تاریخ انتشار: ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
گفت و گو با دکتر محمود صدری، جامعه‏شناس تطبیقی و استاد دانشگاه در تکزاس

ژئوپولیتیک شیعه

رضا جمالی
reza@radiozamaneh.com

از میان یک میلیارد معتقدان به آیین اسلام، حدود دوازده تا پانزده درصد را پیروان شیعه تشکیل داده‏اند. با این حال شیعی‏گری از ابتدای پیدایش آن، به استثنای ایران، از قرن شانزدهم میلادی به بعد، مذهب اقلیت‏ها و توده‏های محروم اجتماعی بوده است.

در همین حال، این مذهب در روند تکاملی خود، دیدگاهی آرمانی از تاریخ و از آینده‏ی جهان به‏ دست داده است. این مذهب بر قائمیت و فرجام تاریخ بشریت در آخر زمان و بر قیامت مبتنی است. برای بررسی چگونگی قدرت گرفتن جوامع شیعی در دنیای حاضر، باید این مذهب را از جنبه‏های تاریخی دور و نزدیک آن‏ شناخت.

شیعه‏گری کماکان مذهبی با شعبه‏های پراکنده است. این مذهب از اولین قرن پیدایش خود، به سه فرقه‏ تجزیه شد که هریک سرنوشتی متفاوت را به‏دنبال داشتند. بنابراین، دنیای شیعه، جهان یک‏پارچه‏ای نیست.

اهمیت ژئوپولیتیک شیعه‏گری تنها در دنیای وسیع و پهناور ممالک اسلامی نیست. اگر جمعیت تمام منطقه‏ی خلیج فارس را روی‏هم در نظر بگیریم، بیش از هفتاد درصد آن را شیعیان تشکیل می‏دهند.

در کناره‏های عربی خلیج‏فارس، حضور این جمعیت شیعه که از نظر سیاسی در اقلیت هستند، موجب اهمیت آنان از نظر جغرافیای سیاسی برای همه‏ی کشورهای ساحلی گشته است. زیرا این اقلیت‏های مذهبی در عین حال، اقلیت‏هایی هستند که غالباً به توده‏های پرولتاریای شهری یا روستایی این مناطق نفت‏خیز تعلق دارند که برای جهان غرب دارای اهمیتی حیاتی است.

از سوی دیگر، وجود این اقلیت‏ها برای دول این منطقه در حکم یک عامل ژئوپلیتیکی خارجی مهم است. هم‏چنین حضور ایران تحت رهبری انقلاب اسلامی شیعی در کنار این اقلیت‏ها، شیعیان را به عنوان یک عامل مهم ژئوپلیتیکی در قرن بیست و یکم معرفی می‏کند.

بنابراین می‏توان نتیجه گرفت که در منطقه‏ی خلیج فارس، منطقه‏‏ای که دربرگیرنده‏ی قسمت اعظم ذخایر نفتی جهان است، این تصادف تاریخی نمی‏تواند خالی از اثر باشد. قرن بیستم برای مذهب شیعه، قرن ظهور دوباره بوده است.

درگیری‏های سیاسی کشورهای مشرق زمین در قرن بیستم، احساس تمایز جوامع مختلف شیعه را به‏‏طور قطع تقویت کرده است. تعدادی از این جوامع از خمودگی اجتماعی و سیاسی خود خارج شده‏اند و موقعیت درجه دومی را که غالب کشورهای سنی تا کنون برای آن‏ها قائل بودند، نفی می‏کند.

اما پرسشی که در پی این گفتمان مطرح است، این است که آیا پدیده‏ی ظهور شیعه‏گری در نقش یک عامل ژئوپلیتیک در قرن حاضر عمل خواهد کرد؟

با دکتر محمود صدری، جامعه‏شناس تطبیقی و استاد دانشگاه در تکزاس، موضوع را در میان گذاشتم.

Download it Here!

