تاریخ انتشار: ۱ دی ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
بخش نخست از «ذهن دگرجنسگرازده»

پورنوگرافی؛ بدن‌های ناممکن

نوشته‌ی مونیک ویتیگ، ترجمه‌ی حمید پرنیان

پیش‌گفتار مترجم: من heterosexual را دگرجنسگرا و straight را دگرجنسگرازده ترجمه کرده‌ام. straight همان دگرجنسگرایی است اما در گفتمان روزمره. اما straight در این‌‌جا به سلطه‌ی دگرجنسگرایی اشاره دارد. ... مونیک ویتیگ، یکی از سرشناس‌ترین فیلسوفان و فمینیست‌های فرانسوی است که ایده‌های‌اش بنیادی برای آن‌چیزی فراهم کرد که بعدها کوئیر تئوری نامیده شد. او فرهنگ غربی را نرینه/کلام‌محور تعریف کرد و تفاوت‌اش با سایر فمینیست‌ها تاکید برای یافتن جای‌گاه و موقعیتی زنانه در نظریه‌ی فمینیستی بود. به این معنی که وی «زن» را نه در قالب مفهوم یا موقعیتی زنانه بل‌که در بستر «روابط» زنانه تعریف می‌کرد. ویتیگ در پی آن است که دریابد چه نوع مناسبات اجتماعی‌ای بین زنانِ از-زن-هویت-یافته وجود دارد یا ممکن است وجود داشته باشد.


زبان، در سال‌های اخیر در پاریس، پدیده‌ای شده است که بر نظام‌های نظری مدرن و علوم اجتماعی چنبره زده و درون بحث‌های سیاسی جنبش‌های آزادی‌خواهی لزبین‌ها و زنان راه یافته است. این بدان خاطر است که زبان با حوزه‌ی سیاسی مهمی پیوند یافته است، حوزه‌ای که در آن قدرت یا، فراتر از آن، شبکه‌ای از قدرت‌ها دست-به-کارند: چندگانگی زبان پیوسته بر واقعیت اجتماعی تاثیر می‌گذارد. به تازگی، به اهمیت زبان و نقش سیاسی آن پی برده‌اند.

رشد غول‌آسای زبان‌شناسی، چندگانگی دبستان‌های زبان‌شناسی، پیدایش علم ارتباطات، و فنون فرازبانی‌ای که این علوم به کار می‌گیرند، نشان‌دهنده‌ی اهمیت سیاسی زبان است. علم زبان سایه‌ی خویش را بر علوم دیگر گسترانیده است: انسان‌شناسی (لوی-استراوس)، روان‌کاوی (لکان)، و همه‌ی رشته‌هایی که بر پایه‌ی ساختارگرایی پرورانده شده‌اند.


مونیک ویتیگ، فمینیست و فیلسوف فرانسوی

نشانه‌شناسی اولیه‌ی رولان بارت تقریبا از استیلای زبان‌شناختی گریخته بود تا بتواند تحلیلی سیاسی از نظام‌های متفاوت نشانه‌ها به دست دهد، تا بتواند میان این یا آن نظام نشانه - برای نمونه، اسطوره‌های طبقه‌ی خرده‌بورژوا - و مبارزه‌ی طبقاتی درون کاپیتالیسم ارتباط ایجاد کند، مبارزه‌ای که نظام نشانه می‌خواهد پنهان‌اش سازد.

ما تقریبا نجات یافته بودیم، چرا که نشانه‌شناسی سیاسی همان جنگ‌افزاری (روشی) بود که برای واکاوی ایده‌ئولوژی نیازش داشتیم. اما این معجزه دیری نپایید. بارت به جای آن‌که مفاهیمی را وارد نشانه‌شناسی کند که برای آن بیگانه‌اند - برای نمونه، مفاهیم مارکسیستی – بی‌درنگ می‌گوید نشانه‌شناسی فقط یکی از شاخه‌های زبان‌شناسی است و زبان تنها ابژه‌ی آن است.

از این رو، سراسر جهان یک دفتر ثبت بزرگی است که زبان‌های گوناگون خودشان را در آن ثبت می‌کنند، زبان‌هایی هم‌چون زبان ناخودآگاه، زبان مد، زبان مبادله‌ی زنان: انسان‌ها در این زبان‌ها حقیقتا نشانه‌هایی‌اند که برای برقراری ارتباط به کار می‌روند.

