تاریخ انتشار: ۲۷ دی ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
۳۰ سال پیش در چنین روزی

در میان اشک و خنده، شاه رفت

سعید بشیرتاش، ابراهیم نبوی

سه‌‌شنبه بیست و ششم دی‌ماه ۱۳۵۷ برابر شانزدهم ژانویه ۱۹۷۹ میلادی

شاه برای همیشه از ایران رفت

ساعت ۱۲ و ۸ دقیقه امروز شاه و شهبانو در میان بدرقه آقایان شاپور بختیار نخست وزیر، جواد سعید رییس مجلس، علیقلی اردلان وزیر دربار، معینیان رییس دفتر مخصوص، بدره‌ای فرمانده نیروی زمینی، نشاط فرمانده گارد جاویدان، قره باغی رییس ستاد بزرگ ارتشتاران و گروهی از شخصیت‌های مملکتی و نظامی فرودگاه تهران را به مقصد اسوان مصر ترک کردند.


خبرگزاری پارس گزارش داد: «شاهنشاه و شهبانو پس از عزیمت از کاخ نیاوران مدتی در انتظار رای اعتماد مجلس شورای ملی ماندند تا آقای بختیار نخست وزیر به فرودگاه مهر آباد رفتند. شاهنشاه پس از اطلاع از رای اعتماد مجلس شورای ملی به دولت و مدتی مذاکره با نخست وزیر در میان فضای پر حزن و اندوه حاضران که اکثرا اشک‌های خود را از دیگران پنهان می‌داشتند، تهران را به قصد مصر ترک کردند.

اعلیحضرت هنگام عزیمت لباس تیره شخصی به تن داشتند و علیاحضرت کت و دامن و کلاه کرم و کیف و کفش قهوه‌ای پوشیده بودند. در موقعی که اعلیحضرتین با بدرقه کنندگان خداحافظی می‌کردند عده‌ای از افسران مشایعت کننده خود را به پای اعلیحضرت آویخته و در حالی که گریه می‌کردند، به اندوه فضای فرودگاه افزوده بودند. حتا این صحنه‌ها چند بار باعث شد که اعلیحضرتین نیز متاثر شوند».


روزنامه اطلاعات نوشت: «اعلیحضرتین در حالی که از طرف نخست وزیر و حاضران بدرقه می‌شدند با هواپیمای جت ۷۲۷ شاهین در حالی که پادشاه هدایت هواپیما را به عهده داشتند فرودگاه مهر آباد را ترک کردند.»

آخرین سخنان شاه و شهبانو در فرودگاه مهر آباد

شاه در گفت‌وگوی کوتاهی به خبرنگاران گفت که تهران را به سوی اسوان در مصر ترک خواهند کرد و در آنجا استراحت خواهند کرد. شاه گفت: «همان‌طور که به هنگام تشکیل این دولت گفته بودم مدتی است که احساس خستگی می‌کنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمنا گفته بودم پس از اینکه خیالم راحت شود و دولت مستقر شود به مسافرت خواهم رفت و این سفر اکنون آغاز می‌شود.»


شاه و شهبانو در گفت‌وگو با خبرنگاران پیش از ترک ایران

وی افزود: «امروز با رای مجلس شورای ملی که پس از رای سنا داده شد امیدوارم که دولت بتواند هم به جبران گذشته و هم در پایه‌گذاری آینده موفق شود و برای این کار ما مدتی همکاری و حس وطن‌پرستی به معنای اشد کلمه احتیاج داریم. اقتصاد ما باید راه بیافتد، مردم باید زندگی عادیشان شروع شود و پایه‌ریزی بهتری برای آینده بکنیم. سخن دیگری غیر از حفظ وضع مملکت و انجام وظیفه بر اساس میهن‌پرستی ندارم.»

وی در مورد مدت سفر گفتند: «این بستگی به حالت مزاجی من دارد و در حال حاضر نمی‌توانم دقیقا آن را مشخص کنم.» شهبانو فرح نیز در طی مصاحبه‌ای گفتند: «اطمینان دارم استقلال مملکت و وحدت ملی همیشه پایدار خواهد ماند و من به ملت ایران ایمان و اعتماد دارم. همینطور به فرهنگ ایران زمین اعتقاد دارم و امیدوارم و می‌دانم که خداوند همیشه پشت و پناه ملت ایران خواهد بود.» این تمام آن چیزی بود که شاه و شهبانو به خبرنگاران گفتند.

