تاریخ انتشار: ۳ اسفند ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
نگاهی به آثار ژانیتا آیر - قسمت اول

تدفین هم‌زاد در سطوح

سوده نگین‌تاج

ژانیتا آیر1 از عکاسان مطرح در دنیای هنر معاصر، به‌واسطه پرتره‌های سورئال، دوتایی، متناقض و عجیب و غریبش، تاثیری چشم‌گیر در تلقی و نگرش زیبایی‌شناسانه دوران داشته است.

ژانیتا در سال ۱۹۶۶ در لندن به دنیا آمد و در دانشگاه تورنتو مدرک فلسفه دریافت کرد؛ و هم‌زمان به تحصیل پاره‌وقت خبرنگاری در دانشگاه رایرسن، و عکاسی در کالج هنر و طراحی اونتاریو پرداخت.

تصاویر او در ایتالیا، آلمان، ایسلند، آمریکا و کانادا به نمایش درآمده‌اند، و جایزه‌ی شاین2 را برای به‌ترین تصویر دیجیتالی از مجله‌ی هاریزن زرو3 دریافت کرده است.

کارهای ژانیتا در کلکسیون دائمی موزه‌ی عکاسی معاصر کانادا «اناوا»4 و مایکروسافت نیویورک و گالری ملی ایسلند «ریک آویک»5 نگه‌داری می‌شود.


تصاویر ژانیتا در عین آزاردهندگی به کشف و بیان اندیشه‌های عجیب و توهمی در مورد موضوعی مثل دوتایی بودن و اسکیزوفرنی می‌پردازد.

اسکیزوفرنی و مسئله‌ی دوقلویی در آثار ژانیتا می‌تواند ریشه در برداشتی داشته باشد که او از جنبه‌های اسطوره‌ای دوقلوها به معنی شریک، رقیب، هم‌زاد یا نیمی از یک کل که ریشه‌ی آن در معمای ویژه‌ی شباهت‌ها و تفاوت‌هاست باشد.

دو جنین در شکم یک زن. وارد شده به ‌اندام میل‌گرایی که میل به تسخیر شدن و در واقع تسخیر کردن و بلعیدن را در خود حفظ کرده است.

تمنایی از زن که او را به موجودی غیرقابل تسخیر تبدیل کرده است.

هم‌پوشانی اعضایی که هیچ چیز قادر به کنترل،‌ یا منحل کردنش نیست چراکه درواقع چیزی برای منحل کردن در آن وجود ندارد.

اسطوره‌ی دوقلوها طبق روایت‌های مختلفی به مسئله‌ی دوتایی بودن و قدرت جنگ مابین دو روح متناقض و تکمیل‌کننده که در یک بدن به مبارزه برای بیرون خزیدن دست می‌زنند می‌پردازد.

به روایت پ-ج-دو آردیا اسپانیایی در آن زمان سرخ‌پوستان پرویی افسانه‌ای داشتند درباره‌ی زنی که توسط مردی فقیر اغوا می‌شود.

معروف‌ترین شکل آن به قلم آندره توو فرانسوی در قرن شانزدهم به ثبت رسیده است. زن برای ملاقات با شوهرش (خدا) می‌رود، با مردی ژنده پوش و خوش‌چهره‌ای (شیطان) در جنگل آشنا می‌شود و با او در زیر درختی هم‌آغوش می‌شود.

پس از آن در ملاقات با خدا در قصر بزرگش نیز با خدا هم‌آغوش شده و دوقلوهایی با درد زیاد و پارگی شدید رحم به دنیا می‌آورد؛ چراکه آن‌ها برای اول به دنیا آمدن و گریز از این وابستگی به مبارزه می‌پردازند و به جای رویه‌ی طبیعی زایمان یکی از دوقلوها بدن مادر را شکافته و از آن می‌گریزد.

دوقلوها از دو روح مختلف‌اند و خصوصیات متضادی در آن‌ها شکل گرفته است. یکی شجاع و دیگری ترسو؛ یکی حامی سرخ‌پوستان و دیگری حامی سفیدپوستان.


