تاریخ انتشار: ۲۳ آبان ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
گفت‌وگو با باستان‌شناس هلندی، خانم نانی دو فریس

رگه‌هایی از تباری که به ضرورت طرد شد

فروغ .ن. تمیمی

رد گره‌خوردن فرهنگ و نوشتار به کجا می‌رسد؟ تاریخ تمدن بشری چه جایگاهی را به ادبیات شفاهی داده است؟ آیا رنگی از سیاست‌هایی جنسیتی را می‌توان در بدیهی‌بودگی تاریخ غالب تمدن دید؟ و آیا باستان‌شناسی می‌تواند تبدیل به دانشی شود که باورهای بدیهی‌مان را از آن‌چه اکنون هستیم مردد کند؟

نانی دو فریس، باستان‌شناس هلندی در آخرین اثر خود که به نوعی سفرنامه‌ی وی به ایران و ترکیه نیز محسوب می‌شود؛ به‌نکات بحث‌انگیزی اشاره کرده است.

این سفرنامه در کتاب او به نام «از اصفهان تا افزه، درامتداد جاده شاهنشاهی» در ماه می ۲۰۰۹ در هلند منتشر شده است.در این‌باره با او گفت‌گویی ترتیب دادم.

خانم دوفریس اول از همه می‌خواهم بدانم، شما چرا به این موضوع پرداختید و برای اطلاع خوانندگان بگویید که جاده شاهنشاهی در ایران قدیم از کجا شروع و به کجا ختم می‌شد.

من به تحقیق درباره تمدن ایران قدیم همیشه علاقه‌مند بوده‌ام. در دهه‌ی هفتاد و هشتاد قرن گذشته به‌عنوان باستان‌شناس در بلغارستان مشغول حفاری بودم و در آن‌جا در ضمن مطالعه تمدن تراسیا (از ۴ هزار سال قبل از میلاد مسیح تا سیصد سال بعد از آن) به شباهت فوق‌العاده میان هنر ایرانیان باستان و هنر تراسیا پی‌بردم.

تراسیه در زمان داریوش اول تحت حمایت و نقوذ ایران قرار داشت. همکار بلغاری من رومن کاتان چاروف مرا به این فکر انداخت که درباره جاده سلطنتی داریوش کبیر مطالعه کنم. هردوت یونانی مسیر این جاده را در کتابش شرح داده که بخشی از آن از افزه فعلی (در ترکیه) تا شوش در ایران ادامه داشته است.

من پس از آن فرصت مطالعه در باره این موضوع را نداشتم. تا آن‌که سال‌ها بعد با فعالیت‌های فمینیستی زنان پناهنده ایرانی در هلند آشنا شدم و از طریق آن‌ها به مطالعه ایران فعلی و امروزی پرداختم. و دوباره به فکر تحقیق درباره جاده شاهنشاهی افتادم و در ضمن بررسی تمام منابع در این زمینه متوجه گستردگی و وسعت مناطقی شدم که جاده سلطنتی از آن می‌گذشت و از مصر تا هند ادامه داشت.


نانی دو فریس، باستان‌شناس هلندی

شبکه‌ای از راه‌های طولانی در تمام امپراطوری ایران وجود داشت. من می‌خواستم در آغاز از بلغارستان این جاده را به طرف ایران دنبال کنم، اما بعد تصمیم گرفتم که از ایران، یعنی از استان فارس جایی که راه سلطنتی شروع می‌شود به طرف غرب بروم .

این کار را با همسرم «یان بست» که او هم باستان‌شناس است انجام دادیم و از استان فارس یعنی قلب ایران قدیم، مسیر فارس - افزه (در ترکیه) را که تنها قسمتی از جاده شاهی است دنبال کردیم.

‌در کتابتان به‌عنوان یک اروپایی به شوک فرهنگی که هنگام این تحقیق به شما دست داد زمانی که متوجه تأثیر هنری و فرهنگی ایران قدیم بر مردم یونان، مقدونیه و تراسیه شدید، اشاره می‌کنید.

