفته می شده؟ آیا اصلا" مملکت توسط شاه بعنوان نفر اول کشور اداره می شده و او از همه اتفاقات خبر داشته؟
با توجه به اینکه رضا شاه را ابرقدرتها سر کار آوردند و از کار برکنار کردند و همچنین محمدرضا شاه نیز دست نشانده ابرقدرتها بود، پر واضح است که مملکت را نیز ابرقدرتها با یک نیروی پشت پرده در جهت منافع خود اداره می نموده اند و شاه جز یک بازیچه چیز دیگری نبوده است. انقلاب اسلامی و روی کار آمدن خمینی و اطرافیان آن هم از این موضوع مستثنی نمی باشد. فراموش نکنید، سیاست بازی است که فقط بازیگران آن، بازی را می بینند و از آن خبر دارند و چیزی که مردم عوام می بینند کاملا از واقعیات فاصله دارد. در نتیجه گول خوردن مردم عادی و حتی در برخی مواقع روشنفکران خیلی هم عجیب نیست.

-- arman ، Feb 9, 2009 در ساعت 05:30 PM

نتیجه نهایی نظر «پیام» تبرئه همه چیز و همه کس در تاریخ است. توجه داشته باشید هنوز که هنوز است همه جای علوم انسانی را نمی شود به همه جای فیزیک و فلسفه علم و زیست شناسی ربط داد و از نسبیت تام و تمام در علوم انسانی سخن گفت. در سیاست آداب دموکراسی و استبداد مشخص است و یکی به میخ زدن و یکی به نعل، نشان از این دارد که «پیام» از سیر تطور مدل های مختلف حکومت و تأثیرات نتایج آنها بی خبر است. اصولاً خاکستری حرف زدن و پیش کشیدن نسبیت در مباحث علوم اجتماعی، فلسفه و سیاست، مدی است که دیر به ایران رسیده و بوی نا گرفته است. اگر دموکراسی خوب است و باید باشد پس استبدادِ جمهوری اسلامی و شاهنشاهی پهلوی نباید باشد. حالا اگر استبداد سد و اتوبان و جاده ساخت و دهاتی را شهری کرد لازم نیست ما به این دلایل تحملش کنیم. به هر حال ما نسبت به مفاهیمی که در مشروطه به آن رسیدیم عقب گرد داشته ایم و نکته دیگری هم هست و آن اینکه، شما «پیامِ» گرامی، اگر ارزش زندگی آدم ها را باور داشته باشید تعداد کشته ها و زندانی ها را در ترازو نمی سنجید. جان یک انسان برابر است با جان همه انسان ها. ذهن استبدادی خود را تغییر دهید تا استعداد همدردی با استبداد در شما تحلیل برود.

-- مجتبی ، Feb 9, 2009 در ساعت 05:30 PM

چند پاسخ:
آقای کاظم، می گویید: «من نشنیده ام که کسی در سایت زمانه با دیکتاتوری شاه مخالف نباشد.» به نظرمن نظرات دیگر خوانندگان را با دقت مطالعه نمی کنید. می گویید:‌ «جزنی ودوستانش در رابطه با ورود اسلحه از چین کمونیست وجنگ مسلحانه دستگیر وزندانی ودر دوران محکومیت کشته شدند.» به نظرم از ماجرا چندان اطلاعی ندارید. جزنی برای تشکیل گروه مسلح ضددولتی بازداشت شد و با چین ارتباطی نداشت. در دادگاه به ۱۵ سال زندان محکوم شد و هنگامی که به همراه هشت زندانی دیگر او را در تپه های اوین کشتند داشت دوران قانونی محکومیتش را می گذراند. در مورد بقیه ی چیزهایی که یک به یک بر شمردید با شما هم عقیده ام، فقط نمی فهمم ربط آنها به آنچه من گفته ام چیست.

