تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
مروری بر زندگی و آثار باربارا گروگر، هنرمند تأثیرگزار فمینیست

سکوت من، آسایش توست

آنا کرنیگلیا ترجمه‌ی لادن مقدم

باربارا کروگر قطعاً از تأثیرگذارترین و مهم‌ترین هنرمندان نیمه‌ی پایانی قرن بیستم است. تأثیری که هنوز سایه‌اش بر هنرهای تجسمی سنگینی می‌کند. کروگر زبان تبلیغات را تبدیل به فرم ارائه‌ی هنری خویش کرد و بستر ارائه‌ی آثارش را به‌شیوه‌ای تحمیلی به میان جامعه کشاند.

یکی از نکات اتکای کروگر استفاده خاص و به نوعی انقلابی‌اش از زبان در تلاقی‌ای چالش‌برانگیز با هنرهای تجسمی بود. او با بیانی امری و چینشی تصویری زبان بازار و تبلیغات را در بستری متفاوت به سخره می‌گیرد.


احمق نباش

پیدا کردن اطلاعات در مورد زندگی خصوصی باربارا کروگر کار آسانی نیست. با وجود آن‌که آثار او جسورانه و بی‌پروا هستند، اما او همواره از صحبت کردن در مورد زندگی شخصی اش امتناع کرده است؛ با این‌حال آثار کروگر به طور گسترده ای دیده و نقد شده‌اند.

باربارا کروگر در سال ۱۹۴۵ در نیو جرسی متولد شد. بعد از تحصیل در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه سیراکیوز و تحصیل و طراحی با دایان آربوس در دانشگاه طراحی پارسون در نیویورک، کروگر به عنوان طراح در انتشارات کندی نست استخدام شد.

سپس در مجله مادموازل، او مدیر بخش طراحی شد و در ادامه، او به‌عنوان گرافیست، مدیر هنری و ویراستار تصویری در بخش هنری انتشارات مختلف از جمله هاوس‌اندگاردن و اپرچر کار کرد.

تجربه و آشنایی با طراحی در کارهایی كه امروزه کروگر را به شهرت جهانی رسانده است، واضح است. او از منابعی كه در دسترسش بوده‌اند، عکس‌هایی را پیدا کرده و با نوشته‌هایی پرخاش‌گرانه همراه می‌کرد كه بیننده را درگیر کشمکش بین قدرت و کنترلی می‌کرد كه تصاویر نشان می‌دادند.

تعدادی از شعارهای به یاد ماندنی کروگر كه باحروف سیاه یا سفید بر زمینه قرمز نوشته شده‌اند، «خرید می‌کنم پس هستم» و «بدن تو محل جنگ است»، هستند.

در بسیاری از نوشته‌ها، کروگر عقاید تماشاچیان آثارش را در مورد فمینیسم، طبقه‌بندی اجتماعی، مصرف‌گرایی و علایق شخصی‌شان زیر سؤال می‌برد، در حالی‌که تصاویر و عکس‌هایی كه ارائه می‌کند را از مجلات مهمی جمع‌آوری کرده كه در مورد این مسائل بر خلاف او نظر می‌دادند.

علاوه بر نمایش در موزه‌ها و گالری‌ها در سراسر جهان، آثار کروگر بر روی بیلبوردها، اتوبوس‌ها، پوسترها، اماکن عمومی مانند پارک‌ها، و ایستگاه‌های قطار به نمایش در آمده‌اند.


سکوت من، آسایش توست

او در آموزشگاه هنر کالیفرنیا، دانشگاه هنر شیکاگو، و دانشگاه برکلی در کالیفرنیا تدریس کرده است. کروگر هم‌اکنون در نیویورک و لس آنجلس زندگی می‌کند.

هر اثر کروگر به تنهایی، اثری مستقل، برجسته و به یادماندنی است. او در مورد «جنگ در خانه» و این‌که چگونه در هر یک از ما نبردی بین خوب و بد، زن و مرد، سیاه و سفید و بازنده و برنده وجود دارد، و درباره ناهنجاری‌های فرهنگی - اجتماعی كه دنیا را خراب می‌کنند، صحبت می‌کند.

از نظر کروگر، حتا اگر ما در شهری زندگی می‌کردیم كه تمام خانه‌هایش دقیقاً مثل هم بودند، با همسرانی مانند هم كه هر روز کیک می‌پختند، باز هم مشکل داشتیم.

