تاریخ انتشار: ۲۹ مهر ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
بررسی پدیده روحانیون نظامی - بخش دوم و پایانی

تاریخ مصرف روحانیون نظامی: «بسیار کوتاه»

سید سراج‌الدین میردامادی
seraj.mirdamadi@radiozamaneh.com

در بخش دوم و پایانی برنامه‌های بررسی پدیده روحانیون نظامی به سراغ احمد قابل، کارشناس مسائل دینی و دانش‌آموخته حوزه علمیه رفتم و ابتدا از ایشان سابقه ورود روحانیون به مناصب نظامی پس از انقلاب اسلامی را جویا شدم. آقای قابل می‌گوید:

Download it Here!

به نظرم دو تا مطلب را باید از هم جدا کرد. یکی حضور روحانیون در محیط‌های نظامی است که این تقریباً از اول انقلاب باب شد. اوایل انقلاب حتی فرمانده یا فرماندهان اصلی سپاه در اکثر نقاط کشور، روحانیون بودند؛ اما کار نظامی نمی کردند. عنوان فرماندهی را داشتند؛ مدیریت دست آن‌ها بود یا مثلاً در مشارکت با بعضی نظامی‌ها این مدیریت را انجام می‌دادند؛ اما خودشان نظامی نبودند.

در صحنه جنگ و هشت سال دفاعی که وجود داشت، بعضی از روحانیون کارهای نظامی هم انجام می‌دادند. من خودم در صحنه‌های مختلف جبهه حضور داشتم و می‌دیدم طلبه‌هایی که به صورت رزمی می‌آمدند و خیلی‌ها هم بعداً شهید شدند.

منتها می‌دانید که عناوین و درجه‌های رسمی نظامی در سپاه و بسیج نبود و بعد از اتمام جنگ بحث درجه در سپاه وارد شد. این‌که کسی سردار سرتیپ و سرهنگ و سرلشگر باشد، بعداً مطرح شد؛ ولی عنوان این‌که در محیط‌های نظامی حضور داشته باشند، از اول بود.

مطلب دیگر آن‌که یک در هم ریختگی از اول انقلاب پیش آمد و یک جابه‌جایی صورت گرفت مبنی بر این‌که روحانیت از آن شأن علمی خودش خارج شد و به کار اجرایی پرداخت. یعنی تلقی که از روحانی قبل از انقلاب وجود داشت که به قول خودشان «اهل علم» خوانده می‌شدند، عملاً موجب شد به صحنه‌های عملی پا بگذارند و کارهای اجرایی را به دست بگیرند؛ حتی در اموری که ظاهراً هیچ سنخیتی با روحانیت ندارد؛ از جمله همین کارهای نظامی و نیز سیاست خارجی که به عنوان سفیر و مدیر کل‌های وزارت خارجه حضور داشتند و شلوغ شد و در حقیقت روحانیت در همه کارها حضور پیدا کرد.


احمد قابل، دانش‌آموخته حوزه علمیه و پژوهش‌گر دینی

نسبت این پدیده روحانی نظامی که در این سال‌ها شکل گرفته است با نظام سنتی روحانیت را چگونه می‌بینید؟ یعنی آیا می‌توان گفت که از آن نظام سنتی فاصله گرفته است؟ یا در برابر آن ایجاد شده است یا اصلاً طبقه‌ای شده در کنار و عرض آن؟

به نظرم این آخری باشد. طبقه‌ای شده‌اند در کنار آن روحانیت سنتی.

الان بدنه روحانیتمان که بیش از ۸۵ درصد روحانیون ما را تشکیل می‌دهند، همان طبقه سنتی هستند. می‌آیند وارد حوزه می‌شوند و درس می‌خوانند و بعد به کارکردهای سنتی روحانیت و معارف اسلامی می‌پردازند.

اما یک عده‌ای از روحانیون در محیط‌های اجرایی وارد شدند. تازه در بعضی بخش‌های اجرایی که شاید سنخیت بیشتری با خود روحانیت داشته باشد از جمله مباحث قضاوت و در دستگاه قضایی بودند یا حتی در محیط عقیدتی سیاسی که به کارهای اعتقادی و کلاس‌های اعتقادی بپردازند.

اما این‌که کسانی از روحانیون رتبه نظامی بگیرند و کار نظامی را بر عهده بگیرند، این خارج از آن خاصیتی است که برای روحانیت تعریف شده است و تازه این روحانی نظامی می‌خواهد در هر دو حوزه خودش را متخصص و متبحر بداند.

