تاریخ انتشار: ۸ آبان ۱۳۸۹ • چاپ کنید    
درباره‌ی قصه‌ی بلند «زنان فراموش‌شده»، نوشته‌ی منصور کوشان

مخالف‌خوانی با شمایلی کلاسیک

رامتین کریمی

یک ـ بی‌آن‌که بدانیم چقدر از متن اصلی قصه‌ی بلند «زنان فراموش‌شده» توسط ممیزان حکومت سانسور شده و آن‌چه ما می‌خوانیم چقدر با متن اولیه فاصله دارد، باید گفت نوشته‌ی کوشان قصه‌ای جسارت‌آمیز است. نوشتن از پیچ‌وخم‌های سرگذشت یک زن عشیره، از تجربه‌ها و توهم‌های جنسی او، و نیز اشاره‌های پررنگ به قوانین و سنت‌های حاکم بر فرهنگ ایل، ایده‌ی بسیار جذاب، اما دشوار و چالش‌برانگیز است.

سبک و سیاق نوشته‌ی کوشان طوری است که می‌بایست نویسنده‌ی قصه اطلاعات و تجربیات دقیقی از زنده‌گی کولی‌ها در اختیار داشته باشد. دلیل اصلی جسارت‌آمیز بودن طرح اولیه‌ی «زنان فراموش‌شده»، هم به شکل روایتی برمی‌گردد که نویسنده برای کتاب انتخاب کرده، و هم به پس‌زمینه‌ی داستان که زندگی کولی‌ها و شکارچی‌های کوهستان است. منصور کوشان در قلب مغرب‌زمین نفس می‌کشد، اما داستانی از دامنه‌های کوه‌های زاگرس روایت می‌کند.

این مسأله به خودی خود حائز اهمیت است؛ آن هم در شرایطی که درون‌مایه‌ی اکثریت رمان‌های امروز، زمان و مکان قریب به اتفاق داستان‌ها، عیناً تکرار و بازتولید همان موقعیتی است که نویسنده در آن زند‌گی می‌کند. اگر نگاهی سردستی به نوشته‌های نویسنده‌های تبعیدی و یا مهاجر بیندازیم، می‌بینیم که مکان داستان‌های آن‌ها جایی جز ایران، و حتا درون‌مایه‌ی اصلی قصه‌های آن‌ها مسأله‌ی غربت و پیچیدگی‌های بر‌آمده از زند‌گی یک انسان شرقی، در غرب است.

بر‌آمدن عبارت «ادبیات مهاجرت»، محصول تکرار چنین تم‌هایی در بخش عظیمی از تولیدات این نویسنده‌هاست. ساختن فضا برای نویسنده‌ای که فرسنگ‌ها دور از ایران زند‌گی می‌کند، نسبت به نویسنده‌های مقیم ایران، کار بسیار مشکلی است؛ نویسنده‌ی داخل ایران می‌تواند با سفر به مناطقی که لوکیشن داستان‌اند، جزئیات زنده‌‌ی چند‌و‌چون آن نوع زیستن را به خوبی ببینید و در داستان‌اش عیناً به کار بگیرد؛ اما نویسنده‌هایی که نمی‌توانند به وطن‌شان سفر کنند، از چنین موقعیتی محروم‌اند. به همین دلیل اکثر آنان از نوشتن داستان‌هایی که وقایع آن‌ها در ایران می‌گذرد، به‌خصوص در جاهایی از کشور که شکل‌و‌شمایل زند‌گی و آداب و رسوم حاکم بر آن به کلی با زنده‌گی مدرن فرق می‌کند، چشم‌پوشی می‌کنند و سراغ چنان ایده‌هایی نمی‌روند.


دو ـ حتی اگر مهاجرت نویسنده و یا تبعیدی بودن او را فراموش کنیم، در موقعیت کلی قصه‌نویسی فارسی در شرایط کنونی، «زنان فراموش‌شده» کتابی خواندنی و در ضدیت با جریان اصلی است. کتاب کوشان، به معنای عام کلمه، یک قصه‌ی بلند کلاسیک است. قصه‌ای که در آن بخش عظیمی از زندگی شخصیت اصلی بیان می‌شود و برخلاف رمان‌های باب روز، زمان روایت محدوده‌ای تنگ و کوتاه نیست. داستان‌گویی استراتژی اساسی متن کتاب است و هیچ‌جای آن جز به داستان‌پردازی نمی‌گذرد.

