تاریخ انتشار: ۳۰ اسفند ۱۳۸۷ • چاپ کنید    

«ملی شدن نفت، برگی زرین در تاریخ ایران»

رضا جمالی
reza@radiozamaneh.com

پس از پايان جنگ جهاني دوم، انگليس و شوروي می بایستی در مدت شش ماه پس از خاتمه جنگ، نيروهاي خود را از خاك ايران خارج کنند، يكي از اقدامات قوام‌السلطنه نخست‌وزیر وقت، عقد قراردادي بود كه بين دولت ايران و سفير شوروي در تهران به امضا رساند و براساس اين قرارداد، نيروهاي شوروي موظف شدند که در مدت يك ماه و نيم خاك ايران را ترك كنند و قرار شد شركت مشارکتی نفت ايران و شوروي ايجاد شود و اساسنامه آن ظرف هفت ماه براي تصويب به مجلس پانزدهم پيشنهاد گردد.

در سي‌ام مهرماه ۱۳۲۶، نمايندگان مجلس شوراي ملي ماده واحده‌اي را به تصويب رساندند كه منتفي شدن قرارداد نفت ايران و شوروي هدف اصلي آن بود. هم‌چنين در اين ماده واحده تاكيد شده بود كه دادن هرگونه امتيازي به خارجي‌ها ممنوع است و دولت مكلف است كه به منظور بازگرداندن حقوق ملت ايران از نفت جنوب اقدام كند.

اما دولت انگلستان به منظور حفظ سلطه خويش بر نفت منطقه جنوب با مقامات سیاسی وقت ایران وارد مذاكره شد تا قراردادي را به تصويب برساند كه قرارداد ۱۹۳۳ را مورد تاييد و تاكيد قرار دهد.

در پي اين قرارداد كه به قرارداد «گس- گلشاييان» يا قرارداد الحاقي (الحاقي به قرارداد ۱۹۳۳) مشهور گشت، ‌با اینکه برخي از مواد قرارداد به نفع ايران بود، اما در واقع اين دولت بريتانيا بود كه طبق قرارداد توانست به اعتبار قانوني قرارداد دارسي كه به تصويب مجلس نرسيده بود، بيفزايد و هم‌چنين تمديد ۳۳ ساله آن را تاييد و تقويت كند.

با این حال پس از مخالفت‌های مجلس به این قراداد‌، نمايندگان در كميسيون نفت در خلال بحث‌هاي خود، از ملي شدن صنعت نفت سخن به ميان ‌آوردند، در این میان‌ دکتر محمد مصدق‌ در راس این مبارزات قرار داشت. هم‌زمان با فشارهای سیاسی و اقتصادی از جانب انگلیس گروهی از مخالفان از صف نیروهای جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران خارج شدند و سرانجام با همکاری مستقیم و یا غیر مستقیم تعدادی از آنان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به اجرا درآمد.

درباره اهمیت روز ملی شدن صنعت نفت در ایران با دکتر ابوالحسن بنی‌صدر، نخستین رییس‌جمهور ایران پس از انقلاب اسلامی در ایران گفت و گو کردم.

Download it Here!

آقای بنی‌صدر، بیست و نهم اسفندماه سالروز ملی شدن صنعت نفت در ایران است‌، اهمیت این روز را از جنبه‌ی استقلال سیاسی چگونه ارزیابی می‌کنید‌؟

به‌طور کلی نوروز، روز استقلال و آزادی انسان است. در عین حالی که روز طبیعت هم هست، با توجه به این‌که ملی شدن نفت ‌در ایران مصادف شده بود با نوروز باستانی، باید گفت که روز ایران هم با این حادثه نو شد.


دکتر محمد مصدق

چون که ایران از سلطه‌ی بیگانه رها شد و از این جهت باعث شد مردم ایران‌ در موقعیتی قرار گیرند که به جنبش برای استقلال ایران و آزادی خود ادامه دهند و آغاز حرکت پیوسته‌ای شد که تا امروز هم ادامه دارد و امیدواریم که سرانجام به ایرانی با دولت مردم‌سالار بینجامد و ایران را به مهد رشد در استقلال و آزادی برساند.

جناب بنی‌صدر‌، به غیر از تلاش‌های دکتر محمد مصدق و یارانش چه گروهای دیگری در این پیروزی نقش داشتند؟ و نقش روحانیت در آن زمان در مقابل این حادثه چگونه بود؟

می‌دانید روحانیت در تاریخ ما (‌پیش و بعد از اسلام) ‌چهار نقش عمده داشته است. یکی دفاع از استقلال ایران است، دفاع از وحدت دینی، مشروعیت دادن به دولت هر وقت که به نفع مردم عمل می‌کند و حمایت از مردم وقتی که دولت استبدادی به حقوق مردم تجاوز می‌کند.

روحانیت این نقش‌ها را در تاریخ ایران داشته است. البته همیشه با دولت در معامله و سازش و ستیز بوده است. بنابراین در آغاز کار، روحانیت خصوصاً شخص آقای کاشانی در ملی کردن نفت نقش داشت. چنان که غالب گرایش‌های سیاسی دیگر هم‌ به استثنای حزب توده، در ملی کردن نفت نقش سازنده پیدا کردند.

قبل از انقلاب اسلامی در ایران، نظر دولت‌مردان سیاسی نسبت به ملی شدن صنعت نفت چگونه بود؟

مصدق می‌گفت ‌در اقتصاد، انرژی از مهم‌ترین نیروهای محرکه است. اما از لحاظ سیاسی است که انرژی در اهمیت درجه اول قرار می‌گیرد.

کشوری که سرنوشتش دست یک شرکت خارجی باشد، ثروتش را ببرد و با خواری و خفت با مردمش رفتار کند و از نماینده‌ی مجلس تا وزیر و نخست وزیر و مامورین مهم دولت را تعیین کند؛ این امر قابل تحملی برای ایرانیان نبود.

شاه خودش می‌دانست که آن کودتا چقدر او را در جامعه منفور کرده بود ، ازین رو می‌کوشید که نشان دهد که نفت را او ملی کرده است.

ولی به‌طور کلی در آن زمان نسبت به ملی کردن نفت اجماع ملی وجود داشت.


ابوالحسن بنی‌صدر

هنوز گروهی از تحلیلگران سیاسی معتقد هستند که در آن زمان چون ایران از نظر فنی و توان علمی در این حد نبود که بتواند به تنهایی به‌ کشف و تولید و پالایش نفت بپردازد، از این رو اعلام ملی کردن صنعت نفت ایران کار اشتباهی بود.

کسانی که این حرف را زده‌اند، معلوم می‌شود کارشناس نیستند. این ادعا را هم انگلیسی‌ها همان‌ وقت کردند و گفتند که ایران نمی‌تواند. آنان کارشناس‌‌های خودشان را هم از ایران بردند و اجازه ندادند که به خدمت شرکت ملی نفت درآیند. ‌با ‌همه این‌ها ایرانی‌ها موفق شدند که صنعت نفت را خوب اداره کنند.

‌اگر این‌طور هم که ادعا می‌شود بود، پس دیگر دلیل نداشت که محاصره اقتصادی و کودتا کنند.

در آن زمان ایران برای این‌که این محاصره را بشکند، تصمیم گرفت نفت خود را ‌به خریداران با تخفیف‌هایی عرضه کند.

پس از انقلاب اسلامی یک سری تلاش‌ها صورت گرفت که این روز را بی‌اهمیت جلوه دهند و حتی حذف تعطیل رسمی این روز را از تقویم سالانه مطرح کردند. به‌نظر شما چه انگیزه‌های سیاسی‌ پشت این تلاش‌ها بود؟

این روحانیونی که فعلاً در ایران حاکم هستند‌، در کودتای ۲۸ مرداد‌ مشخص کردند که در کدام‌طرف هستند و چه خطی را دنبال می کنند. ملی شدن نفت همواره یاد‌آور آن لحظه دردناک ۲۸مرداد و نقش این آقایان در آن روز است.

گو این‌که اسناد رسمی آمریکا می‌گوید که در ۲۶ مرداد کودتا شکست خورد، ولی در ۲۸ مرداد دو آیت‌الله کودتا را به پیروزی رساندند که یکی آیت‌الله بهبهانی بود و دیگری هم آیت‌الله کاشانی. هم‌چنین در خاطرات آقای مهدی حائری، فرزند بنیاد‌گذار حوزه علمیه قم می‌خوانیم که آقای خمینی در آن زمان حتی به آیت‌الله بهبهانی که معروف به بمب اتم انگلستان بود، نزدیکتر بود تا آیت الله کاشانی و ایشان از آیت‌الله بهبهانی حمایت می‌کرد.

‌به این دلیل است که این‌ها روز ۲۹ اسفند را روزی می‌بینند که تفاوتی دارد با روزهایی که این آقایان آن را تصدی کرده‌اند.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

درود برمصدق که پایه گذار عزت ملی در مواجهه با استعمار شد.

