تاریخ انتشار: ۳۰ تیر ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
گفت و گو با مهندس حسن شریعتمداری به مناسبت پنجاه و هفتمین سالگرد قیام ۳۰ تیر

درس‌های قیام ۳۰ تیر برای ایران امروز

رضا جمالی
reza@radiozamaneh.com

قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ در تاریخ معاصر ایران، نقطه عطفی در مبارزات مربوط به نهضت ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر محمد مصدق و نیز تجربه مهمی در تداوم جنبش های سیاسی و اجتماعی در نیم‌قرن اخیر ارزیابی می‌شود. به مناسبت پنجاه و هفتمین سالگرد این روز تاریخی گفت و گویی داشتم با مهندس حسن شریعتمداری تحلیل‌گر و فعال سیاسی در آلمان، و ابتدا ارزیابی او را درباره اهمیت سیاسی این روز جویا شدم.

Download it Here!

۳۰ تیر، نقطه‏ی عطفی بود که حمایت مردم را از نخست‌وزیر محبوبشان، محمد مصدق، از یک سو و اراده‌ی شاه را در این که اختیارات قانونی را به دکتر مصدق ندهد و هم‏چنین همراهی مجلس دست‌نشانده را با شاه نشان داد.

از قضای روزگار، درست پس از گذشت بیش از نیم‌قرن از سی‌ا‏م تیر ۱۳۳۱ و قیام مردم، تشابه عجیبی بین آن چه که آن روزها در ایران رخ داده است و آن چه که این روزها رخ می‏دهد، وجود دارد و نشان می‏دهد که درست است که در طول این مدت ما چند قیام داشتیم و شاه را هم به عنوان دیکتاتور از مملکت بیرون راندیم، ولی دیکتاتوری، نه تنها با همان قوت، بلکه با قوتی بیشتر از آن، هم‌چنان به جای خود باقی است.

با توجه به شرایط سیاسی حال حاضر ایران و حوادث پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری در ایران، چه مشابهت‌ها و تفاوت‌هایی از منظر دموکراسی و تحول‌خواهی و حضور مردم در صحنه، میان قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ و شرایط امروز ایران می‏تواند وجود داشته باشد؟

دیکتاتوری با قدرت بیشتر، سازمان منسجم‌تر، ادوات و تجهیزات به‌روز‏تر، هم‌چنان در ایران پابرجاست و مردم هم‏چنان برای برقراری دموکراسی و تنفیذ رییس‌جمهور منتخب خودشان در خیابان‌ها هستند و کشته می‌دهند.

این تشابه‌ها خیلی عجیب است و درسی که می‏توانیم از آن بگیریم، این است که وقتی مردم در روز سی‏ام تیر ۱۳۳۱ مقاومت کردند، دیکتاتوری بالاخره با وجود همه‌ی امکاناتی که داشت، نتوانست مقاومت کند و تسلیم شد.

درس دیگری که می‏توانیم بگیریم، این است که در آن زمان تا موقعی که فرماندهی تظاهرات و جنبش مردم یک‌پارچه بود و آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق در یک جبهه قرار داشتند، مردم از آن‌ها حمایت کردند و کارها خیلی خوب پیش رفت.

ولی دیکتاتورها موفق شدند بین این دو اختلاف بیندازند و آیت‌الله کاشانی اشتباه کرد و به نوعی با دیکتاتوری شروع به سازش کرد؛ در نتیجه اختلاف در صفوف مردم پیش آمد و منجر به کودتای 28 مرداد شد و ایران دوباره به دام دیکتاتوری غلتید.

این دیکتاتوری سیاه ادامه داشت تا منجر به پیروزی مردم شد؛ اما نه شاه توانست از این حوادث درس بگیرد و رفرم‌ها (اصلاحات) مناسبی انجام دهد که دوباره انقلابی پیش نیاید و نه آزادی‌خواهان توانستند دوباره در یک سیستم پارلمانی مبارزات خودشان را ادامه دهند. شعارها رادیکال و رادیکال‌تر شد تا منجر به سقوط شاه شد.

اما اگر این بار جمهوری اسلامی پیام مردم را نگیرد و رهبر جمهوری اسلامی صدای انقلاب مردم را نشنود، شعارها رادیکال‌تر خواهد شد و مردم اگر مقاومت کنند، خواسته‌های خود را به پیش خواهند برد.


