تاریخ انتشار: ۸ آذر ۱۳۸۷ • چاپ کنید    

شعرهایی که اریش فرید خطاب به همسرش ننوشت

برگردان: ناصر غیاثی

اریش فرید (۱۹۸۸ـ ۱۹۲۱) از شاعران برجسته‌ی شعر سیاسی در زبان آلمانی پس از جنگ جهانی دوم است. امروزه اما بیشتر، شعرهای عاشقانه‌ی او را می‌شناسند.

برخی، ترجمه‌های او از آثار شکسپیر به آلمانی را بهترین ترجمه می‌دانند و معتقدند فریش توانسته است بازی‌های زبانی شکسپیر را در زبان آلمانی بیرون بیاورد.

روزنامه‌ی فرانکفورتا آلگمانیه تسایتونگ به بهانه‌ی بیستمین سالمرگ شاعر، نگاهی به کتاب خاطرات همسر انگلیسی فرید، کاترین فرید داشته است که ترجمه‌ی آن را می‌خوانید.

عشق شاه قورباغه

نوعی عشق در نگاه اول بود: «به نظرم [اریش] کم و بیش کوتاه‌قد و چاق و زشت بود». و فرید: در واقع هیچ علاقه‌ای به زن جوان قدبلندی نداشت که دوستش گئورگ آیسلای نقاش با خود به یک دیدار مشترک در وین آورده بود.

مردها مثل همیشه درباره‌ی سیاست حرف می‌زدند. زن ایستاده بود گوشه‌ای. بعدها اریش فرید گفت، آیسلا این زن را به عنوان هدیه به خاطر پیش‌گفتار یک تک‌نگاری پیش او «آورده بود».

شاه قورباغه

عشقی عجیب آن‌جا آغاز می‌شود؛ عشق عجیب دو آدم عجیب، همان‌طور که روی جلد کتاب خاطرات که کاترین بوس‌ول فرید، حالا ۲۰ سال پس از مرگ همسرش منتشر کرده است، می‌بینید:

جنی قد کوتاه با نگاهی گیج و خانمی عجیب و غریب. کاترین در طول بیش از ۲۰ سال زندگی زناشویی به فرید می‌گفت «شاه قورباغه‌ی من».

فرید، مدت کوتاهی پس از این‌که هر دو تصمیم گرفتند با هم بمانند، چهارپایه‌ای درست کرد که رویش می‌ایستاد تا بتواند همسر‌ش را ببوسد.

اما شاه قورباغه پیش از آن‌که تصمیم قطعی بگیرد با این زن بلند‌قد انگلیسی ازدواج کند، با یک زن خط‌شناس مشورت کرد. چرا که فرید، آن زمان، ۱۹۶۴ و چهل ساله، قبلاً دو ازدواج را پشت سر گذاشته بود و همان موقع دست یک خواستگار دوم در دستش بود.

پس نمونه‌ی خط هر دو زن را در اختیار آن خط‌شناس معتمد قرار داد تا او تصمیم بگیرد. کاترین می‌نویسد: «آن زن خط‌شناس مرا انتخاب کرد. بعد از آن دچار این تردید آزاردهنده بودم که پیروزی به خاطر خط غیرمعمولی ایتالیکم نصیب من شده است. این خط را مادرم به من یاد داده بود و هر چه سعی می‌کردم، از دستش راحت نمی‌شدم».


اریش فرید/منبع

خانه

نامتعارف خواندن این جفت و این عشق، به شدت کوچک جلوه دادن آن است. هیچ چیزشان عادی نیست و بسیار جالب است که ببینیم کجا و چگونه موفق‌ترین شعرهای عاشقانه و رمانتیک زمان بعد از جنگ به بار نشست.

زندگی‌شان بین سیاست‌زدگی مطلق و رمانتیک مطلق در سال‌های شصت، هفتاد و هشتاد در لندن جریان داشت. فرید از سال ۱۹۳۸، زمان فرارش از اتریش، در لندن زندگی می‌کرد.

خانه‌ی این دو همیشه پر بود: بیشتر از همه مهمان‌های سیاسی از آلمان، رهایی‌بخشان جهان، کمونیست‌ها و هواداران فراکسیون ارتش سرخ. هر وقت دلشان می‌خواست می‌آمدند، بحث می‌کردند، می‌نوشیدند و پیش فریدها زندگی می‌کردند، گاهی تا چندین ماه.

یک بار «شیزوفرنی مهربان» که مال یک کلینیک بود پیش‌شان سکونت داشت، گاهی هم دیگر آدم‌های عجیب و غریب ِ دیگر.

«مثلاً یکی‌شان ماکس بود. این روان‌درمانگر دیوانه آن‌طور که می‌گویند، با تیر به یک بیمار حمله کرده بود و پروانه‌ی‌ اشتغال به کارش را از دست داده بود. موقعی که ماکس پشت در ایستاده بود، اریش خانه نبود. پس گذاشتم در انباری زندگی بکند. در حالی که با هم چای می‌نوشیدیم، او روی میز آشپزخانه سنگ‌ریزه می‌چید و در فکر این بود که نکند این سنگ‌ریزه‌ها سکه‌های دوران نوسنگی باشند».

