تاریخ انتشار: ۱۱ شهریور ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
گفت و گو با عطا نهایی، نویسنده کرد:

«رمان کردی، قابلیت مطرح شدن در اروپا را دارد»

عطا نهایی، رمان‌نویس مشهور کرد اهل بانه است که آثار بزرگی را خلق کرده است. او عضو کانون نویسندگان ایران است. در حال حاضر آثار او از شاهکارهای ادب کردی است. در این برنامه با او گفت و گو کرده‌ایم.

Download it Here!

دوست دارم بیشتر خودتان را به شنوندگان ما معرفی کنید.

بله، من قبلاً هم به شما گفتم شناسندن من مشکل کسی را حل نمی‌کند و غمی را از دل کسی نمی‌رهاند اما طبق درخواست شما چشم. من عطا نهایی، اهل بانه و در همین جا زندگی می‌کنم. سنم ۴۷ سال است. در ظرف این ۴۷ سال ۲۷ سال آن مشغول نوشتن بوده‌ام. تنها شغلم هم نویسندگی است.

قبلاً دو تا سه سال معلم بودم. اما این شغل زیبا و مورد علاقه بیش از دو سال به من روا داشته نشد و از آن وقت تا‌کنون خانه‌نشین شده‌ام و مشغول نوشتن و مطالعه هستم.

لطفاً در مورد آثار خودتان صحبت کنید.

عرض کردم که ۲۷ سال است که من مشغول نوشتن هستم و متاسفانه تقدیر خوبی هم نبوده است که این ۲۷سال فعالیت ادبی را در زندگی‌ام جدی گرفته‌ام. ‌به همین دلیل آثار من اگرچه از نظر تعداد ممکن است کم باشد، اما مطمئناً تمام آن آثاری نیست که به چاپ رسانده‌ام.

اولین اثری که چاپ کرده‌ام مجموعه داستانی است به نام «فریاد» و بعد مجموعه داستان «تنگنا» و سپس مجموعه داستان «آن پرنده زخمی که منم» که در کردستان عراق چاپ شده است.

اولین رمان من «گل شوران» و دومی هم «بالنده کانی ‌ده م با» و رمان سوم من «گرو بخته هلاله» است. هم‌چنین بر اساس نیاز، بعضی رمان‌های غیر‌کردی را به زبان کردی ترجمه کرده‌ام.

برای مثال رمان شاهزاده احتجاب اثر هوشنگ گلشیری نویسنده بزرگ ایرانی بارونی‌ سه ر ‌داره کان اثر ایتالو کالوینو، نویسنده ایتالیایی و «قصاب‌‌خانه شماره پنج» اثر کورت وونه‌گات آمریکایی که رمان مشهوری است و اخیراً چاپ شده است.


عطا نهایی، رمان‌نویس کرد

در حال حاضر مشغول ترجمه مانی هستم از میلان کوندرا سووکی له تاقه ت به ده ری ژیان که در زبان فارسی به نام بار هستی چاپ شده است.

هم‌زمان با این کار، مشغول بازنگری یکی از رمان‌هایم هستم که چند سال قبل نوشته شده است و به دلیل چند اشکال تکنیکی چاپ نشد که امیدوارم بعد از آخرین بازنویسی تقدیم خوانندگان عزیز بکنم که اسم این اثر «کتاب سیزدهم» است.

بسیاری از مترجمین و نویسندگان بزرگ ایران، کرد هستند و به زبان فارسی می‌نویسند. شما چرا کردی را انتخاب کرده‌اید که به قول ایلامی‌ها نان خود را آجر کردن است.

بله، درست است. شاید این یک انتخاب عاقلانه نباشد. بسیاری اوقات که با دوستان نویسنده فارس‌زبانم دور هم جمع می‌شویم از من گله می‌کنند که چرا رمان‌هایم را به زبان فارسی ننوشته‌ام تا خواننده بیشتری داشته باشند و به قول شما نانم از آجر شدن نجات پیدا کند، اما از نظر من ادبیات و به‌خصوص رمان و داستان به هر زبانی برای من با‌ارزش است.

آن‌چه من انتخاب کرده‌ام، خود یک نوع انتخاب است. به نظر من یک داستان خوب به هر زبان غیر کردی را ترجیح می‌دهم، به ده‌ها داستان بد کردی.