موضوعاتی كه باربارا کروگر در مورد آن‌ها صحبت می‌کند همان موضوعاتی هستند كه ما را دیوانه کرده و در عین حال معقول نگه می‌دارندمان: من ترجیح می‌دهم آن‌ها را تناقضات عقلانی بنامم.


آن‌چه را که به گمان‌ات با تو متفاوت است نابود می‌کنی

در دوران هنری کروگر، مانند دوران ما، بسیاری از آثار هنری تحت تأثیر تاریخ هنر یا پیچیدگی‌های روشنفکرانه بوده‌اند. ولی در عوض کروگر با صداقت به مسائل روزمره زندگی می‌پردازد.

او نفس و شهوت جنسی را هدف می‌گیرد. در آثار او، جنبه‌های روانی و احساسی انسان‌ها، با امیال غریزی و بیولوژیکی و امیال و تمایلات جنسی همراه شده‌اند.

کروگر زیرک و بی‌پرواست. او بی‌پروایی و جسارت را با زیرکی نشان می‌دهد و از هر گونه مفاهیم ماوراءطبیعی یا رمزگونه پرهیز می‌کند. به یک معنا او اگزیستانسیالیست است:

اگزیستانسیالیسم یک جنبش فلسفی است كه موجودیت انسان را در وجود زیر مجموعه‌ای از عوامل و خصوصیات مانند اضطراب، وحشت، آزادی، آگاهی از مرگ، و هوشیاری از موجودیت می‌بیند.


من سهم تو از زندگی هستم

آثار کروگر بسیار چشم‌گیرند و به درک ما از لذت و میل‌ورزی بسیار نزدیک.

در کریسمس من در فروشگاه والمارت مسیح را دیدم. نه، این کمی خود بزرگ‌بینانه شد.

اگر می‌خواهید مسیح واقعی را ببینید، باید به مجسمه کروگر از بابا نوئل در حالی‌که كه دارد یک دختربچه را مورد آزار جنسی قرار می‌دهد، و در حالی‌که مسیح در کنار آن‌ها مانند همیشه در حال زجر کشیدن است نگاهی بیندازید. (تصادفاّ، من مایل بودم این متن را «چرا مسیحی نیستم، نوشته برتراند راسل» بنامم).

دو هفته قبل از کریسمس بود. هر بخشی از فروشگاه والمارت، سیستم مخصصی برای پخش کردن سرود کریسمس داشت، و هر مدیری تصمیم به پخش کردن یکی از سرودها گرفته بود. و هنگامی كه در راهروهای والمارت راه میرفتی این رقابت صوتی در برگزاری جشن، به ترکیبی ناموزون و ناهنجار و حتی ترسناک تبدیل شده بود.


باش!

مانند آن‌که استاک‌هاوسن تصمیم به ضبط آلبوم برای کریسمس گرفته باشد. ترکیب عالی و تقریباً هنرمندانه‌ای بود. و هیچ کس در والمارت، به نظر نمی‌رسید كه متوجه شده باشد كه دارد با زیرکی تشویق به رفتن به خانه و خودکشی می‌شود. من فکر می‌کنم که این مسأله باید ربطی به باربارا داشته باشد.

آثار کروگر توانائی برجسته کردن و نشان دادن مشکلات را دارند. مردم با دیدن این آثار گیج شده و از خود میپرسند "من" کی هستم، "ما" کی هستیم و "شما" کی هستید.

کروگر با رسانه‌ها نیز زیاد کار می‌کند. او تصاویری از دهه‌های ۴۰ و ۵۰ را برای خلق آثارش به کار می‌گیرد، یعنی دورانی كه تلویزیون بین مردم شروع به محبوبیت پیدا کردن کرد.

تبلیغات در رسانه ها بخش مهمی از دوران ما هستند كه در زندگی واقعی ما منعکس میشوند.


تکرار کن پس از من

باربارا کروگر از آثارش به‌منظور ترویج باورهای انتقادی وجهت‌دار خود استفاده می‌کند. بسیاری از آثار هنری‌اش در شهرهای مختلف در قالب تبلیغات بر روی بیلبوردها، اتوبوس‌ها، ایستگاه‌های اتوبوس و غیره، به نمایش در آمده‌اند.

او به جای آن‌که عابران را مشغول به فکر کردن در مورد نوع شامپو کند، به فکر کردن به این‌که آیا سقط جنین کار درستی است یا نه وا می‌داشت. چیزی‌که شاید خواست هنرمندان بسیاری باشد، این‌که تاثیری بیش از چند ثانیه بر روی بینندگانشان داشته باشند.

