تاریخ انتشار: ۱۹ مرداد ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
معرفی کتاب «نامرئی» رمان تازه‌ی پاول استر

تن‌خواهی خواهر و برادر در رمان «نامرئی» پاول استر

نادر افراسیابی

این هفته در کتاب زمانه می‌خواهیم تازه‌ترین رمان نویسنده‌ی پرفروش و پست مدرن آمریکایی، پاول استر را معرفی کنیم. این رمان یکی از مدرن‌ترین و پیچیده‌ترین آثار پاول استر است و «نامرئی» نام دارد. در «نامرئی» پاول استر به موضوعات مختلف از جمله به موضوع زنا (یا یا اگر بخواهیم بار مذهبی این کلمه را از آن بگیریم) تن‌خواهی خواهر با برادر که یکی از اندک تابوهای باقی‌مانده در جامعه‌ی غرب است، می‌پردازد.


باز هم سرنوشت زندگی انسان را تغییر می‌دهد

در بهارِ سال ۱۹۶۷ یک دانشجو ۲۰ ساله‌ی آمریکایی به نام آدام والکر که آرزو دارد نویسنده بشود در یک مهمانی با یک استاد دانشگاه فرانسوی به نام رودلف بورن آشنا می‌شود. این استاد دانشگاه با ضعف‌های انسان‌ها به خوبی آشناست، یک مرد بسیار زرنگ و یک شخصیت بسیار پیچیده است و به طرز حیرت‌انگیزی از عهده‌ی هر کاری برمی‌آید.
رودلف بورن، این شخصیت دوست‌داشتنی و نفرت‌انگیز در مرکز رمان تازه‌ی پاول استر قرار دارد. رویارویی این دانشجو جوان و بی‌تجربه و آن استاد همه فن‌حریف مسیر زندگی آدام والکر را تغییر می‌دهد. به این جهت در «نامرئی» هم مانند دیگر رمان‌هایی که از استر خوانده‌ایم، سرنوشت در تغییر مسیر حوادث زندگی شخصیت‌ها نقش مهم ایفا می‌کند.

عهد و قراری که انسان با شیطان می‌بندد

رویارویی این دو نفر از هر نظر سرنوشت‌ساز است. دوست دختر پروفسور هم در آن مهمانی شرکت دارد. از یک طرف آدام به معشوقه‌ی پروفسور دل می‌بندد و با او می‌خوابد و از طرف دیگر پروفسور به او پیشنهادی می‌دهد که نمی‌تواند رد کند: پروفسور رودولف بورن به آدام پیشنهاد می‌دهد که در ازای مبلغ هنگفت 6250 دلار شماره‌ای از یک نشریه‌ی علمی را برای او تهیه کند. معلوم می شود که پروفسور از همه‌ی ماجرا خبر داشته و می‌دانسته که آدام با معشوقه‌اش مارگوت به بستر رفته و معلوم می‌شود که اصلاً همه‌ی اینها نقشه بوده برای اینکه آدام دست رد به سینه‌ی پروفسور نزد.

در اینجا هم باز یکی دیگر از مضامین مهم رمان‌های استر تکرار می‌شود: وسوسه و عهد و قراری که انسان با شیطان می‌بندد و او را گرفتار می‌کند و زندگی‌اش را از مسیر کسالت‌آور روزانه خارج می‌کند.

یک دشمنی درازدامن و زمان‌های شکسته

نگفته پیداست که آدام از عهده‌ی این کار برنمی‌آید. پروفسور به پاریس برمی‌گردد و آن دوستی به یک دشمنی درازدامن تبدیل می‌گردد. این هم باز یکی دیگر از مضامین آثار استر است که از رمان جنائی وام گرفته. از همان آغاز چنین وقایعی تعلیق و کششی در رمان ایجاد می‌کنند که پیش از این در تریلوژی نیویورک سراغ داشتیم. در چهار فصل نخست کتاب، داستان به شیوه‌ی اول شخص مفرد روایت می‌شود.