واپسین دستور شاه: فرماندهان ارتش دیوانگی نکنند

به گفته ارتشبد قره باغی شاه با توجه به تصمیمات برخی ارتشیان به وی دستور داد که جلوی کودتای احتمالی را بگیرد. شاه در واپسین لحظات حضورش در ایران به ارتشبد قره باغی گفت: «فرماندهان ارتش دیوانگی نکنند».

ارتشبد قره باغی خاطرات خود را از روز رفتن شاه از ایران چنین گفت: «در فرودگاه که بودیم دو هلیکوپتر به زمین نشست. اعلیحضرت در هلیکوپتر جلویی بودند و سپهبد بدره‌ای از هلیکوپتر دوم پیاده شد. خبردار دادم و اعلیحضرت تشریف بردند به پاویون سلطنتی. به وسیله پیشخدمت مخصوص اجازه شرفیابی خواستم. فورا اجازه داده شد.

داخل شدم، دیدم با علیا حضرت شهبانو دارند صحبت می‌کنند. مدتی صحبتشان ادامه پیدا کرد و من منتظر ایستادم. بعد علیاحضرت شهبانو پالتو اعلیحضرت را که دگمه آن کنده شده بود برداشتند و رفتند به قسمت عقب پاویون که دگمه را بدوزند. فرمودند مراقب باشید خونریزی نشود، همانطور که گفته‌ایم مشکلمان سیاسی است و باید از دولت قانونی پشتیبانی کنید تا راه حل سیاسی پیدا شود.

به خصوص جمله‌ای را که قبلا هم گفته بودند تکرار کردند که مواظب باشید یک وقت فرماندهان دیوانگی نکنند. عرض کردم اطاعت می‌شود و راجع به ارتباط پرسیدم. فرمودند ضرورت ندارد. عرض کردم پس اگر مطلبی فوری یا گزارشی بود که لازم باشد به عرض برسد چه کار بکنیم؟ یک مرتبه ناراحت شدند و با تعرض گفتند: «چه گزارشی؟ چه مطلبی؟» و بلافاصله به سالن مشایعت‌کنندگان تشریف بردند.

قره باغی می‌گوید که پیش از این هم در زمانی که وزیر کشور بوده است، «اعلیحضرت پیوسته تاکیدشان چه حضوری و چه تلفنی بر این بود که مواظب باشیم خونریزی نشود. شهبانو هم در همین زمینه تاکید می‌کردند و مخصوصا می‌پرسیدند مگر نمی‌شود با پاشیدن آب و این قبیل وسایل افراد را متفرق کرد؟ هر چه جلوتر می‌رفتیم این تاکیدها و سفارش‌ها بیشتر می‌شد.


به شهبانو عرض می‌کردم اطاعت می‌شود ولی به اعلیحضرت عرض می‌کردم قربان، می‌دانید که با اعلام حکومت نظامی این امور به فرمانداری نظامی مربوط می‌شود و وزارت کشور دخالتی ندارد، به ارتشبد اویسی دستور بفرمایید.

می‌فرمودند به ایشان دستور داده‌ایم، می‌خواستیم شما هم بدانید. من هم اوامر اعلیحضرت را به رییس شهربانی و فرمانده ژاندارمری ابلاغ می‌کردم. شهبانو حتا یک بار گفته بودند که اگر واقعن مردم ما را نمی‌خواهند بهتر است که برویم.


آخرین لحظات میان شاپور بختیار و محمد رضا پهلوی

روز بیست و ششم دی ماه ۱۳۵۷، شاپور بختیار پس از گرفتن رای اعتماد از مجلس با هلیکوپتر برای بدرقه شاه و شهبانو به فرودگاه مهرآباد رفت. وی در مورد این روز نوشت: «هلیکوپتر روی باند فرودگاه نزدیک محلی که پادشاه ایستاده بود فرود آمد. شاه پالتویی سرمه‌ای بر تن داشت و دورش را عده‌ای نظامی و غیر نظامی گرفته بودند. شهبانو هم در کنارش بود.