آیا نتیجه امتزاج نظامی‌گری و روحانیت منجر به این می‌شود که نظامی‌های ما دین‌دارتر شوند یا روحانیون ما با اتکای به اسلحه و نظامی‌گری، زبان زور و اسلحه را به کار ببرند؟ آیا چنین آینده‌ای را می‌توان برای روحانیون نظامی متصور بود؟

عملاً اشتباهی که صورت گرفته، همین است و در مقام عمل این اشتباه دارد کار خودش را می‌کند. به این معنا که فردی که آمده در محدوده نظامی قرار گرفته و روحانی هم هست، می‌خواهد خودش را برتر از نظامی‌ها قرار بدهد. زیرا فکر می‌کند او اسلام و مسائل روحانی و معنوی را هم می‌داند؛ فلذا آن‌جا را به هم می‌ریزد؛ به این دلیل که می‌خواهد ریاست داشته باشد. این طرف هم که می‌آید، به روحانیون هم‌ردیف خودش و بالاتر از خودش زور می‌گوید؛ زیرا لسان زور و لسان اسلحه را می‌داند.

مشکل این‌جاست و این قیاس، قیاس مع الفارق است. ما امروز یا باید کار نظامی بکنیم یا کار روحانی. روحانی اگر بخواهد نظامی شود، آن خشونت‌هایی که در محیط‌های نظامی است و آن خشونت‌ها با کار روحانی او که می‌خواهد مسائل اخلاقی را مطرح کند و در جامعه معلم اخلاق باشد؛ یا حتی معلم باشد که معلم نیاز به اخلاق دارد که این با هم سازگاری ندارد و یک وضعیت متناقضی برای طرف ایجاد می‌شود و همین می‌شود که الان هست.

یعنی این آقایان می‌آیند در حوزه تا یک حرفی را نمی‌پسندند، به اتکای اسلحه تهدید می‌کنند و به اتکای اسلحه برخورد تند و حذفی می‌کنند؛ به خاطر این‌که روحیاتشان نظامی شده است. در صورتی که باید بدانند در محیط علمی، حتی اگر برای کسی خشم هم ایجاد شود، باید این خشم را با بیان علمی قوی‌تری مطرح کند. یعنی اگر از کسی ناراحت می‌شود، از اندیشه‌ای ناراحت می‌شود، استدلال و اندیشه قوی‌تری بیاورد.

اما متأسفانه کسی که به محیط نظامی می‌رود، روحیه فرهنگی را فراموش می‌کند و یادش می‌رود که برای حل مشکلات دست به اسلحه نبرد و هر چیزی را از مگسک اسلحه نبیند و تحلیل نکند. تحلیل‌ها همه می‌شود نظامی. در محیط‌های فرهنگی این مسأله‌ای است که الان اتفاق افتاده و بسیار خطرناک هم است.


محمدجواد اکبرین، کارشناس مسائل اسلامی و دانش‌آموخته حوزه علمیه قم

در ادامه از محمدجواد اکبرین، کارشناس مسائل اسلامی و دانش‌آموخته حوزه علمیه قم مقیم لبنان خواستم به ریشه‌یابی و تحلیل پدیده روحانیون نظامی بپردازد. آقای اکبرین می‌گوید:

من فکر می‌کنم اگر بخواهیم این پدیده را بشناسیم، نخست باید بپرسیم چگونه روحانیت که قاعدتا باید یا دین‌پژوه باشد یا دین‌شناس یا مبلغ دین، به جای این‌که یکی از این سه کارکرد را داشته باشد، وارد حوزه سیاست می‌شود و ناگهان رهبر سیاسی یا حتی کارشناس سیاسی یک کشور و یک جامعه می‌شود.

در ابتدای انقلاب، امام خمینی که یک فقیه بود، هم درباره فرهنگ، هم سیاست، هم امنیت و هم اقتصاد سخنرانی می‌کرد و پیام می‌داد. چگونه این اتفاق می‌افتاد؟ اگر به همین شکل پاسخ این را هم پیدا کنیم، می‌توانیم پاسخی برای پدیده نوظهور نظامی شدن روحانیت یا کار نظامی توسط روحانیت هم پیدا کنیم.

پاسخ من به آن‌جا این است که بله این‌ها وارد شدند؛ برای این‌که این ورود کارکرد اجتماعی داشت. اگر یک روحانی که با متون عرفانی و معنوی در ارتباط است و مفسر رسمی دین در جامعه است و از خدا و ارزش‌های الهی سخن می‌گوید و در حوزه مقدسات فعالیت می‌کند و مردم هم او در این جایگاه قبول دارند، اگر بیاید حرف سیاسی بزند علیه حکومتی مثل حکومت پهلوی که به ظلم و خودکامگی معروف بود، خوب مردم بسیار از او تأثیر می‌گیرند. یعنی حضور روحانیت در عرصه سیاست کارکرد جدی اجتماعی و کارکرد جدی سیاسی داشت؛ بخصوص در شرایط اجتماعی دهه ۵۰.