به نظر شما، چه عواملی موجب قدرت گرفتن شیعه در روابط بین‏الملل شده، تا جایی که امروز یکی از مهم‏ترین بازیگران در صحنه‏ی سیاسی، در منطقه‏ی خاورمیانه گشته‏اند؟

جریان مردم‌سالاری یا دمکراتیزاسیون که در همه‏ی دنیا در حال گسترش است، در خاورمیانه هم چه به واسطه‏ی عوامل خارجی و چه به واسطه‏ی عوامل درونی در حال گسترش است.

شیعه که حدود ده تا پانزده درصد جامعه‏ی اسلامی را تشکیل می‏دهد ولی در قلب جهان اسلام، یعنی از پاکستان تا لبنان، تقریباً نصف جمعیت را تشکیل می‏دهد، تا به حال ساکت بوده است و در جریان گسترش مردم‌سالاری، طبیعی است که صدای شیعه هم بیشتر شنیده شود و با پدیده‏ای که به آن «بیداری شیعه» می‏گوییم، مواجه شویم.


دکتر محمود صدری، جامعه‏شناس تطبیقی و استاد دانشگاه

آیا این قدرت یافتن، متأثر از مبانی مذهبی ‏آن است یا مسائل ژئوپلیتیک دیگری در قدرت‏یابی شیعه تأثیر داشته است؟

در جهان مدرن، مسأله‏ی بسیار مهمی به نام «سیاست هویت» وجود دارد. در این راستا، طبیعی است که شیعه که جامعه‏ای معمولاً مورد ستم، ظلم و اختناق بوده، تلاش کند هویت خود را پیدا کند و این لزوماً ارتباطی با تئولوژی فرجام تاریخ، مهدویت یا قائمیت ندارد.

هر گروه و اقلیت مورد ستمی، به محض این‌که امکانی برای اظهار وجود پیدا کند، این کار را خواهد کرد. هم‏چنان که در ایرلند هم کاتولیک‏ها بعد از چندین دهه و حتا قرن‏ها مبارزه، بالاخره توانستند موقعیت خود را اظهار کنند. از این جهت، طبیعی است که شیعه هم در سیاست هویت، تلاش کند جای خود را به‏دست بیاورد.

شیعه در جهان اسلام، به خصوص در جهان عرب، حتا در جوامعی مانند عراق که در اکثریت است و یا در لبنان که دو پنجم جمعیت کشور را تشکیل می‏دهد، چه به لحاظ سنتی و چه به لحاظ ساختار حکومتی‏، همواره ساکت نگاه داشته شده بود به هر حال طبیعی است که در جهان مدرن صدای اقلیت‏های قومی و مذهبی هم بیشتر به‏گوش برسد البته در این راستا هم عوامل درونی و هم عوامل بیرونی اثر دارند.

مثلاً، نتیجه‏ی ناخواسته‏ی حمله‏ی آمریکا به عراق این بود که برای نخستین بار در تاریخ، حکومت اکثریت شیعه در یک کشور عرب، به قدرت رسید. این در طول تاریخ سابقه نداشته است.

با توجه به این‌که شیعه‏گری در آغاز پیدایشش، یک پدیده‏ی عربی بوده ولی بعدها ایرانیان بازیگران اصلی این مذهب شدند، آیا می‏شود ایرانی‏گری و شیعه‏گری را قرینه‏ی یک‏دیگر دانست؟

طبیعی است که ارتباطی هست. همان‏طور که گفتید، شیعه‏گری در ابتدا امری عربی بوده و بعدها در میان عجم‏ها (ایرانی‏ها) طرف‏دار پیدا می‏کند. قدرت گرفتن این نهضت در میان ایرانی‏ها، دلایل سیاسی و تاریخی داشته و بی‏ارتباط با هجوم عرب و ظلم بر افراد غیرعرب، نبوده است.

البته، این دو را نمی‏توانیم با هم یکی بدانیم. رابطه‏ی علی و معلولی بین این دو قائل شدن و این‌که بگوییم صرفاً به دلیل ظلم بر ایرانیان، آنان مذهب شیعه را پذیرفتند، مقداری ساده‏انگارانه است. ولی ارتباط تاریخی بین این دو عنصر وجود دارد.