به عقیده شما مورخان غربی همواره سعی در کتمان این تأثیر داشته‌اند و دلیل آن را تفکر غرب‌محور می‌دانید. لطفاً در این‌ باره بیشتر توضیح دهید.

توجه به چند موضوع در این‌جا مهم است. اولاً غربی‌ها همه اذعان دارند که اکثر تمدن‌های بزرگ از خاورمیانه شروع شده و بعد به نقاط دیگر نفوذ کرده و در این مسئله بحثی نیست. مثل تمدن بابل و غیره.

اولین آثار مکتوب هم در این نقطه دنیا کشف شده است. اما بعد می‌رسیم به تمدن یونان باستان و رشد شگفت‌انگیز هنر، علم و فرهنگ در این کشور و مثلاً به تمدنی که در کرتا وجود داشت.

کرتا بزرگ‌ترین جزیره در یونان فعلی است که تمدن پیشرفته‌ای در پانزده قرن قبل از میلاد مسیح در آن به وجود آمد. این تمدن شگفت‌انگیز و پیشرفته معجزه‌ای در دنیای آن زمان بود. و استادان من اعتقاد داشتند که این تمدن خودبه‌خود در کرتا شکوفا شده بود.

اما باید توجه داشته باشید که کرتا در دریای مدیترانه قرار دارد. و این دریا محل رفت‌وآمد مردم خاورمیانه، یونانی‌ها و بقیه اقوام بوده است. من و همسرم در سال‌های هشتاد در آن‌جا به‌ تحقیق در مورد کتیبه‌های باستانی مشغول بودیم.

من می‌توانم بااطمینان در مورد تأثیر یهودیان و ساکنین خاورمیانه و مردم آناتولی بر فرهنگ کرتا بگویم. مدارک آن در کتیبه‌های کشف‌شده در کرتا وجود دارند. و این موضوع خیلی هم طبیعی است چون دریای مدیترانه محل تجارت و کشتیرانی اقوام زیادی بود و مثل روز روشن است که میان آن‌ها تبادلات فرهنگی و هنری و علمی وجود داشته است. پس تمدن کرتا ناگهان و از هیچ به وجود نیامده است.

ما همیشه فکر می‌کردیم که تمدن یونان در این منطقه مهم‌تر و قدیمی‌تر بوده است. اما با کشفیاتی که در کرتا انجام شد عکس آن ثابث می‌شود. و این برای من شوک بزرگی بود.

در اروپا معمولاً در مورد تأثیر تمدن هخامنشی که شش قرن قبل از میلاد مسیح شروع می‌شود بر روی یونانی‌ها و تراسی‌ها (قسمتی بلغارستان، یونان و ترکیه امروزی) حرفی زده نمی‌شد و برای ما اروپایی‌ها همیشه تمدن یونان در مقایسه با تمدن‌های هم‌جوار ارجحیت داشت.

پس از حفاری‌هایمان در بلغارستان، شوک دوم وارد شد. زیرا که دیگر کسی نمی‌تواند منکر تأثیر عمیق هنر ایرانی بر این ناحیه شود. در تمام اشیایی که از نقره و طلا توسط تراسی‌ها ساخته شده‌اند. تاثیر هنر ایرانی آن دور ه را می بینید.

ولی در دانشگاه‌های ما در سال‌های شصت قرن بیستم چیزی در این باره گفته نمی‌شد و تنها به هنر یونان و پس از آن به هنر در نزد رومیان پرداخته می‌شد. فراموش نکنید که یونان هرگز یک ابر قدرت نشد ولی امپراطوری هخامنشی جهانی را در زیر سیطره خود داشت.

اما ما در ایران باستان مثل مردم آتن دموکراسی نداشتیم و یا هرگز فلاسفه و دانشمندان بزرگی مثل افلاطون و فیثاغورث، شما چه فکر می‌کنید؟

در دنیای غرب فکر می‌کنند که ادبیات و منابع مکتوب تنها منابع قابل ارزش هستند و به ادبیات شفاهی ملت‌ها توجه چندانی نمی‌شود. بسیاری از منابع در مورد ایران از میان رفته‌اند. ما نباید فراموش کنیم که منابع شفاهی در انتقال فرهنگ اهمیت داشته‌اند.