اما من احساس کرده‌ام به‌جز کار ادبی مسوولیت دیگری هم به نام یک کرد در حفظ زبان مادری و ملی‌ام دارم. انتخاب زبان کردی جهت نوشتن، به زعم خیلی‌ها عاقلانه نبوده است، اما برای من یک عشق بوده است، نوعی وفاداری بوده به ملتی که از طبیعی‌ترین حق و حقوق خود یعنی یادگیری ‌زبان مادری محروم بوده است.

تا امروز هم از این انتخاب پشیمان نیستم و هرگز خودم را با عزیزانی که به زبان‌های دیگر نوشته‌اند و احساس می‌کنند که موفق‌ترند؛ مقایسه نمی‌کنم. زیرا موفقیت یک امر چند بعدی است که یکی از این ابعاد کار فرهنگی شامل شناخت هویت ملی ماست و نوشتن به زبان کردی گامی در این جهت است.

در مورد آخرین رمانی که چاپ کرده‌اید گروی بخت هلاله توضیح بدهید.

این رمان، محصول آخرین سفر من به کشور سوئد است که به همت چند نفر از دوستانم در دانشگاه اکسالای سوئد این فرصت دست داد که به مدت ۴۵ روز در آن‌جا ماندگار بشوم و با بخشی از وجود خودم، بخشی از دوستانم، بخشی از وجود من که در خارج از کشور پراکنده و آواره شده‌اند؛ ارتباط برقرار کنم.

خوشحال شدم که آن‌ها دیدم و به من اعتماد کردند، شب‌ها را به روز دوختیم، سر روی شانه‌هایم گذاشتند، خوشحال شدم که خاطرات زندگی انزواطلبیِ بالاجبار آنان را شنیدم، با غم‌های‌شان گریه کردم، با شادی‌هایشان خندیدم، من را شریک همه‌ی غم‌ها و شادی‌های خود کردند.

در بازگشت از این سفر فکر کردم که کوله‌باری از مواد اولیه‌ی ‌یک رمان قطور را با خود به ارمغان آورده‌ام و اگرچه در آن شرایط مشغول نوشتن رمان «کتاب سیزدهم» بودم، اما آن را کنار گذاشتم و احساسم آن‌قدر قوی بود که شروع کردم به نوشتن رمان گرو بخت هلاله که با این جمله شروع شد:

«این سرنوشت توست آلاله که خنجری شهر به شهر و کشور به کشور و کوه به کوه بیاید ‌و در کشور ‌سوئد و در شهر استکهلم و ‌در محله‌ی فلان و آپارتمان فلان در سینه‌ات فرو رود.»

این جمله که شب‌های زیادی چه در طول سفرم و چه بعد از بازگشتم با من بود، وقتی آن را نوشتم جمله‌ی ‌دیگری را به دنبال خود آورد، مسلماً این سحر زبان است که من قبلاً با آن آشنا بودم و در نتیجه‌ی‌ این جمله‌های پی در پی، رمانی شکل گرفت به نام گرو بخت آلاله.


این رمان، در حقیقت زندگی و سرگذشت یک خانم کرد است که در سالهای ۵۰ شمسی که کودکی در کردستان ایران بوده است و بعد از انقلاب ۵۷ آواره ‌کوه‌ها شده، با تجربه‌ی‌ زندگی در کوه و فضای به اصطلاح انقلابی آن‌جا و سپس به خارج از کشور مهاجرت می‌کند و از ترکیه به سوئد می‌رود ‌و مدتی در آن‌جا زیسته و دچار مشکلات زیادی شده و با همسرش شیرزاد اختلاف زیادی داشته.

در این رمان یک‌سری مسایل که همیشه دغدغه‌ی فکری من بودند به‌خصوص مساله‌ی هویت بود که سعی کرده‌ام به طریقی به آن بپردازم. زیرا من راوی داستان‌های ‌نسلی آواره هستم‌، نسلی که اعضای خانواده‌اش پراکنده شده به سوئد، دانمارک، کانادا، عراق، ایران، آمریکا.

به نظر من، خودم راوی اندوه‌ها وسرگذشت‌ها ‌و ماجراهای این نسل پراکنده هستم. این رمان یکی از هزاران داستان این نسل است.

بسیار تلاش کردم که این رمان را در کردستان ایران چاپ کنم. اما متاسفانه شرایط به‌گونه‌ای ‌بود که موفق به این کار نشدم و به ناچار آن را در کردستان عراق چاپ کردم.

موسسه‌ی ‌چاپ و پخش تیراژ این کتاب را در ۲۰۰۰ نسخه به چاپ رسانده است. خوشحالم که خواننده زیاد داشته و هر روز ایمیل‌های زیادی دریافت می‌کنم.

