تاریخ انتشار: ۲۵ آبان ۱۳۸۹ • چاپ کنید    

سال قاتل بودن من

علی صیامی
alisiami1332@yahoo.de

فریدریش کریستیان دلیوس در سال ۱۹۴۳در روم بدنیا آمد. پدرش کشیش کلیسای آلمانی‌های پروتستان در روم بود. پدر و مادرش درسال ۱۹۴۴به شهر «وردا» WEHRDA دراستان «هسِن» Hessen آلمان آمدند و او در این شهر بزرگ شد. در سال ۱۹۷۰ از دانشگاه برلین دکترای ادبیات و زبان آلمانی‌اش را گرفت. تا سال ۱۹۷۸ در انتشاراتی‌های مختلف ویراستاری می‌کرد و از همین سال شغل آزاد نویسندگی را انتخاب کرد. در سال ۲۰۰۷ غیر از دریافت جایزه‌های محلی و استانی ادبی در سال‌های پیش‌تر، برنده‌ی «جایزه‌ی جوزف برایتباخ» Joseph-Breitbach-Preis شد. در حال حاضر در برلن و رُم زندگی می‌کند.


سال قاتل شدن من، داستانی در بازنگری تاریخ خشونت‌های سیاسی در آلمان

چکیده‌ای از داستان:

راوی اول شخص، پس از گذشت سال‌ها از عمرش، می‌خواهد چگونگی و چرایی قتلی را که در سال‌های بعد از ۱۹۶۸ در برلین کرده روایت کند.انگیزه‌ی قاتل خصوصی است، اما این انگیزه‌ی خصوصی برخاسته از فضای مهر وخشونت اجتماعی و بی‌عدالتی آن سال‌ها در آلمان است. انگیزه‌ای که از پتانسیلی بودن به واقعیت عملی نزدیک شد.

درباره‌ی داستان:

در داستان، با روایتی زنده و داستانی با نسل جوانِ سال‌های ۱۹۶۸ آشنا می‌شویم. نسلی که از یک‌طرف با هیپی‌گری و سکس آزادش شعار Make a love, don´t war را می‌داد، و از طرف دیگر برای رفع بی‌عدالتی دست به خشونت مسلحانه می‌زد. به عنوان مثال، جنبش‌های چریکی بادر-ماینهوف RAF در آلمان، جنبش فلسطین در خاورمیانه، مجاهد و فدایی در ایران.

به برداشت من، نویسنده در این کتاب توانسته با زبان داستانی خواننده را به زیر بال شبحی ببرد که در آن سال‌ها بر فضای اجتماعی- سیاسی دنیا و اروپا سایه افکنده بود. من خواننده در کنار لذت از فضاسازی زیبا و مستند، در عین حال به فهم چگونگی کنش- واکنش بین فرد و اجتماع در شکل‌گیری انگیزه‌های ترور در نسل جوان آن سال‌ها نزدیک‌تر شدم. نسل جوانی که در گذشته‌ی نزدیکش شاهد حکومت فاشیستی هیتلر بوده، و در زمان فعلی‌اش شاهد آلمانِ دوشقه‌شده است. در بخش شرقی از سال ۱۹۶۱ دیوار برلین برپا شده، و در بخش غربی‌ ویلی برانت سوسیال دموکرات جانشین "آدنائورِ" دموکرات مسیحی شده. نسل جوانِ آلمانِ غربی آن دورانِ تاریخی از یک‌طرف شاهد بهار پراگ- سرکوب خشن آزادیخواهان چکسلواکی با تانک‌های شوروی-، و از طرف دیگر شاهد خشونت پلیس در تظاهرات مردمی- تظاهرات دانشجویی ضدشاه ایران در برلین و کشته شدن یک دانشجو و ترور "دوچکه"- است.