فصل اول، سوم و چهارم از منظر آدام و فصل دوم از منظر جیم که از همکلاسی‌ها و هم‌دانشگاهی‌های آدام است و چهل سال بعد، یعنی در سال ۲۰۰۷ داستان را روایت می‌کند. با این حساب بین فصل اول و دوم از نظر زمانی چهل سال فاصله قرار دارد. این ترفند، یعنی زمان شکسته، باز هم یکی دیگر از مهم‌ترین ویژگی‌های آثار پاول استر است که در «نامرئی» تکرار می‌شود.

اما جیم در فصل دوم، چهل سال پس از آن رویارویی سرنوشت‌ساز به ما چه می‌خواهد بگوید؟ معلوم می‌شود که جیم داستانی را که چهل سال بعد آدام نوشته و در آن داستان رویارویی‌اش با پروفسور فرانسوی و عشق به معشوقه‌ی او مارگوت را روی کاغذ آورده و منتشر کرده می‌خواند. حال در این فصل ما نظر او را نسبت به داستان می‌خوانیم و با آدام و شخصیت او از یک زاویه‌ی دیگر آشنا می‌شویم.

این تازه اول داستان است

اگر فکر می‌کنید این رمان پیچیده است، اشتباه می‌کنید. این تازه اول داستان است. معلوم می‌شود که داستانی که آدام نوشته و زیر عنوان «بهار» منتشر کرده، ادامه دارد. ادامه‌ی آن داستان دیگری است با نام «تابستان». در این داستان آدام به زندگی خانوادگی خودش در تابستان 1967 می‌پردازد. او، پدر و مادر و خواهرش در آپارتمانی در نیویورک زندگی می‌کنند.


پاول استر

داستان را بیش از این لو نمی‌دهیم. مهم‌تر از وقایع اما فرمی است که استر انتخاب می‌کند. نویسنده در این بخش از ضمیر دوم شخص مفرد استفاده می‌کند و داستان را با «تو» روایت می‌کند.

و به همین ترتیب سومین بخش رمان که در واقع سومین داستان آدام است «پاییز» نام می‌گیرد و از منظر سوم شخص مفرد یا دانای کل محدود به ذهن راوی روایت می‌شود. یعنی در واقع آدام در اینجا وقایع زندگی‌اش را به گونه‌ای روایت می‌کند که انگار برای شخص دیگری اتفاق افتاده است.

تغییر نظرگاه و نمایش توانایی نویسنده در روایتگری

چرا استر نظرگاه را به این شکل تغییر می‌دهد؟ از یک سو می‌خواهد به ما نشان بدهد که یک داستان را از چندین منظر می‌توان روایت کرد. از سوی دیگر معلوم می‌شود که جیم، آن رفیق چهل ساله در این میان خودش به نویسندگی روی آورده و به آدام پیشنهاد داده برای بیرون آمدن از بحران نوشتن تلاش کند داستانش را از یک نظرگاه دیگر بیان کند. آدام هم به حرف او گوش داده و حالا داستان را از منظر سوم شخص مفرد روایت می کند. جیم در جایی می‌گوید:

«معلوم شد که من برای بیان کردن این موضوع راه اشتباهی را در پیش گرفته بودم. ماجرا از این قرار بود که برای بیان کردن ماجراهای زندگی خودم ضمیر اول شخص را انتخاب کرده بودم و این مسأله باعث شده بود که از نظر ذهنی فلج بشوم؛ مرا نامرئی کرده بود و از من این امکان را سلب کرده بود که به جستجوی چیزی بروم که آن را می‌جستم. می‌بایست از خودم جدا می‌شدم، از خودم فاصله می‌گرفتم و فضایی ایجاد می‌کردم بین خودم و اشیاء و اینطور بود که از نو فصل دوم داستانم را این بار از منظر سوم شخص مفرد نوشتم.»

داستانی در داستان و دخالت نویسنده در متن

می‌بینیم که این داستان مانند داستان‌های دیگر استر، داستانی در داستان است و نویسنده در متن دخالت می‌کند و درباره‌ی چگونگی داستان‌نویسی که اتفاقاً برای نویسندگان و خوانندگان ایرانی جذاب هم هست، کلی قلم‌فرسایی می‌کند. کلمه‌ی «نامرئی» بارها در این رمان تکرار می شود و هر بار که به این کلمه برمی‌خوریم شاهد تلاش راوی داستان هستیم برای اینکه فردیت و حتی موجودیت و زندگی خودش و شخصیتش را تثبیت کند.