در روزنامه‌های کردستان عراق نقد و بررسی‌های زیادی شده، مجموعه سوالات زیادی را مطرح کرده است که من در دیدار با بخش ادب وهنر روزنامه‌های کردستان نو و هم‌وطن سعی کرده‌ام که پاسخ برخی از سوالات را بدهم و امیدوارم که شنوندگان شما هم از طریق اینترنت این پاسخ‌ها را دریافت کنند.

در مورد رومان گولی شوران بگویید.

این اولین تجربه رمان‌نویسی من بود. در این رمان نکاتی بود که برای خودم هم قابل توجه بود. به عنوان مثال نگاهی به نسل قبل ازخودم یا به گونه‌ای دیگر تسویه حساب یک نویسنده این نسل با نسل قبل از خود است یا به شکل دیگر، یک ‌نگاهی امروزی و معاصر از رویدادهای دهه‌ی بیست به بعد، یعنی قیام پیشوا قاضی محمد است.

در مورد این رمان در بسیاری از دیدارها و مصاحبه‌ها توضیحات زیاد داده‌ام، اما نکته‌ای که لازم است به‌طور مداوم به آن اشاره کنم این است که این رمان در واقع تلاشی است از طرف من نویسنده، برای ارضای دغدغه‌ی ‌هویت. نکته‌ی دیگر مکان و فضای داستان که شهر بانه است.

از نظر خودم این داستان، سمبولیک است. شخصیت‌های داستان علی‌رغم این‌که دارای کاراکتر فردی خود هستند، اما با این وصف، آنان نوعی تیپ فکری ‌آن دوران کردستان را نمایندگی می‌کنند.

آیا زبان رمان گرو بخت هلاله همان زبان بالنده کانی‌ ده م ‌با است؟

یکی از نگرانی‌های من همیشه مساله زبان بوده و هست. من فکر می‌کنم یکی از مشکلات داستان و رمان ‌کردی این است که ما نویسنده‌ها ‌هنوز نتوانسته‌ایم ‌جنبه‌ای ‌از زبان کردی که داستانی‌تر است و بار داستانی و روایتی قوی‌تری ‌دارد کشف کنیم.

این نگرانی چنان کرده که اگر بگویم گولی شوران، تجربه‌ای ‌اقتدایی است برای کشف جنبه داستانی زبان کردی، بالنده کانی‌ ده م ‌با به نظر من تجربه‌ای ‌جدی‌تر ‌است و به حوزه‌هایی از زبان می‌نگرد که قبلاً کمتر به آن توجه شده است، مانند حوزه ذهنی بودن زبان.

بالنده کانی‌ده م ‌با، ‌به شدت ذهنی است و زبان آن باید بازتاب دهنده‌ی حوادث ذهنی باشد، به همین دلیل زبان آن زبانی ویژه است و ویژگی های مخصوص به خود را دارد و ممکن است که جمله ها پاره پاره و ناکامل باشند که این بازتاب ذهنیت پیچیده‌ی شخصیت‌های داستانی است، اما در رمان بالنده کانی ده م با نگرانی دیگری داشته‌ام که ناچار می‌بایستی به ‌جنبه گفتاری ‌آن بیشتر توجه کنم تا جنبه نوشتاری.

‌‌بالنده کانی ‌ده م ‌با، دو داستان موازی است که یکی از آنان به صورت شفاهی روایت می‌شود و دیگری مکتوب می‌شود که تفاوت آن‌ها ‌از زبان‌های گفتاری و نوشتاری نشات می‌گیرد.

گرو بخت هلاله، به این شدت ذهنی نیست، بنابرین فکر می‌کنم زبان او خصوصیات خود را دارد و نمی‌توانم بگویم همان زبان رمان قبلی است و به هیچ‌وجه نمی‌خواهم تجربه‌های قبلی را به‌خصوص در حوزه زبان تکرار کنم.


اگرچه به احتمال زیاد شباهتی در زبان هر دو رمان دیده می‌شود، اما این موضوع در واقع به این صورت است که به هر حال هر نویسنده بعد از نوشتن مجموعه‌ای داستان و رمان، دارای سبک زبانی ویژه‌ای می‌شود که شانه خالی کردن از زیر بار آن محال است.


در اروپا نه تنها نویسندگان بلکه سیاست‌مداران هم سادگی زبان را رعایت می‌کنند، نظر شما چیست؟

سادگی زبان سیاست‌مداران و نویسندگان تفاوت جدی دارد. سادگی زبان سیاست‌مداران بیشتر برای ارتباط‌گیری ‌با عامه‌ی ‌مردم و به عقیده من حداقل در مشرق زمین برای تحمیق مردم است.