شکل‌ و‌شمایل کلی روایت عیناً مثل رمان‌های کلاسیک قرن هجدهم است و جز پرش‌های زمانی و انتخاب راوی که راجع به آن‌ها بحث خواهد شد، هیچ نشانه‌ی دیگری از ادبیات مدرن در خود ندارد. با وجود همه‌ی این مسائل، قصه‌ی بلند موضوع این نوشتار به دلیل آن‌که از پس استراتژی اصلی‌اش به خوبی بر‌آمده است، در مقابل هر نوع نقدی که گفتمان نوشته‌ی کوشان را درونی نکرده باشد، مقاومت می‌کند.

استراتژی اصلی رمان، بیان مستقیم سلسله ماجراهایی است که برای شخصیت اصلی داستان پیش آمده؛ ماجرا‌هایی که همگی در زندگی جنسی او تأثیر‌گذارند. منصور کوشان پاره‌هایی از زندگی قهرمان داستان‌اش را شرح می‌دهد که مهم‌ترین اتفاق‌های پیش‌آمده برای بدن او را می‌سازند. موتیف‌های اساسی داستان را می‌توان به این شکل تقسیم‌بندی کرد:

- وقوع نشانه‌های بلوغ در نخستین قاعد‌گی.
- ماجرای ازدواج با شکارچی‌ای که بیرون از ایل است.
- احتمال بی‌شوهر ماندن شخصیت اصلی و ترس از هم‌خوابگی با پدر بنا به سنت ایل.
- وجود گرایش جنسی شدید نسبت به پلنگ و توهم‌هایی که پیرامون رابطه‌ی شخصیت اصلی و هم‌زاد او، پلنگ، برای‌اش پیش می‌آید.
- اختگی شوهر شخصیت اصلی بر اثر گرگ در جریان شکار.
- شکل‌گیری احساس عاشقانه بین شخصیت اصلی و طبیبی که برای مداوای شوهر اخته‌شده‌‌اش، پنهانی به خانه‌ی او می‌آید.

تأملی کوتاه درباره‌ی همین موتیف‌های شرح داده شده، روشن می‌کند که «زنان فراموش‌شده» خواستار خوانشی روان‌کاوانه است. قصه‌ی بلند کوشان به روشنی نوع خاصی از تفسیر را پیش می‌کشد که در آن بنا به روش‌شناسی روانکاوانه‌ی فرویدی- لکانی، نسبتی مشخص شود که بین اختگی شوهر شخصیت اصلی و لذت جنسی منحصر‌به‌فردی که او از قرار گرفتن در معرض نگاه پلنگ کسب می‌کند، وجود دارد.

به همین ترتیب، تفسیر تمایل جنسی ایجاد شده بین شخصیت اصلی و طبیب، طبیبی که برای مداوا یا احیای عضو جنسی شوهر او به خانه‌اش می‌آید، بر عهده‌ی تفسیر‌گر کتاب کوشان است. این قصه‌ی بلند یکی از کاربردی‌ترین داستان‌هایی است که برای نقادی و یا تفسیر روانکاوانه، در ادبیات فارسی یافت می‌شود. اما قصد این نوشتار کوتاه چنین کاری نیست؛ بگذریم.

سه ـ پیش از این گفته شد که «زنان فراموش‌شده» در مقابل نقدی که بیرون از گفتمانی که رمان از دل آن بر‌آمده نوشته شود، مقاومت می‌کند. علت این مسأله آن است که کوشان کاملاً ماهرانه از پس استراتژی‌اش بر‌آمده و لااقل در چارچوب زیبایی‌شناسانه‌ای که برای نوشته‌اش ترسیم کرده، اثر قدرتمندی خلق کرده است. با این وجود، یادداشتی که می‌خوانید، دقیقاً همان جایی است که می‌بایست علی‌رغم مقاومت متن مورد بحث، از لغزش‌های تألیفی آن پرسش کرد و نوشته‌ی کوشان را به دلیل ضعف‌های بر‌جسته‌اش به چالش کشید.

درشت‌ترین ضعف «زنان فراموش‌شده»، زبان تخت و بی‌خاصیت آن است. در هیچ جای نوشته‌ی کوشان، بسته به محتوا و موقعیتی که روایت می‌شود، تغییری در زبان قصه ایجاد نمی‌شود و سر‌تاسر متن قصه با یک زبان غیر‌هنری و یکنواخت نوشته شده است.