این زبان‌ها، یا بل‌که این گفتمان‌ها، با یک‌دیگر جورند، در هم تنیده‌اند، پشتی‌بان یک‌دیگرند، هم را تقویت می‌کنند، خود-به‌-وجود-‌آورنده‌اند، یک‌دیگر را به وجود می‌آورند. زبان‌شناسی به-وجود-آورنده‌ی نشانه‌شناسی و زبان‌شناسیِ ساختاری است، زبان‌شناسیِ ساختاری به-وجود-آورنده-ی ساختارگرایی است، و ساختارگرایی هم به-وجود-آورنده‌ی ناخودآگاهِ ساختاری است.

مجموع این گفتمان‌ها نیز وضعیت آشفته‌ای برای ستم‌دیده تولید می‌کنند: این وضعیت نمی‌گذارد که ستم‌دیده علت مادی ستم‌دیدگی‌اش را ببیند و در یک نوع خلاِ ناتاریخمندی فرو می‌بردش.

مجموع این گفتمان‌ها از واقعیت اجتماعی خوانشی علمی تولید می‌کنند، خوانشی که انسان‌ها را ثابت فرض می‌کند، انگار که تاریخ نداشته‌اند و ستیزهای طبقاتی تاثیری روی‌شان نگذاشته است، انگار با برنامه‌ریزی ژنتیکی دارای روح یکسانی شده‌اند.

این روح که نه تاریخ دارد و نه ستیزهای طبقاتی تاثیری روی‌شان گذاشته‌اند، از آغاز سده‌ی بیستم، برای کارشناسان انبوهی از چیزهای ثابت و تغییرناپذیر را فراهم آورده است: زبان نمادین با عناصر بسیار کمی (مانند اعداد ۰ تا ۹) کار می‌کند و نمادها که «ناخودآگاهانه» به دستِ روح تولید می‌شوند چندان متعدد نیستند.


با این همه، اگرچه کنترل‌کردن ناخودآگاه آسان است، اما کار هر کس نیست. پدیداری نمادها در روح، هم‌چون الهامات عرفانی، نیازمند تفسیرهای چندگانه است. فقط کارشناسان می‌توانند از ناخودآگاه رمزگشایی کنند. فقط روان‌کاوان اجازه دارند (صلاحیت دارند؟) که نمودهای روحی را سازمان‌دهی و تفسیر کنند، و معنی کامل نماد را نشان دهند.

پس، خیلی آسان می‌توان این نمادها را از طریق درمان و نظریه‌پردازی، بر ناخودآگاهِ جمعی و فردی تحمیل کرد. آموخته‌ایم که ناخودآگاه خودش را با سلیقه‌ای کاملا عالی به روی استعاره‌ها می‌سازد، استعاره‌هایی هم‌چون نام-پدر، عقده‌ی اودیپ، اختگی، کشتن-یا-مرگ-پدر، مبادله‌ی زنان و ... .

با این همه، اگرچه کنترل‌کردن ناخودآگاه آسان است، اما کار هر کس نیست. پدیداری نمادها در روح، هم‌چون الهامات عرفانی، نیازمند تفسیرهای چندگانه است. فقط کارشناسان می‌توانند از ناخودآگاه رمزگشایی کنند. فقط روان‌کاوان اجازه دارند (صلاحیت دارند؟) که نمودهای روحی را سازمان‌دهی و تفسیر کنند، و معنی کامل نماد را نشان دهند.

و در حالی که زبان نمادین فوق‌العاده فقیر و اساسا دچار خلا است، زبان‌ها یا فرازبان‌هایی در حال توسعه یافتنند که کارشان تفسیرکردنِ نماد است: هر یک از آن‌ها با چنان غنایی تفسیر می‌کنند که تنها می‌توان با تفسیرهای الهیاتی از انجیل هم‌سنگ‌شان دانست.

