تاریخ انتشار: ۲۷ اسفند ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
روایت‌های شخصی از نقض حقوق بشر در ایران

برادرم را فقط به خاطر یک تلفن اعدام کردند

در ادامه سلسله برنامه‌های روایت‌های شخصی از نقض حقوق بشر در ایران، این بار مجید حقی از اعدام برادرش می‌گوید که او را تنها به خاطر یک تلفن اعدام کردند. مجید می‌گوید برادرم قرار بود بعد از دو ماه از زندان آزاد شود، ولی حتی جسد او را هم به ما ندادند.

Download it Here!

ممنون از رادیو زمانه که این امکان را در اختیارم گذاشته است. من حرف خاصی برای گفتن ندارم، ولی به عنوان یک انسان، انسانی که دلش برای تمام موجودات کره‏ی زمین می‏سوزد، انسانی که از مدارهای‏ انسانی خارج شده، حتا از جسم خود رها شده، به ابدیت پیوسته و روح شده و دوباره برگشته است، خیلی دلم می‏سوزد که چرا انسان‏های زمین از واقعیت انسانی خود خبر ندارند.

این سخن مولانا را نمی‏فهمند که می‏گوید:


مرغ باغ ملکوت‏ام، نی‏ام از عالم خاک
چند روزی قفسی ساختند از جسدم

انسان را خیلی پایین می‏دانند و به همین خاطر آن جنبه‏ی حیوانی خود را بروز می‏دهند، بدون این که بفهمند مدارج‏شان خیلی بالاتر است.

این درد دل خود من است، برای تاریخ است، برای خودم نمی‏گویم، برای این که چرا خمینی برادر مرا کشت، ربطی به آن ندارد.

موضوع این است که انسان‏ها چرا به خاطر بالا بردن خشم خود، خیلی راحت می‏توانند جان یک نفر دیگر را بگیرند و روحش را سریع‏تر از موعد مقرر آزاد کنند. این برای من درد است.

ولی به عنوان یک درد دیگر، وقتی از دیدگاه مادرم نگاه می‏کنم، که جگرگوشه‏اش را که بی‏گناه بوده، دو ماه بیشتر زندانی نداشته، به او مرخصی می‏دادند و به خانه می‏آمد و آخر هفته دوباره به زندان برمی‏گشت، اعدام کردند. به خاطر این که مجاهدین به کرمانشاه حمله کردند، با ‏گناه و بی‏گناه را از دم تیغ بگذرانیم، می‏گویم: به کدامین گناه؟

این از ذهن من می‏گذرد و هیچ وقت فراموش نمی‏کنم.

وقتی به حرف‏های مادرم گوش می‏دهم که می‏گوید: «مجید، رفتم پیش حضرت زینب، عکس برادر را انداختم توی قبرش‏‏، گفتم یا زینب! خودت به دادم برس.»

آخر، خمینی جدش هر کسی باشد، به کدامین گناه؟ یک نفر را بی‏گناه می‏کشد؟ اگر جنگ است، جنگ برابر است، کسی شمشیر در دست دارد، دیگری هم همین‏طور، می‏زنند هم‏دیگر را می‏کشند، نوش‏جانش! هر کس می‏خواهد بکشد، یا کشته شود، مشکلی نیست. ولی مشکل این‏جاست که کسی بی‏گناه است.

مثل همان داستانی که می‏گویند: در بلخ گنه کرد آهنگری … شعرش الان دقیق در ذهنم نیست، اما داستان این است که آهنگری در سمرقند، یک غلطی می‏کند، در بلخ مسگری را گردن می‏‏زنند و از بین می‏برند.

