تاریخ انتشار: ۲ فروردین ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
روایت‌های شخصی از نقض حقوق بشر در ایران

ما موافق هیچ تغییری در خاوران نیستیم

جعفر بهکیش که از فعالان حقوق بشر در کانادا است، جزو کسانی است که چند تن از اعضای خانواده‏اش را در کشتار زندانیان سال ۶۷ و پیش از آن از دست داده است. او چهار برادر و یک خواهر اعدامی دارد که همه در قبرستان خاوران هستند. جایی که همیشه نقطه‏ای از بحث و ابهام بوده است.

بهکیش از خاوران و مسایل پیش‏آمده برای خانواده‏اش روایت می‏کند:

Download it Here!

انقلاب برای خانواده‏ی من، با شادی همراه بود. به این علت که هم انقلاب پیروز شد، هم یکی از برادرانم که به دلیل عضویت در سازمان چریک‏های فدایی خلق، در زندان و به حبس ابد محکوم بود، آزاد شد و خواهر و برادر دیگرم که آن‏ها هم از اعضای این سازمان و متواری و مخفی بودند، به زندگی علنی بازگشتند.

ولی این دوران آزادی بسیار کوتاه بود. حدود دو سال و چند ماه بیشتر برای ما طول نکشید. بعد از خرداد ۶۰، دوباره دستگیری‏ها برای خانواده‏ی ما شروع شد. اولین دستگیری در ششم شهریور۶۰ اتفاق افتاد. به خانه‏ی پدر و مادرم حمله کردند.

دنبال برادرهای کوچک‏ترم بودند و چون آن‏ها را پیدا نکردند، من را دستگیر کردند. همان موقع به مادرم گفتند: «دیگر او را نمی‏بینی». بدون این که هیچ اتهامی داشته باشم به مدت شصت روز هم مرا در زندان نگاه داشتند.

در همان مدتی که من زندان بودم، همسر خواهرم، در یک درگیری مسلحانه در شمال کشور به قتل رسید. به مراسم عزاداری او حمله کردند، عده‏‏ی زیادی را دستگیر و بعداً تعدادی از آن‏ها را اعدام کردند.

آن‏چه که تجربه‏ی من نشان داده، این است که جمهوری اسلامی درک بدوی را از حقوق افراد ارائه کرد. یعنی این که برای آن‏ها، خانواده‏ی متهم نیز باید همراه او محاکمه شوند. خانواده‏ی مرا همراه افرادی از خانواده که دستگیر می‏کردند، آزار می‏دادند و شکنجه می‏کردند.

به هر حال، در بیست و سه اسفند سال ۱۳۶۰ برادر دیگرم را در خیابان به مسلسل بستند و ترور کردند. به ما هیچ وقت نگفتند کی و کجا او را دفن کرده‏اند. تا امروز که بیست و هفت سال از آن روزها می‏گذرد، هنوز هم نمی‏دانیم او در کجا دفن است.

زندگی سختی را برای ما به‏وجود آورده بودند. پدر و مادرم به دلیل مزاحمت‏های مداومی که مامورین امنیتی برای آن‏ها به‏وجود می‏آوردند، مجبور شدند از مشهد به تهران کوچ کنند.

زندگی ادامه داشت تا سوم شهریور ۱۳۶۲ که برادر کوچک‏ترم را در خیابان دستگیر می‏کنند. به شدت شکنجه‏اش کردند و با پاهای خون‏آلود به منزل پدر و مادرم آوردند.

در آن‏جا منتظر شدند تا برادر کوچک‏تر من به خانه بیاید، او را هم با خشونت دستگیر کردند و منتظر نشستند تا من به خانه برگردم. من همراه برادر بزرگ‏ترم به خانه آمدم. علی‏‏رغم این که حکم دستگیری برادر بزرگ‏ترم را نداشتند او را هم دستگیر کردند.

همان روز صبح، خواهرم را در منزل‏اش در تهران دستگیر کرده بودند و در همان روز سوم شهریور، به احتمال زیاد او را زیر شکنجه، به قتل رساندند.

به ما تنها اطلاع دادند که در گورستان خاوران در جنوب شرقی تهران که قربانیان دگراندیش را آن‏جا دفن می‏کردند، به خاک سپرده شده است. نه محل و نه نشانی از گور او به ما دادند. هنوز هم هیچ نشانی از او نداریم.