مقصود گزاره‌ی قبل کوبیدن بر طبل برداشت سردستی و رایج از مقوله‌ی چند‌صدایی نیست؛ برداشتی که همه‌ی پیچید‌گی و گستردگی نظریه‌ی باختین را به صرف ایجاد نوعی تمایز در لحن و واژگان شخصیت‌های مختلف داستان فرو‌می‌کاهد. مقصود آن است که در «زنان فراموش‌شده»، زبان هرگز درونی روایت نشده، و همین مسأله متن قصه را تبدیل کرده است به گزارشی ناشیانه از درون‌مایه‌ی جذاب و موتیف‌های روایی خلاقانه و جسارت‌آمیز داستان. به این عبارت دقت کنید:

«به خود که می‌آید، آسمان را یکدست صاف و آبی می‌بیند و جنگل در دوردست و صخره‌ها را سیاه. چاره‌ای نمی‌یابد جز این‌که وارد غار شود. می‌داند در پرتو نگاه پدر و شعله‌های کُنده‌ها که تا صبح می‌سوزند، تنش گرم می‌شود. آرام و پابرچین به غار نزدیک می‌شود و در آن سرک می‌کشد.» (ص ۱۸)

نیازی به توضیح بیش‌تر نیست که نثر پرداخت‌نشده‌ی «زنان فراموش‌شده» آن‌قدر توی ذوق خواننده‌ها‌ی جدی ادبیات می‌زند، که چه بسا ممکن است اساساً از خواندن قصه صرف نظر کنند. شاید زیستن در بیرون از زبان فارسی کار را به جایی رسانده که نویسنده‌ای باتجربه مانند کوشان، با چنین زبان خامی بنویسد. اثبات این مسأله، یعنی تأثیر زیستن در کشوری با زبانی بیگانه، مستلزم مقایسه‌ی زبان این قصه است با رمان «محاق»، رمانی از کوشان که پیش از مهاجرتش نوشته شده؛ کاری که نویسنده‌ی این یادداشت، به دلیل در دسترس نداشتن «محاق»، انجام نداده است.

چهارـ اشاره شد که تنها نقاط فاصله‌گیری نوشته‌ی کوشان از ادبیات کلاسیک قرن هجدهم، یکی پرش‌های زمانی و روش غیرخطی داستان‌پردازی آن است و دیگری تمهید اساسی قصه که چیزی نیست جز انتخاب راوی. داستان «زنان فراموش‌شده» از زبان فرزند شخصیت اصلی داستان، بیان می‌شود. نکته‌ی جالب در انتخاب راوی این‌جا است که او در زمان وقوع هیچ‌یک از ماجراهای بیان‌شده در متن قصه، وجود ندارد و فقط در صفحه‌ی پایانی کتاب است که خواننده متوجه می‌شود شخصیت اصلی حامله است و راویِ آن‌چه تا کنون می‌خوانده همین کودکی است که در رحم شخصیت اصلی است.

(البته این فرض هم فاقد قطعیت است؛ با توجه به اختگی شوهر شخصیت اصلی، کسی که راوی داستان او را «پدر» می‌نامد، خواننده می‌تواند راوی داستان را همان کودکی فرض کند که پلنگ آن را دزدیده؛ اتفاقی گنگ که مشخص نیست واقعاً صورت گرفته یا فقط در توهمات زن داستان رخ داده است.)

حاملگی شخصیت اصلی، با توجه به گذشت چند ماه از اتفاقی که منجر به اختگی شوهر او شده است، و اشاره‌ی نویسنده به بر‌نیامدن شکم زن که نشان می‌دهد مدت زیادی از آبستن شدن او نمی‌گذرد، خود مسأله‌ای است که پایان قصه را باز می‌گذارد؛ با توجه به گرایش عاشقانه‌ی زن داستان به طبیب، و رابطه‌ی مبهمی که بین آن دو ترسیم می‌شود، این شک به وجود می‌آید که پدر بچه/راوی نه شوهر زن، یعنی کسی که در تمام متن «پدر» خوانده می‌شود، که طبیب باشد.

