تاریخ انتشار: ۱ شهریور ۱۳۸۷ • چاپ کنید    

زنده باد تبعید!

ناصر غیاثی

نورالدین فرحِ سومالیایی از مطرح‌ترین نویسندگان آفریقایی و زبان انگلیسی است. آثارش تاکنون به هفده زبان ترجمه شده، جایزه‌های ادبی بسیاری را ربوده و زمزمه‌ی کاندید شدن‌اش برای جایزه‌ی نوبل نیز شنیده می‌شد.

بیوگرافی

نورالدین فرح در سال ۱۹۴۵ به عنوان فرزند چهارم از ده فرزند در سومالی به دنیا می‌آید. در دوران مدرسه قرآن را از بر می‌شود و با نوشتن نامه برای مردم کسب درآمد می‌کند.

در بیست سالگی نخستین داستان کوتاهش را منتشر می‌کند. چند سالی در دانشگاه پنجاب هندوستان، فلسفه و ادبیات می‌خواند و همان‌جا رمانِ «از دنده‌ی چپ» را به زبان سومالیایی می‌نویسد، زبانی که از عمر نوشتاری‌اش بیش از پنجاه سال نمی‌گذرد.

پس از پایان تحصیلات برای تدریس به عنوان استاد به موگادیشو برمی‌گردد. سال ۱۹۷۴ وقتی در اروپا بود، رژیم «زیاد باره» او را به خاطر کتابِ «چون سوزنی برهنه» غیاباً به مرگ محکوم می‌کند.

فرح به ناچار تبعید را برمی‌گزیند، تبعیدی که بیست سال طول می‌کشد. او امروز در کیپ‌تاون آفریقای جنوبی زندگی می‌کند. فرح در دانشگاه‌های آمریکا، آلمان، ایتالیا، نیجریه، سودان، گامبیا و هندوستان به عنوان استاد مهمان تدریس کرده و آثارش حول رژیم‌های مستبد آفریقایی و وضعیت زنان در آفریقای پس از استعمار است.

او مقاله‌ای که سال گذشته انتشار داد از منظری نو به مقوله‌ی تبعید نگاه کرده است که ترجمه‌ی فرازهایی از آن را می‌خوانیم.


نورالدین فرحِ، نویسنده سومالیایی

زنده‌باد تبعید

به استثنای «چون سوزنی برهنه» تمام آثار مهم‌ام را در خارج از سومالی نوشته‌ام. «از دنده‌ی چپ» را زمانی که در هند دانشجو بودم، نوشتم. فاصله تقطیر می‌کند، ایده‌ها روشن‌تر می‌شوند و برای آدم اهمیت پیدا می‌کند که دنبال‌شان برود. دست‌کم برای من این‌طور است:

عقب‌نشینی از یکنواختی ِ کشنده‌ی زندگی ِ روزمره، واقعیت‌های مردم‌شناسانه، انزوا. این‌ها برای من این امکان را فراهم می‌آورند که جوهر داستانی پر از تصویر را از چیزهای زمینیِ زندگی بیرون بکشم.

اولین کتاب منتشر شده‌ام، رمانی کوتاه در طول اقامت در بیمارستان به سال ۱۹۶۵ به بار نشست. تنها در یک اتاق در بیمارستان و بسیار دور از وطن. به نظرم بزرگ شده بودم، مردی شده بودم مجهز به صدایی که می‌خواست شنیده شود.

ما سومالیایی‌ها ملتی هستم پر از عشق و تماس جسمی را خیلی دوست داریم. هم‌دیگر را با سروصدا لمس می‌کنیم و زیاد حرف می‌زنیم. من، درست برعکس، اکراه بیمارگونه‌ای از جمع‌های بزرگ دارم.

تماس جسمی با بیشتر از یک نفر را تحمل نمی‌کنم و اگر ناچار باشم به حرف یک نفر گوش کنم، تمرکزم خیلی محدود می‌شود. در حافظه‌ی من، سال‌هایی را که در سومالی گذارندم، تحت‌الشعاعِ رنجی جهنمی است که به خاطر قلمروِ زندگیِِ خصوصی‌ام ‌بردم. این‌که باید از سر راه دوستان و فامیل کنار می‌رفتم، چون مرتب می‌خواستند حرف بزنند.

وقتی روی «چون سوزنی برهنه» کار می‌کردم یا برای روزنامه‌ها مقاله می‌نوشتم و یا زمانی که رمانِ به زبان سومالیایی‌ام را می‌نوشتم، هیچ‌جا را نداشتم که مال خودم باشد. حتا یک اتاق هم نداشتم. فهمیدم که از خانه‌ی مادر که در آن برادران بزرگ‌تر و خواهران کوچک‌تر سروصدا راه می‌انداختند، نمی‌توان به سقوط یک رژیم دیکتاتوری پرداخت.

یک مزیت‌ِ تمام عیارِ زندگی دور از وطن در این است که آدم می‌تواند صاحب اختیار سرنوشت خودش بشود، محدودیت‌ها و اجبارات ِ گذشته‌ی خودش را کنار بزند و چنان‌چه ضرورت داشته باشد، زندگی دیگری برای خودش بسازد.

