تاریخ انتشار: ۴ اسفند ۱۳۸۸ • چاپ کنید    

A Latin Jazz

سهیل

احمد بود و من؛ خانه‌ی شروین. سھيل و رضا ھم بودند كه رضا سر شب رفت. مھدی و كسرا تووی برف گير كرده بودند اما می‌دانستيم كه می‌آیند. یك جَز اسپانيایی گذاشته بودم و انگشت‌ھای‌ام را می‌رقصاندم و سيب‌زمينی‌ھا را توی روغن می‌ریختم.

احمد دنبال گيلاس می‌گشت توی آشپزخانه. از من پرسيد. می‌دانستم شروین گيلاس ندارد. گفتم بالای كابينت بالایی را نگاه كن. دست‌ھای‌اش را دراز كرد. پيراھن‌اش رفت بالا. نگاه‌ام برگشت روی تابه. روغن پاشيد روی دست‌ام. گرفتم دست‌ام را زیر آب سرد. احمد كابينتِ زیر ظرف‌شویی را نشان داد: اون‌جا نيست؟

گفتم: نمی‌دونم؛ شاید باشه ... نگاه كن.
پرسيد: دست‌ت سوخت؟
گفتم: آره.
شروین گفت: چی می‌خوای احمد؟
گفت: گيلاس.
شروین گفت: قرار این نبود.
احمد نگاھم كرد. نگاھم رفت روی جلزولز سيب‌زمينی‌ھا.
سھيل گفت: باده از خون رزان‌ست نه از خون شماست!

شروین دست سھيل را از روی شانه‌اش كنار زد. آھنگ‌ام را خاموش كرد و نشست جلوی تلویزیون. اخبار بود به آذری كه ھيچ‌كس نمی‌فھميد.

احمد چند تا ليوان و استكان برداشت و بيرون رفت. پشت پيراھنش را كه نامرتب شده بود درست كرد. احمد جز را روشن كرد باز و تلویزیون را به شروین نشان داد: تو كه نمی‌فھمی؛ بذار آھنگو بشنویم. یا بزن شبكه‌ی سراسری.
شروین گفت: فقط شبكه‌ی تبریز درست می‌گيره با این آنتن من ... و خاموش‌اش كرد.

سھيل گفت: شایان می‌خوای كمكت كنم؟
گفتم: نه ...
احمد پرسيد: شایان جان برا تو بریزم؟
گفتم: آره.

می‌دانستم كه شروین منتظر است نگاه‌اش كنم تا چشم‌غره برود. نگاه‌اش كردم و لبخند زدم. انگار كه چشم‌غره‌اش را نفھميده‌ام. سيب‌زمينی‌ھا را برداشتم. انگشت‌ھای‌ام را رقصاندم با جز و كنسرو ماھی را از آب‌جوش برداشتم. بازش كردم. نفس احمد خورد پشت گردن‌ام. ليوان شراب را گذاشت روی پيش‌خوان؛ كنار دست‌ام. چی درست می‌كنی؟ برگشتم سمت‌اش: دست‌ام سوخت. روغن پاشيد؛ خوب شد. الان كه باز به كنسرو داغ دست زدم، سوزش‌اش بيش‌تر شد.

دست‌ام را گرفت توی دست‌اش و فوت كرد به دست‌ام. اشك‌ام سُر خورد. نگاه‌ام كرد. نگاه‌اش كردم. شروین گفت: چی شده؟ دست‌ام را نگاه كردم. زنگ زدند. سھيل گفت: من باز می‌كنم.

احمد شير را باز كرد و دست‌ام را گرفت زیر آب. ول كرد دست‌ام را. گفت: نگه‌ش دار تا خمير دندون بيارم. صدای‌اش رفت سمت‌دست‌شویی: شروین جان این بچه یك شب یلدا رو كوبيده اومده این جا كنار تو ... تو می‌فرستی‌ش تو آشپزخونه؟!

شروین آرام گفت: ببين شایان! خودتو جلو دوستای من لوس نكن! دوستای من خيلی خوب این اخلاقای لوس رو می‌شناسن و می‌خندن اگه ...

احمد رسيد. شروین حرف‌اش را با نگاه‌اش تمام كرد و رفت. احمد خميردندان گذاشت روی سوزش. سھيل با سر سفيد از برف آمد تو و پشت سرش كسرا و مھدی. سلام كردند. احمد گفت: شایان داداش شروین‌ه! من تھران یك‌بار مزاحم شایان جان و خونواده بوده‌م.

كسرا سر تكان داد و رفت كنار بخاری؛ گفت: امتحان فردا ماليد! مھدی ھندوانه را گذاشت روی پيشخوان. دست داد. دست دادم. گفت: ورزشكاری دست بده بابا! دوباره دستش را دراز كرد. نگاه‌ام را چرخاندم كه ندیدم دست‌ات را. ماھی‌ھا را ریختم روی سيب‌زمينی‌ھا و ھم زدم. شروین و كسرا و مھدی و احمد درباره‌ی امتحان فردای‌شان حرف می‌زدند. سھيل گفت: کاری ھست من بكنم؟

نگاه‌اش كردم؛ لبخند می‌زد. شراب‌ام را سر كشيدم. برای‌ام ریخت و گفت: ببين باید آروم‌آروم بخوری‌ش. زیر زبون‌ت نگه‌ش دار.