این مهم‌ترین چالشی است که به رمان استر جهت می‌دهد. ما یک راوی داریم که از وجود خودش مطمئن نیست و برای همین از روی احساس عدم اطمینان به هستی خودش روایت می‌کند و در نتیجه سبکی هم که انتخاب می‌کند، خواننده را به بازی می‌گیرد و او را به چالش می‌کشد. این سبک، یعنی متافیکشن یا دخالت نویسنده در متن مهم‌ترین وجه تمایز ادبیات آمریکا از ادبیات اروپاست و یکی دیگر از ویژگی‌های آثار پاول استر به شمار می آید.
استر در این رمان قصد ندارد واقعیت را در ادبیات بازآفرینی کند. او انواع ترفندها را به کار می‌برد تا واقعیت را به شیوه‌ی خودش در رمان بیافریند.

همیشه و در همه حال در این اثر دو نفر یک تجربه‌ی مشترک را از سرمی‌گذرانند. اما هر یک به یک شیوه‌ی کاملاً متفاوت آن تجربه را روایت می‌کنند، چنان‌که در نهایت دو داستان متفاوت به دست می‌دهند. این مهم‌ترین دستاورد استر در این رمان است: یک حقیقت وجود ندارد و هیچکس نمی‌تواند ادعا کند که تجربه ‌و نظر او به تجربه و نظر دیگری برتری دارد.

تن‌خواهی خواهر و برادر

مهم‌ترین بخش رمان، فصلی است که آدام از منظر دوم شخص مفرد روایت می‌کند. تابستان است. پدر و مادر به سفر رفته‌اند و خواهر و برادر در اوج نوجوانی و بلوغ جنسی و خواهش تن در آپارتمانی در نیویورک به حال خود واگذاشته شده‌اند. در آن تابستان است که آنها در نهایت بی‌گناهی و از روی کنجکاوی تصمیم می‌گیرند با هم بخوابند و راز تن جوان همدیگر را کشف کنند.

در اینجا برادر به خواهر تجاوز نمی‌کنند. بلکه این دو نوجوان کاملاً آگاهانه تصمیم می‌گیرند با جسم هم بیامیزند و لذت از تن را برای نخستین بار تجربه کنند. آستر به این بهانه به بحث عشق و اخلاق وارد می‌شود و از دریچه‌ی چشم و از زبان آدام به ما می‌گوید عشق به اخلاق ربطی ندارد و این دقیقاً نقض کامل کل دستاوردهای ادبیات رمانتیک است. «نامرئی» از نظر پرداختن به صحنه‌های همآغوشی از بی‌پرواترین رمان‌های استر است و شاید بی‌پرواترین رمانی باشد که او تاکنون نوشته است. او با صراحت و با ساده‌ترین کلمات عشق آتشین این خواهر و برادر نوجوان را کاملاً برهنه توصیف می‌کند.

«نامرئی» در پاریس و نیویورک اتفاق می‌افتد. اما در هیچیک از این دو شهر به پایان نمی‌رسد. پایان این رمان در یکی از جزایر کارائیب رقم می‌خورد. آستر ادعا می‌کند که این جزیره مانند آزمایشگاهی است برای بررسی کردن انواع احتمالاتی که در زندگی یک انسان می‌تواند تحقق پیدا کند. «نامرئی» هم دقیقاً چنین آزمایشگاهی است. پایان این رمان را لو نمی‌دهیم. همین‌قدر می‌گوییم که فصل پایانی رمان از نظر ادبی در حد فصل‌های دیگر نیست و اصولاً ضعف این رمان، پایان‌بندی آن است.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

با توجه به موضوع این رمان، به احتمال زیاد امکان نشر آن در ایران وجود ندارد، آیا بهتر نیست که برای ترجمه این کتاب اقدام کنید و ان را در سایت قرار دهید.

-- امین ، Aug 17, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)