این سنت در افریقا خیلی مهم بوده است. در افریقا مکتوبات وجود نداشت ولی آیا این به این معنی است که آن‌ها تاریخ ندارند؟

توجه کنیم که هخامنشیان قدرت خود را تا تراسیا گسترش داده بودند و با یونانی‌ها در سواحل ترکیه امروزی که در اختیار ایران بود ارتباط گسترده داشتند.

یونانی‌ها مرتب به شوش سفر می‌کردند. و جالب این است که بسیاری از دانشمندان و فلاسفه مهم یونانی در واقع در درون سرزمین‌های تصرف‌شده توسط ایرانی‌ها زندگی می‌کردند. البته یونانی‌ها تمدن غنی و پیشرفته‌ای در آن زمان داشتند.

ولی نکته مهم این است که آن‌ها در خلاء زندگی نمی‌کردند و از ایرانی‌ها هم بسیار آموختند. همین نکته در مورد ایران باستان هم صادق است. پارسیان هم در معماری قصرها و معبدها از یونانی‌ها آموزش دیدند.

امپراطوری پارسیان جامعه چندفرهنگی بود و آن‌ها به هنر اقوام دیگر توجه داشتند. می‌توان ایران باستان را با ایالات متحده امریکا مقایسه کرد که مهاجرینی از تمام دنیا به آن‌جا رفته و در‌هم ادغام و ذوب شده‌اند.


در مورد دموکراسی در آتن نباید اغراق کرد زیرا همان طور که می‌دانید این دموکراسی تنها برای طبقات ممتاز بود و زنان، محرومین و برده ها در آن جایی نداشتند. این همان برگ برنده‌ای‌ست که در غرب از آن در مقابل استبداد پادشاه در امپراطوری‌های ایران باستان استفاده می‌شود و نشان‌گر تسلط اندیشه غرب‌محور بر افکار اروپاییان است.


نانی دو فریس: مردمی که از ستم زمین‌داران و مغان قدرتمند در امپراطوری ساسانی رنج می‌بردند سریع‌تر به اسلام گرویدند. ولی در حافظه جمعی ایرانیان حمله مسلمانان یادآور سرکوب، اشغال و نابودشدن تمدن باستانی است.

در مقایسه با تمدن‌هایی مانند فراعنه در مصر که امروزه اثری از آن در زندگی مردم این کشور دیده نمی‌شود، فرهنگ باستانی ما در زبان، جشن‌ها، آداب و ادبیات و هنر به زندگی خود ادامه داده است. شما چه فکر می‌کنید.

من در مورد مصر نمی‌دانم، اما فکر می‌کنم در عراق فرهنگ‌های کهن هنوز زنده هستند. در مورد ایران باید بگویم که علت آن را باید در قدرت، نفوذ فرهنگی و هنری امپراطوری‌های قدیم ایرانی دانست که مردم تا امروز آن‌را بخشی از هویت خود می‌دانند و به آن پای‌بند هستند.

مثلاً ما اروپایی‌ها هم فرهنگ و هنر قدیم در یونان را ارج می‌نهیم و از آن الهام می‌گیریم. همان رلی که یونان برای ما داشته است ایران باستان برای ایرانیان امروزی دارد.

شما در واقع در کتاب‌تان سفری به ایران امروزی و پرشیای باستانی دارید. دو سفر دور و دراز که تواماً اتفاق می‌افتد. یکی در واقعیت و دیگری در خیال، ایرانی‌ها را چطور دیدید؟

برای من خیلی جالب بود که مردم خیلی در مورد تاریخ قدیم‌شان می‌دانند و به آن افتخار می‌کنند. من در ایران در مسیر راه شاهی آثار باستانی متعدد و بقایای جاده سلطنتی را دیدم که بعضی از آن‌ها برای همه شناخته شده نیست.