اما سادگی زبان داستانی که خود من مشکل ساده‌نویسی را دارم، یک نوع سادگی سهل و ممتنع و پربار است. این نوع سادگی علی‌رغم ارتباط با عامه مردم، در وجود خود عمیق‌تر است، یعنی یک نوع پیچیدگی در سادگی است.

متاسفانه من با ادبیات اروپایی به زبان اروپایی آشنا نیستم، زیرا زبان خارجه من چندان خوب نیست که‌ با زبان سیاست‌مداران ارتباط تنگاتنگی برقرار کنم، اما اطمینان دارم که سادگی زبان داستانی نویسندگان اروپایی هم تفاوت فاحشی با سادگی زبان سیاست‌مداران دارد که آن هم عمق در اوج سادگی است.

پرباری زبان در اوج سادگی است. ما در کردستان متاسفانه یک نوع پرهیز خواسته یا ناخواسته در ساده‌نویسی داستانی داریم‌ که این خودبه خود، معضل داستان‌نویسی کردی است. من خود تلاش کرده‌ام که این مساله را رعایت کنم. اما تلاش کرده‌ام تا مرزی پیش بروم که موجب بی‌احترامی به مخاطبی نشود که خواستار یک زبان عمیق و پربار است.


قادر عبدالله، رمان نویس هلندی ‌ایرانی‌تبار هم از طریق ساده‌نویسی بسیار موفق و مورد حمایت است. سیاست‌مداران هلند هم از این روش راضی هستند. در این مورد چگونه می‌اندیشید؟

بسیار خوشحالم. و متاسفم که آثار این استاد را نخوانده‌ام. اما مطمئنم که سیاست‌مداران مشرق زمین مانند سیاست‌مداران غرب، چندان عاقل نیستند که زبان آثار ادبی بر آنان تاًثیر بگذارد و با توجه به این زبان با مردم برخورد کنند.


کتابی در اروپا چاپ شده است به نام بادبادک باز اثر خالد حسینی افغانی‌تبار که فقط از جلد اول آن، هشت میلیون نسخه چاپ شده است و هالیود هم آن را جهت ساخت فیلم سینمایی خریداری کرده است. اما رمان‌نویسان کرد که اثرات به مراتب قوی‌تری ‌نوشته‌اند، در بازار ‌جهانی مطرح نیستند؟

‌به دلیل این‌که اولاً بادبادک‌باز به یک زبان اروپایی نوشته شده است، اما اثر یک نویسنده‌ی ایرانی یا کرد، به زبان غیر‌اروپایی ‌نوشته شده است.

دوم این‌که اگر قرار بر این باشد که رمانی به زبان لوکالی و منطقه‌ای ‌نوشته شود، مانند کردی یا فارسی، باید قدرت‌های فرهنگی از آن حمایت کنند تا این اثر در صورتی که ارزشمند است، به زبان اروپایی‌ها ترجمه شود.

الان من در ترکیه دوستانی دارم که اثر آنان به زبان‌های ترکی و کردی نوشته‌ شده و بلافاصله به زبان‌های اروپایی ترجمه شده است، زیرا نهادها و موسسات فرهنگی، از آنان حمایت می‌کنند و این آثار را به مترجمین می‌سپارند.

اما در جامعه‌ی ‌ما متاسفانه هیچ سیستم و موسسه‌ی ‌فرهنگی ‌وجود ندارد که تولیت امر را به عهده بگیرد و اگر مجموعه داستان یا شعری ترجمه می‌شود، به این دلیل است که یا خود نویسنده آن را ترجمه می‌کند و یا خود او در اروپا زندگی می‌کند و از فردی یا از دوست دختر خود خواهش می‌کند که آن را ترجمه کند یا این‌که یک قلم قابل اعتماد آن را ترجمه نمی‌کند که وارد بازار جهانی شود.

من مطمئنم آثاری در ادبیات کردی وجود دارد که بسیار با اهمیت‌تر از آثار آن فرد است که توجه اروپاییان را به خود جلب کند، اما ترجمه نمی‌شود. من به جرات می‌گویم به‌جز خود نویسنده و طیف کوچکی از خوانندگان احدی دل برای این آثار نمی‌سوزاند.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

از رادیو زمانه به خاطر ترتیب دادن این مصاحبه تشکر می‌کنم.

