تاریخ انتشار: ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۹ • چاپ کنید    

پیوند زندگی با ادبیات و مهمانی نارنج‌ها

فرشاد سروش

نشر افق در ایران تصمیم دارد تعدادی از آثار مهم «ارنست همینگوی،» (۱۸۹۹ – ۱۹۶۱) نویسنده‌ی نوبلیست آمریکایی، را در مجموعه‌ای با عنوان «میراث همینگوی» به چاپ بسپارد. از «میراث همینگوی» تاکنون رمان «پیرمرد و دریا» (با ترجمه‌ی نازی عظیما) منتشر شده و «مردان بدون زنان» دومین کتاب این مجموعه است که وارد بازار کتاب می‌شود.

انتشار آثار همینگوی به فارسی از بیش از نیم قرن پیش ـ با چاپ کتاب «زندگی خوش کوتاه فرنسیس مکومبر» با ترجمه‌ی «ابراهیم گلستان» در سال ۱۳۲۹ شمسی ـ آغاز شد و با محبوبیت روزافزون و بی‌افول او نزد کتاب‌خوان‌های ایرانی شدت گرفت. می‌‌شود ادعا کرد که تقریباً‌ تمام نوشته‌های همینگوی به فارسی برگردان شده‌اند. با این وجود، انتشار مجموعه‌ی «میراث همینگوی» به دو دلیل اهمیت دارد.

اول، اگر در شاهکار بودن بسیاری از نوشته‌های همینگوی مناقشه نکنیم، آثار درخشان را باید همگام با تحولات زبانی هرچند سال یک بار مجدداً ترجمه کرد، و این مجموعه چنین رویکردی را تحقق می‌بخشد. و دیگر، بسیاری از داستان‌های کوتاه همینگوی به‌صورت آنتولوژی منتشر شده‌اند و برگردان متن کامل نسخه‌ی انگلیسی نبوده‌اند، یعنی مترجم‌ها بر اساس سلیقه تعدادی از داستان‌های همینگوی را از کتاب‌های مختلف انتخاب می‌کرده‌اند و ترجمه‌ی آنها را در یک کتاب فارسی ارائه می‌داده‌اند. مجموعه‌ی نشر افق شامل برگردان متن اصلی آثار همینگوی است و این امکان را در اختیار مخاطبان و منتقدان قرار می‌دهد که سیر نویسندگی همینگوی را پیگیری کنند.

«مردان بدون زنان» از متقدم‌ترین آثار همینگوی است. این کتاب در سال ۱۹۲۷ در نیویورک منتشر شد و چهارده داستان کوتاه دارد. «مردان بدون زنان» نام هیچ‌یک از داستان‌های کتاب نیست و یک عنوان مفهمومی است. در اغلب این داستان‌ها مردان کاراکترهای اصلی هستند و اگر زنانی هم حضور دارند، یا حضورشان غیرمستقیم است و یا صرفاً عاملی‌اند برای پرداخت بهتر و روشن‌تر به زندگی و مشکلات کاراکترهای مرد.


زیباترین و کامل‌ترین توصیف درباره‌ی آثار همینگوی را شاید هنوز باید در جمله‌ی «ویل دورانت» جست‌وجو کرد: «من هیچ نویسنده‌ای را همانند ارنست همینگوی نمی‌شناسم که در او زندگی و ادبیات چنین تنگاتنگ با هم عجین شده و در هم گره خورده باشد.» همینگوی نویسنده‌ای ا‌ست که بسیاری از داستان‌های‌اش از تجربیات و علایق شخصی خود او مایه گرفته‌اند. شاید یکی از رموز موفقیت‌ او نیز همین باشد: او پلات‌ها و کاراکترهایی را می‌‌پروراند که با پوست و استخوان تجربه‌شان کرده و شناخت کافی از آن‌ها دارد.

داستان‌های کوتاه همینگوی در «مردان بدون زنان» از نظر سوژه در سه گروه عمده قرار می‌گیرند:۱) داستان‌هایی با موضوعات مرتبط به دلبستگی‌های شخصی همینگوی ۲) داستان‌های مربوط به جنگ و ۳) داستان‌هایی بر پایه‌ی روابط عاطفی زن و مرد. البته این دسته‌بندی نه فقط در این کتاب که در مورد باقی داستان‌های کوتاه همینگوی هم صدق می‌کند.