نگه داشتم. لبخند زدم. گفت: كاری ھست من بكنم؟ پایين دادم شراب را:‌ھندونه رو ببُر اگه می‌شه ... خندید: چرا نمی‌شه؟ لبخند زدم.

پنير را رنده كردم روی ماھی و سيب‌زمينی. گذاشتم توی فر. گفتم: چرا آھنگ منو خاموش كردین؟

احمد روشن‌اش كرد. شراب‌ام را مزه‌مزه كردم. انار دانه‌شده را در آوردم؛ گذاشتم روی پيشخوان. گوشی‌ام زنگ خورد. شروین پيام فرستاده بود: مگه با تو نيستم؟ چرا لوس می‌كنی خودتو؟ فرستادم: من خودمو لوس نكردم!

شراب‌ام را سر كشيدم. بيرون را نگاه كردم؛ تا زانوھای‌ام می‌رفت زیر برف. نمی‌شد بيرون رفت و اگر می‌شد می‌ترسيدم كه ماشين نباشد برای تھران این وقت شب. گوشی‌ام زنگ خورد. نگاه‌ام افتاد به شروین كه نگاه‌اش افتاده بود روی من. نخواندم پيام را؛ دویدم توی حمام. دوش را باز كردم و نشستم روی زمين.

بلند گریه كردم چند دقيقه‌ای.

یادم افتاد فر روشن است. صورت‌ام را شستم و بيرون آمدم. آھنگ‌ام را خاموش كرده بودند. فر را خاموش كردم: بچه‌ھا شام حاضره! احمد آمد توی آشپزخانه: بيا اینو گذاشتم برا تو! بُرش ھندوانه را گرفتم. چشم‌ھای‌ام را دید. گفت: ليوان‌ت پُره. رفت بيرون و چراغ را خاموش كرد و شمع‌ھای روی پيشخوان را آتش زد. گفت: چي‌ه بابا این نور! قشنگيه‌ی شب به ھمين شمع و شراب و شا ... شام‌ه!

غذا را گذاشتم روی پيشخوان و ظرف‌ھا را كنارش. بچه‌ھا جمع شدند دو سمت پيشخوان. ایستاده لقمه می‌گرفتند و از چيزی حرف می‌زدند و می‌خندیدند با دھان پُر.

سھيل شروع كرده بود ضرب‌گرفتن روی پيشخوان. نور شمع از پایين می‌تابيد به صورت‌شان.

احمد بشقاب‌اش را كنار گذاشت و ليوان من را سر كشيد. با ضرب سھيل خواند:

كی باشد و كی باشد و كی باشد و كی
می باشد و م ی باشد و می باشد و می
او گه لب من گيرد و من گه لب وی
او مست ز می گردد و من مست ز وی
امشب شب مھتاب‌ه ...

ھمه‌گی شروع به خواندن كردند. صدای ضرب‌گرفتن سھيل نمی‌آمد دیگر.

چند قاشق كشيدم برای خودم، گوشی‌ام را برداشتم؛ بيرون رفتم از آشپزخانه. لم دادم روی مبل. پيام را خواندم. نگاه‌شان كردم. بچه‌ھا می‌رقصيدند و می‌خواندند. لقمه را پایين دادم.

پيام شروین نبود. شماره ناشناس بود: دوست‌ات دارم.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

این چی بود؟

-- بدون نام ، Feb 23, 2010

بهتر است دوستان همجنس گرا کم کم شروع کنند به نوشتن خاطرات رختخوابی شون.
آخه حیفه که ما محروم بمونیم

-- بدون نام ، Feb 23, 2010

خوب این مزخرفاتی که به خراب کردن چهره همجنسگریان کمک میکند اولین چیزیست که باید از آن پرهیز کنیم ... چهره شرابخوار شهوت پرست .....

-- بدون نام ، Feb 23, 2010

آه کاش می دونستی چقدر این نوشته ت به حال و هوای این روزای من می خوره،
من به معنی کلمه دگرجنس گرا نیستم ولی شخصیت متفاوتی از اغلب آدما دارم
و بعضی شبا فقط دلم می خواد دوش رو باز کنم بشینم زیرش گریه کنم و وقتی اشکام بند میاد که یکی بهم بگه دوستت دارم

-- حنا ، Feb 23, 2010

aaali boood :D THAAAANKS:)

-- بدون نام ، Feb 23, 2010

نفهمیدم.......................................

-- بدون نام ، Feb 24, 2010

ای بابا؛ دلم خون شد. خدا مشکل همه رو حل کنه.

-- بدون نام ، Feb 24, 2010

نمی دونم داستان کوتاه بود یا خاطره، ولی خوب بود. کاش کمی بیشتر به وصف حسّ و حال محیط اون شب می پرداختید. به نظر من برای یک همجنس گرا حتی نوشتن و تعریف کردن از احساسات و اتفاقات روزمرّه مثل یه چالشه، به خصوص برای خواننده و شنوندۀ فارسی زبان. تداوم در نوشتنه که به بازکردن طرز فکر و ذهن خواننده کمک می کنه. لطفاً ادامه بده.

-- وبلاگ یادداشتهای برفی ، Feb 24, 2010

چقدر ارامش بخش....... ممنون:)

-- بدون نام ، Feb 25, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)



موضوعات