یعنی‏، شما این نظریه را تایید می‏کنید که شیعه‏گری، نوعی مقاومت ایرانی در مقابل تهاجم نظامی اعراب به ایران بوده است؟

به لحاظ جامعه‏شناسی و تاریخی نمی‏توانیم یک مطلب را به این سادگی به صورت یک مبحث تک عاملی بررسی کنیم که به جهت یک امر، امر دیگری اتفاق می‏افتد، این‏ها با هم‏دیگر ارتباط دارند.

این واقعیت که ایرانیان تحت ستم خلافت الیگارشی قبیله‏ای قرار داشتند که خود را به عنوان اسلام توجیه می‏کرده و این ادعا که اسلام از مسیر اصلی خود خارج شده و آن اسلامی که الان بر ما حاکم است، اسلام اصیل و ابتدایی نیست، اسلام اصیل این‏گونه تهاجم‏گر و بیدادگر نیست، به طور طبیعی برای افرادی که تحت این ستم قرار دارند، جذابیت خواهد داشت.

حضور رسمی شیعه در ایران با ظهور سلسه‏ی صفویه در ایران بوده است. این حضور برای شیعه کردن جامعه‏ی ایرانی در ابتدای کار، با فشار از بالا و تا حدود زیادی هم با اجبار همراه بوده است،ما در اینجا مقاومت جامعه‏ی ایرانی را در برابر این فشار کم‏تر می‏بینیم.

هویت ایرانی با مبانی شیعه گره خورده و این هم هرچند در زمان صفویه به اوج خود می‏رسد اما به بسیار قرن‏های قبل از صفویه برمی‏گردد. اولین حکومت‏های مستقل بعد از عرب در ایران (مثل آل‏بویه) صبغه‏ی شیعه داشته است. البته با حضور صفویه، فشار از بالا ایجاد می‏شود که بسیاری از ایرانیان سنی مذهب، مذهب شیعه را می‏پذیرند.

این البته در جهان اسلام بی‏سابقه نیست. هلالی که از مصر به مراکش، تونس و شمال آفریقا می‏رود، بیشتر ساکنان این مناطق شیعه‏ی فاطمی یا اسماعیلی مذهب بودند. با شکست فاطمی‏ها از نخستین گروه صلیبیون و ظهور صلاح‏الدین ایوبی که سنی مذهب بود و ظهور ایوبیان در مصر، باعث می‏شود در مصر اکثریت شیعه‌، تحت فشار حکومت سنی شود. چنان‌که در ایران عکس آن اتفاق افتاد و اکثریت سنی، تحت این فشار، شیعه شدند.

به این ترتیب، این مسأله بی‏سابقه نیست. ولی در ایران، سمپاتی‏های قدیمی که نسبت به تشیع وجود داشته، هنوز هم ادامه دارد. هم‏چنان که بعد از هزار سال حکومت اهل تسنن در مصر، هنوز «مسجد رأس‏الحسین» آن‏جا هست که پرطرف‏دارترین و پر زائرترین مرکز مذهبی در مصر است و معتقدند سر مطهر امام حسین در این مسجد مدفون است.

این است که هرچند قدرت‏ها از بالا نقش خود را دارند، ولی نباید سمپاتی‏های از پایین و سوابق عمیق تاریخی را در این معادله فراموش کنیم.


در بررسی ساختاری و سازمانی تشیع به روحانیت شیعه می‏رسیم. نقش روحانیت شیعه را در پیوند زدن هویت ایرانی با شیعه‏گری چگونه ارزیابی می‏کنید؟ و آیا قدرت‏یابی روحانیت شیعه در ایران متأثر از افکار دوران باستان ایران نیست که طبقه‏ی مذهبیون همواره از ارج بالایی برخوردار بودند؟

این هم تئوری بسیار جالبی است که سابقه‏ی مذهبی بودن ایرانیان به اسلام باز نمی‏گردد. بلکه ایرانیان ماقبل اسلام هم به همین اندازه و حتا شاید بیشتر از این، مذهبی بودند. اعتقاد آن‏ها به آیین زرتشت و پیروی آنان از موبدان و سایر نهضت‏های مذهبی مانند مزدکی یا مانوی، بسیار پرشور بوده است. بنابراین، تداوم‏هایی میان ایران قبل از اسلام و ایران بعد از اسلام، از جهت مذهبی بودن، می‏بینیم. ایران، از همان ابتدا، مهد یک حکومت تئوکراتیک بوده است.