-- نرگس ، Mar 20, 2009

با دیدگاه آقای بنی صدر موافقم....از اقدامات جمهوری اسلامی در حذف نام مصدق از یکی از خیابانهای تهران می توان به عمق این کینه پی برد در حالیکه شاهد نامگذاری یکی از همین خیابانها بنام عماد مغنیه لبنانی هستیم

-- جمشید ، Mar 20, 2009

در کتابی که آقای غباد فخیمی با عنوان سی سال نفت ایران از ملی شدن نفت تا انقلاب اسلامی که در هزار صفحه نوشته اند و سخنان ایشان در آرشیو رادیو آزادگان هست، شرح می دهند که چگونه کارمندان شرکت نفت که خودایشان هم جزو آنها بودند، در فرصت نهار خوری کارمندان انگلیسی، مخفیانه با دستگاههای پالایشگاه آبادان کار می کردند و طرز کار آنها را یاد می گرفتند، آقای مصدق، آقای بازرگان را بعنوان مسئول پالایشگاه آبادان انتخاب کردند و ایشان با مدیریت خوب و بهره وری از توانایی های کارمندان شرکت نفت، توانست در کمال ناباوری جهانیان،پالایشگاه را براه اندازد. ملی شدن نفت و حمایت مردم از آقای مصدق در جنبش عمومی تیر ماه ١٣٣١ و دنبالهٌ جنبش تا انقلاب ایران در ١٣٥٧ و ادامهٌ حرکت آزادی و استقلال و عدالت اجتماعی خواهی مردم ایران و مخصوصاٌ شخص آقای بنی صدر،تلاشهایی است در جهت حاکمیت مردم بر سرنوشت خود و رد هر گونه قیومیت گرایی. آقایان مصدق و بنی صدر ابر مردان تاریخ ایرانند .درود فراوان بر آنان باد.
محمدرضاراعی

-- Mohamed Réza ، Mar 21, 2009

زنده باد مصدق و ادامه دهندهٌ راهش بنی صدر

-- نیکی ، Mar 21, 2009

in aakhond-baechae mullah Abu Alhasan Bani Alsadar chaar bozorg kar (naghsh/role) bae aakhond haa dadadae ast,wae baa in kar az gozeshtae-yee khanawada-gi khod poshtibani nae modae ast . hamae merdom mi danand kae in chaar kar az tewaan aakhond baland taer ast, hich aadami baa kherad nae mi pezerad kae aakhond sod khod sod Islam ra feda-ye azadi kashwar wae merdom konad. peramon 9 saal pesh daer New York man bae doctor-pezeshk Murteza Muhit goftam kae aghaaye Mohamad Musadegh yek hoghogh daan bod, nae sayaasat-medar . eshan pazeraft, wae cheezi nae goft. (hoghogh-daan daer baarae mazhab shia, nae hoghogh nau/modern) man hich doshmani yaa bad-khahi baa hich kas ,wae ham Bani Sader nae dashtae wae nedaram. dorosti haa ra mi nae wesam

daer taar-nemaa gooya.com yek naweshtae-ye pejoheshi daer do bakhsh daer bakhsh " maghalat " hanoz ast ,on ra ham bae khanid. shaayestae-yee man nist ; taa bae haerkhas wae khashaaki haer rooz destor daham kae naweshtae-yee man ra chaap konid.

-- Kudos Talash ، Mar 21, 2009

در کتاب نهضت ملی ایران و دشمنانش به روایت اسناد، نوشتهٌ آقایان ابوالحسن بنی صدر و جمال صفری، بدقت وقایع نهضت ملی ایران،
بررسی شده. در زمان حاضر که مردم ایران در حالت انتظار قبل از قیام بسر می برند، خواندن این کتاب که برایگان بر روی تارنمای ایشان
موجود است، مفید بوده و تفاوت چهرهٌ دکتر مصدق را با بسیاری دیگر از شخصیتهای سیاسی نشان می دهد.

-- سیاوش ، Mar 21, 2009

اين آقاي راعي مثل كش، هر چقدر بكشي دوباره بحالت اولش برميگرده. آقا جان، همين آقاي بني صدر يكي از بانيان وضع موجود است. شما كه قبلا پاسخ خودتان را در اين مورد گرفتيد. بازدوباره بني صدر وآنهم هم تراز وهم عرض دكتر مصدق؟! حاشا وكلا! درزمان رياست جمهوري ايشان وصف الحال مردم بشرح بيت زير بود كه من بدرستي آنرا بيان كردم. قسمتي ازآن چنين بود:
گر گرسنه نان خواهد از طرف
پاسخش حرفست وحرف وحرف وحرف
كارنكرده وزكار بيگانه است
اين آقا ميرزاي كنج خانه است
پوست خركن پوست مردم كن شده
انقلابي خواهيم و رند آمده...
دست بردار آقاي راعي

-- علي كبيري ، Mar 22, 2009

از زمانیکه انگلیسیها جای پایی برای خود در ایران پیدا کردند روحانیت صاحب نفوذ هم در خدمتشان کشانده شد و به کمک یکدیگر آمدند . برای همین هم شد که توانستند به راحتی افرادی مثل آقای بنی صدر را از صحنه سیاسی در داخل ایران حذف کنند .

-- محمد ، Mar 22, 2009

قدر زر زرگر شناسد قدر جوهر جوهری. آقای بنی صدر زمانی که نامزد ریاست جمهوری بود، گفت من برای این کاندید می شوم که مسألهٌ جنگ را حل کنم و به شرط چاقو می آیم، هرچه می گویم عمل می کنم. جنگ را با پیروزی در خرداد شصت تمام کرد ولی نخست وزیر تحمیلی خمینی به هیئتی که جواب قبول آتش بس از طرف صدام را می آورد، پیغام فرستاد که فعلاٌ به ایران نیایند و بعد با آوردن سپاه پاسداران از جبهه ها به تهران کودتا کردند و جنگ را هفت سال دیگر ادامه دادند و باختند. آقای بنی صدر به تنهایی و در موارد کمی با حمایت آقای طالقانی و یکی دو نفر دیگر،در مجلس خبرگان با ولایت فقیه مخالفت کرد و آن را به نظارت فقیه تخفیف داد و با آن تخفیف هم مخالفت کرد.
هفت بار حکم اعدام به او دادند و بعد خود آقای خمینی سه بار به او پیغام فرستاد که برگرد و اوضاع مملکت را بدست بگیر، جواب آقای بنی صدر این بود که اول بصورت علنی معذرت بخواه و بعد اوضاع را با مردم درست می کنیم. سران فعلی مملکت همانهایی هستند که گفتند اگر نصف مملکت برود بهتراز این است که بنی صدر پیروز شود. حاکمان فعلی ایران همان کودتا گران خرداد شصت اند. حاکمان فعلی نه تنها با آقای مصدق مشکل دارند، بلکه با تمامی کسانی که راه او را می روند مشکل دارند. آقای بنی صدر حقوق رئیس جمهوری را دریافت نمی کرد و در فرانسه
نیز بخاطر مستقل ماندن کمک مالی که معادل حقوق رئیس جمهوری است دریافت نمی کند. از افتخاراتش یکی این است که به ملت هرگز
دروغ نگفت، اشتباهات خود را در تابستان ١٣٦٠ در کتاب خیانت به امید با مردم در میان گذاشت و در ٢٨ سال بعد از کودتا، رژیم را بیش از همه افشا کرد، ستون پایه های استبداد در ایران را شناسایی کرد و راه حلهای ایرانی پیشرو را از نظر اقتصادی، اجتماعی،سیاسی و فرهنگی به مردم پیشنهاد کرد. به ما مردم بطور مداوم گفت که باید از تمام حق دفاع کنیم و نه از بعضی از آنها.

-- شادی.خ ، Mar 22, 2009

هم ميهن گرامي خانم شادي
فرض رابراين اساس ميگذاريم كه تمام مدافعاتي كه شما از آقاي بني صدر كرده ايد، درست باشد. درمقابل ازشما تنها يك سئوال دارم وآن اينست كه آيا به عقيده شما اين عمل خادمانه ايست كه آقاي بني صدر با علم قبلي نسبت به مرتجع بودن آقاي خميني وتصميم وي درواگذاركردن اداره مملكت به آخوندها(برطبق كتاب حكومت اسلامي خميني، بتاريخ انتشار 1348 شمسي) بااو بيعت كرده وبنا به اقرار خود آقاي بني صدر، براي اينكه درپاريس خميني درمصاحبه هاي مطبوعاتيش با خبرنگاران وخبرگزاريها دست به خرابكاري نزده ونيت واقعي خودش راآشكارنكند، از قبل اورا آماده ميكرده وبعبارتي حرفها را دردهان اوميگذاشته كه چه بگويد وچه نگويد، وبعد كه اين آش را براي مردم ايران پخت، چون آبش با خميني دريك جوي نرفت ومجبور شد با كلاه گيس وآرايش زنانه بهمراه داماد آينده خودش آقاي مسعود خان رجوي از مجازات خميني بگريزد وحالا بيايد ومدعي شود كه به پير وبه پيغمبر بنده از عزم قبلي خميني بيخبر بودم واون آتش به گور گرفته من را خام كرد وازاين دست خزعبلات. باوصف اينكه جمعي از ما كه آن موقعها درايران بوديم واز تصميم خميني باخبربوديم واز اين رو در مطبوعات آن زمان آنرا منتشر كرده وبه مردم هشدارميداديم كه آن شخص مرتجع است، از دنباله روي وي خودداري كنيد و خبر از توطئه قريب الوقوع ميداديم، آقاي بني صدر باچه روئي ميخواهد به ملت ايران بگويد كه از نيت قبلي خميني وآخوندها در بدست گرفتن حكومت بي خبربوده است؟ هم آقاي بني صدر، هم رهبران جبهه ملي آنزمان، هم رهبران نهضت آزادي، هم رهبران مجاهدين كه به خميني «پدرخميني» ميگفتند، هم چپيهائي كه به خميني لقب رهبر انقلاب داده بودند، همه باهم درمقابل مردم وملت ايران مسئولند. درعرض 30 سال گذشته، ما داريم تاوان خيانتها، خود بزرگ بيني ها، عدم توجه به واقعيتها وغيره اين آقايان را پس ميدهيم. بهمين خاطر نسل جوان ايران كنوني از شنيدن اسم انقلاب نفرت دارد چون چيزي كه كه بني صدرها وهمكارانشان بعنوان انقلاب به خورد مردم دادند، انقلاب نبود، منجلاب بود. وبجا بود كه گفتم: شكرالله راكه ماپيروز شديم/ روسياه همچو حاجي فيروز شديم... برگزيديم از خل هاي جهان/ نظم جمهوري واسلامي بجان........ من ندانم چه بگويم ديگر/ قصه غصه ما تازه حديثي دگرست........

