تاریخ انتشار: ۹ اسفند ۱۳۸۷ • چاپ کنید    

خاری در جگر

برگردان: ناصر غیاثی

لئو تولستوی داستان کوتاهی دارد به نام «سونات کرویتزر» که نام یک قطعه موسیقی از بتهوون نیز هست. می‌گویند تولستوی برای نوشتن این داستان که مضمون اصلی آن عشق و زناشویی است، دوسال وقت گذاشت.

متخصصین ادبیات روس معتقدند تولستوی برای نوشتن این داستان، زندگی خودش را الگو قرار داده و نیز این داستان باعث بروز مشکلات زیادی در زندگی خانوادگی‌اش شده بود. این داستان اجازه‌ی چاپ نیافت تا سوفیا تولستوی، همسر تولستوی، شخصاً به حضور تزار رسید و موافقت او را برای چاپ داستان جلب کرد.

سوفیا آندریونا ۱۸ ساله و لئو تولستوی ۳۴ ساله بودند که با هم ازدواج کردند و ۴۳ سال در کنار هم به سر بردند. سوفیا به زبان‌های آلمانی، انگلیسی و فرانسه مسلط بوده و از موسیقی و ادبیات بی‌بهره نبود.

به تازگی ترجمه‌ی آلمانی رمانی از او با عنوان «مسأله‌ی گناه» منتشر شده که منتقد روزنامه‌ی آلمانی فرانکفورته، روندشاو خانم رناته ویگرزهاوس در یادداشت کوتاهی به بررسی آن می‌نشیند.

لئو تولستوی، زمین‌دار و اشراف‌زاده‌ی روس، به ‌خاطر شاهکارهایش «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» مشهور شد. این شهرت ادبی نصیب انسان اخلاق‌گرا و تارک دنیایی شد که از سال ۱۸۸۰ به نقد خودش و دنیا می‌پرداخت و برای دگرگونی زندگی به شیوه‌ی مسیحی می‌جنگید.

داستان «سونات کرویتزر» که در سال ۱۸۹۱ منتشر شد، تولستوی متحول ‌شده را دچار تناقض کرد: شکایت از بی‌اخلاقی هنر توسط هنر.

قهرمان این داستان، تاجری که در نگاه اول ساکت و تودار به‌ نظر می‌آید، در طول سفری با قطار در حضور هم‌سفرانش دست به نوعی اعتراف می‌زند. این اعتراف وقتی به اوج خود می‌رسد که مرد اقرار می‌کند به جهت حسادتی بیمارگونه همسر به اصطلاح خیانت‌کارش را کشته است.


سوفیا آندریونا و لئو تولستوی

البته او از بابت انجام این عمل وحشتناک‌ متأسف نیست، بل‌که از این بابت متأسف است که از اساس با این زن، که او را با «پلیدترین» لذت‌ها، با «عشق جسمانی» اغوا کرده بود، ازدواج کرده است.

به نظر او عشق تنها در سطح نظریه چیز «ایده‌آل و والایی» است؛ در عمل اما چیزی «پلید و کثیف» است که موجب «شرم و تهوع» می‌شود. همسر تولستوی در دفتر خاطراتش در آغاز سال ۱۸۹۱ یادداشت می‌کند، این داستان «مرا در مقابل چشمان تمام دنیا آزرد و آخرین بارقه‌های عشق بین ما را از بین برد.»

این‌که همسرش، این معلم اخلاق، در نوشته‌هایش تقوا موعظه می‌کرد و در منزل امیال جنسی‌اش را به عمل درمی‌آورد ، او را عصبانی می‌کرد. این کتاب دل او را پس از یک زندگی زناشویی وفادارانه، پس از ۱۶ بار حاملگی و پس از آن‌که او 13 بچه به‌دنیا آورد، شکست.

می‌خواست از خودش دفاع کند. در خودزندگی‌نامه‌اش می‌نویسد، به بهانه‌ی «سونات کرویتزر» «رمان کوتاهی از زاویه‌ی دید زن» تألیف کرده که البته منتشرش نکرد. این کتاب به سال ۱۹۹۴ مدت‌ها پس از مرگش در روسیه چاپ شد.

و حالا بیش از صد سال پس از نوشته شدن رمان به همراه نسخه‌ی کوتاه‌تر شده‌ی یکی از دو خودزندگی‌نامه‌نوشت سوفیا تولستویا و موخره‌ای مفید به آلمانی منتشر شده است.

رمان تولستویا با حرارت شروع می‌شود. یک روز روشن تابستانی؛ دو دختر جوان پابرهنه در حالی ‌که حوله‌ را روی شانه انداخته‌ و موها را پریشان کرده‌اند، روی علف‌های نمناک می‌دوند.