دکتر محمد مصدق و آیت‌الله ابوالقاسم کاشانی

گروهی رهبری قیام ۳۰ تیر را با هدایت آیت‌الله کاشانی می‌پندارند؛ اما گروه‌های ملی او را یکی از رهبران قیام ۳۰ تیر می‌دانند. نقش روحانیون را در قیام ۳۰ تیر چگونه ارزیابی کنید؟

روحانیون نقشی نداشتند و فقط آیت‌الله کاشانی بود. اما در این باره جمهوری اسلامی مصادره به مطلوب می‌کند. آیت‌الله کاشانی بیش از این که یک روحانی باشد، فردی سیاسی بود و سابقه‏ی مبارزات طولانی داشت. ولی بعد از ۳۰ تیر، وقتی مبارزات مردم رادیکال‌تر شد و مردم اعتمادشان از شاه به کلی سلب شد، آقای کاشانی نتوانست پا به پای مردم پیش برود و شروع به سازش با شاه کرد. مصدق نیز که فرد سازش‌ناپذیری بود، جبهه‌ی خود را از آقای کاشانی جدا کرد.

ولی این جدایی جبهه به ضرر هر دو شد و شاه پس از کودتای ۲۸ مرداد، ابتدا مصدق را خانه‌نشین کرد و بعد هم آقای کاشانی را از همه‌ی اقتدار و منزلتش سلب کرد. این عاقبت کار آقای کاشانی بود که نتوانست پا به پای نهضت مردم پیش برود.

از ایراداتی که گروه‌های مذهبی به دکتر مصدق، پس از روی کار آمدنش در پست نخست‌وزیری می‌گیرند، این است که او در عرصه‌ی سیاست و تصمیم‌گیری‌های کلان، روحانیت را حذف کرده و به نیروهای مذهبی کم‌توجه بوده و از سویی دیگر در مقابله با گروه‌های مخالف چپ که عمدتاً به حزب توده اشاره می‌شود، ضعیف عمل کرده است.

دکتر مصدق انسان دموکراتیکی بود. او نه تنها حزب توده را تحمل کرد، بلکه فداییان اسلام را هم که از صبح تا شب علیه او فحش می‌نوشتند، تحمل می‌کرد. در حقیقت، ناروا در حق دکتر مصدق می‏گویند. او هیچ روزنامه‌ای را نبست و امر به تعطیل هیچ گروهی نداد.

شاید بتوان از دید یک سیاست عمل‌گرایانه و نه ایده‌آلیستی، گفت که جامعه‏ی آن روز ایران، برای پذیرش این درجه از دموکراسی مهیا نبود؛ ولی این تقصیر دکتر محمد مصدق نبود.

اگر دکتر مصدق اشتباهی داشت، شاید در این بود که به قیام مردمی که سازمان، حزب و گروه‌های منسجمی نداشتند، سازمان نداد. چون می‌دانیم که جبهه‌ی ملی از افراد و چند سازمان غیر منسجم تشکیل شده بود. بنابراین ساختار حزبی در ایران به قدری پایدار نبود که بتواند در چنین مواقعی از دکتر مصدق دفاع کند.

تنها حزب سازمان‌یافته، حزب توده بود که متأسفانه دل در گرو یک سیاست خارجی داشت و به منافع ملی بی‌توجه بود. بنابراین دکتر مصدق را علاوه بر این که دائماً به عنوان عامل امپریالیسم و آمریکا در روزنامه‏های خود تحقیر می‌کرد، در ۲۸ مرداد هم خود را کنار کشید و از دکتر مصدق دفاع نکرد؛ بنابراین دکتر مصدق نتوانست در مقابل مرتجعین و عُمال دیکتاتوری مقاومت کند.

شاید بتوان گفت که دکتر مصدق همت کافی برای تحزب در ایران نکرد؛ ولی در این که انسان دموکراتی بود و بسیار فراتر از زمانه‏ی خود دموکرات بود، شکی نیست.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

آن خدا بیامرز میدانست از این جماعت عمامه بسر مفتخوار جز نوکری و بدبختی چیز دیگری نباید انتظار دشت.

-- بدون نام ، Jul 23, 2009

با سپاس از شما،

من یک جوان ۲۷ ساله هستم و با خوندن مصاحبه شما احساس کردم که هیچی‌ از تاریخ واقعی‌ ایران نمیدونم.

-- بدون نام ، Jul 23, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)