همینگوی به شکار، ماهی‌گیری، اسکی، بوکس، و به‌ویژه گاوبازی بسیار علاقه داشت. او در تعداد زیادی داستان کوتاه و چند رمان این علایق‌اش را، به شیوه‌های مختلف، دست‌مایه‌ قرار داده و موفق شده از آنها آثاری ماندگار پدید بیاورد. از جمله، در رمان «تپه‌های سبز آفریقا» و در دو داستان کوتاه «زندگی خوش کوتاه فرنسیس مکومبر» و «برف‌های کلیمانجارو» که مستقیماً ملهم از تجربیات او از سفری طولانی هستند که برای شکار به آفریقا داشت. در «مردان بدون زنان» دو داستان طولانی «کله‌شق» (یا همان «شکست‌ناپذیر») و «مسابقه‌ی پنجاه هزار دلاری» را می‌توان ادای دین همینگوی به گاوبازی، که یکی از سرگرمی‌های مورد علاقه‌اش بود، و بوکس دانست. «کله‌شق» شرحی دقیق و سینمایی ا‌ست از یک مسابقه‌ی گاوبازی. تلاش «مانوئل» برای شکست‌دادن گاو، که نهایتاً با موفقیت همراه است، جدال پیرمرد با ماهی عظیم‌الجثه در رمان «پیرمرد و دریا» را به خاطر می‌آورد. «مسابقه‌ی پنجاه هزار دلاری» داستان یک بوکسور به انتهای کار رسیده و شکست اوست، و نشانه‌ای از ارادت همینگوی به بوکس و بوکس‌بازها.

همینگوی تجربه‌ی حضور در سه جنگ را دارد: جنگ‌های جهانی اول و دوم و جنگ داخلی اسپانیا. در جنگ جهانی اول راننده‌ی آمبولانس بود، در جنگ جهانی دوم خبرنگار، و در جنگ‌های داخلی اسپانیا خبرنگار و یاریگر سیاسی جمهوری‌خواهانی که علیه ژنرال فرانکو می‌جنگیدند. داستان‌های «در کشوری دیگر،» «وطن به تو چه می‌گوید،» و «حالا دراز می‌کشم» سه داستان «مردان بدون زنان»‌اند که برگرفته از تجربیات همینگوی از حضورش در جنگ هستند.

مرگ روابط عاطفی و عشق در داستان‌های همینگوی غالباً با معمولی‌ترین اتفاقات و حتی با ابراز عشق تصویر می‌شود و نه با جدال آشکار - آن‌طور که مثلاً، در داستان‌های کارور می‌بینیم. زوج‌های همینگوی خوشبخت نیستند حتی اگر تظاهر به خوشبختی کنند. «تپه‌هایی مثل فیل سفید،» «ده نفر سرخپوست،» «قناری سوغاتی،» و «حکایتی از آلپ» داستان‌های کتاب «مردان بدون زنان» هستند که در آنها همینگوی روابط عاطفی زن‌ها و مرد‌ها را دست‌مایه قرار داده است.

همینگوی، برخلاف جریان غالب در سال‌های انتشار «مردان بدون زنان،» نویسنده‌ای است عینیت‌گرا و از روانشناسی و کندوکاو در روح کاراکترها گریزان است. او حتی عمیق‌ترین رویکردهای روانشناختی را نه با روایت سیلان ذهنی آدم‌های قصه‌های‌اش که در پلات‌های حادثه‌محور و با اتفاقات روزمره بازآفرینی می‌کند و این باعث می‌شود که داستان‌های او همیشه جذاب و نفس‌گیر باشند. کنش‌محوری و استفاده‌ی حداقلی از توصیف، ضرباهنگ تند، جملات کوتاه و صریح و کوبنده، و بهره‌گیری زیاد و چیره‌دستانه از دیالوگ دیگر ویژگی‌های سبکی داستان‌های کوتاه همینگوی است که در «مردان بدون زنان» هم نمود دارد. این کتاب هر چند داستان‌های ضعیفی مانند «امروز آدینه است» و «قصه‌ای پیش افتاده» را هم شامل می‌شود اما تعداد داستان‌های خوب آن بسیار بیش‌تر از نوشته‌های ضعیف است و برخی از داستان‌های‌اش ـ نظیر «آدم‌کش‌ها،» «تپه‌هایی مثل فیل‌ سفید،» و «در کشوری دیگر» ـ جز‌ء معروف‌ترین و ماندگارترین آثار همینگوی و از بهترین داستان‌های کوتاه نیمه‌ی اول قرن بیستم به شمار می‌آیند.