-- علي كبيري ، Mar 23, 2009

آقای علی کبیری، با خواندن این نظرشما، متوجه شدم در جایی به من جواب داده اید و این وهم درشما بوجود آمده که مرا مچاله فرموده اید و من دوباره کش آمده ام. با مراجعه به نظرات پیشین، جوابی از شما در ستون آقایان نبوی و بشیرتاش در تاریخ ١٢اسفند ١٣٨٧ یافتم، بلافاصله جوابتان را ارسال نمودم. اما در مورد حاشا وکلای شما، باید بگویم که بعلت علاقه ای که بجریانات سیاسی و اجتماعی در ایران دارم، مطالب
را پی گیری می کنم و به این نتیجه رسیده ام که آقای بنی صدر سیاست مدار پاک و حقوقمدار و بنابراین با تقوایی است . نه تنها راه آقای مصدق را دنبال می کند، بلکه آنرا بدقت و وسواس تئوریزه می کند. تئوریزه کردن فلسفی موازنه عدمی ، تألیف فرآیند عقل آزاد، اقتصاد توحیدی( اقتصادبر اساس حق دوستی و برابری، حق تصمیم برای تولید کننده و نه سرمایه، مدار انسان نهاد هدف و نه نهاد انسان هدف)، کامل سازی حقوق انسان به ٤٢ اصل ، شناسایی ایرانیت، تئوریزه کردن دین آزادی بجای دین قدرت ، کامل سازی تحقیقات جهانی هانا آرنت و دیگران در بارهٌ ستون پایه های استبداد ، تحقیق گسترده در باره عدالت چیست ، تئوریزه کردن انقلاب ایران ، یافتن پیوستگی بین وجدان تاریخی وجدان اجتماعی وجدان علمی و در نتیجه پیوستگی بین گذشته حال و آیندهٌ ایران ، اخلاق مدار کردن سیاست در ایران، کامل کردن تئوری های موجود در بارهٌ مقولهٌ قدرت ، پیشنهاد و تنظیم راه حل برای ایران فردا، کامل سازی تئوری های موجود در بارهٌ لائیسیته،بررسی اقتصاد نفت و رانت زمان شاه و اقتصاد فعلی ایران ( کتاب نفت و سلطه)،نقد روابط پیچیده قدرت و نقش زن در آن( زن درشاهنامه)، ١٧ سال مطالعه و یافتن متد علمی شناخت توحیدی، روش تحقیق، نقد و رد دیالکتیک تضاد، شناسایی ایدئولوژی های مختلف و شناساندن فکر راهنما برای رجوع به ذات حقوق مدار انسان،افشای خمینیسم و رژیم و پی گیری دقیق دادگاه میکونوس و قانع کردن دادگاه به محکومیت آقایان خاتمی رفسنجانی ولایتی محسن رضایی فلاحیان و سفیر وقت ایران در آلمان و حکم تلویحی جلب جهانی آنها،نقد و آنالیز دقیق سیاست آمریکا در ایران، اصول راهنمای قرآن را برای فهمیدن مستقیم و بدون تفسیر آن، کالبد شکافی خاطرات آقای رفسنجانی و پی به سلسله مراتب قدرت در رژیم بردن، شناساندن منزلت زن( زن و زناشویی)،مطالعه نهضت ملی ایران به کاملترین روایت و ارائهٌ اسنادو غیره کارهای این ابر مرد است. چند سالی مثل من و دیگران وقت بگذارید و بعد از اینکه تا حدی فامیلیاریزه شدید، ایشان را با آقای مصدق مقایسه کنید و نظرتان را اعلام کنید، قبل از این کار نیز نظراتتان را هر وقت که مایل بودید مطرح کنید. نکته آخر قبل از اینکه موقتاٌ دست بردارم اینکه در زمان ایشان در وزارت دارایی و ریاست جمهوری قبل از تحمیل آقای رجائی، برای اولین بار در حداقل دوران معاصر درآمد متوسط خانوارهای شهری و روستایی از خرجشان فزونی گرفت و آقای کیسینجر اعلام کرد
که ژاپن دوم را آمریکا در خاور میانه تحمل نمی کند، در زمان کودتای١٣٦٠ با آوردن سپاه پاسداران از جبهه ها به تهران، محبوبیت ایشان از زمان انتخاب شدن به ریاست جمهوری، بیشتر بود.
محمدرضاراعی

-- Mohamed Réza ، Mar 23, 2009

به این آقای علی کبیری بگویید خیلی بد سلیقه است . بهتر است بیشتر در مورد اولین و آخرین منتخب واقعی مردم تحقیق کند .

-- محمد ، Mar 23, 2009

جواب آقای علی کبیری در چند بند: الف- آقای خمینی نظریهٌ حکومت اسلامی خود را داشت ولی با آن نظریه نتوانست درانقلاب شرکت کند و او بود که دنباله رو شد. به همین صورت دیگران نظریه هایی برای حکومت داشتند ولی در بین مردم بازتاب چندانی نداشت. این انقلاب مردم بود که همه را بدنبال خود کشاند. سوأل اساسی برای آنهایی که انقلاب را قبول دارند اینست که بعد از پیروزی چگونه میشد قدت طلبان و فرصت طلبان را کنترل کرد. جواب من این است که با تشکیل جبهه بین عناصر پیشرو آن موقع مثل مصدقی ها ، ملی های دیگر، سازمانهای چپ پیشرو و شخصیت های منفرد بر حول فکر راهنمای استقلال ، آزادی ، عدلت اجتماعی. ب- از نظر من انقلاب اجتناب ناپذیر بود و به مرحله ای
رسیده بودیم که دیگر اصلاح عملی نبود، خود آمریکائی ها سه جایگزین برای شاه در نظر داشتند ( بنقل از کتاب سیر تحول سیاست آمریکا در ایران نوشتهٌ آقای بنی صدر) و هرسه را باجرا گذاشتند ولی بشکست انجامید. از نظر من انقلاب یک استراتژی نیست که عده آنرا به اجرا گذاشته باشند و من وشما به بد و خوب آن بپردازیم ، بلکه یک واقعه است و عواملی دست بدست هم دادند که بوقوع پیوست. خود کامگی شاه ، فرار سرمایه ها از ایران از سال ١٣٥٣ ، تورم شدید سالهای ١٣٥٦ و ١٣٥٧ ، دخالت سفارت آمریکا و نظامیان آمریکا ، اشتباه شاه در عدم پذیرش
پیشنهاد دکتر صدیقی ، تصمیم گیری های غلط آقای بختیار و جواب رد به پیشنهاد نخست وزیری انقلابی که دیگر اجتناب ناپذیر بود و تماس با آقای کارتر برای تعیین تکلیف ( زیر پا گذاشتن اصل موازنهٌ منفی بنا بر اسناد منتشر شده از طرف آمریکائیان ) ، و مهمتر از همه پیدا شدن فکر جمعی فرمول بندی شده برای تحول اجتماعی ، که مورد توافق اکثریت قرار گرفت و دیگر عوامل ، انقلاب را پدید آوردند. پ- فرار آقای بنی صدر از پادگان نظامی بود و در پاریس با لباس نظامی با بی بی سی مصاحبه داشتند. داستان لباس زنانه ساختهٌ آقای بهزاد نبوی است. آقای بهزاد
نبوی بعد از امضای غیر قانونی قرداد الجزایر و شکایت رئیس جمهور ، از این فرار راضی بنظر می رسید و چنین مطالبی از روی شوق را سرودند. ت- آقای بنی صدر می دانست که آقای خمینی چه نظری دارد و با اعلام اینکه این نظرات بدرد نمی خورد ، قرائت بیان آزادی را نوشت و آقای خمینی را در موقعیت تابع قرار داد. اشکال از ضعف جههٌ آزادی خواهان بود و علت غلطیدن آقای خمینی در جبههٌ ارتجاع ، بخاطر تفرقه در این جبهه بود آقای خمینی طرفدار وحدت وجود ، همه چیز را مشیت الاهی می دانست و جبرگرا بود و به هر طرف باد می وزید متمایل می شد و بارها خط
عوض کرد. ث- واقعیت با امر واقع فرق می کند ، آنچه می گویید امور واقع هستند ، نه واقعیت (objctif ).

-- شادی.خ ، Mar 23, 2009

23th March 2009

Bano Shadi khe. , in zabanzad kae bae kar bordae eyd , " ghadrae zaer zaergaer shenasad , ghadrae gohar gohari " daer in jaa kar bord nae darad

Mullah Abu Alhasan Bani Alsader agaer andaki baa aayen-kashwaer-dari / sayaasat aashenaye mi dasht, au nae mi gozasht kae jang aaghaz shawad. pas az on kae Sadam Husein dewanae baer Iran takht wae taz nae mod, bayed Bani Sader baa hamae tawan koshesh mi kerd kae az edamae - yee jang pesh-giri konad. Bani Sader mi khast ;taa jang edamae yaabad wae au az aab gel aalod maahi bae girad. hamae fermaandae haa-yee Artesh Iran yaa koshtae shdae bodand daer dawari/mehakemae chand daghighae -yee , yaa feraari bodand. arteshi kae bi fermaandae bashad , maanand : tan bi saer ast. Bani Sader mi tawanest az jang pesh-giri konad ,kae nae kerd

-- Kudos Talash ، Mar 23, 2009

پاسخ به آقاي راعي وخانم شادي، به ترتيب ورود به صحنه:

جناب آقاي راعي گرامي فرموده اند «… و به این نتیجه رسیده ام که آقای بنی صدر سیاست مدار پاک و حقوقمدار و بنابراین با تقوایی است . نه تنها راه آقای مصدق را دنبال می کند، بلکه آنرا بدقت و وسواس تئوریزه می کند....» درمقابل سئوال بنده اينست كه 1- شما از كجا خبرداريد كه آقاي بني صدر سياستمدار پاك وحقوقمداريست؟ خواهش ميكنم اين تجربه شخصي خودتان را با ديگران هم درموارد مختلف وبا ذكر مورد به مورد، درميان بگذاريد. 2- باز فرموده ايد كه «... نه تنها راه آقای مصدق را دنبال می کند، بلکه آنرا بدقت و وسواس تئوریزه می کند....» خواهش ميكنم توضيح دهيد كه چگونه ايشان راه مصدق را تئوريزه ميكنند؟ لابد منظور شما همكاري برهه اي دكتر مصدق با آيت الله كاشاني روحاني سرشناس است كه ايشان هم با الگو برداري دست به اتحاد با آيت الله خميني زدند؟ بنده از راه مصدق فقط وطن پرستي درذهنم تداعي ميشود ونه تقليد هر آنچه مصدق كرد. شرائط زماني-مكاني دكتر مصدق با شرائط زماني-مكاني آقاي دكتر بني صدر، زمين تاآسمان فرق داشت. طبق اسناد موجود، آقاي بني صدر از قبل آگاه بود كه خميني قصد واگذار كردن حكومت به آخوندها رادارد وآگاه بود كه آن شخص آدم متحجر ومرتجعي است. يك سئوال ازشما ميكنم: اگر شما كه شخص درستكاري بنظر ميرسيد، از قبل خبرداشته باشيد كه شخصي كلاهبرداراست وقصد اخاذي دارد، آيا حاضريد با وي شريك شويد؟ خب شراكت آقاي بني صدر باخميني هم مطابق پاسخ به همين سئوال است. لطفا تشريف ببريد وكتاب حكومت اسلامي آقاي خميني را مرور كنيد تا به صحت اظهارات بنده پي ببريد. اينجا تشك كشتي نيست تا يا شما بنده را ضربه فني كنيد يا من شمارا. واقعيت را قبول كنيد وبرهمان اساس هم حكم صادركنيد. آقاي خميني در ص 60 حكومت اسلامي ميگويد: «... سلاطين اگر تابع اسلام باشند بايد به تبعيت فقها درآيند وقوانين واحكام را از فقها بپرسند واجرا كنند. دراينصورت حكام حقيقي همان فقها هستند، پس بايستي حاكميت رسما به فقها تعلق بگيرد نه به كساني كه بعلت جهل به قانون مجبورند از فقها تبعيت كنند...» اين كتاب درسال 1348 شمسي منتشرشد وآقاي بني صدر وشركاء از مفاد آن آگاهي داشتند، كما اينكه عده زيادي درداخل ايران از نيت خميني باخبر بودند، چون اين كتاب را خوانده بودند. من از شما سئوال كردم كه باعلم قبلي ازاينكه آقاي خميني قصد نشاندن آخوندها را براريكه فرمانروائي داشته وخميني آخوندها را برقيموميت برملت صالح ميدانسته، چرا آقاي بني صدر وشركاء بااو همدست شدند وكشور وملتي را به خاك سياه نشاندند؟ لطفا به اين سئوال قبل از همه چيز پاسخ دهيد واز حواشي پرهيزكنيد. كدام آدم پاك وتقوا پيشه اي كه درجه دكترا را هم يدك بكشد، حاضراست مردم را تو هچل بياندازد؟ 30 سال است مردم دارند درآتشي كه بني صدر وشركاء روشن كرده اند، ميسوزند حال شما آمده ايد وميخواهيد آقاي بني صدر را غسل جنابت بدهيد؟
بعد آمده ايد وشرحي از تئوريها وآثار مكتوب آقاي بني صدر داده ايد. درپاسخ بايد به عرض مباركتان برسانم كه ازاين دست تئوريها وكتابها هزارانشان درهر روز به بازار ميآيند. تئوري پردازي كارهمچه مهمي نيست ولي تطبيق هرتئوري باعمل است كه بسيار مهم است. منظور آن تئوري است كه درعمل هم همان نتيجه دلخواه راداده باشد. تئوري كه درمرحله عملي جواب دلخواه رانداده باشد، بدرد سطل خاكروبه ميخورد. صدها هزار فيلسوف از موقعي كه مردم دست راست وچپشان راشناخته اند، آمده اند وانواع واقسام تئوريها ونظريه ها را داده اند. تقريبا 99 درصد اين تئوريها ونظريه ها فقط بدرد مطرح شدن در بحثهاي آكادميك ميخورند ولي كاربرد عملي ندارند. اينهائي كه شما بعنوان تئوريهاي آقاي بني صدر دراينجا مطرح كرده ايد، نظير اقتصاد توحيدي كه اساس آن بر اساس ضربالمثل « درحقيقت مالك اصلي خداست/اين امانت بهر روزي نزد ماست» بوده وآقاي بني صدر آنرا تئوريزه كرده وميخواهد ترويج دهد، كاربرد عملي ندارد. اگر كاربرد عملي داشت، مردم سر مال ومنال رو در روي همديگر نمي ايستادند وهمديگر را تكه پاره نميكردند. مالكيت چيزيست كه با زائيده شدن بشربا او به دنيا ميآيد .شما اگر توپ بازي يك بچه خردسال راازاو بگيريد، دست به اعتراض زده وسروصدا راه مياندازد چون خودش را مالك آن توپ ميداند واين مالكيت براي او حق ايجاد ميكند. بعد آمده ايد واقتصاد توحيدي ايشان را بسط داده وحق تصميم را به توليد كننده ميدهيد ونه سرمايه دار. سئوال اينست كه حق تصميم راجع به چي؟ از زمانهاي بسيار قديم تا حال، دريك طرف توليد كننده بوده ودرطرف ديگر مصرف كننده . بين توليد كننده ومصرف كننده هم يك پخش كننده قرارداشته. دراقتصاد سوسياليستي آمدند ودولت را بجاي توليد كننده و پخش كننده قراردادند وباشكست روبرو شدند. حال آقاي بني صدر بقول شما آمده است تا بر اساس برادري وبرابري اين ارتباط رابرقراركند. اولا- وقتي ايشان به لغت «برادري» اشاره ميكنند، پس آشكار ميشود كه معتقد به مردسالاري هستند. چرا كه نه «خواهري» وبرابري يا خواهري-برادري-برابري؟ ثانيا- كدام برابري؟ واين برابري برچه اساسي تعيين ميشود؟ برابري چي با چي؟ داريم راجع به برابري حقوقي حرف ميزنيم يا برابري مادي يا برابري فكري وقس عليهذا. اين جور آيه نازل كردنها ونامفهوم وبي اساس نظر دادنهاست كه اجتماع ومملكت مارا به اين روز وحال انداخته است. هركي مياد يك نظري ميده كه خودش هم از آن سردرنمياره ومردم را سرگردان وحيران ميكنه.مردم ماهم كه ماشاءالله هزار ماشاءالله عقده مدرك تحصيلي دارند. تا متوجه ميشوند كه كسي مدرك دكترا دارد، فوري سخن اورا وحي منزل بحساب ميارند. امروزه هم كه هر دانشگاه مكاتبه اي از راه دور مدرك دكترا صادر ميكنه. فقط كافيست تا شهريه را پيشاپيش وسروقت پرداخت كني تا مدرك را باپست برايت بفرستند درمنزل. بعد به كشف مهم ديگر ايشان در رد تضاد ديالكتيك اشاره كرده واين كشف مهم را تو صورت ماميزنيد. اگر چنين است كه شما حكايت ميكنيد، بايد به عرضتان برسانم كه ايشان را بايد «ملا بني صدر» خطاب كنيم چون تضاد يكي از قوانين طبيعت وهستي وكشف اين قانون يكي از بزرگترين كشفيات فلسفي بوده است. تصادفا، وجود شخص آقاي بني صدرهم بعلت قانون تضاداست واگر تضادرا ازوجود آقاي بني صدر حذف كنند، ايشان به مجموعه «خالي» از نظر رياضي تعلق خواهند داشت وتصادفا اين همان عالم خلسه ايست كه عده اي براي گريز از واقعيات هستي به آن پناه ميبرند. بجاي آنكه شجاعانه رو در روي واقعيت بايستند وباآن دست وپنجه نرم كنند. واين پناه بردن نشان از ضعف شخصيتي اين افراد دارد. بهرحال اين نظريات بديع ايشان جايشان دركلاس درس وفحص است ونه درمقام مديريت وآنهم مديريت يك كشور. بقول حافظ: سراي مدرسه وبحث علم وطاق ورواق/ چه سود چون دل دانا وچشم بينا نيست....سراي قاضي يزد(منظورمحضر آقاي بني صدر) گرچه منبع فضل است/ مرا چه سود چون علم مورد نظر درآنجا نيست. لطفا براي ادعايتان كه درزمان وزارت دارائي ايشان درجمهوري اسلامي براي اولين بار درآمد خانواده هاي شهري وروستائي از خرجشان فزوني گرفت، مدرك مستند ارائه فرمائيد ودرمورد سخن آقاي كيسينجر هم بهمين روال. وگرنه حرف كه بادهواست. چون من بايد يك منبر ديگر هم براي پاسخگوئي به خانم شادي بروم، دراينجا شمارا به دستهاي باكفايت آقاي بني صدر ميسپارم تا پاسخ منطقي وبقولي محكمه پسند به بنده عنايت فرمائيد.