برادرم محسن را در بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۶۴، بدون این که به دادگاه عادلانه‏ای دسترسی داشته باشد و امکان دفاع از خود را داشته باشد، اعدام کردند و در بهشت‏زهرا دفنش کردند. او تنها عضو خانواده‏ام است که می‏دانیم کجا دفن شده است.

در تابستان ۱۳۶۷، برادرانم محمد علی و محمود را که در دادگاه‏های جمهوری اسلامی، به هشت و ده سال زندان محکوم شده بودند، تنها به این دلیل که به اسلام اعتقاد نداشتند، به دار زدند، همان موقع که ما به خاوران می‏رفتیم، قبرهای دسته‏جمعی را در خاوران پیدا کرده بودیم و مطمئن بودیم، بخش مهمی از قربانیان کشتار تابستان ۶۷ در این گورهای دسته‏جمعی دفن شده‏اند.

همان‏طور که گفتم، تجربه‏‏ای که دارم نشان می‏دهد، جمهوری اسلامی درک بدوی‏ای را از حقوق انسانی داشت. یعنی شکنجه و آزار به زندانی و دیوارهای زندان محدود نمی‏شد. در تمام این مدت خانواده‏ی من را تحت فشار گذاشتند، آن‏ها همیشه تحت نظر و کنترل بودند.

سال ۱۳۶۳ که از زندان آزاد شدم در جستجوی اثری از خواهر و برادرم به خاوران رفتم. از همان زمان ماموران دولتی مزاحم ما می‏شدند. اجازه نمی‏دادند به آن‏جا برویم.

تابستان ۱۳۶۷، شروع فشارهای بیشتر بر خانواده‏ها بود. راه را بر ما می‏بستند، خانواده‏ها را دستگیر می‏کردند. تهدید‏شان می‏کردند، به آن‏ها تلفن می‏‏زدند و احضارشان می‏کردند.

چون تعداد زیادی در مدت زمان بسیار کوتاهی اعدام شده بودند، به این نتیجه رسیدیم روز مشخصی را برای یادمان آن قربانیان داشته باشیم. نزدیک‏ترین جمعه به دهم شهریور را انتخاب کرده بودیم. همیشه ما را تحت فشار قرار می‏دادند که این مراسم برگزار نشود.

بعد از سال‏های ۷۰ و ۷۱، فشارها کاهش پیدا کرد. مامورین امنیتی کم‏تر خودشان را در خاوران نشان می‏دادند.
ولی به ما اجازه ندادند برای عزیزانمان سنگ قبر بگذاریم. اگر خانواده‏ای این کار را می‏کرد، سنگ را می‏شکستند.

اگر گلی یا درخت‏چه‏ای کاشته می‏شد، آن را از ریشه می‏کندند. در تمام این سال‏ها، هیچ‏وقت اجازه ندادند ما این کار را بکنیم.

بسیاری از خانواده‏ها، سیمانی بر قبر عزیزانشان ریخته بودند و این سیمان را در زیر خاک پنهان می‏کردند که از گزند ماموران در امان باشد.

از چهار پنج سال قبل که اقبال عمومی به مساله‏ی حقوق بشر در ایران افزایش پیدا کرد، بسیاری از روشنفکران و ایرانیانی که نگران نقض حقوق بشر در ایران بودند، به این مساله فکر می‏کردند، اگر کسانی توانسته‏اند بیست سال پیش هزاران انسان را بدون این که به دادگاه عادلانه‏ای دسترسی داشته باشند، قتل عام کنند، می‏توانند دوباره این کار را بکنند.

پس باید این را به خاطر سپرد و ریشه‏های آن را پیدا کرد. به همین دلیل، توجه عمومی به خاوران جلب می‏شد و افراد جدیدی به آن‏جامی‏آمدند. به همان میزان هم فشار نیروهای دولتی به خانواده‏ی قربانیان افزایش پیدا می‏کرد.

در سال‏های اخیر، ما را به خاوران راه نمی‏دهند. راه را دوباره بر ما می‏بندند، خانواده‏ها را احضار می‏کنند، بازداشت می‏کنند، از کار برکنار می‏کنند و به هر وسیله‏ی ممکن، سعی کرده‏اند اجازه ندهند که خاوران به حیات خود ادامه دهد.