لحظه جدایی که در آنزمان هیچکدام نمی‌دانستیم دایمی خواهد شد، فرا رسیده بود. «پس از آنکه من ادای احترام کردم، پادشاه به من گفت: «من ۲۰ دقیقه است منتظر شما هستم.» به وی پاسخ دادم: «امیدوارم اعلیحضرت مرا ببخشند، در مجلس و در انتظار گرفتن رای اعتماد بودم.»

مقصودم را دریافت. با موجوداتی که خود او به مجلس فرستاده بود، جز این چاره‌ای نبود. مصر بودم تا گرفتن آخرین رای در مجلس بمانم و قبل از اعلام نتیجه نهایی آنها را ترک نکنم. به علاوه اصرار داشتم که شاه قبل از خاتمه جلسه مجلس، خاک ایران را ترک نکند.

وی گفت: «با اکثریت سه چهارم نمایندگان رای آورده‌اید، بسیار خوب است، خوب کردید منتظر ماندید. من ساعت مشخصی برای پرواز در نظر نگرفته‌ام. برای خلبانم هم چند دقیقه دیر و زود شدن مطرح نیست.» بعد پادشاه مرا به اتاق کوچکی در پاویون سلطنتی برد و چند لحظه‌ای در حضور شهبانو آنجا بودیم. آعلیحضرت آرام و باوقار بود.

ملکه وارد مذاکرات شد و گفت: «بختیار از خود گذشتگی به خرج داده است و باید به او اعتماد کامل کرد.» شهبانو غمگین بود. ما درباره بعضی مسایل دیگر صحبت کردیم و بعد ملکه برای چند نفری که سوء سوابق نداشتند گذرنامه خواست، من اسامی آنها را یادداشت کردم و به شهبانو اطمینان دادم که به آنها گذرنامه داده خواهد شد.

بعد ملکه با مختصری ناراحتی وساطت چند نفر دیگر را هم کرد که پایشان به مسایل مشکوک کشیده شده بود مثلا دادستان نظامی مصدق. با احترام هر چه تمامتر خواهش ایشان را رد کردم.


وقتی از کوشک سلطنتی خارج شدیم، پادشاه به طرف کسانی رفت که برای تودیع با او آمده بودند: افسران، امیران ارتش، محافظان شخصی و نزدیکانی که بعضی از آنها نزدیک سی سال بود در خدمتش بودند. بیشتر آنها به پایش افتادند و دستش را بوسیدند. پادشاه منقلب شده بود و اشک می‌ریخت.

ما آخرین کسانی که آخرین احترامات را نسبت به او به جا آوردیم حدود شصت نفر بودیم. هیچگونه تشریفات رسمی در آنروز به عمل نیامد، همه ماجرا به ساده‌ترین شکل برگزار شد. من با پادشاه تا پای هواپیما رفتم. شهبانو قبلا در هواپیما نشسته بود. اعلیحضرت با من دست داد و سوار شد. چند لحظه بعد مرا دوباره به حضور خواست.

من ناگزیر عده‌ای را که بر پلکان بودند دور کردم و وارد هواپیما شدم. شاه پشت فرمان نشسته بود و قصد داشت خود هواپیما را هدایت کند. در کنار او خلبانی ایستاده بود، که بعدها اسمش را باز شنیدم. (سرهنگ معزی که اولین رییس جمهوری اسلامی ابوالحسن بنی صدر را نیز به همراه رجوی از ایران خارج کرد) پادشاه از او خواست که ما را تنها بگذارد.

شاه چون زایری که زاهی سفر شده است و می خواهد مطمئن باشد که همه سفارش‌ها را قبل از رفتن کرده است، از من سوال تازه‌ای کرد: «برای بودجه نیروی دریایی چه فکری دارید؟ من می‌دانم که شما موافق نیستید که ایران ژاندارم خلیج فارس باشد، ولی کشتی‌های جنگی ما باید دست نخورده بماند؟»

ـ ما مداومن آنها را به وسایل جدید مجهز خواهیم کرد. من با این مسئله نه فقط مخالفتی ندارم بلکه معتقدم که ارتش و نیروی دریایی باید همیشه برای دفاع آماده باشد. اما با صرف هزینه گزافی که به نام یک سیاست توسعه‌طلبانه می‌شود...مخالفم.