واما سركارخانم شادي محترم،

در بند الف، فرموده ايد: «... آقای خمینی نظریهٌ حکومت اسلامی خود را داشت ولی با آن نظریه نتوانست درانقلاب شرکت کند و او بود که دنباله رو شد...» اظهارات بالاي شما خيلي عجيب است چون اصلا اين اعتراضها از جانب آخوندها واز زماني شروع شد كه شخص مجعولي بنام احمد رشيدي مطلق در 17 بهمن 1356 نامه توهين آميزي برعليه خميني نوشت وبه روزنامه اطلاعات فرستاد ودرمقابل آخوندها هم دست به اعتراش وتظاهرات درشهرهاي مذهبي وسپس درتهران وساير شهرهاي غيرمذهبي، زدند. از آن طرف هم بنا به پيشنهاد شريف امامي نخست وزير وقت، آقاي خميني را با كمك صدام از نجف تكان داده وبه محله نوفل لو شاتوي پاريس زير درخت سيب بردند. از آنسو آقايان بني صدر ويزدي وقطب زاده واحمد آقا هم رفتند خدمت آقا وماجرا روز بروز اوج گرفت وآخوندها مردم را بدنبال خميني كشاندند. حال شما آمده ايد وداريد واقعيت را وارونه گزارش ميفرمائيد كه درست نيست. شما آمده ايد .مردم وخميني و غير وذالك را به روش ماترياليسم تاريخي باهم مخلوط كرده وميخواهيد بخورد ما بدهيد. لطفا از روش متديك استفاده فرمائيد. درپاسخ به بند ب بايد به نظرتان برسانم كه كليه مواردي كه دراينجا ذكر كرده ايد به دنباله وقايع بالا اتفاق افتاده وضمن آن شاه درمانده شده ومرتب دست به دامان آمريكا وانگليس ميزند تا سلطنت را نجات دهد. دربند پ ميگوئيد كه بني صدر از يك پادگان نظامي به پاريس قراركردو نه بالباس وآرايش زنانه از فرودگاه مهراباد. لطفا نام پادگان را ذكر كنيد. دربند ت نوشته ايد كه «... آقای بنی صدر می دانست که آقای خمینی چه نظری دارد و با اعلام اینکه این نظرات بدرد نمی خورد ، قرائت بیان آزادی را نوشت...» پس بااين توضيحي كه شما داده ايد، آقاي بني صدر از برنامه آقاي خميني از قبل باخبربود وبه همين سبب نيزبنا به گفته خودشان قبل از هر مصاحبه مطبوعاتي درپاريس از قبل آقا را آماده ميكرد تا خرابكاري نكند. بنابراين آقاي بني صدر عالما عامدا با خميني وآخوندهاي مرتجع همكاري كرده ومرتب خميني را به دروغ به دنيا ومردم ايران آدمي مترقي قلمداد ميكرد تا زماني كه ديگر خيلي دير شده بود وغول از بطري خارج شده وكسي را ياراي كنترلش نبود. درمقابل آقاي خميني هم «قرائت بيان آزادي» آقاي بني صدر را گذاشت دركوزه ويك آب هم رويش خورد. ولي آقاي دكتر بني صدر شما كه بقول آقاي راعي صاحب انواع واقسام تئوريها بوده وقادربود تاهمه چيز را تئوريزه كند، از اين واقعيت تاريخي غافل بود كه سالها قبل از او زماني كه هيتلر كتاب نبرد من را نوشته بود، همه به افكار او ميخنديدند وويرا تمسخر ميكردند. ولي بالأخره روزي فرارسيد كه هيتلر به قدرت دست يافت وهمان افكار را پياده كرده ودنيا را به جنگ كشاند. بهمين خاطر، نويسنده حاضر وسايرين درايران دست به افشاگري زده ومردم وگروههاي سياسي را از افتادن دردام همچه مرتجعي آگاه ميكردند. افسوس كه درآن زمان آقايان بني صدر وشركا وآخوندها چنان مردم را تحميق كرده بودند كه گوش بدهكاري به افشگريهاي ما نبود. آقاي بني صدر وشركاء ورهبران جبهه ملي ونهضت آزادي وساير احزاب، ميتوانستند از قبل ضمن همراهي با حركت مردم، خط قرمزي بين خودشان وآخوندها بكشند ودم فرو نبندند تا لحظه اي كه ديگر دير شده وطرف مقابل كنترل كامل اوضاع رادردست گرفته باشد. درست يادم هست كه درزمان رياست جمهوري آقاي بني صدر، در حاليكه ايشان مردم را به شوهاي تلويزيوني بحثهاي ايدئولوژيكي بين خودشان وسايرين، مشغول كرده بودند، آخوندها مشغول تصرف مواضع نظامي وشهرباني وغيره بودند وما بعينه شاهد هرروزه اين ماجرا بوديم وافسوس از ندانم كاري بني صدر ميخورديم. درآن روزها كار يك رئيس جمهور راه انداختن بحثهاي تئوريك وتبديل تلويزيون دولتي به كلاس درس نبود. بلكه يك رهبر هوشيار درآن برهه دست به بسيج نيرو براي كنترل اوضاع ميگيرد ونه آنكه درخواب خرگوشي آنقدر بماند تا طرف مقابل كليه مواضع حساس را تصرف كرده ودست آخر دست به خلع سلاح ايشان وشركاء بزند. اينست خصلت يك رهبر دانا ومبارز وطندوست. ولي از اظهارات شما يك نتيجه مهم عايد ميشود وآن اينكه ايشان پيشاپيش از قصد خميني باخبربود ودرمصاحبه هاي خميني درپاريس بدروغ خميني را رهبري مترقي وانمود ميكرد واين همانيست كه خود شما هم به آن اقراركرده ايد كه «... آقای بنی صدر می دانست که آقای خمینی چه نظری دارد...» دستخوش ودست مريزاد به آقاي بني صدر كه فسيل 1400 ساله خميني را با رنگ انقلابي به مردم ناآگاه ايران غالب كرد!! ولي همانطور كه ديديم برخلاف نظرشما اين آقاي خميني نبود كه تابع شد بلكه بني صدر وشركاء وملت ناآگاه ايران بودند كه تابع خميني و دارودسته اش شدند. شمائي كه انقدر ابژكتيو هستيد چگونه تابحال متوجه اين واقعيت نشده ايد كه درعرض 30 سال گذشته اين ملت ايران بوده است كه بضرب زور وچماق ودگنك تابع خميني ودارودسته اش شده است ونه بالعكس. مايه حيرت است كه شما واقعيات حي وحاضر را داريد وارونه جلوه ميدهيد. مگرشما از اين وضع بلبشو وشيرتوشير كه درنتيجه تسلط آخوندها به مملكت وملت درعرض 30 سال گذشته پيش آمده، بيخبر بوده ايد. چه كساني تابع وچه كساني متبوع بوده اند. بهتراست بخاطردفاع از آقاي بني صدر خودتان را به كوچه علي چپ نزنيد. ميفرمائيد كه خميني جبرگرابود وتابع مشيت الهي. مگر آقاي بني صدر بنا به شواهدي كه آقاي راعي دربالا ارائه كردند، جبرگرا وتابع مشيت الهي نيست؟ همه دينداران جبرگرا هستند وتابع مشيت الهي. اصولا فلسفه دين هم جز اعتقاد به سرنوشت وتسليم به اراده الهي نيست. مگر قراربود تا دينداران طرفدار فلسفه مادي باشند؟ آنجائي كه آقاي بني صدر درپي نفي قانون تضاد ميشود، درواقع اقدام به نفي وجود خودميكند. وجودي كه نه وزن دارد، نه قابل لمس شدن است، نه ميميرد، نه زندگي ميكند، نه تفكر دارد، نه تظاهر دارد. پس بعداز بريدن ودور انداختن تضاد از وجود آقاي بني صدر، ديگر ازايشان چه ميماند؟ درواقع، تظاهر زندگي دروجود آقاي بني صدر وهرموجود ديگري درنتيجه جنگ اضداد زندگي ومرگ است كه درحالت غلبه زندگي برمرگ، زند بودن ودرنتيجه غلبه مرگ برزندگي، مردن پيش ميآيد. نفي قانون تضاد از سوي ايشان، نفي وجود خويش است كه از نظر علم رياضي متعلق به مجموعه اي خالي است. مجموعه خالي نه صفراست ونه عددي است ولي تا دلتان بخواهد «هيچ» است. لذا ملاحظه ميكنيم كه آقاي بني صدر دارد اصلت وجود را انكار ميكند وپاي روح رابميان ميكشد. بنابراين آقاي بني صدر ضدهستي وضد بشراست چون بانفي قانون طبيعت بشر راتابعي از اراده الهي بشمار ميآورد. خب مگر آخوندها چه ميگويند؟ آنها هم دارند مدام پامنبري فلسفه آقاي بني صدر راميكنند. درپايان مايلم اشتباه شمارا درمورد لغت ابژكتيو تصحيح كنم كه اميدوارم باعث ناراحتي شما نشده باشم. ابژكتيو به معناي عيني وسوبژكتيو به معناي ذهني است. واقعيت عيني بوده وار نظر ماترياليستها اصالت دارد ولي ايده آليستها ذهن را بر ماده مقدم دانسته ولذا ازنظريه افلاطون پيروي ميكنند. واقعيت هم آن مقوله ايست كه مستقل از ذهن بوده ووجودش بستگي به ذهن ماندارد. با تشكر فراوان از شما وآقاي راعي كه سبب پيش كشيدن بحث حاضرشده ايد. اميدوارم همه ما بجاي عناد ودشمني باهم، راهي براي نجات ملت ومملكت از اين وضع فلاكتبار پيداكنيم.
پيروز وسرفراز باشيد.

-- علي كبيري ، Mar 24, 2009

جواب kudos Talash : خواندن پیام شما به حروف لاتین کمی مشگل است. با فارسی نگار می توانید بنویسید و با دگمهٌ سمت راست مووس ابتدا مطلب را آبی رنگ گنید و بعد یک کپی بردارید و سپس به قسمت نظر مراجعه و باز هم طرف راست مووس را فشار دهید و پاست که معنی چسب می دهد را انتخاب کنید. مطالبی را که در مورد جنگ فرمودید، بکلی اشتباه است. آقای بنی صدر از همان اولین اعدامها گفت که با اعدام بدترین ها شروع می کنید و به اعدام بهترین ها ختم می کنید. پس از این که رئیس جمهور شد از آنجایی که فرماندهٌ کل قوا بود ( بر خلاف
ادعای حزب جمهوری اسلامی که آقای خمینی را فرمانده و آقای بنی صدر را بافرمان ایشان جانشین فرمانده می دانستند که با قانون اساسی تطبیق نداشت. در قانون اساسی پس از پیشنهاد ستاد ارتش، آقای خمینی فرماندهان نیروهای ارتش را تعیین می کردو نه فرماندهٌ کل قوا را که قانون اساسی خود تعیین کرده.)، گزارش شروع جنگ را دریافت کرده بود و در ضمن آقای قطب زاده با تأیید خود آقای خمینی به پاریس رفت و
نقشهٌ شروع جنگ از طرف آقای صدام را خرید و بنابراین مسئولان در جریان بودند. آقای خمینی با دیدن این نقشه و گزارش ارتش می گفت کسی به ایران حمله نمی کند و این گزارش ها برای این است که پای روحانیون به ارتش نرسد. قبل تر پسر آیت الله اصفهانی به ایران آمد و با آقای بنی صدر ملاقات کرد و پیام آقای صدام را برای حل اختلاف ها برای آقای خمینی آورد ولی آقای خمینی از پذیرش این فرستاده خودداری کرد. جنگ درخرداد ١٣٦٠ با پنج هزار کشته تمام شده بود، هم آقای صدام هم آقایان بنی صدر وخمینی پیشنهاد آتش بست را پذیرفته بودند و هیئت مذاکره
کننده در راه بود ولی آقای رجائی به هیأت مذاکره بدون در جریان گذاشتن آقای بنی صدر (که بصورت غیر قانونی از فرماندهی خلع شده بود) تلفن زد و گفت که فعل و انفعالاتی در جریان است به ایران نیایید. هیأت که جواب موافق صدام را داشت منتظر ایستاد. چند روز بعد با آوردن سپاه پاسدار از جبهه به تهران در٣٠خرداد١٣٦٠ کودتا کردند و جنگ را هفت سال دیگر ادامه دادند و یک میلیون کشته دادند و در شکست آتش بست را پذیرفتند.
این بود خلاصهٌ جریان.