از این طریق تمام چیزهای دیگر تبدیل به «دیگری» شده و خود آدم به مرکز کائنات تبدیل می‌شود. وقتی از وطن دوری، خودت تبدیل به جمع می‌شوی، به حافظه‌ی یک جمع که به خاطر می‌آورد. وقتی در تبعیدی، خاطرات فعال می‌شوند و خود را در ساعاتِ خاصی به رخ می‌کشند؛ مثل نوزادی که پدر و مادرش را قبل از طلوع آفتاب بیدار می‌کند.

نویسنده‌ای که واقعیتی کسالت‌بار را وصف می‌کند، شبیه پیغمبری است که ناتوان از معجزه است. یعنی ما را همان‌جایی می‌برد که قرآن درباره‌ی تبعید گفت.

تصور تبعید در بسیاری از شکل‌های عقیدتی جایگاهی مرکزی دارد. تقریباً همه متفق‌القولند، پیامبری که پیام خدا را می‌آورد، راهش از جایی در تبعید آغاز می‌شود، در انزوا، در وسوسه و در تمرکز. هجرت پیامبر اسلام از مکه، مبدا‌ تاریخ مسلمانان است. در مسیحیت؛ هبوط آدم و همسرش از سرزمین شادی‌های بهشتی، مبدا‌ زمانی است که همه چیز آغاز می‌شود.


تصویر جلد کتاب ِ «از دنده‌ی چپ»

مضامین

مضمون رمان‌هایم به اصطلاح وضعیت تبعید است: زنانی که در سرمایی کشنده در جهانی مردسالار پشت‌شان می‌لرزد، انسانی عادی که عدالت نصیب‌‌اش نمی‌شود، یک شکنجه‌گر که گناه و وجدانش در عذاب‌اش می‌اندازد، کلاهبرداری که سرش کلاه می‌رود. رمانِ «برادر دوقلو» را منشتر کرده بودم. رمانی که با توسل به استعاره‌ی جادویی - رئالیستی به پدیده‌ای می‌پرداخت که همه می‌شناختند، اما هنوز توصیف نشده بود.

سومالیایی‌ها ناگهان کلمات مرا جدی گرفتند و رمان تبدیل به کتابی شد که در سراسر کشور پخش شد، بیشتر از همه درباه‌اش بحث کردند و بیشتر از همه خوانند. اما در سومالی هرگز نمی‌توانستم این کتاب را بنویسم.

چون در اوایل حکومت زیاد باره کلی برایم هورا کشیدند، آن‌چنان برایم کف زدند که گوشم داشت کر می‌شد. نان قرض دادن به خود و خودستاییِ چشمگیری هم حاکم بود.

از آن‌جایی که دچار بیماریِ مکان‌هراسی هستم، هیچ‌وقت در میان جمعیت هوراکش نبودم. وقت آزادم را صرف نوشتن می‌کردم. شب‌ها با دست می‌نوشتم و فردا بعدازظهر ساعت دو وقتی سراسر موگادیشو خواب قیلوله‌اش را می‌کرد، دست‌نوشته‌هایم را ماشین می‌کردم. در اتاق نشیمن مادرم کار می‌کردم، پنهان از چشمِ همسایه‌های کنجکاو و پارانوئیدِ ماموران امنیتی.

ناشر لندنی من، نگران جانم بود و تا زمانی که در سومالی زندگی می‌کردم، از انتشار «چون سوزنی برهنه» امتناع می‌کرد. در این فاصله دوستانم، وزرای کابینه‌ی زیاد باره و نیز دپیلمات‌های خارجی که در کوکتل پارتی‌ها سر راه‌شان قرار می‌گرفتم، می‌پرسیدند که آیا چیزی برای «انقلاب» نمی‌نویسم؟

وزیر وقت فرهنگ و علم آن زمان (که حالا زندانی است) پیشنهاد کرد که من با کلامِ آتشینِِ اثری واقعاً الهام شده و خیال‌گونه نقطه عطفِ تاریخی در زندگی مردم را بنویسم.

یادم می‌آید که جوابش کردم. گفتم: «وقت ندارم و علاوه براین از سروصدای کف زدن‌ها و گردوخاکی که براثر صفِ تظاهرات بلند شده، کاملاً کور و کر شده‌ام. وزیر در پاسخ به رمانم به زبان سومالیایی که سانسور مانع انتشارش بود، اشاره کرد. گمان می‌کنم آن را با توجه به پیشامدهای سیاسی در کشور «خالی از اهمیت» خواند.

برای این‌که بتوانم «اثری واقعاً الهام شده و خیال‌گونه» درباره‌ی سومالی بنویسم، باید آن‌جا را ترک می‌کردم. چون اگر این کار را نمی‌کردم باید سال‌های زیادی را در بازداشتگاه‌ها می‌گذارندم، آن وقت زندان می‌شد تبعید من.

شاید وقت زیادی داشتم تا طرح رمان‌هایم را بریزم، اما مطمئناً قلم و امکان چاپ آن‌ها را نداشتم. چه بسا این همه و مسلماً هم با چنین اعتماد به نفس و بدون حب و بغض نمی‌نوشتم. دوری از وطن وقتی را به من هدیه داد تا به شغلم بپردازم: نویسندگی.

Share/Save/Bookmark

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)