چه کسی چنین دانشی به روان‌کاوان داده است؟ برای نمونه، از دید لکان، هم «گفتمان روان‌کاوانه» و هم «تجربه‌ی واکاوی» چیزی را به وی «می‌آموزانند» که پیش‌تر می‌دانسته است. و هر یک از آن‌ها همان چیزی را به وی می‌آموزاند که آن دیگری به وی آموخته بود. اما آیا می‌توانیم نپذیریم که لکان از طریق «تجربه‌ی واکاوی» (یک نوع تجربه) و با روش علمی پی به ساختارهای ناخودآگاه برده است؟ آیا اگر گفتمان کسانی که روی تخت‌های روان‌کاوی دراز کشیده‌اند و روان‌کاوی شده‌اند را نادیده بگیریم، انسانی می‌شویم که حس مسوولیت ندارد؟

به باور من، تردیدی نیست که لکان در ناخودآگاه ساختارهایی یافت که گفته بود آن جا یافته است، زیرا وی پیش‌تر آن‌ها را آن جا گذاشته بود. کسانی که در دامِ قدرتِ نهادِ روان‌کاوی نیافتاده‌اند ممکن است بی‌اندازه اندوهگین شوند، درست به اندازه‌ی ستم دست‌کاری‌ای که گفتمان‌های روان‌کاوی‌شده نشان می‌دهند.

در تجربه‌ی واکاوی، فرد ستم‌دیده‌ای وجود دارد که روان‌کاوی می‌شود. کسی که نیازش به برقراری ارتباط به استثمار کشیده شده است (و زیر شکنجه، فقط زبانی را تکرار می‌کند که بازجو می‌خواهد بشنودش) و (اگر بخواهد این قرارداد تلویحی را ویران سازد، قراردادی که وی نیازش دارد، قراردادی که به وی اجازه می‌دهد تا ارتباط برقرار سازد) هیچ راهی ندارد مگر این که بکوشد تا آن‌چه را بگوید که باید بگوید.

روان‌کاوان می‌گویند این قرارداد ممکن است تا پایان عمر بر جا بماند - قرارداد ستم‌کارانه‌ای که انسان را وادار می‌سازد تا مشکل رنج‌آورش را به ستم‌گر بازگو کند، ستم‌گری که مسوول مستقیم این قرارداد است، ستم‌گری که بیمار را از نظر اقتصادی، سیاسی، ایده‌ئولوژیک به استثمار می‌کشد و تفسیرش مشکل بیمار را به چند صورتِ گفتاری فرو می‌کاهد.

اما آیا نیاز به برقراری ارتباط که آن قرارداد مستلزم‌اش است تنها در موقعیت روان‌کاوی یعنی با درمان‌کردن یا «تجربه‌کردن» است که برآورده می‌شود؟ اگر به گفته‌های لزبین‌ها، فمینیست‌ها، و مردان همجنسگرا باور داشته باشیم، پاسخ آن پرسش «نه» است.

همه‌ی آن گفته‌ها بر اهمیت سیاسی یک ناممکنی پای می‌فشارند که وقتی لزبین‌ها، فمینیست‌ها، و مردان همجنسگرا می‌کوشند تا سوای از روان‌کاو با جامعه‌ی دگرجنسگرازده ارتباط برقرار سازند با آن ناممکنی روبرو می‌گردند.


مونیک ویتیگ، فمینیست و فیلسوف فرانسوی

وقتی که وضعیت عمومی امور فهمیده شد (یعنی وقتی فهمیده شده که فرد بیمار نیست یا درمان شده است، که فرد یک دشمن دارد) نتیجه‌اش این می‌شود که شخص ستم‌دیده قرارداد روان‌کاوی را فسخ می‌کند. این همان چیزی است که در آن گفته‌ها هویداست، و هم‌چنین آن‌ها به ما می‌آموزانند که قرارداد روان‌کاوی نه قراردادی رضایتی که اجباری است.

گفتمان‌هایی که به گونه‌ای ویژه بر ما لزبین‌ها، زنان، و همجنسگرایانِ مرد ستم می‌راند گفتمان‌هایی‌اند که تصدیق می‌کنند بنیان هر جامعه‌ای بر دگرجنسگرایی است. این گفتمان‌ها درباره‌ی ما سخن می‌گویند و ادعا می‌کنند که حوزه‌ای غیرسیاسی هستند و درباره‌ی ما حقیقت را می‌گویند، گویی همه‌ی آن چیزهایی که بیان می‌دارند می‌تواند از چنگ امور سیاسی بگریزد و گویی در آن‌چه به ما مربوط می‌شود نشانه‌هایی می‌تواند باشد که از نظر سیاسی بی‌اهمیت‌اند.

