تاریخ انتشار: ۲۷ فروردین ۱۳۸۷ • چاپ کنید    

بیهقی؛ عقل عملی و تاریخ

Download it Here!

بیهقی عقل را به دو معنا به کار می‌برد: یکی عقل نظری و دیگری عقل عملی. او باور دارد که روایت‌های تاریخی ولو از کتابی معتبر یا از زبان راوی ثفه حاصل شده باشد باید که با خرد سنجیده شود و اگر با عقل سازگار بود، به منزله روایت تاریخی پذیرفته شود. از این رو شایعه و خرافه را در تاریخ نباید راهی باشد.

اما عقل از نظر او معنی دیگری هم دارد که هم پادشاه باید بدان ملتزم باشد و هم تاریخ‌نگار. عقل عملی بدین معنا همان عدل است:

«و هر بنده که خدای عز و جل او را خردی روشن عطا داد و با آن خرد که دوستِ به حقیقت اوست احوال عرضه کند و با آن خرد دانش یار شود و اخبار گذشتگان را بخواند و بگردد و کار زمانه خویش نیز نگاه کند، بتواند دانست که نیکوکاری چیست و بدکرداری چیست و سرانجام هر دو خوب است یا نه و مردمان چه گویند و چه پسندند و چیست که از مردم یادگار ماند نیکوتر.»

چنین است که بیهقی پادشاه را نیز نصحیت می‌کند که هماره با خردمندان رایزنی کند تا عیب و سستی حکم‌رانی وی را به او بازنمایند:

«و در اخبار ملوک عجم خواندم ترجمه ابن مقفع که بزرگ‌تر و فاضل‌تر پادشاهانِ ایشان عادت داشتند که پیوسته به روز و شب تا آن‌گه که بخفتندی با ایشان خردمندان بودندی نشسته از خردمندترانِ روزگار. برایشان چون زمامان و مشرفان که ایشان را باز می‌نمودندی چیزی که نیکو رفتی و چیزی که زشت رفتی از احوال و عادات و فرمان‌های آن گردن‌کشان که پادشاهان بودند.»

عقل عملی که آشکارا رویه‌ای اخلاقی دارد به عدالت بازمی‌گردد. بیهقی خود در تاریخ‌نویسی‌اش کوشیده است عادل و منصف باشد. او که داستان خصومت بوسهل زوزنی را با حسنک وزیر و سپس بر دارشدن حسنک را با بلاغتی تمام بیان می‌کند، تلاش می‌کند از داوری اخلاقی درباره خوبی و بدی آدمیان بپرهیزد. می‌کوشد ستم‌کاری حسنک را در کنار زشت‌طبعی بوسهل تا جایی که می‌تواند بیاورد و از کار بد بدگویی کند نه از بدکار.

حتا وقتی که بوسهل از سوی کسانی به فساد اعتقاد متهم شد؛ بیهقی که با او سر سازگاری نداشت از او دفاع کرد:

«چون این محتشم را حال و محل نزدیک امیر مسعود رضی الله عنه بزرگ‌تر از دیگر خدمت‌کاران بود، در وی حسد کردند و محضرها ساختند و در اعتقاد وی سخن گفتند و وی را به غزنین آوردند در روزگار سلطان محمود و به قلعت بازداشتند... و من در اعتقاد این مرد سخن جز نیکویی نگویم که قریب سیزده و چهارده سال او را می‌دیدم در مستی و هشیاری و به هیچ وقت سخنی نشنودم و چیزی نگفت که از آن دلیلی توانستی کرد بر بدی اعتقاد وی. من این دانم که نبشتم و بر این گواهی دهم در قیامت. و آن کسان که آن محضر ساختند ایشان را محشری و موقفی قوی خواهد بود؛ پاسخ خود دهند.»

برای بیهقی تاریخ چونان قلمروی برای داوری است که باید ورای حب و بغض شخصی بایستد. حتا وقتی از کردارهای ناشایست بوسهل می‌گوید هشدار می‌دهد که از سر جفاهایی نیست که بوسهل بر شخص بیهقی روا داشته است:

«و این نه از آن گویم که من از بوسهل جفاها دیده‌ام که بوسهل و این قوم همه رفته‌اند و مرا پیداست که روزگار چند مانده است. اما سخنی راست بازمی‌نمایم و چنان دانم که خردمندان و آنان‌که روزگار دیده‌اند و امروز این را برخوانند بر من بدین چه نبشتم عیبی نکنند که من آن‌چه نبشتم از این ابواب حلقه در گوش باشد و از عهده آن بیرون توانم آمد.»

بیهقی تاریخ را نه تنها برای نخبگان که برای آیندگان می‌نوشت؛ از این رو سخت بهوش بود که داوری‌هایش استوار باشند و سده‌ها بعد حتا بر گور گم‌شده او نمی از شرم ننشانند.

«در تاریخی که می‌کنم سخنی نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد و خوانندگانِ این تصنیف گویند شرم باد این پیر را.»

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

agha khalaji vaghan khaste nabashid be nazare man baihaghi yeki az madod nevisandegani ast ke az del andishash kherad mizayad.

-- hadi ، Apr 16, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)