این درد دل من است. وقتی درد دل مادرم را نگاه می‏کنم که عکس جگرگوشه‏اش را در مراسم ازدواج ندارد، دلم کباب می‏شود. حرف‏ام را به کی بگویم؟


قبرستان خاوران

هیچ ابایی از کسی ندارم. که اسم خودم را کسی پنهان کنم. اسم من مجید حقی است، اهل تبریز هستم. خودم فعال سیاسی مجاهدین بودم. ولی برادر من را چون مجاهدین در آن زمان، به هم تلفن می‏زدند و به برادر من هم از خارج از کشور تلفن شده بود که آقا این کار را می‏‏‏‏توانی بکنی؟ یا نه؟، تلفن تحت کنترل رژیم بود، دستگیر کردند، بردند زندان. دو ماه حکم زندان به او دادند. آخر هفته‏ها هم می‏آمد خانه.

خودش بی‏گناه بود، اصلا فعال سیاسی نبود. ولی در ماجرایی که مجاهدین به کرمانشاه حمله کردند، 47 هزار نفر را کشتند (که صدای منتظری هم درآمد که این‏ها را این‏طوری نمی‏کشتید) برادر من هم با آن‏ها رفت. بی‏گناه رفت. گناه‏کار نبود. بعد از دو ماه هم قرار بود آزاد شود.

ولی آن‏چه که برای من مهم است، به مادرم جسد ندادند. حتا این که تکه استخوانی بدهند که این تکه استخوان جگرگوشه‏ات است، بشین سر این گریه کن، ندادند. گریه نمی‏تواند بکند.

در کدام اسلام این را نوشته‏اند؟ در کدام قران این را نوشته؟ اگر نوشته، بیایند بگویند. جگرگوشه‏ی آدم را بکشند، جسدش را هم ندهند.

همیشه که نمی‏توانم این‏ها را به زبان بیاورم. چون اگر به زبان بیاورم و ادامه بدهم، خودم هم از کنترل خارج می‏شوم. چون یاد برادری که بیست و یک سال بیشتر نداشت و قربانی قدرت‏مندی شد، تکرار می‏شود.

درد خودم یک طرف، درد مادرم یک طرف، درد پدرم یک طرف. آن‏ها هر روز مثل شمع ذوب می‏شوند، هر روز هر پسری را که می‏بینند، عکس جگرگوشه‏اشان را که می‏بینند و با هر خاطره‏ای، یاد بچه‏اش می‏افتد.

به چه جرمی کشته شد؟ سوال من از تمام قدرت‏مند‏های ایران از اول تا آخر این است، کدام دادگاه این رأی را صادر کرد؟ من تک تک دادگاه‏های ایران را زیر سوال می‏برم؟ کدام دادگاه رأی داد؟ به چه جرمی؟

همین سوال مرا خدا هم از آن‏ها خواهد پرسید. سوره‏ی شمس را بخوانند، می‏فهمند چه می‏‏گوید. دانه دانه باید جواب بدهند.

اگر این‏جا در این زمین قدرت دارند که هر کاری خواستند بکنند، این آره، می‏توانند. ولی در آن دنیا، خدا این‏ها را تک تک خواهد پرسید.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

واقعا منو به گریه انداخت.بیچاره آذربایجانیها که همیشه در کشوری به نام ایران قربانیان درجه یک حاکمان بوده اند.

-- بابک موسوی ، Mar 18, 2009

شکی نیست که کشتن این جوون بیگناه جنایت شومیست که قلب هر انسانی را جریحه دار میکنه.
در ضمن به آقای بابک موسوی باید گفت این ستونی نیست که ازش بعنوان تریبونی برای تبلیغات تجزیه طلبی استفاده کرد. درواقع شما از غم و داغداری این خونواده سوة استفاده کرده اید. برای این رژیم اصلن مهم نبوده و نیست که جوانان بیگناهی را که کشتتند از کجای ایران آمده و به کدام قوم های گوناگون ایرانی تعلق داشتند. لطفن رعایت احساسات این خونواده درد کشیده را بکنید. آخر هرنکته زمانی و مکانی دارد.

-- بیژن باباکوهی ، Mar 18, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)