بی‌دغدغه و سرخوش وقتی به مهتابی خانه‌شان می‌رسند، با مهمانی روبه‌رو می‌شوند: پرنس پروسورسکی، یکی از دوستان قدیمی خانواده که سال‌های زیادی در سفر خارج از کشور بود، به دختران زیباروی سرخوش نگاهی همراه با تعجب می‌اندازد؛ آخرین باری که آن ها را دیده بود، بچه بودند.

آرزوی تصاحب یکی از آن دو به دل پرنس راه یافت. مرد ۳۵ ساله از خواهر کوچک‌تر، آنای ۱۷ ساله، خواستگاری می‌کند. و او، همان‌گونه که تولستوی در گذشته، بر ازدواجی سریع اصرار می‌ورزد.


تصویر روی جلد ترجمه‌ی آلمانی کتاب

دختر که مالک خوش‌پوش، ثروتمند و دنیادیده را شیفته‌وار تحسین می‌کند، همه‌ی آرزوهای او را بی‌دریغ برمی‌آورد، تسلیم خواسته‌های جنسی و لذت‌جویانه‌ی او می‌شود، در اداره‌ی اموال به او کمک و دست‌نوشته‌های او را تکثیر می‌کند.

نویسنده با طنزی ظریف نشان می‌دهد میزان توانایی و آمادگی پرنس برای مشارکت در زندگی همسرش چقدر ناچیز است. پروسورسکی وقتی از طریق خدمت‌کار مطلع می‌شود، آنا در حال به ‌دنیا آوردن اولین فرزندش است، اولین فکری که از ذهنش می‌گذرد این است که آیا می‌تواند از همراهی فرساینده‌ی زائو هنگام زایمان در برود یا نه.

زن جوان کم‌توجهی همسرش به نیازهای روحی و مادی‌اش را دردآور می‌یابد. وقتی دختر جوانی بود نقاشی می‌کرد، موسیقی می‌نواخت، در آثار فویرباخ و شکسپیر غرق می‌شد. و حالا دیگر زندگی از آن خود ندارد.

در این گیر و دار دوست پرنس که بیماری ریوی داشت از الجزایر، جایی که برای درمان رفته بود بازمی‌گردد. هر آن‌چه آنا در همسرش نمی‌یافت، در این مرد بود: خوش‌قلبی، توجه به او و به سرنوشت بچه‌ها، علاقه به صحبت درباره‌ی هنر و فلسفه. هرچند این عشق دوطرفه پاک و عفیف می‌ماند، حسادت پرنس همیشه شکاک را دربرمی‌گیرد و او را از کوره به در می‌برد.

در نگاه اول به نظر می‌رسد شخصیت‌های این رمان که پایانی تراژیک دارد باسمه‌ای طراحی شده‌اند: قهرمان بداقبال بیش از حد «پاک» ، معشوق با عشقی افلاطونی بیش از حد نجیب، شوهر خودپسند بیش از حد مستبد به نظر می‌آیند.

با این حال درست همین تشدید خصوصیات شخصیت‌ها باعث می‌شود که رمان چیزی بیش از تنها یک جبران مافات خصوصی باشد. در حوادث خیالی این داستان که متأثر از واقعیت‌گرایی و روح زمانه در قرن نوزدهم است، تمام آن مشکلات زنان جوانی که می‌خواستند در جهت استقلال اجتماعی و درونی و اقبال فردی‌اش تلاش کنند، به تصویر کشیده می‌شود.

به این ترتیب این سند تکان‌ دهنده که بر خلاف «سونات کرویتزر» پاسخ به «پرسش درباره‌ی گناه» را به عهده‌ی خواننده می‌گذارد، هم‌زمان هنوز هم بخشی از ادبیات تکان‌دهنده است.

Share/Save/Bookmark

منبع:
Stachel im Fleisch

نظرهای خوانندگان

به انا کارنینا شباهت دارد.

-- بدون نام ، Feb 27, 2009

وای که چه ترجمه پردست اندازی بود! جانم بالا آمد تا تمامش کردم. متن از همان ابتدا فرياد می زد: "من متن ترجمه ای هستم".

-- شهلا ، Feb 27, 2009

معنای Enthaltsamkeit خويشتنداری است و نه تقوا.

-- منوچهر جمالی ، Feb 27, 2009

ناصر جون "تارک دنیا" چيه عمو جون؟!بنده خدا تولستوی کجا "تارک دنیا" بود. من آلمانی نميدونم اما اگر دقيق نگاه کنی حتماً "گوشه نشين" يا "عزلت گزيده" يا يه چيزايی توی اين مايه ها منظور بوده.
قربونت
علی باحال

-- علی باحال ، Feb 28, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)