من واقعاً باربارا کروگر را دوست دارم و باور دارم كه هنرمندی بی‌نظیر است. برایم جالب است كه ببینم هنرمندی مشابه او در آینده چگونه عمل می‌کند.

Share/Save/Bookmark

برگرفته از کتاب به تو فکر کردن، نوشته آنا کرنیگلیا
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

با احترام،

در ترجمه این جمله،


You destroy what you think is difference


که در اینجا به این شکل آمده:


تو ویران می‌کنی آن‌چه را که به گمان‌ات می‌سازی


ظاهراً خطایی روی داده.

آیا این ترجمه درست تر نیست:


تو آنچه را که فکر می کنی با تو "متفاوت" است نابود می کنی


یعنی "فرقها" را نادیده می گیری و تنها به رأی خود اهمیت می دهی.


یا در مورد


I am your slice of life


ترجمه درست تر آن و بر مبنای فرهنگ "slang" آمریکایی باید چنین چیزی باشد:


من "سهم" تو از زندگی هستم


همچنین ترجمه درست این جمله:


Repeat after me


این است:


هر چی من میگم (دیکته می کنم) تو تکرار کن


یعنی مطیع بی چون و چرای من باش.


همچنین بد نبود برای آن دسته از خوانندگانی که با غرب و به ویژه با آمریکا از نزدیک آشنایی ندارند، در مورد "وال مارت" که ارزان فروش ترین، پر شعبه ترین و پر فروش ترین فروشگاه زنجیره ای در آمریکا (و احیاناً در بعضی از نقاط اروپا) است هم توضیحی می دادید.

اجناس عرضه شده در این فروشگاه عمدتاً ساخت چین و کشورهای مشابه هستند که به خاطر نیروی کار بسیار ارزان، در آمریکا به کمترین بهای ممکن در اختیار مردم قرار می گیرد و به همین دلیل هم این فروشگاه "ارزان ترین" در نوع خود در آمریکا یا حتی جهان است. ثروت سهامداران و صاحبان آن از هر فروشگاه زنجیره ای مشابه دیگری بیشتر است اما کارکنان آن کمترین حقوق و مزایا را می گیرند و به عنوان مثال بیمه بهداشت آنان از سوی کارفرما، یعنی صاحبان فروشگاه تامین نمی شود و به همین دلیل است که کارمندان و حتی کارگران آن بیشتر از میان سالخوردگان بازنشسته انتخاب می شوند که انتظار دستمزد بالایی ندارند و بیمه کار و بهداشت آنان نیز احیاناً از طریق دیگری تامین می شود. وقتی به یکی از شعبات این فروشگاه می روید، دیدن بعضی از کارمندان و کارگران پیر که به کندی و با زحمت در بعضی از بخشها کار و حرکت می کنند، صحنه ای است به واقع رقت آور که شایسته پیشرفته ترین، قدرتمند ترین و مرفه ترین کشور دنیا یعنی آمریکا نیست! (بسیاری از این کارمندان سالمند در انبار کار می کنند و اصلاً در بخشهای بیرونی فروشگاه دیده نمی شوند.)

هرازچندگاهی، جنجالهایی به خاطر این فروشگاه و سیاستهای استخدامی و کاری آن در آمریکا راه می افتد که یا مربوط به حقوق و مزایای ناچیز کارکنان آن است یا آنکه مهاجران غیر قانونی را به خاطر پرداخت دستمزد خیلی کم به استخدام خود در آورده که در قانون آمریکا خلافی بزرگ محسوب می شود.

-- مترجم ، Nov 18, 2009

بسيار ممنون براي اين گزارش و ممنون تر از توجه خواننده ي بالايي و به اشتراك گذاري نظرشان.
من واقعا به عنوان يكي از خواننده هاي جدي زمانه، خواهش يكنم كه بخش هنري زمانه را يه نوازشي كنيد...باور كنيد ديگه حالم بهم ميخوره از بازار خبري اشباع شده اي كه به سينما و موسيقي تنها تعلق دارد...
گويي هنرهاي تجسمي اصلا هنر نيستند...
عكاسي، نقاشي، گرافيك...مجسمه سازي...معماري...
ما خوانده هاي فارسي از "زمانه" انتظار داريم معرف هنرمندان مستقل و كارهاي غير كامرشيالشون باشند...
منكه وقتي همچين گزارشات يا مقالاتي تو زمانه ميبينم ميخورمشون!

-- يك خواننده ، Nov 19, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)