-- شادی.خ ، Mar 24, 2009

با درود و تشکراز آقای رضا جمالی بخاطر انتشار نظرها، در رابطه با مطلب آقای علی کبیری توضیحات زیر را می نویسم. در ابتدا مطالبی را که جواب خواهم داد در اینجا ردیف می کنم وبعد جواب می دهم: ١- چرا اینجانب آقای بنی صدر را سیاستمداری پاک وحقوقمدار می بینم؟ ٢- چرا اینجانب فکر می کنم که آقای بنی صدر راه مصدق را تئوریزه می کند ٣- چرا با وجود آگاهی آقای بنی صدر به تئوری حکومت اسلامی آقای خمینی، شریک
راه او شد؟٤- اینکه اینجا تشک کشتی نیست و واقعیت را بپذیریم٥- پیشنهاد مطالعهٌ کتاب حکومت اسلامی و این نقل قول که سلاطین اگر تابع اسلام باشند باید به تابعیت فقها در آیند و اینکه این کتاب در١٣٤٨ منتشر شده٦- با علم قبلی به اینکه آقای خمینی قصد نشاندن آخوند ها را بر اریکهٌ قدرت و قیومیت داشته همراهی صورت گرفت.٧-اینکه امثال تئوریهای بنی صدری هزارانش به بازار می آید و آنها خوبند که با عمل بخوانند8-اقتصاد توحیدی کار برد عملی ندارد واصل مالکیت٩- کدام حق تصمیم برای تولید کننده١٠-ایراد به لغت برادری١١-نظریهٌ دیالکتیک وکشف بزرگ
فلسفی آن ١٢-مدرک برای اثبات بالاتر بودن دخل از خرج در وزارت دارایی و رئیس جمهوری. حالا جوابها با این توضیح که خودم جواب می دهم و نه آقای بنی صدر. جواب١- کسی را چنین سیاستمداری میدانم که دروغ نگوید و به تمام اتهامات علنی جواب دهد و هر انتقادی درست بود بپذیرد، این خصوصیات در ایشان جمع است،شجاعت را نیز به آن اضافه کنید. ج٢- راه مصدق همان خواست ملت که استقلال،آزادی و عدلت اجتماعی است بود
و احترام به ملت و وجدان تاریخی اش( یعنی مردم ایران معیارهایی دارند و خوب تشخیص می دهند و احتیاج به قیم ونخبه ندارند) و ایرانیت ما را ازاسلامیت ما جدا ندانستن.آقای بنی صدر در کتابها و مقالاتش همین ها را بصورت کاملتر از زمان آقای مصدق، تئوریزه کرده، مدرک می خواهید،کتابهارا بخوانید که همه برایگان در تارنمای ایشان موجود است.ج٣- آقای بنی صدر نظر آقای خمینی را می دانست و جواب آنرا نوشت، فکر می کرد
که چون ایشان مرجع تقلید است و وفای به عهد شرط اولیهٌ مرجعیت است، با اعتراف گرفتن از این مرجع برای اولین بار در مقابل دنیا به بیان آزادی از اسلام، تضمین گرفته ایم ودر غیر این صورت از مرجعیت ساقط است. ایرادرا به ضعف روشنفکران و سیاسیون در ایجاد جبهه و به زودترابتلا نکشیدن آقای خمینی از طرف شخص خود می داند.ج٤-میبینید که به استدلالها جواب می دهم و نه جدلی در کار است و نه شیون و زاری و نفرینی. واقعیت
همان است که خانم شادی می گوید.اگر جواب نداد بعداٌ جواب می دهم.ج٥-کتاب را خوانده ام،آیا شما نسخه ای که در قبل از انقلاب چاپ شده باشد سراغ دارید، جعل کار این رژیم است و دستکاری نیز. با این وجود آقای بنی صدر در قبل از انقلاب به آن جواب داد و نسخهٌ قبل از انقلاب آن موجود است.ج٦-آقای بنی صدر موافق با آمدن آقای خمینی به پاریس نبود.طرح از آقای شریف امامی بود و آقای یزدی به عراق رفت و ایشان را به پاریس آورد. بعد آقای بنی صدر جریان را در مسیر بیان آزادی هدایت کرد، به روزنامه های آنموقع از جمله لوموند که مراجعه کنید، خواهید دیدکه آقای خمینی را لیبرتر( آزاد مطلق) می خواندند.ج٧- بحث از نوشتن نیست، نقد، پیدایش فکر در تکمیل راه و رفع نقائص با عقل آزاد است، بخوانید
و فقط تکیه بر استدلال های شخصی نکنید.ج٨- اینکه کاربرد عملی ندارد، نظر شماست. به حقوق ذاتی وبعد حقوق انسان برمی گردد و ارتباط اقتصاد به آنها از جمله حق تصمیم گیری انسان بر سرنوشت خود و اقتصاد منطبق با حقوق خود.٩- حق تصمیم با انسان و ادارهٌ تولید با تولید کننده و نه نهادهای قدرت مثل شرکت ها و دولت. دولت نیز فقط مجری در چهار چوب قانون اساسی منطبق با تمام حقوق انسان (حقوق انسان بصورت
کاملتر از اعلامیهٌ جهانی، بوسیٌله آقای بنی صدر نوشته و در تارنمای ایشان موجود است)است.ج١٠-منظور از برادری، همان خواهر و برادری است، بمعنی همبستگی و دوستی.ج١١-دیالکتیک تضاد، پس از نگارش بوسیلهٌ شخص انگلس زیر علامت سوأل رفت،این متضاد دیدن و پدیده را در تضاد دو عامل دیدن (که از یونان زمان افلاطون وجود دارد) باعث محدود شدن دید بین دو عامل می شود و بنابراین درک ناقص از پدیده حاصل
می شود، بعنوان مثال در مجموعهٌ اتم پروتون را مثبت و الکترون را منفی دیدن، را می توانیم به همکاری،تعادل در فاصله ای،ترکیب در درون
مجموعهٌ اتم و نه تضاد این دو ببینیم. برای توضیح مفصل به کتاب روش شناخت بر پایهٌ توحید در تار نمای ایشان مراجعه فرمایید.ج١٢- مطلب بارها از طرف آقای بنی صدر گفته شده و مدرک بررسی وضعیت اقتصادی در آن موقع است که اگر آقای بنی صدر و بررسی شان را دروغ می دانید به منابع بی غرض دیگر مثل آقایان رضا صدر و نوبری شاید بتوانید رجوع داشته بشید. در ضمن شما نیز اثبات کنید که آقای بنی صدردر اینجا و یا در جای دیگر دروغ گفته. از طریق کتبی میتوانید سوألات را با خود ایشان ویا از طریق رادیو آزادگان بصورت شفاهی مطرح کنید.بدرود
محمدرضاراعی