این نویسنده را قبلاً نمی‌شناختم. بدبختانه نویسندگان و شاعران زیادی هستند که ناشناخته باقی مانده‌اند؛ و این جای تاسف دارد. یه شاعر بوکانی رو می‌شناسم که جرات چاپ شعر‌هاش رو نداره. خدا می‌دونه چند تای دیگه تو ایران هستن و کسی ازشون خبری نداره.

باز هم از رادیو زمانه، رادیوی همه نسل‌ها تشکر می‌کنم.

-- سالار ، Sep 1, 2008

از عبارت‌های "حفظ زبان ملی"، "وفاداری به ملتم" و "یافتن هویت ملی" بوی شدید جدایی‌طلبی می‌آید.

-- ایران ، Sep 1, 2008

سپاس بیکران از بخش کردی رادیو زمانه که چندی است دمحور آن هستم.به امید تداوم فعالیت و اضافه شدن زمان برنامه ها.

-- عرفان-سقز ، Sep 2, 2008

امیدوارم که کار ادبی شما به دو زبان کردی و فارسی ادامه داشته باشد برایتان آرزوی موفقیت دارم

-- شورش ایلامی ، Sep 2, 2008

با سپاس از رادیو ژیار
از هموطنان عزیز می خواهم که در مورد مسئله ی جدایی طلبی و این گونه عبارات با آگاهی صحبت کنند. یافتن هویت ملی چیز بدی نیست. حساسیت از خود نشان ندهید. بیایید همدیگر را به دوستی و گفتمان دعوت کنیم.
با تشکر
ساکار

-- ساکار از کرمانشاه ، Sep 9, 2008

با تشکر از رادیو ژیار
اگر آن دوست عزیز که از بعضی عبارات آقای نهایی نگران شده اند، میدانست که کردها در طول یک قرن اخیر چه خدمات بزرگی به ادبیات ایران زمین کرده اند و حتی در بسیاری از موارد از نابودی نجات داده اند، اینگونه زود قضاوت نمیکرد. به نظر من ما باید در همه ی موارد منصف باشیم.
ژیان از کرمانشاه

-- بدون نام ، Sep 9, 2008

با تشکر از آقایان سلامی و اسکندری
من به عنوان یک هموطن فارس زبان از هموطنان عزیزم خواهش می کنم که با این موضعگیری های شتابزده و غیر منصفانه بیشتر از این دل عزیزان کرد را از ما نرنجانند. این ملت نجیب و با فرهنگ که بنیانگذار ایران و موسس اولین و پیشرفته ترین سیستم حکومتی در ایران بودند، اکنون نیز وفادار به این سرزمین و پیشتاز فرهنگ و تمدن ایرانی هستند. من در تمام عمرم با دو یا سه نفر کرد آشنایی نداشته ام، اما من درس تاریخ را خوانده ام و می دانم که این هموطنان دلسوز و شرافتمند چگونه نام ایران را سربلند کرده اند. ادبیات فارسی مدیون کردهاست. بهترین شخصیت های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی،هنری و ادبی ما از کردها بودند. ما نباید به دام توطئه های جمهوری اسلامی بیفتیم که با سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن، همدیگر را خرد کنیم. همین کردها بودند که جان صدها فارس و ترک..... را از خطر مرگ جمهوری اسلامی نجات دادند. ما و کردها هرگز همدیگر را از دست نمی دهیم. درود به شرف همه ی ایرانی ها از هر قوم و ملیتی.
مصطفی از تهران

-- مصطفی ، Sep 10, 2008

همه حرف‌های دوستان درست، ولی کسی که گذرنامه ایرانی دارد ولی ملت خود را ملتی دیگر معرفی می‌کند جدایی‌طلب است.

-- ایران ، Sep 11, 2008

دوست عزیز شما با این حرفتان عظمت ایران را زیر سئوال بردید. عظمت ایران در این است که از قومیت ها و ملیت های گوناگون تشکیل شده است. چگونه آذری ها، ترکمن ها و عرب های ایرانی در داخل ایران قومیت هستند اما در آن سوی مرزهای ایران ملیت هستند؟ لطفاً متن مصاحبه ی دکتر قانعی فرد را در همین سایت بخوانید جواب خود را دریافت می کنید.

-- بدون نام ، Sep 11, 2008

اميداوارم امثال اقاي نهايي در جامعه بيشتر شوند....ازاين كه مي بينم رمان به زبان كردي هم چاپ مي شود خيلي خوشحالم

-- پري........تهران ، Jan 16, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)



موضوعات