سرخ‌پوستان کلمبیای انگلیس که از خانواده‌ی زبانی سالیش هستند افسانه‌ی دیگری راجع به دوقلوها دارند.

ساحره‌ای پیر که به‌شکل یک بز کوهی‌ست دو دختر زیبا دارد که در گوی جادویی خود به آن دو چهره‌ی دومرد را نشان می‌دهد که شیطان در این دو چهره آن‌ها را اغوا خواهد کرد؛ و با این وجود دختران در جنگل توسط شیطان اغوا می‌شوند و شب در کلبه‌ی شیطان با او هم‌آغوشی می‌کنند.

صبح روز بعد خواهر بزرگ‌تر خواهر کوچک‌اش را در کلبه‌ی شیطان رها می‌کند و به دیدار ساحره می‌رود.

بز کوهی که‌ آمدن دخترش را پیش‌گویی می‌کند، خرگوش خدمتکارش را برای پیش‌واز به میانه‌ی راه می‌فرستد.

خرگوش در تنه‌ی درختی شکسته که در جاده افتاده است پنهان می‌شود و با رسیدن دختر به تنه‌ی درخت به درون دامن او می‌جهد و با چسپیدن به مهبل‌ش او را تحریک می‌کند.

دختر با چوب‌دستی ضربه‌ای به بینی خرگوش می‌زند و و بینی او را می‌شکافد که دلیل شکافتگی بینی خرگوش‌ها را نیز به‌این افسانه نسبت داده‌اند.

ساحره از دخترش می‌خواهد بدن خرگوش را بشکافد و او را به دو نیمه تقسیم کند؛ به طوری که چاقویش از بینی خرگوش عبور نکند.

با این کار خرگوش به دو فرد تبدیل می‌شود که کاملا شبیه به‌هم هستند.

بعدها هر یک از دو خواهر پسری به دنیا می‌آورند که از روح خرگوش دو نیم شده‌اند؛ و بعد از آن خرگوش الهه‌ی دوقلویی نیم شر، و نیم خیر شناخته شد.

به‌طوری که سرخ‌پوستان حضور او را در بعضی خانه‌ها نشان خوش‌یمنی، و بعضی خانه‌ها نشان بدیمنی می‌دانستند.

در آثار آیر دوقلوهایی متناقض و گاهی به‌هم چسبیده با تمام تفاوت‌ها و تناقضات‌شان تکمیل‌کننده‌ی یکدیگرند.

چندقلوها در بعضی از تصاویر ناقص‌الخلقه، و یا به هم‌چسبیده هستند، که آن‌را می‌توان حاصل یک جهش ژنتیکی بیمارگونه و یا حتی بیان‌گر دوگانگی و اسکیزوفرنی دانست.

اصطلاح اسکیزوفرنی یا چندپارگی و تکه‌تکه شدن که شخص دیگری در فرد به او می‌گوید که چه بکند و به تحلیل مداوم رفتار‌های اطراف می‌پردازد؛ در تصاویر به صورت ماهرانه قابل مشاهده است.


آیر از چیدمان‌های موقت و استفاده از زمینه‌های انتزاعی هندسی و لباس‌های ویژه‌اش از دوره‌ها و سبک‌های گوناگون استفاده می‌کند. مانند ماسکی که با ماسک دیگر جای‌گزین می‌شود.

تصاویر معمولا در حالت انفرادی، دوتایی و گاهی سه‌تایی با فضاسازی دوره‌های مختلف تاریخی به‌صورت فانتزی است.

آیر تحت تاثیر فضای آثار هنری کلاید کوئن6، یکی از نویسندگان سرشناس فرانسوی جنبش سورئالیزم شناخته شده است.

کلاید نویسنده و عکاسی با سلف پرتره‌های عجیب است که از ماسک‌ها و لباس‌های خاص برای کشف هویتش استفاده می‌کرد.

خودشیفتگی عمدی، فردگرایی بارز و بی‌پرده در کار این دو عکاس مشترک است.

تفاوت ژانیتا و کلاید در نوع نگاه به بدن بود. کلاید تاکید خود را در بیان تصویرهایش بر چهره‌ی فیگور متمرکز می‌کرد؛ در حالی‌که ‌آیر بر کلیت بدن تمرکز می‌کند.