فریدریش کریستیان دلیوس، نویسنده آلمانی

پس این نسل برای پیشبرد آرمان‌های انسان‌دوستانه و عدالت‌خواهانه‌اش نه به سوسیالیم واقعاً موجود در نیمه‌ی جداشده‌ی شرقی‌اش چشم امید دارد و نه به دولت‌های وقت، با سیاست‌های راست افراطی‌شان. بخشی از این نسل به خشونت چریکی گروه بادرماینهوف روی می‌آورد و بخش دیگر در گروه‌های مائوئیستی و غیره فعال می‌شود.

راوی در روایت «سالی که قاتل شده بود»، دانشجوی رشته‌ی حقوق در دانشگاه برلین و در حال نوشتن گزارشی برای سمینار درسی‌اش از کتاب Contrat Social ژان ژاک روسوست. او به‌عنوان فردی آرام و به‌دور از خشونت در پیرامونی‌هاش شناخته شده است. اما در روزی که خبر تخفیف مجازات قاضی دوره‌ی رایش سوم آقای R را از رادیوی آمریکایی برلن RIAS می‌شنود، کسی که حکم به قتل هزاران مخالف دولت نازی داده، به او الهام می‌شود که این قاضی را بکُشد. این قاضی همان کسی‌ست که حکم گردن زدنِ دکتر "جورج گروس کورت" را، به جرم خیانت به ملت و پیشوا(هیتلر)، صادرکرده است. دکتر"جورج گروس کورت" یکی از مخالفان رژیم نازی بود که درفعالیت مخفی‌اش، به یهودیان در مخفی شدن و یا فراری دادن آنها کمک می‌کرد. او در جمعی مخفی یکی از بنیان‌گزاران گروه" اتحاد اروپا Europäische Union " بود. "جورج گروس کورت" پدر دوست دوران کودکی و صمیمی راوی است.

هرچند خواندن پرونده‌های قضایی در این داستان، لذت داستان‌خوانی را کمی کاهش می‌دهد، اما جامعیت و مرتبط بودن داستان با سندها، زبان روان، درخور و زیبای رمان، این کاهش لذت را جبران می‌کند.

پایانی

چرا این کتاب را که تاریخ انتشارش به سال ۲۰۰۸ است، برای معرفی انتخاب کرده‌ام؟
اواخر ماه اکتبر سال جاری(۲۰۱۰) تاریخدان‌های آلمانی وزیر امور خارجه‌ی ‌آلمان- گیدو وستروِله Guido Westerwelle از حزب لیبرال FDP - را متهم کردند که بازدارنده‌ی روند افشاگری‌های وزیر پیشین امور خارجه- یوشکا فیشر Joschka Fischer از حزب سبزها Die Grüne، در سر کاربودن افراد سطح بالای رژیم نازی در وزارت خارجه است. یعنی از دیگر همکاران سابقش، که همگی از هم‌حزبی‌هاش بودند- والتر شیل، هانس دیتریش گنشر و کلاوس کلینکل - دفاع می‌کند.

البته به‌کارگیری نیروهای امنیتی رژیم‌های دیکتاتوری و فاشیستی توسط رژیم‌های جانشین نه امر تازه‌ای‌ست و نه عجیب‌ وغریب. اما هشیاری نیروهای روشنفکری در استفاده و سواستفاده از این امر برای اجرای عدالت هم چیزی نیست که بتوان از کنارش گذشت. فریدریش کریستیان دلیوس یکی از این روشنفکران داستان‌نویس است.
شاید خواندن قصه‌ی زیر بی‌مناسبت نباشد:

"هانس ماریا گلوبکه" مرد شماره دوی دولت " کنراد آدناوئرKonrad adenauer" بود. این آقای دکتر که طراح " قانون نژادی نورنبرگ Nürnberger Rassengesetze " در آلمان هیتلری بود، از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۶۳معاون اول صدراعظم وقت و دست راست او شده بود. حضور و همکاری این شخص آن‌چنان برای آدناوئر اهمیت داشت که آدنائور طبق قراردادی پنهانی با نخست وزیر وقت اسرائیل(داوید بن گوریون) قرار گذاشتند که در محاکمه ی "آیشمن" در اسرائیل(11. April -15. Dezember 1961 ) "گلوبکه" به عنوان شاهد فراخوانده نشود و بابت این قرارداد آلمان به اسرائیل میلیاردها مارک کمک مالی کند. و همینطور هم شد. به تازگی که یادداشت های زندان آیشمن منتشر شده است، او به کرات مقصر اصلی تبعید یهودی‌ها به بازداشتگاه‌ها و بعد نابودی‌شان را شخص "گلوبکه" ذکر کرده. البته در همان سال‌ها هم کتابی در افشاگری "گلوبکه" توسط یک روزنامه‌نگار در آلمان نشر یافت که با شکایت "گلوبکه" و حمایت "آدناوئر" جلوی نشر مجدد آن را گرفتند.

فکر می‌کنم خشونت انقلابی نسل جوان یک اجتماع را ساده دیدن و ساده تجزیه و ‌تحلیل کردن، یکی از عوارض سطحی‌نگری‌ها در شناخت پدیده‌های اجتماعی‌است. در ایران، در همین سال ها با دو جنبش چریکی فدائیان و مجاهدین روبرو هستیم. وقتی به نوع انتقادی که امروزه و یا حتی از چندین سال پیش به آنها می‌شود، چه از جانب خودشان و چه از جانب دیگران، نگاه می‌کنم، می بینم که به این پدیده در ایران، در جایگاه خودش به عنوان زیرمجموعه‌ای از یک مجموعه‌ی بزرگ‌تر- بر اساس تئوری سیستم‌های پیچیده(Komplexen System) نگاه نشده است. و اگر خودم را محدود به بازتاب این حرکت اجتماعی در پهنه‌ی ادبیات داستانی ایران کنم، می بینم که داستانی شبیه این کتاب را در این پهنه نخوانده‌ام. می‌توانم از چند داستان که به‌طور جنبی به این موضوع پرداخته‌اند نام ببرم: «روضه‌ی قاسم» از امیرحسن چلتن و «عقل آبی» از شهرنوش پارسی‌پور، حتی داستانِ زیبای «رودخانه‌ی تمبی» از خسرو دوامی در روایت تابوهای درون‌سازمانی چریک‌ها. می‌توانم از تلاش سردوزامی در «بازنویسی روایت شفق» هم نام ببرم، اما هیچکدام از این نام‌برده‌شده‌ها را قابل قیاس با داستان دیلوس ندیدم. اعتراف می‌کنم که همه‌ی داستان‌های ایرانی در این زمینه را نخوانده و نظرم در محدوده‌ی خوانده‌هایم است.

اما وقتی خبر دادن جایزه‌ی ادبی بوکاچو در ایتالیا را به داستانِ "سهم من" از پرینوش صنیعی- که نه با زبانِ دستوری درستی و نه با ساختاری داستانی نوشته شده و به نظر من چیزی جز درددلی زنانه نیست، که امروزه مد هم شده، و درباره‌ی گوشه‌ای از زندگی زنی با مردی ازهواداران یا عضوی از سازمان چریکی است- شنیدم، پرسش‌نمایی گُنده در کله‌ام تومور شد: ادبیات چیست؟

پانویس:

-Walter Scheel (1969 bis 1974), Hans-Dietrich Genscher (1974 bis 1992) und Klaus Kinkel (1992 bis 1998)

- برای پیگیری این واقعه: مجله‌ی شپیگل: http://www.spiegel.de/politik/deutschland/0,1518,725900,00.html
- منبعم برای شرح واقعه ی "گلوبکه"، گزارش تلویزیونی در کانال arte به آدرس زیراست.http://www.arte.tv/de/programm/242,dayPeriod=evening.html

بی بی سی http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2010/09/100912_l11_saniee_boccaccio_award.shtml


Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)