«مردان بدون زنان» را مترجم پرکار و نام‌آشنا «اسدالله امرایی» به فارسی برگردانده است. این کتاب ۲۲۴ صفحه دارد و نشر افق به تازگی توزیع آن‌ را در کتاب‌فروشی‌های کشور آغاز کرده است.

مهمانی نارنج‌ها

رمان کوتاه «نوشیدن مه در باغ نارنج» جدیدترین کار داستانی «مرتضا کربلایی‌لو» (متولد ۱۳۵۶) است. از این نویسنده‌ی پرکار پیش از این آثاری همچون «من مجردم، خانم،» «زنی با چکمه‌ی ساق‌بلند سبز،» «مفید آقا،» و «روباه و لحظه‌های عربی» منتشر شده است. کربلایی‌لو مدتی طلبه بوده و تحصیلاتی در زمینه‌ی علوم دینی دارد. این مسأله نمودی بارز در اکثر نوشته‌های او داشته و رمان‌ها و داستان‌های کوتاه‌اش را به جریان و صدایی تازه در ادبیات ایران بدل نموده است. کربلایی‌لو دغدغه‌های مذهبی و فلسفی‌اش را در قالب داستان می‌ریزد اما نه به شیوه‌ی ادبیات دینی سفارشی و حکومتی. او رویکردی شخصی و روشنفکرانه به دین دارد که گاه حتی در تعارض با رویکرد غالب و تبلیغ‌شونده است.

موفقیت باورنکردنی «روی ماه خداوند را ببوس» نوشته‌ی «مصطفا مستور» در این سال‌ها از پتانسیل بالای رمان‌هایی با تم‌های مذهبی برای موفقیت و محبوبیت در ایران نشان داشت اما این کتاب موفق به جریان‌سازی نشد و پس از آن آثاری با بن‌مایه‌های مشابه انتشار پیدا نکرد. چاپ مداوم آثار کربلایی‌لو را می‌توان امکانی تازه برای رشد و معرفی داستان‌هایی مدرن با تم‌های مذهبی دانست، داستان‌هایی که معمولاً به علت ذهنیت منفی منتقدها همیشه در حاشیه به سر برده و سر از محاق برنیاورده‌اند.
«نوشیدن مه در باغ نارنج» در یک ظهر تا شب اتفاق می‌افتد. «آیت‌الله علیاری» پیرمردی عالم و عارف است که به همراه دخترش «سمانه» در یک کوشک بزرگ در دهی کوچک منزل دارد. شوفاژ کوشک از کار افتاده و آن‌جا کسی نیست که از عهده‌ی تعمیر آن بربیاید. «مهندس،» پسر آیت‌الله، یکی از تکنسین‌های شرکت‌اش را برای تعمیر شوفاژ به کوشک می‌فرستد. «کریم» با قطار به شهر کوچک می‌آید و بعد در کوشک باشکوه که در میان درختان زیبای نارنج محصور است مهمان آیت‌آلله و سمانه می‌شود. خرابی شوفاژخانه که یک مشکل کاملاً فنی است بهانه‌ای است برای درگیر شدن کریم با یک ماجرای معنوی و نویسنده به خوبی از عهده‌ی ساختن این کنتراست برآمده است.


کریم که در هیاهوی شهرنشینی گم است با حضور در کوشک آرام و پرت‌افتاده‌ی آیت‌الله ـ که نمادی است از شخصیت این مرد عارف ـ فرصتی دوباره می‌یابد تا دریابد چه‌قدر درگیر زشتی‌ها و پلشتی‌های شهر شده و از جنبه‌های معنوی انسانی خود غافل مانده است. درواقع، درون‌مایه‌ی رمان دعوت خواننده به تأملی دوباره درباره‌ی خود و دین است.