برای کلاید دغدغه‌ی جنس مخالف وجود نداشت و منحل کردن مرزها در کارهایش از نقاط قابل‌توجه آثار اوست.

این در حالی‌ست که ‌آیر در جبهه‌ی مقابل او به جنسیت زن با تمام ویژگی‌های خاص‌اش، و به‌صورت تفکیک‌شده از جنس مرد می‌پردازد.

اصلی‌ترین مسئله‌ی قابل‌رویت در تصاویر آیر به رخ کشیدن هویت زن با تمام ویژگی‌های جسمی و روحی اوست.

زن سمبل فالوس، و تمنای بشری با میل به جادوی چندچهره بودن، وجودی که ورود به او حالتی شبیه به اسکتازی‌ست که سعی به بیان کردنش آن را از شکل واقعی‌اش خارج می‌کند؛ و با وارد شدن به حیطه‌ی زبان درواقع به نوعی آن را فالیک می‌کند.

معمایی که در کارهای آیر نیز قابل مشاهده است، پرتره‌هایی در پی کشف روابط مادری، خواهری.

میل مادرانه. میل به درد کشیدن و رنج مداوم و پرلذت برای حضور یک دیگری در خود.

جادوی دفن کردن تکه‌های بدن یک دیگری در بدن خود. دفن کردنی موقت و تکراری.


آیر در تایید این‌که کلیه‌ی اندام‌های جنسی و غیرجنسی فیگورها مورد توجه‌اش بوده می‌گوید:

«من نمی‌خواهم بخیه بزنم، زخم بزنم، سوراخ کنم، بقیه‌ی بدن چیزی که دنباله‌ی صورت است... من فقط می‌خواهم در عرشه‌ی خود سفر کنم».

آیر در مجموعه‌ای از تصاویرش در سال ۱۹۹۵ نگاه عمیق را از مخاطبش گرفت و او را در سطح تصاویر دفن کرد.

وقتی ایر می‌گوید: «من به بدنم نگرشی مبدل و دستکاری شده دارم» درواقع می‌خواهد با واقعیتی جعلی بدن‌اش را به نمایش بگذارد با رد کردن بدن واقعی خود و ساخت واقعیتی جدید با مخاطب روبه‌رو شود.

به گفته‌ی لکان ناخودآگاهی که در بیرون وجود دارد، در سطح، در تپق‌زدن یک انسان، یا حتی حالت گوشه‌ی ابروی او.

چیزی‌که لکان آن‌را همان کوتاه‌ترین راه تاثیرپذیری از چیز دیگر می‌داند یا همان لمس تکان دهنده بودن7 به گونه‌ای ناب، بی‌هیچ اسنادی به چیز دیگر.

آیر با استفاده از این واقعیت جدید و دستکاری شده نفوذ مخاطب به دورن فیگورها را به سمت نگاهی ناخودآگاه در سطوح فیگور می‌برد.

به طور مثال در اثر «عشق در نگاه اول»8 این تصور ایجاد می‌شود که چشم‌هایی که به‌صورت فانتزی جلوی دید فیگور قرار گرفته‌اند باعث نابینایی فیگور می‌شوند یا ایر از نگاه کردن مخاطب به درون‌اش و شکافتن سطوح جلوگیری می‌کند. (The day I experienced love at first sight)


این اثر که در بک‌گراند خود رمانتیک‌ترین قسمت صحنه است سطحی از نقش رزهای چاپ شده بر روی کاغذ دیواری را دارد که خود علائمی سطحی در تصویر را نشان می‌دهد.

در جلوی کاغذ دیواری فیگور به‌صورت خشک و رسمی ایستاده است. او کارتی را که بر روی آن دو جفت چشم و یک چشم تنها کشیده شده و بر میله‌ای نصب شده را مقابل چشمانش قرار داده.

و در واقع در اثر عشق در نگاه اول خود سوژه نمی‌تواند ببیند فیگور به طور منطقی به تکه‌هایی از محیط اطرافش آمیخته شده است.