حالا که ۳۰ سال از آن روزگار گذشته و روحانیت خودش حاکم شده، گمان می‌کند وضعیت مثل دهه ۵۰ است و ورود به عرصه سیاست، همان طور که آن زمان جواب داد و به کمک سایر گروه‌ها حکومت را ساقط کرد، الان هم اگر روحانیون وارد عرصه نظامی‌گری شوند، با استفاده از قداستشان می‌توانند تأثیر بیشتری بگذارند و بهره‌وری بیشتری در این حوزه داشته باشند.

نتیجه می‌گیرم که ورود روحانیت به عرصه نظامی تا حدی که تبدیل به یک روند رسمی شود، به صورتی که ما تیپ رزمی تبلیغی امام جعفر صادق را در قم داشته باشیم که آقای ذوالنور فرمانده آن بود، یا طلبه‌ها را دعوت کنند که رسماً عضو کادر رسمی سپاه شوند و حالا خود روحانیون شده‌اند فرمانده، [مثل] فرمانده بسیج، من فکر می‌کنم دقیقاً به خاطر کارکرد سیاسی - اجتماعی آن است.

شما برای این روحانیون گرایش پیدا کرده به کارکردهای نظامی، چه آینده‌ای را متصور می‌شوید؟

این‌ها به اعتقاد من تاریخ مصرفشان بسیار کوتاه‌تر از تاریخ مصرف روحانیون سیاسی‌شده است.

من منظورم را از روحانی سیاسی‌شده توضیح بدهم و تصحیح کنم. هر کسی در هر رشته‌ای حق دارد به میزان مطالعاتش در زمینه‌های فرهنگ، سیاست و اقتصاد حرف بزند؛ اما این‌که کسی هویت و جایگاهش به عنوان دین‌پژوه، دین‌شناس یا مبلغ دین تعریف شده است، ناگهان تغییر جایگاه می‌دهد و می‌شود یک پدیده دیگر و وارد یک حوزه تخصصی دیگر می‌شود و در آن حوزه تخصص خودش را صاحب نظر می‌داند، من با این تعبیر درباره این پدیده دارم صحبت می‌کنم.

روحانیونی که وارد نهاد سیاست شدند و خواستند یک نوع یکسانی و اتصال بین نهاد دین و نهاد سیاست ایجاد کنند، با حضورشان اشکال ایجاد کردند. این‌که در قرآن آمده است هیچ تر و خشکی نیست مگر این‌که در قرآن آمده است و سیاست هم یکی از تر و خشک‌های این عالم است و بنابراین هر کس قرآن‌شناس است، لزوماً کارشناس قابل اتکای سیاسی هم هست؛ کارشناس فرهنگی هم هست و در همه زمینه‌ها کارشناس است.

منتها همان طور که تجربه ادغام نهاد دین در نهاد سیاست و خود را همه‌چیزدان دانستن رو به افول است و مثل اول انقلاب دیگر حضور روحانیون در عرصه سیاست آن کارکرد سیاسی و اجتماعی را ندارد، این ماجرا هم خیلی زودتر از آن در حال افول است و تاریخ مصرفش رو به اتمام است.

روحانیت در عرصه سیاست نتوانست در عرض این سه دهه تجربه خودش را بقبولاند؛ در عرصه نظامی هم نخواهد توانست که از این جایگاه استفاده کند و قداست را به مقولات جنگی و نظامی منتقل کند و بخواهد مخاطب جذب کند.

از این گذشته، گونه‌ای از عقلانیت اطاعت‌گریز در خود نیروهای نظامی، در سپاه و بسیج هم وارد شده است. به همین خاطر فکر نمی‌کنم آن‌ها دیگه در کلیت سپاه و بسیج آن تأثیری را که سابقاً داشتند، هم‌چنان داشته باشند.


حسین طائب، فرمانده سابق بسیج و از بلندپایه‌ترین روحانیون نظامی

حتی اگر بخشی از روحانیون وارد عرصه نظامی‌گری و به دست گرفتن فرماندهی یگان‌های نظامی هم نمی‌شدند، مردم حتی اقشار دین‌باور به دلیل عملکرد ناصادقانه بخش عمده‌ای از روحانیونی که وارد وادی سیاست شدند، دیگر آن اعتقاد و باوری را که ۳۰ سال قبل به روحانیت داشتند، ندارند؛ چه برسد به این‌که روحانیت بیش از پیش با زبان زور و منطق اسلحه بخواهد مردم را به زعم خویش راهنمایی و هدایت نماید.

Share/Save/Bookmark

بخش نخست:
پدیده «حجت‌الاسلام سردار سرتیپ»
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

audio file doesn't work

-- sina ، Oct 22, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)