یکی از مهم‌ترین نکاتی که در «نوشیدن مه در باغ نارنج» به چشم می‌خورد ارائه‌ی قرائتی نو از دید دین ـ و به‌طور مشخص اسلام ـ نسبت به زن است. «آیت‌الله» با آن کمالات و اعتقادات‌اش رابطه‌ای آزادمنشانه و به دور از جزم‌اندیشی با سمانه دارد. سمانه‌ی عزیزدردانه بی‌هیچ محدودیتی در کوشک می‌چرخد و با مردان غریبه‌ای که مهمان‌ پدرش هستند گرم و صمیمانه برخورد می‌کند. او می‌تواند با کریم در زیرزمین تنها بماند و گپ بزند، یا در نیمه‌شب تاریک و خلوت سراغ کریم برود و او را به کوشک بازگرداند. سمانه حتی چهار سال به تهران آمده و در دانشگاه تحصیل کرده است. و همه‌ی این‌ها در حالی‌ است که او دختری است آیت‌الله‌زاده و با اعتقادات قوی مذهبی. نیز در کتاب بارها جهان به زنی زیبا تشبیه می‌شود و زن در متن مترادف با لطافت، زیبایی و مهربانی قرار دارد. نویسنده در جایی پا را از این هم فراتر می‌گذارد و با اشاره‌ی مستقیم به نظر یکی از علمای قم درباره‌ی وزارت زنان، از دید «آیت‌الله» نظر او را واپس‌گرا و غیرعقلانی می‌خواند و به تمسخر می‌گیرد. کربلایی‌لو تلاش دارد بگوید دین زن‌ستیز نیست و از قرائت‌های مرتجعانه از دین انتقاد کند.

زبان خاص و پرداخته‌ی «نوشیدن مه در باغ نارنج» یکی دیگر از ویژگی‌های این رمان است که نظر خواننده را جلب می‌کند. «رولان بارت» در شرح دیدگاه‌های «باختین» درباره‌ی زبان می‌گوید: «زبانی که ویژگی زبان بودن خود را نشان می‌دهد قابل اعتمادتر از زبانی ا‌ست که با عوض کردن چهره خود را طبیعی جلوه می‌دهد و فرآیند دلالت‌گری را پنهان می‌کند.» زبان «نوشیدن مه در باغ نارنج» زبانی است فخیم با ساختارهای نو و تشبیهات بدیع فراوان. ارکان جمله جا به جا می‌شوند، دیالوگ‌ها به حرف‌های معمولی که از دهان آدم‌های عادی بیرون می‌آید شباهت ندارد و نویسنده مدام از توصیفات خاص و تشبیهات آشنایی‌زاد بهره می‌برد- مثلاً، طنین بوق قطار را با «ایستگاه از بوق قطار چاق شد» نشان می‌دهد، آتش گرفتن ذغال را با «چشم سرخ این ذغال بیدار می‌شود» و برخورد قطرات باران با پنجره را با «نوک‌زدن باران به شیشه.» شاید بتوان غلوآمیز بودن این زبان را ـ به قول پست‌مدرن‌ها ـ تلاشی برای کندکردن ریتم خوانش و بالا بردن سطح تعمق و ادراک خواننده و دعوت او به مکث، تأمل و تفکر دانست.

از سوی دیگر، اگر با دید فرمالیستی به زبان «نوشیدن مه در باغ نارنج» بنگریم، این زبان فخیم و شبه آرکائیک بازنمودی است از زبان کتب مقدس و آسمانی. با این نگاه، انتخاب این زبان از سوی نویسنده برای روایت داستانی با تم عرفانی و مذهبی انتخابی هوشمندانه و چیره‌دستانه بوده است.

پاشنه‌ی آشیل رمان این است که گاه نویسنده به جای آن‌که تلاش کند ایدئولوژی و بن‌مایه‌های فلسفی اثر را در تاروپود آن بتند، راه ساده‌تری را برمی‌گزیند، یعنی به‌عنوان دانای کل وارد ماجرا می‌شود و اندیشه‌هایی را برای خواننده بازگو می‌کند. اگر او می‌توانست این پاره‌‌ها را نیز در خلال دیالوگ‌ها و کشمکش داستان بپرورد، نوشته‌ی او هم هنرمندانه‌تر بود و هم تأثیرگذارتر.

در «نوشیدن مه در باغ نارنج» یک ویژگی جالب هم دیده می‌شود. در این رمان برای اولین‌بار در ادبیات معاصر ایران عالمی دینی، با درجه‌ی آیت‌آلله‌ای، به‌عنوان یک کاراکتر اصلی در داستان حضور دارد.

«نوشیدن مه در باغ نارنج» را نشر افراز در بهمن ماه سال ۸۸ و در ۱۰۴ صفحه منتشر کرده است.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)