-- Mohamed Réza ، Mar 24, 2009

جواب آقای علی کبیری عزیز: نوشتید که عجیب است که میگویم آقای خمینی نباله رو بود. حتی با وجود آن نوشتهٌ آقای رشیدی مطلق، آقای خمیی جرئت دادن اعلامیه نداشت و تا مدتها قبل از انقلاب دنباله رو بود. در بعضی از کتابخانه های اروپا می توانید به روزنامه های آنموقع رجوع کنید و این مطلب را خود مشاهده کنیدکه تا مدتها بعد حرکتهای اعتراضی، ایشان اعلامیه نمی داد، چه رسد به رهبری. مسائل و جریانات از سالیان سال قبل دست به دست هم داد و این انقلاب پیش آمد، با وجوداین می شد که شاه را وادار به سلطنت کرد و نه حکومت، آخرین فرصت را
آقای صدیقی برای شاه بوجود آورد ولی شاه با عدم پذیرش ماندن در ایران، خود، یکی از عوامل اجتناب ناپذیری انقلاب شد. همکاری بمعنی دنباله روی نیست ولی اگر بعد آقای خمینی سوء استفاده کرد و انحصار را بدست آورد به عدم شناخت دقیق دیگران( نه آقای بنی صدر ) از قدرت و نا آشنایی با دموکراسی و ایجاد مدار بستهٌ خشونت با آقای خمینی و اطرافیان در ایران او، برمیگردد. درآنزمان بسیاری از نیروهای چپ، دموکراسی
را دیکتاتوری سرمایه داری می دانستند . یادآوری این نکته نیز حائز اهمیت است که وقتی اعلامیهٌ جهانی حقوق انسان به کشورها پیشنهاد شد،کشورهای بلوک شرق سابق آنرا نپذیرفتند. در چنین جوی و اوضاع احوالی، آقای بنی صدر سعی کرد که با سیاسیون مذهبی و غیر مذهبی جبهه
بر حول محور استقلال و آزادی ایجاد کند ولی آنها موافقت نکردند و در وهم متحد کردن طبقهٌ کارگر و پیشتازی قهر آمیز سیاسی و مکتب ناب سازی وامثالهم گرفتار بودند.سفیر شوروی نیز از آقای بنی صدر خواست در مورد تبعیض در شوروی و حضور احتمالی آنها در خلیج فارس و افغانستان، چیزی نگوید و گرنه از جناح مقابل یعنی حزب جمهوری اسلامی حمایت خواهند کرد (بنقل از کتاب خاطرات آقای بنی صدر و چند مصاحبه در رادیو آزادگان ). در ضمن
منظور دقیق خود را از متدیک شرح دهید. در مورد پادگان به کتاب آقای علی غریب در سایت آقای بنی صدر مراجعه کنید، اگر درست یادم باشد در پادگان نیروی هوایی در تهران است. اینکه بیان آزادی را آقای خمینی در کوزه کرد و آبی پشت سرش خورد، برمی گردد به مسئولیت تمام کسانی که مدار بستهٌ خشونت با آقایان خمینی و اعضای حزب جمهوری اسلامی و مجاهدین انقلاب اسلامی، ایجاد کردند. راه مقابله با استبداد شناخت ستون پایه های آن و حذف این ستون پایه هاست، بغیر از آقای بنی صدر، دیگران هنوز مفهوم دموکراسی و قدرت را نمی دانستند و آب به آسیاب استبداد می ریختند، راه مقابله با استبداد مدار باز حقوق مداری ودعوت خشونت طلبان به دست شستن از جنگ و درگیری است. بر خلاف نظر شما انسان ذات حقوقی دارد و اگر عوارض اجتماعی نباشد در طبیعت واجتماع میل به دوستی و حق زیستی دارد ،اعتیاد انسان به قدرت ،باعث رابطهٌ قوا و درگیری و مرگ و عقب افتادگی جامعه می شود،این بحث خیلی طولانیست و به کتابهای آقای بنی صدر از جمله عقل آزاد رجوع کنید ویا زن و زناشویی، البته اگر معتاد به خود سانسوری نیستید،آن بحث های آزاد ونه شوهای ایدئولوژیک نیز بخاطر همین شکستن مدار بسٌته خشونت بود،بیاد میآورید که بسیاری از زیر بار این بحث ها در می رفتند و بعد از کودتای خرداد٦٠ بصورت مصنوعی و ناقص بحث فرمودند. هیتلر نیز اگر دموکراتهای آلمان پایه های استبداد را حذف می کردند،دفع میشد.آن رهبر دانا و مبارز و وطندوست که باید بسیج میکرد،همین آقای بنی صدر بود و این کاررا در جبهه و وزارت دارایی کرد و در اجتماع، آنهایی که تن به جبههٌ مشترک علیه استبداد آقای خمینی ندادند، مسئولند، با تمام اینها اگر آقای بنی صدر، زودتر آقای خمینی را به ابتلای اجتماعی می کشاند و بجای اعتراضها، مقاومت را شروع می کرد، مردم خود حریف آقای
خمینی می شدند، این را در جریان انتخابات ریاست جمهوری و تشکیل خود جوش دفاتر ریاست جمهوری دیدیم. در اینجایی که من هستم به بسیاری ازنشریات دوران انقلاب دسترسی دارم،شما در کدام نشریه و چه تاریخی مطلب نوشته اید و هشدار داده اید؟ مطلب آقای راعی، ربطی به جبرگرایی ندارد، اگر منظورتان واقعه دانستن انقلاب است و نه استراتژی، که جبر گرایی نیست و بمعنی فراوانی عوامل و همراهی با بیان انقلاب و اعتصابات خودجوش مردم است و نه جبر و اگر مذهبی ها را همانطوری که شرح دادید جبری و مشیتی میدانید، بدلیل عدم اطلاع شما
از دین بمثابهٌ بیان آزادی است، این همان دین بر مبنای حقوق ذاتی ومقدم بودن تصمیم بر مشیت است؛ از قضا فلسفهٌ مادی مارکس جبرگرایی است و نقش ابزار تولید و درگیری طبقاتی را بدور از تصمیم انسان، برجسته می کند،به آثار اریک فروم مراجعه کنید، اگر فلسفه ٌمادی غیر جبری سراغ دارید، مطرح کنید. بعنوان شروع به کتاب سیر اندیشه در سه قاره از آقای بنی صدر رجوع کنید. اما ابژکتیو (objectif) و واقعیت چیست،
ابژکتیو یعنی معنی یک چیز یا پدیده یا مفهوم بدون تغییر آن در تفکر و فرآیند عقل غیر آزاد که به این تعریف شما که واقعیت مقوله ایست که
مستقل از ذهن بوده و وجودش بستگی به ذهن ما ندارد، نزدیک است، پس با هم موافقیم که ابژکتیو و واقعیت یکی اند، تعریف ویکی پدیا از ابژکتیو( ارائه یک نقطه نظر بدون قضاوت شخصی) نیز به این دو تعریف نزدیک است. پس در بحث چون مرتب و خاطر جمع ،نظر و برداشت خود از وقایع را دخالت می دهید، واقعیت را بیان نمی کنید بلکه امور واقع را با فکر خود شرح می دهید. در مورد ماتریالیسم تاریخی که جبر تاریخ است،چون توضیحی ندادید و متهم ساختید،فقط به تعریف آن بسنده می کنم وتوضیح کوتاهی بعد از تعریف:وقایع تاریخی زیر نفوذ روابط اجتماعی هستند بویژه روابط بین طبقات اجتماعی بر اساس بیشتر، وضعیت های امور واقع و نه ایدئولوژی. این یک دستگاه شناخت و توضیح امور واقع اجتماعی و تاریخی است، که
بسیاری از مارکسولوگها، ماتریالیسم تاریخی را خیانت به افکار کارل مارکس می دانند.من نه مبارزهٌ طبقات را قبول دارم ونه به جبر تاریخ اعتقادی و متد بررسی من توحیدی است یعنی تمام عوامل و اطلاعات را در جریان تجربه شناسایی و در جریان آزاد اطلاعات و آنالیز به آزمایش می کشانم و در صورت پیوستگی،
همآهنگی،عدم تناقص و تایید مرحله بعداز مرحله میپذیرم وگرنه نمی پذیرم و به همین علت از بحث شما استقبال کردم. شما هم موفق و سربلند باشید.

-- شادی.خ ، Mar 25, 2009

درمباحث بالا ودر تاريخ 23 مارس، با خانم شادي سئوال زيررا مطرح كردم:

« هم ميهن گرامي خانم شادي
فرض رابراين اساس ميگذاريم كه تمام مدافعاتي كه شما از آقاي بني صدر كرده ايد، درست باشد. درمقابل ازشما تنها يك سئوال دارم وآن اينست كه آيا به عقيده شما اين عمل خادمانه ايست كه آقاي بني صدر با علم قبلي نسبت به مرتجع بودن آقاي خميني وتصميم وي درواگذاركردن اداره مملكت به آخوندها(برطبق كتاب حكومت اسلامي خميني، بتاريخ انتشار 1348 شمسي) بااو بيعت كرده وبنا به اقرار خود آقاي بني صدر، براي اينكه درپاريس خميني درمصاحبه هاي مطبوعاتيش با خبرنگاران وخبرگزاريها دست به خرابكاري نزده ونيت واقعي خودش راآشكارنكند، از قبل اورا آماده ميكرده وبعبارتي حرفها را دردهان اوميگذاشته كه چه بگويد وچه نگويد،...»

سئوال بالا شامل دوقسمت بود، كه خانم شادي در 23 مارس به قسمت اول آن پاسخ زيررادادند:

««...ت- آقای بنی صدر می دانست که آقای خمينی چه نظری دارد...»»

قسمت دوم را خود آقاي بني صدر درخاطراتش به آن اقرار كرده است.

مجددا درتاريخ 24 مارس از آقاي راعي سئوال از خانم شادي را تكرار كردم:

«...طبق اسناد موجود، آقاي بني صدر از قبل آگاه بود كه خميني قصد واگذار كردن حكومت به آخوندها رادارد وآگاه بود كه آن شخص آدم متحجر ومرتجعي است....»

آقاي راعي در 24 مارس پاسخ زير را به سئوال بالا داده اند:

««...٣- چرا با وجود آگاهی آقای بنی صدر به تئوری حکومت اسلامی آقای خمينی، شريک
راه او شد؟ ٤..... ج٣- آقای بنی صدر نظر آقای خمينی را می دانست و جواب آنرا نوشت،...»»

دفاع آقاي راعي از عملكرد بني صدر راجع به ”جواب آنرا نوشت“ قابل قبول نيست چون اولا- خود بني صدر درخاطراتش اقرار كرده است كه درنوفل لوشاتو ازقبل آقاي خميني را آماده ميكرده تا به خبرنگاران چه بگويند وچه نگويند. ثانيا- آقاي بني صدر با علم قبلي نسبت به نيت خميني درواگذاركردن حكومت به آخوندها، نبايد با ايشان همراه ميشد وحتي همانطور كه دربالا شرح دادم، آقا را از قبل آماده ميكرد تا او را درمقابل مردم ودنيا آدم دمكرات وزاهدي بنماياند.
چنانكه ملاحظه ميكنيد، خانم شادي وآقاي راعي كه دوتن از هواداران آقاي بني صدر هستند، در همين جا شهادت دادند كه آقاي بني صدر از قبل نسبت به نيت آقاي خميني آگاه بوده وبا آگاهي قبلي يك مرتجع و متحجررا را بعنوان يك انقلابي به مردم نمايانده است.
قصد من از براه انداختن اين بحث آن بود تا به هموطنان نشان دهم كه اين روزگار زار ونزار امروز ملت ومملكت درنتيجه اشتباهات يا خيانتهاي آقاي بني صدر وشركاء بوده وبهمين خاطر هم مردم ديگر حاضرنيستند تا دنبال آقاي بني صدر وشركاء راه بيافتند. خاتمه بحث.

-- علي كبيري ، Mar 25, 2009

در پاسخ قبلي اينجانب اشتباهي رخ داده است كه باعرض پوزش آنرا تصحيح ميكنم. لطفا در جمله بالا كه بصورت زير نوشته شده بود:

««...اين روزگار زار ونزار امروز ملت ومملكت درنتيجه اشتباهات يا خيانتهاي آقاي بني صدر وشركاء بوده...»»
«يا خيانتهاي» را حذف فرمائيد. با عرض معذرت مجدد.
---------------------------------------------------------------
دوست گرامی آقای کبیری مورد شما تصیح شد
رادیو زمانه