البته نقش روحانیت در تشیع، ویژگی‏های خاصی دارد که مخصوص بعد از اسلام و مخصوص ایران است. یکی از ویژگی‏های اصلی آن، این بوده که روحانیت به این جهت که شیعه همواره در سنگر پرخاش‏گری قرار داشته و در برابر حکومت غاصب که معمولاً حکومتی سنی بوده، خودشان را متشکل کرده بودند، وابستگی‏شان به دولت خیلی کم‏‏تر بوده است.

اگر هم وابستگی‏ای وجود داشته، علمای وابسته به دولت چندان وجهه‏ی خوبی در میان مردم نداشتند. وابستگی روحانیت بیشتر به مردم و به‏خصوص به تجار و بازار بوده است. این ویژگی را از ابتدای تشیع تا ظهور انقلاب اسلامی در ایران می‏بینیم. در انقلاب اسلامی ایران موقعیت کمی تفاوت می‏کند و مقداری از وابستگی روحانیت به مردم کاسته می‏شود و نقش سردمداران حکومت را به‏دست می‏گیرند.

اما در میان اهل تسنن، علما همیشه بیشتر وابسته به دولت بوده و هستند. چه به جهت مدارس علمیه‏شان و چه به جهت مناصبی که رسماً از طرف دولت به آن‏ها اعطا می‏شود.

ایران در خاورمیانه همیشه یک بازیگر قدرت‏مند بوده است و سعی کرده نفوذ منطقه‏ای خود را حفظ کند. به نظر شما، آیا انگیزه‏های پشت این نفوذ، ایدئولوژیک است (منظورم ایران شیعه است) یا ملی؟ چرا که گروهی معتقدند سیاست خارجی ایران در منطقه، در واقع ادامه‏ی همان سیاست دوران پهلوی است ولی با کسوت مذهبی.

به نظر من، باید نقش ژئوپلیتیک ایران در منطقه را از قضیه‏ی بیداری شیعه جدا کنیم. این دو مسأله با هم‏دیگر مربوط هستند ولی رابطه‏ی تنگاتنگی با هم ندارند. این تئوری توطئه‏ی رهبران خودکامه‏ی جهان تسنن است. به این دلیل که شیعه در این کشورها بیدار شده و حقوق خود را می‏خواهد. نه شیعه‏ی ایرانی، بلکه شیعه‏ی عرب. شیعه‏ای که در عربستان، لبنان، عراق و پاکستان است.

رهبران سنی مذهب، اخیراً این تئوری را مطرح کرده‏اند که این نهضت‏ها، نتیجه‏ی نفوذ ایران است. این اول، بسیار ساده‏انگارانه و تا حد زیادی هم باطل است. اقلیت شیعه و حتا اکثریت سنی، جذابیتی در تشیع دیده‏اند. محبوبیت شیعه، مقداری ناشی از موفقیت‏های او در دهه‏های اخیر، به‏خصوص در برابر اسرائیل بوده است.

یا مثلاً، نحوه‏ی سخن گفتن رهبران ایران در مورد اسرائیل به نحوی است که مردم کوچه و بازار عرب آن را می‏پسندند. چرا که رهبران خودشان جرأت بیان این صحبت‏ها را ندارند و بسیار تحت ملاحظات متفاوت رفتار می‏کنند.

منظور من این است که لازم نیست حکومت ایران برود در مغرب، مراکش و مصر مردم را شیعه کند. واقعیت موجود این است که شیعه جذابیتی در میان اکثریت سنیان عرب دارد و در میان مردم خود هم به جهت بیداری شیعه، به خصوص در عراق و لبنان، جذابیتی پیدا کرده که این جذابیت باعث احساس خطر از سوی رهبران سنی شده و موجب شده که آن‏ها همه‏ی این‏ها را به «نفوذ اجنبی» مربوط بکنند.