ماکس ماند همراه با زنی به اسم باربارا که او را برده‌‌اش می‌خواند و باید پاهای کثیفش را در ظرفتشویی می‌شست. نمی‌شد او را وادار به رفتن کرد، انباری را «منطقه‌ی آزاد شده» اعلام کرده بود و روی دیوارها طرح‌های اروتیک می‌کشید.

کتاب پر است از لحظاتی این چنینی که در آن آزادی مطلق چند ابله به محدودیت آزادی ِ آدم‌های بلندنظر می‌انجامید. در این کتاب خاطرات، خوشبختی‌های بسیاری وجود دارد، اما مقدار زیادی تلخی‌های پنهان شده و خشمی مختصر از موعظه‌گران آزادی‌ سیاسی هم در آن هست.

چرا که در مورد ماکس، روان‌درمانگر ِ تبر به دست، هم این‌طور بود که وقتی اریش فرید به خانه برگشت، کار دیگری نکرد مگر جانبداری کردن از مهمان دیوانه در مقابل همسرش.

«البته قابل پیش‌بینی بود که فرید با او علیه ما متحد می‌شود. او همیشه طرفدار فلک‌زده‌ها بود. تلقی او از نامتعارف، در این مورد دیوانگی محض، پرت‌تر از تلقی من بود».

در این زندگی، در این عشق همه چیز سیاسی است. در زندگی روزمره باید کاری به غایت سخت باشد، به خصوص برای آن بخش از خانواده که باید میان همه‌ی این شیفتگان آزادی، خانه را سرپا نگه دارد:

«گاهی اوقات به نظر می‌رسید، جماعت اساساً سر این‌‌که چه کسی از نظر سیاسی آگاه‌ترین است، رقابت داشتند و سعی می‌کردند دیگران را غافلگیر کنند. و سر آخر کسی که این وسط و بین این دیگران سرش کلاه می‌رفت، تقریباً همیشه زن ِ خانه با آن تصمیمات مضحکش بود که دایم سر وقت غذا حاضر و آماده باشد و خانه را کم و بیش تمیز نگه دارد. در حالی که حرفه‌ای‌ها هر وقت که میل‌شان می‌کشید، معمولاً بابت غذای گرم و ملحفه‌های تمیز سخت خوشحال می‌شدند».


تصویر روی جلد کتاب /منبع

هرچه هست، همین است

کاترین فرید اما هیچ تاکید خاصی بر رنج بودن میان این کشته مرده‌های آزادی ندارد. برعکس، کتاب پر از عشق و تفاهم و تحسین شاه قورباغه‌اش است.

با شادی به یاد می‌آورد که رودی دوچکه [Rudi Dutschke از فعالین سیاسی دهه‌ی شصت آلمان] بر اسم بچه‌های مشترک‌شان مُهر تایید سیاسی می‌زد یا این‌که فرید وقتی می‌خواست در آرامش شعر بگوید، حتا توی تخت پارک بچه‌ها می‌نشست و خانه را در اختیار آن‌ها می‌گذاشت.

زندگی خانوادگی کمونیستی جنبه‌های لبریز از صلح و صفای بسیاری داشت. اما یک بخش از کتاب به نحوی این خوش‌شانسی در عشق را کم و بیش دو تکه می‌کند.

در هایدلبرگ هستند، در خانه‌ی دوستان‌شان، به قصر نگاه می‌کنند، اریش برایشان لوبیا پخته است، خیلی کار می‌کند، مثل همیشه. دارد مجموعه شعرش را آماده می‌کند، شعرهای عاشقانه.

این مجموعه موفق‌ترین محموعه‌ شعرش خواهد بود، صدها هزار نفر با این کتاب با فرید به عنوان مردی عاشق آشنا می‌شوند، شعرها را از بر خواهند کرد، روی دیوارها خواهند نوشت و بالای بسترشان آویزان خواهند کرد.

اما فرید این شعرها را خطاب به همسرش ننوشته است. آن‌ها وقایع‌نامه‌ی یکی از بی‌شمار رابطه‌های عشقی شاه قورباغه است.

کارتین فرید این یکی را هم در حاشیه یادداشت می‌کند. هرچه هست، همین است، عشق می‌گوید. [اشاره دارد به معروف‌ترین شعر اریش فرید با عنوان «هر چه هست»]

Share/Save/Bookmark

منبع:
Vom Froschkönig geliebt

نظرهای خوانندگان

آقای غياثی دستتون درد نکنه. من هر وقت اسم اريش فريد رو می شنوم ياد ترجمه های خوب شعرهاش می افتم که خسرو ناقد منتشر کرده. مرسی.

-- فريبا ، Nov 28, 2008

salM
alii bood

-- matarsak ، Feb 22, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)