ـ مع هذا به این فکر هستید که مبارزه با قاچاق را در خلیج فارس تقویت کنید؟

با این مطلب بسیار موافق بودم. اجازه مرخصی گرفتم و از هواپیما پیاده شدم. وقتی هواپیما از پیست خارج شد من هم سوار هلی کوپتر شدم که به نخست وزیری بروم. احتمال داشت که عزیمت شاه تب سوزانی که سراسر ایران را فرا گرفته بود پایین آورد. از این لحظه به بعد باید بر وطن‌پرستی هموطنان تکیه می‌کردم.

رای اعتماد مجلس به شاپور بختیار

در حالی که شاه و شهبانو منتظر شاپور بختیار بودند، وی در انتظار رای اعتماد نمایندگان بود. در این جلسه از ۲۰۵ نماینده حاضر ۱۴۸ نفر رای موافق، ۴۳ نفر رای مخالف و ۲۲ نفر رای ممتنع دادند. پیش از رای گیری شاپور بختیار در پاسخ به نمایندگان گفت بزودی لایحه تشکیل دادگاه‌های ملی ولایحه انحلال ساواک تقدیم مجلس خواهد شد و ساواکی‌ها مجازات خواهند شد.


شاپور بختیار از مجلس رای اعتماد گرفت

بختیار اظهار داشت آنچه در برنامه من است در اساسنامه جبهه ملی نیز هست. وی با انتقاد از از سیاست خارجی گذشته گفت که ایران دیگر هرگز نقش ژاندارم خلیج فارس را بازی نخواهد کرد.


در جلسه امروز بسیاری از نمایندگانی که تاکنون حامی همه دولت‌های پیشین بوده‌اند به مخالفت با بختیار برخاسته و به انقلابیون دو آتشه تبدیل شده بودند. یکی از این نمایندگان به نام دکتر صدیق اسفندیاری نماینده مردم شمیرانات در سخنان خود گفت: «ملت می‌خواهد همان‌گونه که ماموران شکنجه ساواک جوانان را شکنجه دادند، با همان وسایل مدرن آنها را شکنجه دهند. این عقیده مردم است.»

ناطق افزود: «زندانیان سیاسی از آنچنان موضع مستحکمی در میان ملت برخوردارند که نیازی به اعاده حیثیت ندارند.» وی گفت: «پول این ملت را سایر کشورها به عنوان کمک بردند و بعد سر میز شام شراب خوردند و گولمان زدند.» ناطق افزود: «آقای نخست وزیر، وحشت دیگر ما این است که قرارداد نفت را یار دیگر در اتاق های در بسته نبندند.»

قائمی نماینده آباده نیز علت مخالفت خود با دولت بختیار را غیر قانونی دانستن آن از طرف «رهبر عالی انقلاب حضرت آیت الله خمینی» اعلام کرد. شاپور بختیار که نگران بود نتواند رای اعتماد مجلس را به دست آورد، پیشاپیش فرمان انحلال مجلس را از شاه دریافت کرده بود. وی بلافاصله پس ازکسب رای اعتماد، مجلس را به سوی فرودگاه برای بدرقه شاه و شهبانو ترک کرد.

شاه وارد مصر شد

انور سادات رییس جمهوری مصر و جهان سادات همسر او استقبال با شکوهی از شاه و شهبانو که پس از ترک ایران وارد اسوان شده بودند به عمل آوردند. شاه و شهبانو در سر راه خود به ایالات متحده در اسوان توقف کرده‌اند. پس از آنکه رییس جمهوری مصر در تاریخ ۲۴ دی از شاه و شهبانو دعوت رسمی برای مسافرت به مصر کرد، شاه و شهبانو تصمیم گرفتند که پیش از سفر به ایالات متحده آمریکا به مصر سفر کرده و چند روزی در آنجا بمانند.


انور سادات رییس جمهوری مصر و محمدرضا شاه

پس از پیاده شدن شاه از هواپیما در حالیکه آثار خستگی از چهره‌اش نمایان بود با سادات دست داد، ولی رییس جمهور مصر او را در آغوش کشید و بوسید. سادات با شهبانو فرح نیز که از چهره‌اش خستگی مفرط نمایان بود، اما می‌کوشید لبخند ضعیفی بر لب داشته باشد دست داد.