امسال، اوج فشارهای دولت بود. در شهریور ماه، تعداد زیادی از خانواده‏ها را احضار کردند، برخی از آن‏ها را چند روزی بازداشت کردند. راه را بر خانواده‏ها بستند و با خشونت جلوی آن‏ها را گرفتند. شیشه‏های ماشین‏ها را شکستند. پلاک ماشین‏ها را کندند.

ماه‏ها خانواده‏ها را سرگردان کردند. به خانه‏ی افراد حمله کردند. پلیس به مراسم شخصی که افراد در خانه‏ برگزار کرده بودند، حمله کرد، حاضرین را مورد ضرب و شتم قرار داد، کامپیوترها، عکس‏ها، آلبوم‏ها را با خودشان بردند. عکس قربانیان را با خود به وزارت اطلاعات بردند.

حدود یک ماه پیش، اقدام کردند به تغییر ظاهرخاوران، برنامه‏ای که سال‏ها قبل شروع کرده بودند.

چند سال پیش، ماموران دولتی به خاوران می‏آمدند و می‏گفتند، قصد سامان‏دهی خاوران را داریم. خانواده‏ها با مراجعات مکرر به بهشت زهرا و ارسال نامه به مقامات جمهوری اسلامی، مخالفت خود را با این عمل اعلام کرده بودند.

خانواده‏ها می‏‏گفتند تا زمانی که روشن نشود، چه کسی و چه کسانی و در کجای این گورستان دفن هستند، ما موافق هیچ تغییری در خاوران نیستیم.

آن‏ها نگران بودند که با این تغییرات، باقی‏مانده‏ی اجساد قربانیان را جابجا کنند، به جای دیگری ببرند و ما این شانس را از دست بدهیم که بتوانیم از محل دقیق دفن قربانیان‏مان آگاه شویم.

بین بیستم تا بیست و هفتم دی ماه امسال، ماموران دولتی به خاوران می‏روند، بدون اطلاع خانواده‏ها، بخشی از خاک آن‏جا را برمی‏دارند. نمی‏دانیم تا چه عمقی، نمی‏دانیم آیا آثار و بقایای اجساد قربانیان را جابجا کرده‏اند یا نه. خاک نرم در خاوران ریخته‏اند، درخت کاشته‏اند و خاوران را تغییر داده‏اند. چهره‏ی آن را عوض کرده‏اند، بدون این که حقی برای خانواده‏ها قائل باشند.

خانواده‏هایی که بیش از بیست و هفت سال‏، حق نداشتند در آن‏جا حتی یک سنگ بگذارند. برخی از مادران می‏گفتند: خاوران مثل قبرستان بقیع می‏ماند. نشانه‏ی مظلومیت بستگان ما است. این که خاوران مثل بیابانی در آن‏جا افتاده بود، را به قبرستان بقیع تشبیه می‏کردند.

این رنج شکنجه هنوز هم ادامه دارد. هنوز هم هیچ‏کس به ما پاسخ‏گو نیست. در تمام تلاش‏‏هایی که من از این‏جا کرده‏ام، با مقام‏ها و نهادهای مختلف تماس گرفته‏ام. تا به حال هیچ پاسخ روشنی به‏دست نیاورده‏ام.

می‏دانیم که این اقدام غیرقانونی است. می‏دانیم که این اقدام، مصوبه‏ی شورای شهر را ندارد. می‏دانیم که طرح تفصیلی برای خاوران تهیه نشده، ولی هیچ‏کس پاسخ‏گو نیست. هیچ‏کس مسئولیت این کار را بر عهده نمی‏گیرد.

خانواده‏ها حیران و سرگردان هستند. برخی از مادران، از شدت فشار عصبی به وجود آمده، به شکل خطرناکی بیمار شده‏اند.

تجربه‏ی من از حوادثی که بیست و چند سال است بر ما می‏گذرد، این است که جمهوری اسلامی خانواده‏های قربانیان را هم همراه قربانیان شکنجه کرده، محکوم کرده و آن‌ها را هم مانند قربانیان، از حقوق اجتماعی‏شان محروم کرده است.