شخصی «بدون نام» نوشته است که گفته های درست بختیار در زمان انقلاب نشانه ای از شم سیاسی درست اوست. آقای عزیز، شم سیاسی داشتن با سخن درست گفتن زمین تا آسمان فرق می کند. چه مخالف چرچیل باشید و چه موافقش در سیاستمدار بودن او جای سوال نیست. در مقابل تاریخ پر است از انسان هایی آگاه با اهداف و ایده های عالی که ذره ای شم سیاسی نداشته اند. شم سیاسی داشتن ربطی به آگاهی ندارد.

آقای احمد نوشته اند حکومت «مترقی» شاه «چندین بار» به جبهه ی ملی پیشنهاد تشکیل دولت داد «ولی گوش انها بدهکار نبود.» به نظر می رسد یا من خیلی از تاریخ معاصر ایران بی اطلاعم یا شما. لطفا روشن کنید به غیر از یک بار (دوران دکتر امینی) این پیشنهادات در چه تاریخی داده شد و چگونه و توسط چه کسی رد شد؟ به علاوه بر اساس قانون اساسی مشروطه شاه حق پیشنهاد تشکیل دولت به کسی نداشت.

آقای مجتبی، اولا که من نخواستم کسی را تبرئه کنم. آن چه می گویم این است که نباید این قدر یک طرفه به قاضی رفت. دوما، نفهمیدم منظورتان از «تعداد کشته ها و زندانی ها را در ترازو سنجیدن» چیست. ربطش را هم با آن چه گفته ام پیدا نکردم.
در ادامه گفته اید: «در سیاست آداب دموکراسی و استبداد مشخص است.» خیر. چنین چیزی نیست. استبداد استالینی سراپا با استبداد تزاری هم در طبیعت و هم در روش متفاوت است. آداب دموکراسی نیز در انگلستان و سویس و ایالات متحده با هم فرق دارد و دموکراسی هیچ یک از این کشور ها چندان شباهتی به دموکراسی آتنی ندارد. قدری در این باب مطالعه کنید بد نیست. کتاب مدل های دموکراسی دیوید هلد که به فارسی هم ترجمه شده شروع خوبی است.

-- پیام ، Feb 10, 2009 در ساعت 05:30 PM

آقا، این مقاله آقای حیدری حسابی ارشادمان کرد. سرشار از نکته بود من هم به شما عرض میکنم نبوی جان:
هموطن! انقلاب را دست کم نگیر.

-- حمیدرضا ، Feb 10, 2009 در ساعت 05:30 PM

Freethinker عزیز
صحبت های شما محترم است اما لطفا بحث سیاسی را با بحث های اعتقادی قاطی نکنید! در مورد عزاداری بعد از 1400 سال برای حسین به نظر من هم خرافات و بی معناست و اصل حادثه عاشورا این است که از آن درس بگیریم که چگونه یک آزادمرد در برابر ظلم تسلیم نشد و جان خود را تقدیم کرد و هیچ دلیلی برای گریه زاری کردن وجود نداره و حسین بزرگتر از اونه که به گریه زاری ما احتیاج داشته باشه
بقیه حرفاتون هم صحیح به جز اونچه که در مورد باکرگی گفتید. اگر به قرآن که کلام خداست و سکس یا همون زنا بسیار زشت و دارای عذاب سخت الهی بیان شده اعتقاد ندارید و پیامبران و امامان هم هر چی گفتند هوتوتو لا اقل شما رو به حرف های بریتنی اسپیرز متوجه می کنم !که از بچگی محکوم به بزرگ شدن در فضای فساد بوده (یعنی قبل از 18 سالگی که غربی ها خودشون هم به این اعتقاد دارند که حدود سن لااقل باید رعایت بشه) و یک خواننده است که sexual relationship های زیادی هم داشته و می گه: remain a virgin until marriage یعنی تا قبل از ازدواج باکره بمانید! (منبع: http://en.wikipedia.org/wiki/Britney_Spears)
هنوز هم فکر می کنید: "فرهنگ با کره گی که در میان قبایل بدوی حاکم است"؟ این حرف از یک همچون کسی (بریتنی جوان) عجیب نیست؟ پس نشون می ده غربی ها خودشون هم از این همه فساد و آزادی بی حد و حسری که در سکس در کشورهاشون وجود داره خیلی راضی نیستن و آرزو دارند ای کاش می شد در فضای سالم تری زندگی می کردند
اتفاقا غربی ها خیلی هاشون گرایش دارند که ازدواج کنند به جای اینکه رابطه های آزاد داشته باشند. این ما هستیم که مثل تشنه هایی که تا به حال آب ندیدند با دیدنش یهو حجوم می یاریم و تمام محدوده ها و ممنوعه ها رو کنار می زنیم