شاه در اسوان با تشریفات کامل نظامی استقبال و ۲۱ تیر توپ شلیک شد. امشب نیز از سوی انور سادات و جهان سادات همسر او ضیافت شامی در هتل محل اقامت شاه داده شد. قبل از شام، شاه و سادات به مدت ۲۰ دقیقه به طور خصوصی مذاکره کردند. روزنامه اطلاعات در ادامه گزارش خود می‌نویسد: مقام‌های آگاه در اسوان گفتند در طول اقامت شاه در اسوان، انور سادات نیز در هتل «اوبروی» محل اقامت شاه به سر خواهد برد.


با رفتن شاه از کشور ایرانیان به جشن و شادی پرداختند

در پی خروج شاه از کشور روزنامه اطلاعات نوشت: «همه جا نور بود، گل بود، بوسه بود و مهربانی. چهره‌ها باز... لب‌های پر از لبخند. غریو شادی به آسمان بر می‌خاست. مردم از ته دل می‌خندیدند و یکدیگر را در آغوش می‌گرفتند. در محلات شیرینی توزیع می کردند و در یک کلام تهران شادترین روزهای خود را پس از آن همه روزهای خونین که چهره‌ها از غم پوشیده شده بود، گذراند.


درشت‌ترین تیتر تاریخ روزنامه اطلاعات: «شاه رفت»

انتظار ساعت دو بعد از ظهر به سر آمد و مردم خبردار شدند که «شاه رفت». عنوان درشت روزنامه اطلاعات، درشت‌ترین تیتر تاریخ روزنامه ما همین بود: «شاه رفت».

مردم تهران به تبعیت از زعیم عالیقدر حضرت امام خمینی، سربازان را گلباران و بوسه باران می‌کردند. همه اتومبیل‌ها بدون استثنا چراغ‌های خود را روشن کردند و کاروان‌های شادی در خیابان‌های پایتخت به حرکت درآمد.

صدای بوق آهنگین اتومبیل‌ها، فضای پایتخت را پر کرده بود. در حوالی خیابان جردن، یک مرد اروپایی که ظاهرن نشان می‌داد که آلمانی است شعار «شاه در رفت» را به دستش گرفته بود و با مشت گره کرده اش فریاد می زد: شاه رفت، دیگه تموم شد. در مسیر خیابان پهلوی مردم فریاد می‌زدند «این شاه آمریکایی دیگر برنمی‌گردد».

دیروز حوالی غروب، مردم در بسیاری از میادین مجسمه‌های شاه را پایین کشیدند، از جمله در میدان راه آهن، توپخانه، ۲۴ اسفند و فلکه اول تهران پارس. هزارها تصویر از زعیم عالیقدر حضرت امام خمینی در سطح شهر پخش شده بود و همه اتومبیل‌ها بدون استثناء در کنار عبارت «شاه رفت» که تیتر اطلاعات بود، تصویر حضرت امام خمینی را نیز نصب کرده بودند.


تنها در شهر اهواز بین نیروهای نظامی و مردم درگیری رخ داد که منجر به کشته و زخمی شدن عده‌ای گشت. امام خمینی نیز پس از شنیدن خبر خارج شدن شاه از ایران گفتند: الله اکبر.»

سوی پاریس شو ای پیک سبکبال سحر

از امروز تا روز ۲۲ بهمن تلاش می‌کنیم هر روز نوشته یا شعر یا مقاله یا کاریکاتور یا مصاحبه یکی از بزرگان سیاست و فرهنگ و ادب کشور را منتشر کنیم. هدف از این کار مواجه شدن ما با خودمان است و اینکه انقلاب کاری بود که همه ما با هم کردیم.