در نگاهی گذرا به حوادث بین‏المللی درسی سال گذشته در منطقه‏ی خاورمیانه، به نظر می‏رسد که سیاست خارجی ایران بیشتر روی مسأله‏ی «پان‏شیعی» بوده تا «پان ایرانی». مثلاً حمایت از هزاره‏های شیعه در افغانستان در مقایسه با حمایت از تاجیک‏های سنی در این کشور که از اقوام ایرانی به شمار می‏روند. یعنی بیشتر روی جنبه‏های پان شیعی عمل کرده تا پان ایرانی.

نباید فراموش کنیم که ایران هم اهداف ژئوپلیتیکی، سیاسی و همین‏طور سمپاتی‏های مذهبی در منطقه دارد و سمپاتی ایران البته با اهل تشیع بوده و در جاهایی مثل هند و پاکستان به صورت طرف‏داری از اقلیت شیعه نمود داشته است. در جاهایی هم از نیروهای کاملاً سنی و ضد ایرانی مثل گروه‏های جهاد اسلامی یا حماس طرف‏داری کرده است که کاملاً سنی هستند و در طول جنگ ایران و عراق هم سمپاتی‏شان با عراق بوده است.

این برخورد، یک مقدار باعث گیجی رهبران عرب هم می‏شود که یک باره ایران در فلسطین به کسانی کمک می‏کند که هیچ‏گونه ارتباط تاریخی یا سمپاتی مذهبی با شیعه ندارند. این‌که در جاهای مختلف در جهان اسلام به شیعیان کمک می‏کند، با این‌که به مسلمانان (چه شیعه، چه غیر شیعه) در جاهایی که احساس می‏شود کمک، کمکی است به برادران مسلمان، قابل جمع است.

در عین حال، می‏خواهم تأکید کنم که ایران منافع ملی خارج از چهارچوب اسلامی و شیعی هم دارد. مثلاً در خلیج فارس، ایران روی جزایر سه گانه، منافع ملی دارد و اصلاً پای اسلام و تشیع و تسنن وارد این قضیه نمی‏شود. سیاست ایران اسلامی از این جهت، هیچ تفاوتی با سیاست ایران شاهنشاهی نکرده است و ملغمه‏ای است از هویت و ملیت ایرانی و البته، اعتقاد به تشیع که آن را هم در زمان حکومت شاه و هم در زمان حکومت اسلامی در اندازه‏های مختلفی می‏بینیم.

نگاهی به مسأله‏ی هم‏گرایی بین‏المللی شیعه‏گری بیاندازیم؛ اگر چه تشیع از نظر تاریخی از یک مبدأ سرچشمه می‏گیرد اما به خاطر پهنای شیعه‏گری و انواع فِرَقی که در طول تاریخ در این مذهب به‏وجود آمده است، تمام فرق شیعه با هم متحد نیستند و در مسایل بین‏المللی با هم هماهنگ عمل نمی‏کنند. مثلاً، شیعه‏های دوازده امامی کم‏ترین نفوذ را روی شیعه‏های اسماعیلی دارند.

گزینه‏ی اصلی که در برابر شیعیان جهان وجود دارد، دو مدل است؛ یکی مدلی است که در عراق دارد پیدا می‏شود ،حکومت دمکراتیک میانه‏رو و رهبری میانه‏رو آقای سیستانی. مدل دوم، مدل حزب‏الله است که مدل تشکل نظامی و چریکی برای حمایت از حقوق شیعه، به عنوان یک اقلیت قومی یا مذهبی.

جهان غرب می‏‏‏‏‏‏‏تواند به شیعه کمک کند تا به جای این‌که به طرف مدل حزب‏الله و تشکل‏های نظامی و چریکی برود، به طرف مدل میانه‏رو و رهبری میانه‏رو، متکی بر مردم‏سالاری برود. علت این‌که مدلی مانند حزب‏الله طرف‏دار پیدا می‏کند، این است که شیعه احساس می‏کند نقش و یا شانسی در دولت خود ندارد.