گفتمان‌های دگرجنسگرازده بدین معنی بر ما ستم می‌رانند که نمی‌گذارند سخن بگوییم مگر این‌که به زبان آن‌ها سخن بگوییم. هر چیزی که آن‌ها را به چالش می‌کشد بی‌درنگ نادیده‌اش می‌گیرند. وقتی ما از پذیرفتن تفسیر تمامیت‌خواه روان‌کاوی خودداری می‌کنیم، نظریه‌پردازان را وادار می‌سازیم که بگویند ما بُعد نمادین را نادیده می‌گیریم.

این گفتمان‌ها نمی‌گذارند ما مقوله‌های خودمان را بیافرینیم. اما ددمنشانه‌ترین کنش آن‌ها، استبداد یک‌ریزی است که بر خویشتن جسمانی و ذهنی ما به کار می‌بندند.

هنگامی که ما مفهوم «ایده‌ئولوژی» را به همه‌ی گفتمان‌های گروه غالب عمومیت می‌دهیم، آن‌ها را به ایده‌هایی غیرواقعی تنزل می‌دهیم: ما خشونت مادی (جسمانی) آن گفتمان‌ها را فراموش کرده‌ایم که مستقیما بر ستم‌دیدگان می‌ورزند، همان خشونتی که به دست گفتمان‌های انتزاعی و «علمی» و نیز گفتمان‌های زسانه‌های گروهی تولید می‌شود.

می‌خواهم از ستم مادی‌ای بگویم که گفتمان‌ها بر افراد می‌رانند، و هم‌چنین می‌خواهم از طریق نمونه‌ی پورنوگرافی، بر تاثیرات بی‌درنگ آن گفتمان‌ها تاکید کنم.


گفتمان‌ پورنوگرافی به‌ترین دال و نشان‌دهنده‌ی خشونتی است که از طریق گفتمان‌ها و در جامعه بر ما می‌ورزند. این که قدرتِ علوم و نظریه‌ها بر تن و ذهن ما کارگر می‌افتد چیز انتزاعی‌ای نیست، حتی اگر گفتمانی که آن را تولید می‌کند انتزاعی باشد.

تصویرها، فیلم‌ها، نشریات و پوسترهای تبلیغاتی پورنو، گفتمانی را می‌سازد که با نشانه‌های‌اش جهان را زیر پوشش خویش گرفته‌اند. این گفتمان یک معنی دارد: زنان، مغلوب‌اند. این، کارِ نشانه‌شناسان است که نظام این گفتمان را تفسیر و سامانه‌ی آن را تعریف کنند.

کارکرد نشانه‌های این گفتمان دلالت‌کردن نیست، و علت وجودی‌شان آن است که عناصری برای نظام یا سامانه‌ی معینی باشند. اما از دید ما و هم‌چنین از دید نشانه‌شناسان، این گفتمان از واقعیت جدا نیست.

نه‌تنها رابطه‌ی تنگاتنگی با واقعیت اجتماعی ستم‌دیدگی ما (از نظر اقتصادی و سیاسی) دارد، بل‌که خودش هم واقعی است، زیرا یکی از ابعاد ستم‌دیدگی ماست، زیرا بر ما اعمال قدرت می‌کند. گفتمان پورنوگرافیک یکی از آن راه‌بردهای خشونت‌ورزی‌ای است که بر ما اعمال می‌شود: تحقیر می‌کند، پست می‌کند، و جنایتی علیه «انسانیت» است.

این راه‌بردِ آزاردهنده کارکرد دیگری هم دارد: اخطار می‌دهد. به ما دستور می‌دهد که بایستیم، و کسانی را می‌ستاید که می‌خواهند فراموش کنند که هم‌گام هستند: ترس را بیدار می‌سازد.