نعمت میرزازاده ( م. آزرم) شاعر مبارز خطه خراسان است. شعر وی با عنوان «نامه مردم ایران به امام خمینی» در تاریخ ۲۶ دی ماه ۱۳۵۷ در روزنامه اطلاعات منتشر شد. نعمت میرزازاده که مجموعه شعر وی با نام «سحوری» در سال‌های قبل از انقلاب منتشر شد و باعث تحت فشار قرار گرفتن وی توسط نیروهای امنیتی حکومت پهلوی شد، در مقدمه این شعر چنین گفته است:


نعمت میرزازاده (م. آزرم)

«با گذراندن اعتصابی کوبنده و سازنده، به جبران گذشته‌ای نادلخواه، اکنون به جبهه مبارزه خلق خوش آمدید. من- همچون دیگر پاسداران شرف قلم- به همان دلیل که از نخستین سال‌های قلمزنی‌هایم تاکنون- در این پانزده سال گذشته- به عنوان وظیفه‌ای اجتماعی، هرگز با مطبوعات همکاری نداشته‌ام، اکنون می‌باید به عنوان واجب عینی، همراهتان باشم.

فریضه خود دانستم که این تبریکم با هدیه‌ای همراه باشد و چنانکه می‌دانید؛ هدیه شاعر چه باشد؟ شعر نو. و این هدیه سوغاتی است از آب گذشته. بر روی زیرپیراهنی‌ام نوشته‌ام. در سلول شش بند یک کمیته و با خودکاری در سلول یافته. در روزهای نیمه دوم آبان و نیمه اول آذر ماه ۱۳۵۷: ( آخرین مرتبه بازداشتم) در پی سخنرانی‌ام به عنوان «ضرورت تاریخی همبستگی ملی» در دانشگاه صنعتی تهران و دانشگاه‌های ابوریحان مامازن و جندی شاپور اهواز، در هفته همبستگی ملی....

از آنجا که انتشار نامه مجعول توهین به حضرت امام خمینی به وسیله نظام جنایتکار، ستمی بود که بر نویسندگان و کارگران شرافتمند روزنامه اطلاعات تحمیل شد، اکنون وظیفه خود می‌دانم که به جبران وهنی که بی‌آزرمان بر شما رواداشته اند، افتخار انتشار اختصاصی «نامه مردم ایران» به امام خمینی نیز، هم از آن شما باشد.

و به ملاحظه محظورات ناگریز شما، در این شعر، به جای چند کلمه حذف شده، نقطه گذاشته‌ام (هر نقطه به نشانه حرفی حذف شده) اگر چه می‌باید نفرت می‌گذاشتم.

سوی پاریس شو ای پیک سبکبال سحر
نامه مردم ایران سوی آن رهبر بر
تا به بال و پر خونین نشوی نزد امام
هان پر و بال بشویی به گلاب قمصر
چون رسیدی برسانش ز سوی خلق درود
وز سوی خلق ببوسش دولب و سینه و سر
به نشانی که ز من پیکی و داری پیغام
بو که بنوازدت و گرم نشاند در بر
رخصتی خواه و سپس نامه من بازگشای
نامه‌ای از سوی ابنای وطن نزد امام
تهنیت نامه‌ای از خلق به سوی رهبر
نامه‌ای جوهر هر واژه آن خون شهید
نامه‌ای واژه هر جمله آن شور و شرر
ای امامی که ترا نیست زعیمی همدوش
ای خمینی که ترا نیست به گیتی همبر
پانزده سال برآمد که از ایرانی دور
دور و نزدیک، نه غایب شده از یاد و نظر
همچنان نیز تو خود باز نیاسودی هیچ
هم به تبعید ثمربخش بدی چون به حضر
در دل این شب یلدای ستم در ایران
نور فرمان تو بوده ست همی روشنگر
نیز فریاد دل خلق ز حلقوم تو خاست
پانزده سال در اقصای جهان چون تندر
در ره خلق پذیرنده هر درد شدی
هم در این راه بدادی پسر نیک سیر
پیش ازینت ز سوی بنده گزارشهایی‌ست
پویش نهضت اسلام نگر بار دگر
.....