برای من جالب بود که مردم با این که مسلمان هستند خود را ایندواروپایی هم می‌دانند و برای بچه‌هایشان خوب در این مورد شرح می‌دهند.

شاید البته بهتر است که بگویند ما اروآسیایی هستیم. گروهی از تحصیل‌کرده‌هایی که در ایران ملاقات کردم هم بسیار ناسیونالیست بودند و حتی می‌گفتند که ایرانیان باستان از تمام کشور‌های هم‌جوار پیشرفته‌تر بودند و یا دین زردشت بهترین دین بود.

این همان کاری‌است که یونانی‌ها در قدیم می‌کردند و پارسیان را بربر می‌خوانند و خودشان را برتر از آن‌ها می‌دانستند. بنابراین خودمحوری همه جا دیده می‌شود.

من با گروهی از عشایر و روستاییان آشنا شدم. عشایر قشقایی خیلی به تاریخ ایران و فردوسی علاقه داشتند. در حالی‌که زبان مادری آن‌ها ترکی است. در تماس‌هایی که با روستاییان داشتم می‌شنیدم که آن‌ها با احترام و علاقه درمورد ایران قبل از اسلام، و مذهب اسلام حرف می‌زنند و نمی‌خواستند این دو فرهنگ را از هم جدا کنند و آن‌را یکی می‌دانستند.

البته من نمی‌توانم حکم کلی بدهم و حرف‌های من فقط نظر افرادی است که من با آن‌ها حرف زدم. در ایران مردم به فرهنگ خود خیلی علاقه دارند. و در ضمن میان دولت‌های غربی و مردم غرب تفاوت قائل‌اند و آمادگی و اشتیاق زیادی برای تماس با مردم و فرهنگ غرب از خود نشان می‌دهند.

همه‌جا به من خوش‌آمد می‌گفتند و خواهان بهبود و گسترش روابط ایران با غرب بودند. جوانان ایرانی خواهان آزادی هستند و برای به‌دست آوردنش در تلاش‌اند.

ما ایرانیان در کل دو هویت ایرانی و اسلامی را با خو دحمل می‌کنیم. و رابطه میان این هویت‌ها رابطه‌ای‌ست پیچیده و متناقص! هم عشق است و هم نفرت! چون حمله مسلمانان به ایران در پانزده قرن پیش هنوز فراموش نشده و عرب‌ستیزی آگاهانه و یا ناآگاهانه از نتایج آن است. شما در این مورد چی فکر می‌کنید؟

در مورد حمله اعراب به ایران تا آن‌جا که من می‌دانم، مردمی که از ستم زمین‌داران و مغان قدرتمند در امپراطوری ساسانی رنج می‌بردند سریع‌تر به اسلام گرویدند. ولی در حافظه جمعی ایرانیان حمله مسلمانان یادآور سرکوب، اشغال و نابودشدن تمدن باستانی است.

اما فرهنگ ایرانی پس از سرنگونی ساسانیان کاملاً از بین نرفت و مثلاً می‌توانیم از تأثیر عظیمی که مانی هنرمند و متفکر دوره ساسانی بر فرهنگ اروپا در قرون وسطی گذاشت نام ببریم.

در طول سه سفرم به ایران با تعدادی از اعراب و افغانی‌های ساکن در شهرهای مختلف برخورد کردم که از تبعیض و ناروایی‌های زیادی که در مورد آن‌ها اعمال می‌شود شکایت داشتند. در خوزستان اما شاهد بودم که فارس‌ها و عرب‌ها در کنار هم زندگی می‌کنند و ازدواج میان آن‌ها عادی است.

به نظر من افغان ها بیشتر از ستم قومی در ایران رنج می‌برند با آن‌که از نظر زبان و فرهنگ به ایرانی‌ها نزدیک هستند. و مثلاً من می‌شنیدم که بعضی‌ها آن‌ها را با تحقیر سنی خطاب می‌کردند و پایین‌تر از خود می‌دیدند.