اگر در کشورهایی مانند لبنان یا ایران، مردم احساس کنند که انتخابات معنا دارد و می‏توانند با استفاده از آرای خود سرنوشت مملکت را رقم بزنند، طبیعی است که به طرف مدل حکومت عراق و رهبری کسی مانند آقای سیستانی می‏روند.


با توجه به ماهیت ایدئولوژیک مذهب شیعه، آیا در بحث ژئوپلیتیک این مذهب، گزاره‌ها‏ی سازش و تحول را شاهد خواهیم بود؟

شیعه می‏تواند کاملاً خود را با چهارچوب جهان مدرن و دمکراسی به مفهومی که همه می‏شناسیم، هماهنگ کند. در این راستا، تفسیر مجدد مسایلی مانند «قائم» و «آخرالزمان»، بسیار ساده است. نمونه‏ی خوب آن مسیحیت است. مسیحیت هم مسأله‏ی قائم آخرالزمان و هم خود آخرالزمان را دارد ولی در عین حال، مهد دمکراسی است. دمکراسی نوین در میان همین مسیحیانی که هم به قائم و هم به آخرالزمان معتقد هستند، ایجاد شده است.

این را به نحو خاصی در گیومه قرار داده‏اند که آن نتیجه‏ی آخرالزمانی و مربوط به دنیای دیگری است. در دنیایی که ما آدم‏ها داریم زندگی می‏کنیم، حکومت باید طوری باشد که شفاف و به دست افراد صالح باشد که این افراد صالح هم به وسیله‏ی مردم انتخاب می‏شوند. عین همین را می‏توانیم در میان تشیع داشته باشیم.

تئوری‏های جدیدی که به وسیله‏ی علما و روشنفکران شیعه در مورد تئولوژی شیعه داده شده، روی همین قضیه تأکید می‏کند و زیربنای تئولوژیکی و الهیاتی کل نهضت اصلاح‏طلبی در جهان شیعه و ایران امروز، همین است. به آیند‏ه‏ی شیعه، به عنوان گروهی که در جهت سیاست هویت خود، شناخت خود و خودآگاهی‏ و بلوغ سیاسی‏اش گام می‏گذارد، بسیار خوش‏بین هستم و هیچ‏گونه مشکلی را در این زمینه نمی‏بینم.

هیچ‏کدام از اعتقاداتی را که تصور می‏شود می‏تواند در برابر جهاد به سوی دمکراسی بایستد، عوامل بسیار مهمی نمی‏بینم. سخن این نیست که در کتاب مقدس چه آمده، سخن این است که برداشت، فهم و معرفت مذهبی ما چگونه است. از نظر مقایسه‏ای، تمام مسایلی که در قرآن هست، عین آن در تورات و انجیل هم آمده است. ولی نحوه‏ی فهم یا تفهم این متون به شکلی است که آن‏ها را در مقابله‏ی با یک سیستم سکولار، عقلانی، دمکراتیک و مردم‏سالارانه قرار نمی‏دهد.

به همین جهت، این مهم نیست که در یک آیه چه گفته شده باشد، مهم این است که این آیه چگونه فهمیده می‏شود. آیا به نحوی قرون وسطایی و مانند صد سال پیش فهمیده می‏شوند یا در چهارچوب جهان جدید.

این هم کار متخصصین است. کار متألهین، تئولوژین‏ها، فیلسوفان و اهل کلام است که فهم این آیات را به‏روز کنند. در همین زمان فعلی به آثار کسانی مانند آقای مجتهد شبستری، آقای سروش، آقای کدیور و امثالهم مراجعه کنید، می‏بینید اینان که دانشمندان دین، مجتهد، متخصص و خبره هستند، هیچ‏گونه تخالفی بین تدین و یک سیاست مدرن، امروزین، دمکراتیک و مردم‏سالارانه نمی‏بینند.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

آقای دکتر صدری متاسفانه در سطوح حوزوی و بالای روحانیت تشیع عقاید افرادی همچون سروش و شبستری به مثابه بدعت برداشت می شود.تشیع برای تحول راه بسیار طولانی در پیش دارد. یکی از مهمترین معضلات و مشکلات پیش روی تشیع سیاسی ورزی این مذهب در حوزه موجودیت خویش است.در هر صورت فرم ایده ئالیستی از تشیع ارائه کردید.