وی در بخش پایانی شعر چنین می‌سراید

بازگردی به سلامت سوی ایران پیروز
چون سوی مکه پس از هجرت خود پیغمبر
خلق ایران کند از شور، قیامت برپای
سوی ایران شدنت را چو بیارند خبر
چشم ایران شود از دیدن رویت روشن
مژده خلق ز اشک شعف و شادی‌تر
- چهارده سال ازین پیش چنینت گفتم
ورنه امروز از این‌گونه سخن نیست هنر
من به زندانم اگر باز، چو دیگر مردم
سوره فتح مرا هست چو الحمد از بر-
زود باشد که ببوسمت در ایران سر و روی-
بینمت بر زبر مسند توحید، مقر
داد مظلوم ز بیدادگران بستانی
پیش فرمان تو خود رنجبران بسته کمر
کارگر از ستم آزاد کنی هم دهقان
نبرد بهره ز رنج دگران یغماگر
دست بیگانه شود قطع ازین بیت المال
ثروت خلق نبلعد شکم هر اژدر-
دین حق را ز خرافات چنان بزدائی
که نظامی شود از نو به جهان حق پرور
شکر پیروزی و آزادی و جمهوری ما
تهنیت گوی تو از باختران تا خاور
شد سرانجام قیام تو در ایران پیروز
به فداکاری این خلق و به لطف داور


نعمت میرزازاده (م. آزرم)

این شعر نعمت میرزازاده (م. آزرم) در آذرماه ۱۳۵۷سروده شده و در روز ۲۶ دی ماه همزمان با رفتن شاه از ایران در روزنامه اطلاعات منتشر شد. نعمت میرزازاده پس از انقلاب دو سه سالی در ایران بود، اما در بحران سیاسی سال شصت مجبور به خروج از ایران شد و در سی سال گذشته در خارج از ایران زندگی می‌کند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

سی سال بدبختی وبی هویتی بی فرهنگی افسردگی هشتاد در صد مردم.ایرانی که سی سال پیش که من 22 سال داشتم همان موقع من احساس بدختی را احساس میکردم . به خودم میگفتم که چیزی کم داریم ایران پر از توریست همشون دلار میاوردم به ایران. از نفت هم بالاتر بود.من یادم به کشور عمان رفته بودم هزار توانی شاه را خواستم تبدیل به ریال عمان بکنم پنجاه توان اضافی به من دادند به خاطر هزارتومانی.چقدر در دنیا ابرو داشتیم وبه ما احترام میگذاشتند. ترکیه بغل گوش ما ارزو داشتند که با یک هنر پیشه ایرانی فیلمی بازی بکنند.حالا ما را برای توالت شتن هم قبول نمیکنند.ملت ایران دیگه مرده متحرک هستند . بچه من درحالی که وکیل هست و دختر میباشد و شوهرش لیسانس حقوق ولی بیکار سه سال هست نتوانستند زندگی تشکیل بدهند و دخترم افسردگی شدید دارد چندین بار دست به خودکشی زده . این است زندگی من نوع ایرانی در ایران اسلامی.

-- شاهین ، Jan 16, 2009

زمان شاه مردم مشکلاتی داشتند و فکر میکردند که بعد از انقلاب اسلامی دیگر زندانی سیاسی نخواهند داشت، فقر وجود نخواهدداشت و .. و ... نمیدانستند که وضع هزاران بار بدتر و دشوارتر خواهد شد اگر چنین روزیی را مردم ایران دیده بودند هرگز انقلاب نمیکردند.

-- روژین ، Jan 16, 2009

من یکی؛ رسما غلط کردم .اون روز شیرینی پخش کردم ولی نمیدونستم که قراره به چه .... خوردنی بیافتم.

-- mohammad ، Jan 16, 2009

movazeb bashim vaz az in ham badtar nashavad!yani mesle Aragh;be har hal enghelab badtarin balayist ke mitavanad dar keshvari ettefagh oftad.va az in nazar ma ghahramanim!yani dar gharn bistom se bar enghelab kardim va har bar vaz badtar shod.har bar avval jang dakheli va sepas jang khareji.be estelah rochanfekaran on zaman mesle hamin Mirza zade masooliyate ziadi dashtand;albate shakki nist ke keshvar az estebdad ranj mibord va aghab oftadetar az emrooz bood.

-- بدون نام ، Jan 16, 2009

نسل ما هرگز نسل انقلاب!!!را نمي بخشد.درود بر بختيار بزرگ

-- كاوه ي آهنگر-رشت ، Jan 16, 2009

عجب تراژدی ناگواری! افسوس و هزاران افسوس.