شما با دنبال کردن قسمتی از جاده سلطنتی داریوش به افزه در ترکیه رفتید. آن‌جا را چطور دیدید؟

در ترکیه مردم تاریخ متفاوتی داشته‌اند. در زمان ما برای آن‌ها مهم است که بخشی از اروپا به حساب بیایند. صنعت توریسم برای اقتصاد ترکیه خیلی مهم است و من می‌بینیم که توجه زیادی به آثار باستانی باقی مانده از یونان قدیم می‌شود.

از سوی دیگر به علت پذیرفته نشدن ترکیه در اتحادیه اروپا، ترک‌ها خیلی ناراضی هستند. اکثریت مردم ترکیه آسیایی و مسلمان هستند. اما مردم ترک ترجیح می‌دهند اروپایی به حساب بیایند تا آسیایی.

جوان‌های ترکی که من با آن‌ها حرف زدم، ترکیه را پیشرفته تر و مدرن تر از ایران می‌دانستند و مخصوصاً از حکومت دینی در ایران خیلی انتقاد می‌کنند. آن‌ها ترکیه را بخشی از دنیای آزاد به حساب می‌آورند.

اطلاعاتی در مورد کتاب را می‌توانید ملاحظه کنید.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

یک خانم دانشمند مجارستانی هم یکی دو سال پیش نتایج تحقیفات خود بر روی لغات مشترک در زبانهای فارسی و مجاری را منتشر کرده است.

-- ایران پژوه ، Nov 15, 2009

آیا ایرانی دلاوری پیدا میشود که این کتاب را به فارسی و انگلیسی ترجمه کند؟

-- مرسده ، Nov 16, 2009

مرسده خانم گرامی، امیدوارم از حرفی که می خواهم بزنم نرنجی، بخصوص که از نامت بر می آید خود نیز احتمالاً یک یهودی باشی: متاسفانه (یا خوشبختانه!؟) این گونه کتب، با آنکه به هر حال بسیار ارزشمند بوده و جنبه تحقیقی آنها نیز خیلی قوی است، اما بیشتر در راستای تبلیغات "برتری یهودیان" است هر چند که این موضوع بطور مستقیم در آنها بیان نمی شود، یا چندان زیاد روی آن تکیه نمی شود.

موضوعی که کمتر کسی از ایرانیان وطندوست، میهن پرست و مغرور به فرهنگ ایرانی به آن دقت می کند آن است که بعضی از یهودیان، به ویژه صیهونیستها، احساس مالکیت شدیدی بر دنیا و تمدنها و فرهنگهای موجود در آن، در هر نقطه آن، دارند که ریشه اش در این جمله معروف است: "ما (یهودیان) قوم برگزیده خدا هستیم!" این جمله، همانطور که از آن بر می آید، زمینه ای شدیداً مذهبی و پارانوئیک، حتی از بعضی نظرها خطرناک دارد که طبعاً آن را بسیار قابل بحث می کند. همین دسته خاص از یهودیان، سلسله هخامنشی و بنیان گزار آن کورش را تقریباً از آن خود می دانند و حتی بدون آنکه آن را دقیقاً بگویند، وی (کورش) را نیز یک یهودی الاصل می دانند و به این ترتیب ادامه سلسله هخامنشیان را که با "یک پسر عموی دور کورش" یعنی داریوش اول شروع می شود، پدیده ای ساخته و پرداخته قوم خود می دانند (که حتی ممکن است درست هم باشد!) اگر چه این مطلب را نیز هیچگاه به طور مستقیم بیان نمی کنند و برای این "پنهان کاری" البته دلایل خاصی هم دارند که از پرداختن به آن در اینجا می گذرم.

زیاد هم نگران ترجمه این کتاب نباشید چون بالاخره یلی، "دلاوری" یا پهلوانی (یا شاید هم یک یهودی باسواد و زباندان که فارسی را *نیز* خیلی خوب می داند!) به زودی آن را ترجمه خواهد کرد. ترجمه انگلیسی آن هم که اگر امروز در بازار نباشد، فردا حتماً خواهد بود!

با احترام.

-- ایران پژوه ، Nov 18, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)