گفتگوی خودمونی


چند ساعتی در ون گشت ارشاد
هیچ وقت به «وزرا» نروید

ساغر رفیعی: ناگهان صدای مهربانی توجهم را جلب کرد. خانم زیبارویی، پوشیده در حجابی کامل جلو آمد، دستم را با مهربانی گرفت و گفت: «این جوری خوش‌تیپ کردی کجا داری میری؟» گفتم «داشتم قدم می‌زدم.» از قیافه غمگینم حس کرده بود که حال خوشی ندارم. حالم را پرسید. گفتم: «بله، راستش زیاد خوب نیستم.» همان طور که با مهربانی تمام مرا به سمت ون سبز خوش‌رنگ گشت ارشاد هل می‌داد گفت: «چرا؟ چته؟ مواد مصرف می‌کنی؟»



متن سخنرانی در کنفرانس آزادی در میلان ایتالیا
به سلامتی آزادی، بنوش

حمید صدر: با جام شرابی قرمز در دست، یا با یک گیلاس کالوادوس، یک پیاله عرق گلابی یا گراپا جلوی پنجره‌ای بایستیم و به آسمانی به غایت آبی که به طرف یک غروب باز می‌شود، بنگریم. احساس ما این است که آزاد هستیم. حال اگر «آزادی» را از این ماجرا حذف کنیم، از طعم همه آنچه که بر شمردیم، چه می‌ماند؟ اصلا یک موضوع دیگر. اگر کلمه «می» را از غزلیات حافظ و از رباعیات خیام حذف کنیم، از این اشعار چه می‌ماند؟