-- بدون نام ، Jan 17, 2009

دیکتاتوری که موش شد

-- امیر عباس ، Jan 17, 2009

جناب خرسندی عزیز شعری دارد که با این بیت آغاز می شود
خدا یک شب به خواب شاه آمد
خمینی با خدا همراه آمد
اولا پیشنهاد می کنم این شعر را که جزو شاهکارهای استاد خرسندی است و بر افکار عمومی بسیار اثر گذاشت، منتشر کنید. و ثانیا اگر می توانید ترانه هایی که در آن روزها منتشر می شد، از جمله " خمینی ای امام" را هم بگذارید، به نظر می رسد برای شناخت وضع آن روزها خوب است

-- حسین پاینده ، Jan 17, 2009

از ماست که بر ماست!

-- بابک ، Jan 17, 2009

khoda shahe iranoo biyamorzeee

-- Mehdi ، Jan 17, 2009

حالا فكر مي كنيد اگر شاه بود وضع از اين بهتر بود؟

-- بدون نام ، Jan 17, 2009

از اين حق ويرايش كه محفوظ براي شماست معلوم است كه هرچه بخواهيد نمايش مي دهيد

-- بدون نام ، Jan 17, 2009

با تشکر از زحمات شما عکسی که با زیر نویس : "شاه و شهبانو در گفت‌وگو با خبرنگاران پیش از ترک ایران" آمده مربوط به روز 26 دی نیست ای کاش به لباس های شاه و فرح توجه می کردید شما حتی به کراوات راه راه سیاه و سفید شاه در روز 26 دی هم توجه نکردید!

-- بدون نام ، Jan 17, 2009

عکسی که با زیر نویس : "شاه و شهبانو در گفت‌وگو با خبرنگاران پیش از ترک ایران" آمده مربوط به روز 26 دی نیست ای کاش به لباس های شاه و فرح توجه می کردید شما حتی به کراوات راه راه سیاه و سفید شاه در روز 26 دی هم توجه نکردید!

دوست عزیز
برخی عکس های انتخاب شده صرفا به دلیل اینکه عکس دیگری از آن زمان وجود ندارد، انتخاب می شود. در این مورد از شما عذر می خواهم. از این پس با دقت و وسواس بیشتری عکس ها را انتخاب می کنیم. از تذکرتان ممنون
ابراهیم نبوی

-- بدون نام ، Jan 17, 2009

مابدبختيم بيچاره ايم آواره ايم دربدريم بي هويتيم مفلوكيم بي اراده ايم ...... روزگارسياهي داريم خدايانجاتمان بده ازاين همه گرفتاري .

-- مسعود ، Jan 18, 2009

به دوستانی که میگویند ایا اگر شاه بود وضع بهتر بود ! در زمان شاه کشور با قوانین عرفی اداره میشد مثلا در دادگستری ایران سنگسار وشلاق واینگونه قوانین نبود حتی دادگستری به حدی پیشرفته بود که خانم شیرین عبادی قاضی دادگاه کودک بود مقایسه کنید ان سیستم را با امروز که قضات دادگاه کودک حکم اعدام صادر میکنند بقیه مسایل هم به همین ترتیب در مورد حقوق زنان هم که همه میدانیم اگر وضعیت تغییر نمی کرد ما امروز خیلی جلوتر بودیم اصولا شاه یک دیکتاتوری عرفی داشت که با کمی اصلا حات میشد به دمکراسی تبدیل شود چون قوانین ما درست ورو به جلو بود اماامروز وضیع بکلی با گذشته فرق دارد مردم خیلی اشتباه کردند که از اصلاحات دکتر بختیار پشتیبانی نکردند

-- ایرانی ، Jan 18, 2009

در زمان شاه ایران فاقد آزادی های سیاسی بود روزنامه ها آزاد نبودند اما در ایران آزادی های اچتماعی بطور کامل برقرار بود حقوق زنان و کودکان رعایت می شد و مملکت در حال رشد به جلو بود بطوری که اگر شاه می ماند ما احتیاج به صادرات نفت نداشتیم و با راه اندازی پتروشیمی بندر امام و نیروگاه اتمی بوشهر ما به کشوری پیشرفته تبدیل میشدیم ولی روشنفکران به علت عدم آزادی های سیاسی مخالف شاه بودند و مردم عامی وروستایی بخاطر آزادی های اچتماعی مانند آزادی زنان وحق حجاب مخالف شاه بودند

-- علی ، Jan 21, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)