-- علي كبيري ، Mar 26, 2009

جواب بعد از خاتمه بحث از طرف آقای علی کبیری محترم: ١- امور واقع را اینطور دوباره و چند باره قضاوت نمودید که آقای بنی صدر با آقای خمینی بیعت کرده و آنهم با علم به مرتجع بودن او و برای اینکه در پاریس خمینی در مصاحبه ها با رسانه ها دست به خرابکاری نزند و نیت خود را آشکارنکند، از قبل او را آماده و حرف در دهان او به گفتن و نگفتن می گذاشته است. جواب من بصورت باز هم کاملتر این است، شناخت آقای بنی صدر و دیگران از شخصیت آقای خمینی کامل نبود و همانطور که خود آقای بنی صدر اعتراف می کند بر او که کتاب کیش شخصیت را نوشته بود، این
انتقاد وارد است که چرا آقای خمینی را بیشتر مطالعه نکرد و زودتر به ابتلا نکشاند و اعتراض را زودتر به مقاومت تبدیل نکرد(بنقل از کتاب خیانت به امید). همینطور این انتقاد که نمی بایستی مجلس سراسر تقلبی اول را با وجود افشاگری خود و اعتراض علنی، زیر فشار می پذیرفت و بخاطر اینکه جنگ کاشانی،مصدقی تکرار نشود و همینطور جبههٌ دیگری در کنار جنگ با عراق باز نشود، کوتاه می آمد و در شرایط جنگ سخت با عراق و حضور در جبهه، فشار دیگر آقای خمینی را پس از بحران سازی های حزب جمهوری اسلامی و آقای رفسنجانی در ریاست مجلس و نمایندگان قدرت پرست در مجلس و حمایت حزب توده و اقمار او و درگیری های دیگر قدرت پرستان، می پذیرفت و نخست وزیری تحمیلی
آقای رجائی را به عهده می گرفت. اینها اشتباهات آقای بنی صدر بود که درمراحل بعدی با انتقاد از خود تصحیح نمود.٢- قضاوت نمودید که آقای بنی صدر از نیت آقای خمینی اطلاع داشت. کسانی هستند که نظری را دارند و آنرا پس میگیرند، مثل آقای خمینی که نه یک بار بلکه چند بار قبل از انقلاب نظر خود را در مورد حکومت تغییر داد. با توجه به اینکه بنا بر تاریخ کسانی بودندکه مثل آقایان هیتلر و خمینی بین نظر ها،قدرت مدارترین و پلیدترین نظرها را باجرا گذاشته اند و دیگرانی بوده اند که این راه را نرفته اند، چگونه می توان به نیت و عمل بعدی آنها پی برد؟از نظر من جواب در شناخت از کیش شخصیت فرد مورد نظر و شناسایی میزان قدرت پرستی او و اطلاعات و تجزیه و تحلیل از حالات روانی و رفتاری اوست. همینطور با حق شخص را سنجیدن و نه با شخص حق را سنجیدن.در مورد آقای خمینی کسانی بودند که رفتار و حالاتش را می شناختنداما دیرتر، آشکار نمودند، مثل این نقل قول آقای حسین خمینی از آقای مصطفی خمینی که پدر من اگر به قدرت برسد،بدتر از شاه می کند،یا این نظر آقای مهدی حائری که آقای خمینی در سال ١٣٣٢ طرفدار آقای بهبهانی بود. تجزیه و تحلیل های قبل از انقلاب در مخالفت با آقای خمینی بیشتر شعار و فحش و قضاوت های ضعیف و ناقص ایدئولوژیک بود.٣- پس از آوردن آقای خمینی به پاریس ،آقای بنی صدر سیاست هدایت وقایع در جهت خواست مردم ایران، که استقلال،آزادی و عدالت اجتماعی است را دنبال کرد، خود او که شعار حکومت ملی را می داد،
با شروع وقایع، شعار حکومت ملی اسلامی را با قرائت آزاد و حقوقمدار از اسلام با نوشتن اعلامیه جمهوری اسلامی داد، یعنی در مقابل جهانیان،این قرائت اسلام آزاد را در مقابل اسلام قدرت، از زبان مرجع تقلید، به کرسی نشاند. اگر آقای خمینی را بهتر می شناخت، به این صورت عمل نمی کرد. در ضمن جنایت کارانی مثل آقای خامنه ای که متهم به آمر آتش زدن سینما رکس آبادان اند را ساواک و شاه که می دانستند، افشا نکردند.٤-از خیانت آقای بنی صدر در پنهان کردن و وارونه سازی نیت آقای خمینی، می گویید. این چه خیانتکاری است که در مقابل نظریٌه ولایت فقیه در مجلس خبرگان در بسیاری اوقات، بتنهایی ایستاد، چرا اگر از نیت ارتجاعی او خبر داشت و او را بار نیت حکومت اسلامی سال
١٣٤٨،بر سر کار آورد، بعدا ٌدر مقابل به آن شدت ایستاد، چرا این همراه را آقای خمینی در شورای انقلاب نگذاشت و بعد از حضور گستردهٌ آقای بنی صدر در بین مردم، او را یک ماه و چند روز بعد از انقلاب به شورای انقلاب فرستاد و در این روز ورود بغیر از او، تمام اعضای شورای انقلاب را روحانیون و اعضای نهضت آزادی یافت و اعتراض کرد. چرا از همان اولین روزها گفت از اعدام بدترین ها شروع میکنید و به اعدام بهترین هاختم میکنید، چرا تلاش برای تشکیل دادگاه با نظارت جهانی برای آقای هویدا را کرد (یعنی جلو گیری از اعدام)، همینطور تلاش برای جلوگیری
از اعدام خانم فرخ رو پارسا، چرا خود شکنجه ها در زندانها را افشا کرد و از سازمانهای حقوق بشر و عفو بین الملل خواست به ایران بیایند و بازرسی کنند، چرا در هواپیمایی که از پاریس به تهران، آقای خمینی و همراهان را می برد، اطرافیان آقای بنی صدر را حذف کردند، چرا در پاریس تصمیماتی را که آقایان خمینی و یزدی و غیره در مورد پذیرش نخست وزیری آقای بختیار می گرفتند از او پنهان می کردند، چرا گفتند نصف ایران برود، بهتراز این است که بنی صدر پیروز بشود، چرا هنوز که هنوز است کتاب حقوق انسان در قرآن او در ایران و در تمام کشورهای اسلامی سانسور است و همین طور کتابی دیگر، چرا کتاب زن و زناشویی او و چاپخانه را با هم در ایران آتش زدند، چرا به او هفت بار حکم اعدام دادن،
چرا چند بار سعی در ترور او داشتند، چرا اگر اهل کلک بود به این سیاست اعتراض کرد که اگر خطر انفجار هوای پاریس به تهران را می دادید نمی بایستی خبرنگاران خارجی را سپر بلا می کردید و غیره.٥- ایشان اگرسیاستمدار حقه باز و خائنی بود، سیاست مداروفیلسوفی
مثل ژان پل سارتر، او را در کمیتهٌ دفاع از زندانیان سیاسی (با وجود اصرار ایرانیان دیگر به ورود در کمیته)، نگه نمی داشت و نمی گفت او ازهمه حمایت می کند ولی دیگران نه. خائن بودن را در پیوستگی گذشته،حال و آینده که نگاه می کنیم با قضاوت شما متفاوت می شود.در این مملکت این همه خائن ریخته است، چرابه این مرد پاک که تام عم روشنفکری اش در خدمت به این ملت و وطن بوده ، سخت میگیرید وقت خود و همه را با این بحث های کم مطالعه میگیرید، اگر نظری دارید بفرمایید و اینقدر قضاوت خود را بحساب واقعیت نگذارید. بعلاوه چرا او را محکوم می کنید،مگر عکس اش را اثبات کند . مگر غیر از این است که در جامعه ای که همه همدیگر را محکوم می کنند، جامعهٌ محکومان اند
و نمی توانند قد راست نمایند. در سیاست و اجتماع خوب نگاه کنیم، فراوان اشتباه میشود و هنر در ترمیم اشتباه و تمام مسئولیت ها را دیدن است ونه گناه را به گردن یک نفر آنهم پاکترین انسان انداختن. اگر ما درست عمل کنیم و دست از این شیون و زاری و دیگری را محکوم کردن برداریم، مملکتمان را از دست این رژیم می توانیم رها کنیم چنانکه اگر در بعد از انقلاب هم آب به آسیاب خشونت آقای خمینی و اطرافیان خشونت طلب او نمی ریختیم ، براحتی آقای خمینی را کنترل و یا پس می زدیم. سپاسگزار
محمدرضاراعی

-- Mohamed Réza ، Mar 26, 2009

با تشکر از آقای علی کبیری که کلمهٌ خیانت در مورد آقای بنی صدر را پس گرفت . این توضیح کوتاه ایشان،بمن فهماند که ایشان صبح ها از من سحر خیز نیز، زودتر بیدار میشوند چون جوابشان قبل از توضیح من آمده، شاید هم دیر می خوابند و نصف شب مطلب رافرستادند، زیرا من همان صبح زود مطلب را فرستادم. این توضیح کوتاه را به حساب شهامت و انصاف ایشان می گذارم. این توضیح چیزی از ایشان کم نمی کند، بلکه دانشجو بودن و ازبار قضاوت کاستن را نشان میدهد.در مدار اندیشه و اطلاعات میبایستی، همه حقیقت را بگوییم، تمام حقیقت را بگوییم و غیر از حقیقت نگوییم. شاد باشید.
محمدرضاراعی

-- Mohamed Réza ، Mar 26, 2009

نظرات آقای راعی مورد تأیید من است. فقط این را اضافه میکنم که طول عمر حکومت آقایان فرهانی،امیر کبیر،مصدق و بنی صدر، به ده سال هم نمی رسد، خدمات این آزادگان را با کار های مفید همهٌ آنهای دیگر مقایسه کنید و تفاوت فاحش را دریابید. بعد ضررهای حکومتشان را پیدا کنید و با دیگران مقایسه کنید. آقای مصدق زیر باران اتهامات،از تعرض نسبت به مخالفان بر حذر می داشت، و لعنت می فرستاد به آنهایی که از او بت می سازند. خیانت، هنجار بدیهی ای که همه یکجور بفهمند نیست، انسانها محتوای فکری و وهمی دارند چرا که عقل، یک فرآیند (-process processus) است و در برخود با امور واقع پدید می آید، هر قدر شخص از روابط قوا آزادتر باشد، برداشت او از این امور واقع دقیقتر است. بنابراین اگر امور واقعی را بخواهیم شبیه بهم بفهمیم، باید فرهنگ آزادی بر اساس فکر راهنمای حقوقی را قبلاٌ ساخته باشیم، وگرنه با فرهنگ قدرت(سیاسی ، اجتماعی، اقتصادی....) نمی توانیم یک نوع بفهمیم. در جوامع حقوقی انسانها کمتر قضاوت می کنند و اشتباهات را بیشتر می پذیرند،در جوامع بسته و تکلیفی، بحدی انسانها خود محور، فردگرا( از نوع مبتذل) ،منولوگ (یکطرفه نظرده)، موعظه گر و سخت گیراند که جان همدیگررا به لب می رسانند. در فرهنگ آزادی تمام کلمات باید معنی دقیق و شفاف داشته باشد و اگر نداشتند، باید در ارتباط با مفاهیم حقوقی، تعریف،فهمیده و یا حذف شوند، مثل کلمات منفعت، مصلحت، خیانت.

-- شادی.خ ، Mar 26, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)