در صفحه‌های پایانی داستان چند اتفاق مهم و تأثیرگذار روایت می‌شود:

یکی آتش‌سوزی خانه‌ی طبیب، دومی مرگ شوهر شخصیت اصلی یا همان شخصیت دوم داستان یعنی «پدر»، و مهم‌ترین‌شان معلوم‌شدن بارداری زن. وقوع هم‌زمان هرسه‌ی این‌ها خود تفسیر‌ها و تأویل‌های مختلفی را بر‌می‌تابد و از پایان‌بندی داستان کاملاً قطعیت‌زدایی می‌کند؛ هرچند که بیان فشرده‌ی همه‌ی این وقایع در چند صفحه‌ی پایانی، با توجه به روش غیرخطی روایت که در آن نویسنده می‌توانست هرکدام از این سه اتفاق مهم را در میانه‌های نوشته روایت کند و در آخر با یک تمهید ساده هم‌زمانی آن‌ها را به خواننده بفهماند، نشان می‌دهد که علاوه بر زبان، ساختمان نهایی قصه نیز به خوبی پرداخت نشده است.

انتخاب راوی، که نویسنده به مثابه‌‌ی یک تمهید از آن سود جسته است، خود یک واقعیت (فاکت) تأویل‌بر‌انگیز است؛ چیزی که در کنار موتیف‌های کلی داستان، تشکیل‌دهنده‌ی ساختاری است که به وضوح خوانشی روان‌کاوانه را طلب می‌کند.

شناسنامه کتاب:
زنان فراموش‌شده
منصور کوشان
نشر ققنوس
چاپ اول ۱۳۸۸
۹۳صفحه
۲۰۰۰تومان

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

محاق
اثر منصور کوشان

لینک دانلود:

http://ketabnak.com/comment.php?dlid=6754

-- reza ، Oct 31, 2010

آیا نقد آقای کریمی فقط روش نقدکردن را به منتقدان دیگر پیشنهاد می‌دهد؟
چرا درگیر نقد روانکاوانه نشده و از زیر آن شانه خالی کرده است؟

-- رضا ، Oct 31, 2010

برایم جالب شد که حتماً این رمان را بخوانم. نمی‌توانم تصور کنم که رمانی که به این مسائل پرداخته از ارشاد دولت کودتا مجوز گرفته باشد.

-- مسعود ، Oct 31, 2010

این رمان را خوانده‌ام. به نظرم بهترین رمان آقای کوشان نیست و او بهتر از این کار هم دارد. همین رمان محاق که به آن اشاره شده واقعاً بهتر از زنان فراموش شده است.
مقاله شما هم بسیار خواندنی بود. برای من سویه هایی از داستان را مشخص کرد که به آن ها توجه نکرده بودم.
این که رمان های جدید در زمانه نقد می شوند خیلی خوب است. اگر به همه ی رمان ها و شعرهای جدید بپردازید که خیلی عالی است.

-- مهرزاد اخلاقی ، Oct 31, 2010

درسته که زبانش یکنواخته ولی طوری نیست که توی ذوق خواننده‌ها‌ی بزنه و از خواندن قصه صرف نظر کنه. انتخاب راوی داستان هم ایده جالبی بود.

-- آیت ، Oct 31, 2010

نویسنده این مقاله سعی کرده هم نقاط خوب کار را نشان بده و هم نقاط ضعف آن را. این نقد درستی است از نظر من.
برایم جالب شد تا رمان را بخوانم به خصوص آنکه به مسائل روانکاوی خیلی علاقه دارم.

-- احمد ، Oct 31, 2010

از میان چند نقدی که در باره ی زنان فراموش شده آقای منصور کوشان خوانده ام، این بهترین نقد است، اما همین نقد با وجود اشاره های بسیار خوبش به شگردهای رمان، کامل نیست. کاش آقای کریمی نکات جالبش را باز می کرد. به نظرم تمام کارهای آقای کوشان بحث انگیزند. چون در هر رمانی یک کار تازه می کند. من سه رمان از او خوانده ام و با توجه به زبان شاعرانه و قدرتمند او، یقین دارم عمدی زبان این رمان را زمخت انتخاب کرده است. فکر می کنم این به خاطر اینه که راوی، آدمی عامی است. زبان روشنفکر و نویسندگان تهرانی را ندارد. این را خود آقای کوشان هم در چند نقد گفته که زبان همه راوی ها و شخصیت های رمان های ایرانی، زبان نویسندگان است و نه خاستگاه شخصیت ها.
با تشکر از بخش کتاب زمانه که این دریچه خوب را به روی ما باز کرده است.
بابک

-- بابک امجد ، Oct 31, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)