فرم ساعتی که به گردنش آویخته است توسط دوایرها ی سفید و قطعه‌قطعه که به سکان یک کشتی شبیه است بر روی یک مربع سیاه مسطح در بالای سر فیگور نصب شده است.

صفحه‌ی شطرنجی دامن فیگور توسط ستونی عمودی و صاف از سیاه‌وسفیدهایی در سمت چپ چشم را به بالای تصویر حرکت می‌دهد.


پانوشت:

۱- Janieta Eyre

۲- Shine

۳- Horizon zero

۴- Ottowa

۵- Reykjavik

۶- Claude Cahun

۷- touche ;در روانکاوی لکان کوتاه ترین طریق تاپیر پذیری از چیزی ست یا به گفته‌ی خودش »لمس تکان دهنده»

۸- The day I experienced love at first sigh


منابع:

www.janietaeyer.com
www.toronto.photobloggers.org

www.dianefarisgallery.com

www.idearte.org

www.absolutearts.com

www.findarticles.com

Reflection on photography.by Roland Barthes

Ariel.by Sylvia Plath


Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

بسیار جالب بود. ممنون.

-- بدون نام ، Feb 23, 2010

ممنون سوده جان. کار خوب و نویی ارائه دادی و توضیحات قابل فهم و جالب بود. امیدوارم در بحثهای بعدی به رابطه میان رنگها و حالات در عکسها نیز اشاره کنی و یا به نظم درونی میان این چندپارگیها و همزادها و محیط اطرافشان به رابطه خاص میان تصویر و نگاه بیننده. البته میدانم این شروع بحث است. توضیحات روانکاوانه خوب بود. به زبان فروید ضمیر ناآگاهی به حالت «تصویرگونه» است و این تصویرها اما به حالت استعاره و یا مجاز به هم در پیوندند. لکان یک گام جلوتر میرود و نشان میدهد که حالت تصویرگونه این ناآگاهی یا ناخودآگاهی دارای یک نظم و ساختار سمبولیک است و هم این تصاویر درونی اسامی دلالتی است که مانند یک زنجیر با تصاویر دیگر درون ناآگاهی در پیوندند، از طریق استعاره و مجاز. البته دقیقا این نظر اختلاف اصلی او با دلوز/گواتاری است. اگر عکسها و یا در واقع پرتره شخصی آیر را به عنوان ظاهر سازی واقعیت اصلی عکاس از طریق دستکاری در واقعیت معمولی بدانیم آنگاه می‌توان دید که چرا این واقعیت اصلی یا تصویری در عین حال دارای نظمی درونی هستند. هم چندپارگی اسکیزوفرنی در آن هست یا حالت دوقلو یا همزاد نارسیستی و هم آرامشی که به ویژه نگاه و رنگها به بیننده میدهند. او طنزآمیز است. یا اگر با این تصاویر عجیب و غریب در واقع عکاس حالات اکسهیبیسونیستی خویش یا خویش نمایی خود را نیز ارضاء میکند اما همین عکسها و حالات از طرف دیگر حالات وویریستی دارند. ازینرو بیننده حس میکند که دوقلوها دارند مستقیم در چشمان ما می نگرند و با ما حرف میزنند. انها ما را مجبور میکنند که کمی خودمان را جمع و جور کنیم و این دیگری عجیب و غریب را ابتدا قبول کنیم. اینجاست که میشه دید که چگونه آدمی در همان لحظه که نگاه می کند، نگریسته می‌شود. یعنی تلفیق مداوم اضداد یا چندلایگی سمبولیک در آثار. شاید اگر بتوانی نظرات بارت در زمینه عکاسی و نگاه کردن را در این بحث وارد کنی، موضوع جالبتر شود. موفق باشی.

-- dariush baradari ، Feb 23, 2010

مرسی سوده

-- حمید پرنیان ، Feb 26, 2010

ممنون سوده جان.خیلی جالب بود.موفق باشی

-- بدون نام ، Mar 2, 2010

خوشحالم از خوندن همچین نقدی و ازت ممنون

-- حامد ، Mar 16, 2010

خیلی نقد جالبی بود. خسته نباشی.اگه بقیه مطلب رو هم بزاری عالیه!

-- حسین ، Aug 4, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)