-- ثریا ، May 11, 2009

من به عنوان یک افغان در سالهایی که دلاور شاه مسعود زنده بود و در حال نبرد با طالبهابا چشم خود می دیدم که آنطور که باید ایران به ارتش مسعود کمک نمی کرد چون او یک سنی بود.اگر ایران براساس پان ایرانی عمل میکرد تاکنون نتایج بهتری در سیاست خارجی اش بدست می آورد.

-- هارون ، May 12, 2009

اقای صدری در نتیجه گیری بحثش می گوید: " این مهم نیست که در یک آیه چه گفته شده باشد، مهم این است که این آیه چگونه فهمیده می‏شود. آیا به نحوی قرون وسطایی و مانند صد سال پیش فهمیده می‏شوند یا در چهارچوب جهان جدید." به نظرم این تفسیر اقای صدری از ایات قرآن یا به تعبیر بهتر نظریه وی در باره "بیان"/گفتمان قرآن نه تنها کمکی به تز ارزنده جهاد برای دموکراسی نمی کند بلکه نتیجه اش بر عکس است. یکی به این دلیل تجربی که تا به حال همه مدرنیستهای مسلمان که کارشان را بر دوگانگی میان متن و تفسیر متن نهاده اند، از عبده و رشید رضا تا ابوزید و ارکون و..در حهان عرب و در داخل نیز سروش و شبستری نتوانسته اند برای مکاتب خود طرفدار جدی در میان "دمو" پیدا کنند و در بعد به این این دلیل که نقطه اغاز احیاگری را بر دوگانگی میان متن قرآن و تفسیر آن گذاشتن، که کار را به تضاد اندیشی میان این دو می کشاند و در عمل هم کشانده است، به همه متن قرآن آسیب می زند و در واقع آن را معلق در تفاسیر به رای می کند. در آخر این تز به گونه ای در عمل به سلطه سوژه بر متن و مولف باور دارد (سوبژکتیویسم) در حالی که قرآن به صد زبان باز می گوید که حق است، از و در خود سخن مبین دارد و خود خودش را تفسیر می کند و هیچ آیه اش نمی تواند به جز یک معنای حق در بر داشته باشد.
بر این نظر بودم که پس از این همه سال و این همه بینه در عالم واقع، شکست پروژه معرفت دینی سروش بر اقای صدری آشکار شده است اما با این تبیینی که از وی می بینیم گویا وی هنوز به هرمنوتیک تضاد محور سروش در باره دین و به خصوص متن مرکزی آن، قرآن، نظر دارد. من مایلم در آحر یک پیش بینی نیز داشته باشم و آن اینکه تا زمانی که روشنفکران مسلمانی مانند سروش و آقای صدری در این پارادایم به تفسیر دین و به تبع آن ارائه تزهای دموکراسی دینی می پردازند ملت ایران و بلکه تمام جها شیعه از بند و اسارت استبداد دینی رهایی نخواهد یافت.

-- حسن رضایی ، May 13, 2009

1. کنترل جمعیت از طریق کشتار جمعی نسلها

2. نابودی ملل از طریق به جان هم انداختن آنان در جنگهای بزرگ فرسایشی و فرمایشی
3. سود و منفعت سرشار از فروش جنگ افزار و معاملات حاشیه ای در جنگها و ایجاد تورم نیمه کاذب اقتصادی
4. نگه داشتن مردم در نادانی از طریق مذهب و خرافات
5. هدایت ذهن مردم به سوی خشونت و نبرد و درگیری با یکدیگر از طریق فشارهای اقتصادی و روانی و ایجاد خفقان اجتماعی

این داستانی است چندین هزار ساله!

-- یهودای اسخریوطی ، May 15, 2009

mamnon az in mosahebeh

-- بدون نام ، May 16, 2009

باشد که روزی ایران و ایرانی‌ از شر اسلام و عرب راحت شود.

-- بدون نام ، May 16, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)