مریم عزیز
این بحث ها البته لازم است و در صفحاتی مانند صفحه اندیشه آقای گنجی می توان بدان پرداخت، ولی لطفا مباحث سکسی عبادی را از روزشمار درز بگیرید، و اگر بریتنی اسپیرز یا مواردی از این دست در انقلاب اسلامی کاری نکرند، جای دیگری بحث را ادامه دهید. برای اینکه مجبور به حذف نظر دوستان نشوم، جدا خواهش می کنم مباحث فلسفه اخلاق و دین و روانشناسی را که به موضوع مربوط نیست درز بگیرید. اگر هم دوستان با دخالت من به این شکل مخالفند بگویند
ابراهیم نبوی

-- مریم ، Feb 10, 2009 در ساعت 05:30 PM

دوست عزیز پیام به وبلاگ روزنامک برو و گفتگوی میرفطروس و لقمان را بخوان

-- احمد ، Feb 10, 2009 در ساعت 05:30 PM

عرض سلام آقای نبوی
من هم اول فکر کردم که ننویسم اما به هر حال دوست عزیزی پیش دستی و قبل از من به این مساله پرداخته که من پاسخ دادم. اما به یک دلیل دیگر هم نوشتم :اینکه آزادی کامل در جامعه هم یکی از بحث هایی است که دور از سیاست نیست و مثلا همین نظر امام خمینی که اگر افرادی یا عقایدی باعث فساد در جامعه بشوند جلوی انها را خواهیم گرفت که بعضی ها معتقدند با آزادی در تضاده و بعضی هم مثل من معتقدند برای داشتن جامعه سالم بعضی محدودیت ها لازمه

باز هم پوزش اگر از بحث خارج شدم

-- مریم ، Feb 11, 2009 در ساعت 05:30 PM

آقای احمد، گفتگوی لقمان و میرفطروس را خواندم. چیز به درد بخوری در آن نیافتم. و نمی دانم مقصود شما از حواله ی من به این شخص چیست. از آن جایی که اینجا صحبت از به یاد آوری اشتباهات گذشته ی روشنفکران است باید به شما یادآوری کنم که میرفطروس یکی از بی مایه ترین نویسندگان چپ سال های ۱۳۵۰ در ایران بود که مطالبی در مورد حلاج و فرقه های حروفیه و نقطویان به هم بافته بود که ثابت کند اینها همه چریک های فدایی خلق زمان خود بودند که داشتند آن زمان «مبارزه ی طبقاتی» می کردند! کتاب های او در سال های پایانی رژیم سلطنتی دست به دست می گشت.
چند روز بعد از ۲۲ بهمن هم یادم است در روزنامه ی کیهان یا اطلاعات مقاله ای نوشت و از دولت موقت درخواست کرد که در انحلال ارتش درنگ نکند و در اثبات حقانیتش هم از معلومات نداشته ی تاریخی اش از انقلاب مشروطه و سال ۱۳۳۲ مثال آورد (آقای نبوی، اگر به این مقاله برخوردید لطفا اشاره ای هم به آن بکنید.) خدا باز پدر و مادر خمینی را بیامرزد که انحلال ارتش را قبول نکرد، وگرنه معلوم نبود یک سال و نیم بعد از آن با حمله ی صدام چه می کردیم.

با این همه گذشته ی میرفطروس دلیل نادانی یا دانایی امروزش نیست. لطفا اگر مطلب تفکربرانگیزی در گفته های میرفطروس میبینید مستقیما بیان کنید که دیگران را هم به فکر بیاندازید. من که شخصا چیزی ندیدم.

-- پیام ، Feb 11, 2009 در ساعت 05:30 PM