این نقض حقوق بشر در مورد خانواده‏های قربانیان هنوز هم ادامه دارد. هنوز هم ما از ابتدایی‏ترین حقوق‌مان که دانستن محل دفن بستگان‏مان است، برخوردار نیستیم.

تا زمانی هم که این حق را می‏خواهیم، تحت فشار قرارمان می‏دهند، احضار و بازداشت‏مان می‏کنند.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

درود

همدردی من را بپذیرید آقای بهکیش

-- فرشته ، Mar 22, 2009

"می‏دانیم که این اقدام غیرقانونی است. می‏دانیم که این اقدام، مصوبه‏ی شورای شهر را ندارد. می‏دانیم که طرح تفصیلی برای خاوران تهیه نشده، ولی هیچ‏کس پاسخ‏گو نیست. هیچ‏کس مسئولیت این کار را بر عهده نمی‏گیرد."

دوست گرامی، در نهایت همدردی با شما و سایر داغداران این فاجعه شوم، می خواهم پرسشی را در این جا بیاورم:

کدام یک از اعمال و حرکات این حکومت قانونی بوده که شما در این جا از قانونی نبودن چنان موضوعاتی یاد می کنید؟

من هم طرفدار خشونت حتی با دشمنان خود نیستم اما مماشاتی هم که جامعه جهانی و بعضی از نیروهای داخلی با این رژیم می کنند معنا و مفهوم چندان درستی ندارد. تنها راه حل برای ایران و ایرانیان، کناره گیری تام و تمام این آقایان از حکومت و ایجاد یک نظام دمکراتیک لائیک با نظارت کامل و مستقیم سازمان ملل یا سازمانهای مشابه (به منظور حفظ و تحکیم استقرار چنان نظامی) در ایران است.

-- بدون نام ، Mar 23, 2009

در فایل صوتی به قبرستان بقیع اشاره می شود. بقیع قبرستانی در مدینه است و برخی از بزرگان شیعه در آنجا دفن هستند و ماموران عربستان سعودی معمولا برای زیارت کننندگان شیعه مزاحمت ایجاد می کنند.به همین دلیل نمادی از مظلومیت امامان شیعه دانسته می شود.
هنگام پیاده کردن فایل صوتی به علت ناآشنایی با این موضوع دوبار قبرستان "بقیه" ذکر شده است لطفا اصلاح نمایید.
ناگفته نماند این نمادسازی خالی از یکسونگری تاریخی نیست زیرا این طور نبوده که فقط سنّیان رفتار نامناسبی با مقبره بزرگان شیعه داشته باشند. مثلاً شاه اسماعیل صفوی نیز مقبره ی برخی از بزرگان سنّی را به توالت تبدیل کرده بود و گویا به استفاده کنندگان از آن توالت ها پول نیز می دادند.

-- رهگذر ، Mar 23, 2009

تمام ایران خاوران است . سراسر ایران زندان است. شست میلیون انسان زندانی . نیمی زندانی رژیم ونیمی زندانی کج فهمی

-- mahboobeh ، Mar 23, 2009

به نظر من، رفت و ‌آمد آقای بهکیش از کانادا به ایران بیش از آن که دادخواهی و روشنگری نسبت به جنایات انجام گرفته از سوی جمهوری اسلامی باشد، به نوعی وجاهت بخشیدن به جمهوری اسلامی است. ایشان به خاطر نقض حقوق بشر در ایران به کانادا پناهنده شده و ظاهراً‌ فعالیت‌هایی هم علیه نظام دارد وقتی به ایران باز می‌گردد و هیچ اتفاقی هم برایشان نمی‌افتد یک پیام مشخص دارد جمهوری اسلامی آنقدر هم که تبلیغ می‌شود بد نیست. این پایمال کردن خون اعضای خانواده‌ی ایشان هم هست. ظاهر اعمال ایشان دادخواهی است اما باطنش چنین پیامی ندارد. ایشان به خاطر مظالم جمهوری اسلامی به کانادا پناه آورده، آیا جمهوری اسلامی از بین رفته؟ اگر ایشان بدون سر و صدا به ایران می‌رفت و می‌آمد اینقدر تأثیر سوء نداشت که می‌رود و می‌آید و از دادخواهی و نقض حقوق بشر صحبت می‌کند. با این همه تناقض ایشان چه می‌کند؟

-- بدون نام ، Mar 25, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)