هنگامی که ما علیه پورنوگرافی به پا می‌خیزیم، همین کارشناسان نشانه‌شناس (که پیش‌تر به ایشان اشاره کردیم) ما را سرزنش می‌کنند که گفتمان را با واقعیت اشتباه می‌گیریم. ایشان نمی‌دانند که این گفتمان برای ما واقعی است، و یکی از چهره‌های واقعیت ستم‌دیدگی ماست. باور ایشان آن است که ما در سطح واکاوی اشتباه می‌کنیم.

من پورنوگرافی را از آن رو نمونه آوردم که گفتمان‌اش به‌ترین دال و نشان‌دهنده‌ی خشونتی است که از طریق گفتمان‌ها و در جامعه بر ما می‌ورزند. این که قدرتِ علوم و نظریه‌ها بر تن و ذهن ما کارگر می‌افتد چیز انتزاعی‌ای نیست، حتی اگر گفتمانی که آن را تولید می‌کند انتزاعی باشد.

این قدرت یکی از اشکال استیلاست، بل‌که باید بگویم یکی از کاربردهای استیلاست. همه‌ی ستم‌دیدگان این قدرت را می‌شناسند و با آن دست و پنجه نرم کرده‌اند. این قدرت می‌گوید: شما حق سخن‌گفتن ندارید، چون گفتمان شما علمی و تئوریک نیست، شما در سظح واکاوی نادرست عمل می‌کنید، شما گفتمان را با واقعیت اشتباه می‌گیرید، گفتمان شما ابتدایی و ساده است، شما این و آن علم را بد فهمیده‌اید.

Share/Save/Bookmark

بخشی از کتاب «Straight Mind» نوشته‌ی مونیک ویتیگ
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

خدا پدر این صفحه زنان را بیامرزد که بالاخره درباره پورنوگرافی (و علیه آن) حرف زد
راستش را بخواهید من خیلی تعجب کردم چون این اواخر مد شده که فمینیست های وطنی از پورنوگرافی دفاع کنند.دلایلش را هم می توانید در وبلاگ هایشان پیبدا کنید

-- بدون نام ، Dec 22, 2009

مطلب بسیار عالی بود. امیدوارم این روال ادامه پیدا کند و کمبود زبان فارسی از آثار کلاسیک و پایه ای نظریه فمینیستی پر شود. ترجمه دقیق و روان بود. و گزینش عکس ها هم کم نظیر . خسته نباشید.درود بر شما

-- بدون نام ، Dec 22, 2009

فکر نمی کنید این مقابله با پورنوگرافی نوعی نعل وارونه زدن باشد؟ آیا مغلوب بودن زنان از زمان رواج پورنوگرافی آغاز شده یا شدت گرفته؟ اینکه در بسیاری فرهنگها «کردن» به معنی تباه ساختن و خرابکاری ست، آیا این هم اختراع پورنوگراف هاست؟
به نظر من مغلوب بودن زن در رابطه ی جنسی به نوعی برخاسته از تفاوت دیدگاه مرد و زن به عضو جنسی خود سرچشمه می گیرد. مردان عضو جنسی خود را پست و بی ارزش می شمارند (نگاه کنید به انواع و اقسام اصطلاحات مردانه که هر چیز بی اهمیت را به عضو جنسی شان حواله می دهند) و زن عضو جنسی خود را تقدیس می کند. واضح است که وقتی مسخره ترین عضو مردانه در مجاورت مقدس ترین عضو زنانه قرار گیرد، کدام طرف تحقیر می شود. تصور کنید اگر مردان اندام جنسی خود را تکریم می کردند و زنان مال خود را ناچیز می شمرند، دنیا دنیای دیگری بود.

-- آدمیزاد ، Dec 22, 2009

از خانم نازلی که اینجا کامنت گذاشته اند می خواهم بپرسم که ردپای دفاع از پورنوگرافی رو در میان کدام یک از فمنیستهای وطنی دیده اند؟

-- هامد ، Dec 22, 2009

فکر کنم اشکال پرنوگرافی این است که هرگز زنان را درقدرت نشان نمی دهد. شاید هنوز پرنوگرافی برای ذهنیت زنان دگرجنسگرا دیده نشده. وگرنه چه ایرادی بر پرنوگرافیست .فکر کنم هیچ اثر سینمایی دیگری نمتواند به سرعت پرنوگرافی بر شخص اثربگذارد.

-- بدون نام ، Dec 24, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)